عضو هیئت علمی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
سیزده سال پیش مردم آمریکا با خبر فاجعه باری از خواب برخاستند: «به آمریکا حمله شده است». بسیاری تصور میکردند گویندگان رادیو و تلویزیونهای آمریکا داستان یک فیلم جدید را تعریف میکنند و صحنه برخورد دو هواپیما به دو برج «مرکز تجارت جهانی» در نیویورک انیمیشن یک فیلم جدید است ولی هر چه زمان میگذشت واقعی بودن این فاجعه بر همه آشکار میشد.
واقعه ۱۱ سپتامبر موجب تحولی شگرف در مناسبات بینالمللی گردید که دو صفبندی پیایی را به همراه آورد: صفبندی جهانی علیه مبارزه با القاعده و افراطگرایی اسلامی و سپس صفبندی جهانی موافق و مخالف بسط نبرد علیه القاعده به خاک عراق. به جرات میتوان گفت که هیچ ملتی بیش از مردم عراق تاوان حمله گروه القاعده به خاک آمریکا را نپرداخت.
هدف از این مقاله به بهانه در سیزدهمین سالگرد واقعه یازدهم سپتامبر نگاهی اجمالی به تاریخچه تروریسم در آمریکا و همچنین تاریخچه خشونتهای سیاسی علیه آمریکا در خارج از این کشور است.
تعریف تروریسم
اولین مشکل در استفاده از واژه «تروریسم» رسیدن به درکی درست از تعریف این واژه است. رایجترین تعریف از تروریسم این است:
«استفاده برنامهریزی شده و سازمان یافته و یا تهدید به استفاده برنامهریزی شده و سازمانیافته از خشونت علیه یک حکومت و یا مردم یک سرزمین و یا بخشی از مردم یک جامعه توسط یک شخص؛ یک گروه و یا یک دولت برای برآورده کردن یک هدف صنفی؛ سیاسی؛ نظامی عقیدتی و یا مذهبی».
با این تعریف بسیاری از فعالیتهای خشونتآمیز اعم از ترور رهبران سیاسی آمریکا همچون آبراهام لینکلن؛ کندی؛ مارتین ولتر کینگ و مالکوم ایکس هم در دستهبندی تروریسم قرار میگیرند. اعمال تروریستی تنها توسط گروهها و افراد اعمال نمیشود بلکه رفتار برخی دولتها هم مصداق این تعریف است و از آن با عنوان «تروریسم دولتی» نام میبرند.
تروریسم از نوعی دیگر
تا قبل از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ آمریکا تجربه دو نوع تروریسم را داشت: تروریسم داخلی توسط گروههای افراطی و مسلح آمریکایی و تروریسم بینالمللی توسط گروههای غیر آمریکایی در خارج از خاک آمریکا. ۱۱ سپتامبر تجربه جدیدی در آمریکا بود. تفاوت این تجربه در آن بود که یک گروه غیر آمریکایی به قصد ضربه زدن به این کشور وارد آمریکا شد و دست به عمل زد و آنهم عملی در چنین ابعاد هولناکی. براثر حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ جمعا ۲۹۷۷ نفر کشته و ۱۱۷۸ نفر زخمی شدند. در میان کشته شدگان اتباع دهها کشور منجمله دهها نفر از اتباع کشورهای مسلمان دیده میشود.
حمله ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ شبیه یک تهاجم خارجی بود ولی توسط ۱۹ نفر غیرنظامی انجام شد. قبل از این تاریخ بزرگترین حملهای که از خارج از آمریکا به خاک این کشور شد در زمان جنگ جهانی دوم بود موقعی که نیروی دریایی و هوایی ژاپن؛ پایگاه نیروی دریایی آمریکا در بندر «پرل هاربر» واقع در مجمع الجزایر هاوایی را مورد حمله قرار داد و از آن روز به بعد آمریکا وارد جنگ با ژاپن شد. این حمله در روز ۷ دسامبر ۱۹۴۱ بوقوع پیوست و جمعا ۲۰۴۳ آمریکایی کشته و ۱۱۷۸ نفر زخمی شدند.
قبل از حمله تروریستی به نیویورک در سال ۲۰۰۱ همان گروه و همفکران آن یکبار دیگر تلاش نموده بودند که مرکز تجارت جهانی در نیوریورک را منهدم کنند. روز ۲۵ فوریه ۱۹۹۳ انفجاری در یک کامیون مملو از مواد منفجره در پارکینگ مرکز تجارت جهانی منجر به مرگ ۶ نفر و زخمی شدن ۱۰۰۰ نفر شد. عوامل اجرای این عمل مسلمانان افراطی مهاجر به آمریکا بودند.
تروریسم داخلی آمریکا
آمریکا متشکل از اقوام مهاجر از تمامی نقاط جهان است که ملتزم به قوانین آمریکا هستند؛ بدین معنا که نمیتوانند اختلافات قومی؛ عقیدتی و مذهبی جامعه اصلی خود را در آمریکا باهم تسویه کنند. در این کشور بیش از ۳۰۰ اقلیت قومی و مذهبی و نژادی حضور دارند. معمولا یک یا چند نسل طول میکشد تا اقوام مهاجر ارزشهای مدنی جامعه آمریکا را بپذیرند و در خود نهادینه کنند.
برخی از این مهاجرین برای حفاظت از خود باندهایی تشکیل میدهند مثل مافیا که توسط مهاجرین جزیره سیسیل (ایتالیا) تشکیل گردید. باندهایی با کارکرد مشابه سایر اقلیتهای مهاجر تشکیل شده و گاه به رفتار خشونتآمیز دست میزدند.
در طول تاریخ آمریکا گروههای خشونتگرا در داخل این کشور را به این شکل میتوان دسته بندی نمود:
مسیحیان افراطی
یهودیان افراطی
آنارشیستها
فاشیستها
نژادپرستان معتقد به برتری نژاد سفید
مبارزان بومی (معروف به سرخپوستان)
ملیگرایان پورتوریکویی
مبارزان چپگرا
مبارزان سیاهپوست
اسلامگرایان افراطی
در گذشته تروریسم در آمریکا عمدتا جنبه نژادپرستی داشت. محافل نژادپرست سفید پوستان افراطی انواع و اقسام جنایات را علیه بردگان سیاهپوست اعمال میکردند و پس از لغو بردهداری حملات باندهای مسلح علیه سیاهپوستان به اشکال مختلف ادامه داشت.
حمله به ساختمان ادارات فدرال اوکلاهماسیتی در روز ۱۹ آوریل ۱۹۹۵ بوقوع پیوست
باندهای نژادپرست «کوکلاس کلان» که با سه حرف ک.ک.ک. معروف هستند جزء شناخته شدهترین باندهای نژادپرست و بیگانهستیز آمریکا بودند. این باندها اساسا در ایالتهای جنوبی آمریکا برای حفظ نظام بردهداری سیاهپوستان و تهدید آنها شکل گرفت و بیشتر حامیان آن زمینداران بزرگ بودند. باندهای وابسته به این جریان هزاران سیاهپوست را در نزدیک به یک قرن به فجیعترین شیوهها به قتل رساندند.
ترورهای باندهای فاشیست؛ ضدیهود و نژادپرست مبنای اعتقادی داشت که در میان آنها مسیحیان افراطی؛ معتقدان به برتری نژاد سفید و مخالفان حکومت مرکزی دیده میشوند. این باندها در قرن بیستم در تمامی نقاط آمریکا با الهامگیری از عقاید برتری نژاد سفید شکل گرفته و حملاتی علیه افراد غیرسفید پوست و یهودیان و معتقدان به عقاید مذهبی غیرمسیحی انجام دادند. ترور رهبران جنبش مدنی آمریکا همچون مارتین لوتر کینگ به این محافل نسبت داده میشود. ولی بدلیل پیوند این باندها با مراکز قدرت در دولتهای محلی و یا دولت فدرال؛ کمتر دیده شده که از واژه «تروریسم» در مورد آنها استفاده شود.
تا قبل از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بزرگترین و فاجعهبارترین عمل تروریستی در خاک آمریکا در شهر اوکلاهماسیتی در مرکز آمریکا به وقوع پیوست. این حمله به ساختمان ادارات فدرال در شهر اوکلاهماسیتی پایتخت ایالت اوکلاهما در روز ۱۹ آوریل ۱۹۹۵ بوقوع پیوست و به سبب آن ۱۶۸ نفر کشته و ۶۸۰ نفر زخمی شدند. این حمله به صورت یک انفجار مهیب بوسیله یک کامیون مملو از مواد منفجره رخ داد که در بیرون ساختمان ادارات فدرال منفجر گردید.
بخش اعظم ساختمان ادرات فدرال فرو ریخت و باعث صدمه به ۳۲۴ ساختمان دیگر در ۱۶ بلوک خیابانی دیگر شد و خسارات شدید به ۸۶ خودرو وارد آمد. هزینه بازسازی صدمات ناشی از این حمله بالغ بر ۶۵۲ میلیون دلار بود. این عمل توسط چهار نفر آمریکایی سفید پوست انجام گرفت و نفر اصلی آن یکی از سربازان سابق ارتش آمریکا بود که در جنگ آمریکا با عراق بر سر اشغال کویت در سال ۱۹۹۱ شرکت کرده بود و بدلایلی از دولت فدرال نفرت داشت و بدین ترتیب میخواست نفرت خود را نشان دهد. این فرد به مرگ محکوم شد و دو نفر دیگر به حبس ابد و ۱۲ سال محکوم گردیدند.
تروریسم ضد آمریکایی در خارج از آمریکا
هدف قرار گرفتن اتباع و نظامیان آمریکایی و یا مراکز نظامی و دیپلماتیک آمریکا در دیگر کشورهای حهان سابقه طولانی دارد و آمریکا به آنها به عنوان اعمال تروریستی با انگیزه ضدآمریکایی مینگریست که هر از چندی سربلند کرده و از میان میرفتند. برخی از این اعمال در پشت پرده توسط دولتهای متخاصم هدایت میشدند که بیشترین نمونه آن در دوران جنگ سرد بود. برخی نیز توسط گروههای چریکی و یا شبهنظامیان انجام میگرفت. حتی در ایران هم نمونه قتل آمریکائیان در سالهای دهه ۵۰ خورشیدی وجود داشت که چند مستشار نظامی آمریکایی توسط گروهای چریکی ایرانی به قتل رسیدند. سرنخ این ترورها به سازمان امنیت شوروی (کا. گ. ب.) وصل میشد.
حملات تروریستی به مراکز و اتباع آمریکایی در اروپا؛ آسیا؛ افریقا و آمریکای لاتین بارها مشاهده شده بود ولی مهیبترین حمله در خارج از آمریکا در ۷ اگوست ۱۹۹۸ بطور همزمان در دو شهر نایروبی؛ پایتخت کنیا و دارالسلام پایتخت منطقه نیمهمختار رنگبار در کشور تانزانیا به وقع پیوست. این حملات اولین حمله گروههای افراطی سنی عرب علیه منافع آمریکا بود که توسط اسامه بن لادن و همفکران او سازماندهی و اجرا شد. در اثر حمله به سفارتخانههای آمریکا در این دو شهر در مجموع ۲۲۵ نفر کشته شده و ۴۰۰۰ نفر زخمی شدند که بیشتر قربانیان از اتباع همان کشورها بودند چون انفجار توسط کامیونهای انفجاری و در بیرون محل سفارتخانهها بوقوع پیوست.
از پس از ۱۱ سپتامبر گروه القاعده به عنوان اصلیترین و سازمان یافتهترین گروه ضد آمریکایی ظاهر گشت و بدین ترتیب تمامی منابع سیاسی؛ نظامی؛ اطلاعاتی و تبلیغاتی دولت آمریکا صرف نابود کردن این شبکه جهانی شد.
سیاست مقابله و مهار تروریسم
مقابله دولت آمریکا با تروریسم خارجی تنها جنبه نظامی ندارد بلکه تمامی شبکههای مالی و پشتیبانی آنها را هدف گرفته است.
قطعا سیاستهای بازدارندگی آمریکا در این مدت بسیار موثر بوده است و مانع تداوم حملات وسیع گردید. القاعده هم اکنون توان دست زدن به عملیات خشونتآمیز گسترده را ندارد. با اینحال عملیات تروریستی در ابعاد بسیار کوچ در داخل آمریکا کماکان مشاهده میشود. برای نمونه سال قبل در ۱۵ آوریل ۲۰۱۳ دو برادر چچنیالاصل در پیاده روی منتهی به یک مسابقه دو ماراتون شهری بمبهای دستساز کارگذاشتند که به قتل و مجروح شدن تعدادی مردم عادی و دوندگان منجر شد. با اقدامات انجام شده اقداماتی همچون منفجر کردن هواپیما بهصورت عملیات انتحاری و یا بمب گذاری مراکز پرتجمع گردشگران خنثی شدند.
سال قبل یک نژادپرست آمریکایی که معتقد به برتری نژاد سفید است به یک معبد سیکهای هندی در یالت ویسکانسین حمله نمود و تعدادی از عبادت گزاران را به قتل رساند.
همچنین یک افسر مسلمان که روانکاو ارتش آمریکا بود در حملهای در یکی از پادگان نظامی فورت هود واقع در ایالت تکزاس ۱۳ نفر از نظامیان را به تلافی حملات نظامی امریکا به عراق و افغانستان به قتل رساند. در ۲ آوریل امسال نیز یک سرباز لاتینتبار در همین پادگان ۳ نفر را به قتل رساند.
تدابیر امنیتی شدید در پذیرش مهاجرین و اعطاء ویزای گردشگری و دانشجویی و بسیج افکار عمومی در گزارش دادن فعالیتهای مشکوک باعث شده که از تکرار وقایع مشابه ۱۱ سپتامبر تا حد زیادی جلوگیری کند. البته مسلمانان مقیم آمریکا فضای سنگین امنیتی را حس میکنند ولی برای حفظ سلامت شهروندان اقدامات احتیاطی حفاظتی و امنیتی قابل فهم است.
تفاوت رویکرد بوش و اوباما در مهار تروریسم
دولت و مردم آمریکا با شناخت ریشههای خشونت خانگی تلاش زیادی کردهاند تا زمینههای بروز خشونت بین اکثریت سفید پوست و اقلیتهای متعدد قومی را از میان بردارند. با وضع قوانین و ایجاد تسهیلات و ارائه خدمات مضاعف به اقلیتهای قومی سعی دارند دستیابی به فرصتهای شغلی و امکانات اقتصادی و اجتماعی را برای همه شهروندان میسر کنند تا از نابرابری اقتصادی و اجتماعی که منجر به رویکرد خشونتآمیز محرومین جامعه آمریکا میشد کم کنند.
مشکل کنونی آمریکا درک ریشههای موج ضد آمریکایی در خارج از این کشور و بخصوص در خاورمیانه است. فضای سیاسی ضد آمریکایی که خودش را بهصورت آتش زدن پرچم آمریکا در حین تظاهرات و در حادترین شکل آن؛ حمله خشونتبار به اتباع و مراکز رسمی دولت آمریکا نشان میدهد یک رویکرد سیاسی – ایدئولوژیک است که باید ریشههای آنرا شناخت.
نخستین حمله تروریستی به مرکز تجارت جهانی در نیویورک روز ۲۵ فوریه ۱۹۹۳ انجام شد
متاسفانه مردم آمریکا و بالطبع آن سیاستمداران این کشور به نظر واحدی در مورد علت این موج دست نیافتهاند. جورج بوش (پسر) علت موج ضد آمریکایی را مخالفت گرایشات افراطی با ارزشهای دموکراتیک و مردمسالارانه آمریکا قلمداد میکرد که این نظر بخشی از مردم آمریکاست که به حزب جمهوریخواه رای میدهند. این تفکر هم اکنون در آمریکا در اقلیت است. واکنش دولت جورج بوش (که متشکل از حدود ۱۰ نفر متفکران و حامیان سیاسی گرایش «محافظهکاران نو» معروف به «نئوکانها» بود) مشکل را بغرنجتر کرد. این گرایش زمانی که در راس قدرت سیاسی در آمریکا قرار گرفت با الهام از خطوط فکری مجلهای بنام «کامنتری» به فکر تاسیس امپراتوری آمریکا بر پایه مدل امپراتوری بریتانیا افتاد و حمله نظامی به عراق یکی از جلوههای شوم پیگیری این نظریه بود که کماکان عواقب فاجعهبار این حمله بر عراق سایه افکنده است.
خاورمیانه: عرصه کنونی احساسات ضد آمریکایی
اگرچه در زمان جنگ سرد و در موقع شرکت آمریکا در جنگ ویتنام احساسات ضدآمریکایی ناشی از تقابل دو ایدئولوژی کمونیستی و سرمایهداری بود ولی با پایان جنگ سرد احساسات ضد آمریکایی بیشتر در خاورمیانه نمود داشته است. برخی نظریهپردازان ریشه احساسات ضد آمریکایی در خاورمیانه را به انقلاب ایران و سپس ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا نسبت میدهند ولی برخی دیگر ریشه آن را در حمایت بیقید و شرط آمریکا از سیاستهای تجاوزگرانه و ضد انسانی حکومت اسرائیل ارزیابی میکنند.
با توجه به اینکه اغلب حملات تروریستی کنونی علیه آمریکا چه در داخل و چه در خارج از خاک آمریکا توسط افراطیون سنی مذهب انجام میگیرد که بیشترشان اتباع کشورهای عربی؛ افریقایی و اتباع کشورهای پاکستان و افغانستان هستند؛ فرضیه اول را باطل میکند.
این درک هم اکنون به کاخ سفید رسیده و اوباما اخیرا اعلام کرد که «ایران برای ممالک عربی خطری نیست. خطر در افراطگرایی اسلامی است». متاسفانه این نگاه هنوز در جامعه آمریکا و در بین نمایندگان مردم این کشور در کنگره نهادینه نشده است و شاهد نوعی سردرگمی در فهم ریشه بحران کنونی هستیم.
علت این سردرگمی به دو لابی قدرتمند در آمریکا مربوط میشود: لابی اسرائیل و لابی عربستان سعودی. اگرچه لابی عربستان سعودی کم سر و صداتر از لابی اسرائیل عمل میکند ولی هزینهای که آنها در آمریکا برای تامین منافع خود خرج میکنند بیش از لابی اسرائیل است. وجه مشترک این دو لابی ایرانستیزی و پر رنگ کردن نقش ایران در ترویج افراطگرایی است . متاسفانه برخی محافل افراطی در ایران با شعارهای توخالی خود بهانه خوبی برای اینگونه تبلیغات منفی بدست میدهند. نشان دادن چهرهای خشن و ضد آمریکایی از ایران و از اسلام به ضرر منافع ملی کشور است و ایرانیان مقیم آمریکا هم از آن متضرر میشوند.
واقعیت این است که نظریات افراطگرایانه از اسلام هم اکنون در عربستان ساخته و پرداخته شده و با دلارهای نقتی در کشورهای مسلمان و در بین مسلمانان مهاجر در کشورهای غیر مسلمان ترویج میشوند. محافل سیاسی و اطلاعاتی آمریکا به این واقعیت آشنا هستند ولی قدرت بیان علنی آن را ندارند. اوباما در میانه این دو سیاست گرفتار شده است و سیاست جدید او در مقابله با داعش نمودی از این سردرگمی است.