صحنه دلخراش و وحشیانه سر بریدن یک عکاس و ژورنالیست آمریکایی توسط مردی سیاه پوش از گروه داعش که در اینترنت گذاشته شده بود، لرزه به اندامها میانداخت. مشاهده این اندازه خشونت و بیرحمی، افکار مردم جهان را علیه گروهی که ادعا میکنند یک حکومت اسلامی و خلیفه به راه انداخته است برانگیخته است.
این صحنه کابوسی جمیز فولی (James Foley) را در یک لباس نارنجی با دستهای از پشت بسته و زانو زده نشان میدهد. مرد سیاهپوش که در کنار او ایستاده و پس از گردن زدن فولی ژورنالیست دیگری را نشان میدهد و به زبان انگلیسی میگوید: اوباما، جان این شهروند آمریکایی بستگی به تصمیم بعدی تو دارد.
اگر چه محل این حادثه معلوم نیست ولی پیداست در صحرایی احتمالا در سوریه است. در وسائل ارتباط جمعی آمریکا از داعش شیطانی به عنوان یک نیروی یاد میشود که توانسته است در نهایت از اختلافات و دشمنی بین شیعه و سنی سوء استفاده کرده و به قدرت بسیار برسد. در این راستا هزاران انسان بیگناه از مسلمان و غیر مسلمان، زن و مرد و کودک توسط این گروه قتل عام شدهاند.
سر بریدن جمیز فولی و تهدید به قتل سایر ژورنالیستهای آمریکا که عموماً در سوریه ربوده شدهاند، مقابله با این گروه خطرناک را برای آمریکاییها ارجحیت داده است.
از جانب دیگر صدها شهروند آمریکایی و هزاران شهروند اروپایی که به این گروه پیوستهاند و تهدیدهای مستقیم داعش مبنی بر عملیات تروریستی در اروپا و آمریکا این پرسش را فوریت داده است که چه باید کرد؟
در حالیکه پرزیدنت اوباما برای جلسهای با اعضاء ناتو عازم اروپا بود خبر گردن زدن و قتل دومین ژورنالیست آمریکایی بنام استیون استلوف در رسانهها پخش شد.
هر بار که یک شهروند آمریکایی توسط داعش به قتل میرسد صدای مخالفان اوباما بلندتر شده و در نظر بسیاری این دلیلی بر شکست وی در سیاست خارجیاش میباشد.
در آمریکا بار دیگر نئوکنسرواتیوها دست راستیهای مذهبی و جنگ طلبان قدرت بیشتری پیدا کرده بر این عقیدهاند که تمام حوادث جهانی به دلیل این است که آمریکا دیگر آن پرستیژ و زور گذشته را ندارد.
اوباما پس از قتل فولی ژورنالیست امریکایی بلافاصله گفته بود که هنوز ، استراتژی ویژهای در مورد داعش ندارد.
بسیاری وی را مورد انتقاد قرار دادند و این را نمونه دیگری از ضعف او تلقی کردند. از جانب دیگر سالیان درازی است که امریکا در خاورمیانه و نقاط دیگر جهان در حال بمباران بوده است. پرسش برخی بر این است که این جنگها و بمبارانها تا چه زمانی ادامه خواهد یافت.
معنی واقعی استراتژی این نیست که در عکس العمل هر واقعه جهانی بلافاصله لشکریان را عازم کرد و همه جا و همه کس را بمباران نمود. استراتژی یک پروسه است که باید حسابگرانه و برای دراز مدت بوجود آید.
بالاخره اوباما مجبور شد پس از ملاقات با نخست وزیر انگلیس و سران ناتو اعلام نماید که هدف مقابله و از بین بردن داعش است. در این راستا مسئله همکاری همه کشورها بویژه کشورهای عرب سنی را نیز مطرح کرد.
ترکیه یک بازیگر مهم دیگر است. در حقیقت تمام یا بیشتر مجاهدین و جنگجویان خارجی از مرز این کشور وارد سوریه شدند و ظاهرا در روز روشن دسته دسته با لباسها و وسایل نظامی از مرز ترکیه به سوریه میرفتند.
در ملاقات سران ناتو که ترکیه نیز عضو است، رئیس جمهور این کشور قول همکاری داده و اکنون مرز سوریه به روی مجاهدین بسته شده است.
موضوع مهم دیگر در تعیین یک استراتژی این است که پایگاه داعش در سوریه قرار دارد و نیروهای اسد و داعش نیز دو سالی است که در حال جنگند. حمله به پایگاههای داعش همچنین همکاری و حمایت از اسد است. یافتن راه حلی که هم به منزله مقابله با داعش در سوریه بدون کمک به اسد باشد چالش بزرگ دیگری است. در این راستا یک راه حل کمک به نیروهای میانه رو و مخالف اسد است ولی در شرایط مغشوش سوریه تشخیص این نیروها و مسلح کردن آنها کار سادهای نیست.
اکنون استراتژی مقابله با داعش بنظر میرسد از بین بردن آنها باشد و این یک چالش دراز مدت برای امریکا و سایر کشورهای منطقه است.
عوامل بوجود آمدن داعش
در اینکه داعش تبدیل به یک خطر جهانی شده است تردیدی نیست. زیرا ظاهراً با دست یافتن به بخشی از نفت و گاز در عراق و سوریه و فروش آن در بازار آزاد روزانه یک میلیون دلار درآمد دارند.
این گروه همچنین از راههای تبلیغاتی موثرتری مانند اینترنت استفاده میکنند. گذاشتن ویدیوهای گردن زدن و کشتن سربازان عراقی ، کرد، ژورنالیستهای آمریکایی و افراد دیگر، به ترس کسانی که میخواهند با آنها بجنگند افزوده و جوانانی را که میخواهند به آنها به پیوندند تشویق میکند.
خطرناکترین سلاح آنها ایدئولوژی آنهاست، چیزی که بویژه جوانان سرخورده سنی در عراق و سوریه و حتا اروپا را بخود جلب میکند.
واقعیت اینست که بوجود آمدن این ایدئولوژی و این گروه بیرحم و خشن دلایل بسیار زیاد و سابقهای تاریخی در منطقه دارد.
در سوریه که پایگاه اصلی آنهاست سالیان درازی است که خانواده اسد در کمال خشونت بر اکثریت سنی حکومت کردهاند، اقلیت شیعه علوی در پستهای مهم دولتی و ارتش قرار داشتند. اگر چه دولت اسد، پدر و پسر سکولار بوده است ولی خفقان و خشونت علیه مردم عادی که اکثراً سنی هستند ریشههای عمیق نفرت، مخالفت و در نهایت قیام علیه این رژیم بوده است.
در این چند سال اخیر کسانی که علیه رژیم بشار اسد میجنگیدند بخش میانهرو بودند ولی با دخالت دولتهای بیگانه مانند ایران، عربستان، قطر و ترکیه گروههای تندرو بویژه کسانی که در نهایت تبدیل به «النصره» و «داعش» شدند اکثریت پیدا کردند.
دولت ایران و حزب الله به طرفداری از رژیم اسد و عربستان و شیخنشینان خلیج فارس در مخالفت با این رژیم و در نهایت سوریه تبدیل به میدان مبارزه بین قدرتهای بزرگ منطقه و یک جنگ مذهبی و ایدئولوژیکی شد.
عامل مهم دیگر حوادث عراق بود. صدام حسین یک دیکتاتور سنی بود حزب بعث عراق نیز یک قدرت مهم نظامی و حکومتی به شمار میرفت.
در عین حال در بخش بزرگی از عراق زندگی به نحو قبیلهای و سنتی هنوز رواج داشت. به اینگونه قبایل و رؤسای آنها نیز نفوذ و قدرت ویژهای داشتند. در عراق اقلیتهایی مانند کلدانی، آشوری، ایزدی و مسیحی زندگی میکردند.
جنگ عراق که موجب از بین رفتن و از هم پاشیدن تمام تشکیلات و مؤسسات ارتش، اداری و نظام کلی جامعه شد، همچنین به سرعت توازن قدرت را به نفع شیعهها تغییر داد و این بار دولتی بر سر کار آمد که از اولین اقداماتش پاکسازی سنیها در تمام بخشهای حکومتی، دولتی و حتا فرهنگی بود. این عمل موجب شد هزاران نفر آواره شده، مغزهای متفکر کشور را ترک کرده و سنیها بطور کلی ایزوله شوند.
حملهی آمریکا همچنین امنیت داخلی و مرزهای این کشور را نیز از بین برد و عراق میدان تاخت و تاز شبهنظامیان و تروریستها شد. و به اینگونه رفتوآمد ماجراجویان، تروریستها و افرادی که به دنبال احیا کردن ایدئولوژیهای مذهبی افراطی بودند از سراسر خاور میانه، حتا آفریقا به این منطقه سرازیر شدند.
شاید یک عامل چهارمی نیز برای بوجود آمدن گروهی مانند داعش وجود داشت و آن از بین رفتن و شکست نیروهای میانهروی مسلمان بود.
در این سالها بویژه ۴۰ سال اخیر مبارزات فلسطینیها علیه اشغال سرزمینهای آنها توسط اسرائیل با شکست مواجه شد و در نتیجه به نیروهای تندرو فرصت احیاء مجدد داد. نتایج انقلاب ایران و ماجرای گروگان گیری، حمله اسراییل به لبنان و بوجود آمدن حزبالله نیز از عوامل دیگر رشد اسلام افراطی است.
با نگاهی دقیقتر به تاریخ میبینیم که حمله روسیه به افغانستان، بوجود آمدن مجاهدین اسلامی توسط سازمان سیا برای مقابله با روسیه، هیولای ایدئولوژیکی و مذهبی خشن «القاعده» را موجب شد. سپس روی کار آمدن طالبان در افغانستان و پاکستان همگی به فنومنی انجامید که برخورد تمدنها نامیده شد.
به اینگونه میبینیم گروهی مانند داعش یک شبه بوجود نیامد و نتیجه سالیان دراز سیاستهای استعماری، جنگ طلبانه و استثماری بوده است.
بینشی که بویژه در بخش جنگ طلب و راست افراطی آمریکا وجود دارد همچنان ادامه ایدئولوژی برخورد تمدنها و ملت سازی است . منافع اقتصادی و سیاسی کمپانیهای عظیم اسلحه سازی و انرژی و مالی ایجاب میکند که آمریکا به جنگهای طولانی علیرغم فرسایش نیروی نظامی-اقتصادیاش ادامه دهد.
توهم خود بزرگبینی و صاحب دنیا بودن هنوز وجود دارد و خطراتی مانند بوجود آمدن گروه داعش راه حل دخالتهای نظامی را بیشتر تقویت میکند. راه حلها هر چه که باشد به کوتاه مدت پایان نمییابد و مبارزه با یک ایدئولوژی افراطی دراز مدت و با توجه به نیازهای مردم منطقه قابل اجراست.
از درسهای مهم جنگ عراق این است که سرنگونی رژیمهای حتی خشن و دیکتاتور بدست خارجی تنها به بیثباتی و ناامنی بیشتر میانجامد. از بین رفتن این رژیمها با دخالت نظامی خلاء قدرتی میشود که تنها نیروهای خشن تر آنرا پر میکنند.
دموکراسی به مفهوم امریکایی و اروپایی با مبارزات مردم این کشورها و در پی سالیان دراز حکومتهای مذهبی مسیحی اصول گرا و خشونتهای بسیار بوجود آمد. مردم خاور میانه باید راه حلهای خود را پیدا کنند. کمکهای قدرتهای بزرگ دنیا چنانچه به فرم کمکهای اقتصادی و ایجاد کار و تعدیل ثروت در دنیا باشد بیشتر و بهتر به نتیجه میرسد.
یک ارتش تروریستی
در حالیکه داعش شهرها و دهات بسیاری را تصرف تصرف کرده در عین حال تشکیلات ارتشی، اداری و مالی نیز بوجود آورده است. مردان میان سال عراقی غالباً از حکومت پیشین صدام این تشکیلات را اداره میکنند.
در رأس آنچه که دولت اسلامی عراق و شام نامیده میشود ابوبکر البغدادی است که خود را خلیفه و رئیس دولت میداند وی معاونان خود را از افسران عالیرتبه ارتش صدام و کسانی که در زندان با آنها آشنا شده بود انتخاب کرده است.
البغدادی در یک دههی گذشته در زندانی که آمریکاییها بنام «کمپ باکا» ساخته بودند حبس بود.
معاون اول وی در امور عراق مردی بنام «فادل الحیالی» است که زمانی یک مقام مهم در رژیم صدام بوده است.
برنامه و نقشه دولت وی توسط یک عراقی دیگر طرح ریزی شده که دسترسی مستقیم به مدارک ارتش عراق و سازمانهای امنیتی آمریکا داشته و این یکی از دلایل مهم موفقیتهای نظامی این گروه است.
رهبران داعش مهارتهای سنتی نظامی و تکنیکهای تروریستی را طی سالها جنگ با ارتش آمریکا آموخته و کامل کردهاند و آگاهانه روابط عمیقی با عربهای سنی محلی بوجود آوردهاند.
یکی از مفسرین خاور میانه میگوید: داعش یک ارتش تروریستی است. «دولت اسلامی عراق و شام» در ماه جون با تصرف دومین شهر بزرگ عراق موصل ناگهان در صحنهی جهانی حضور یافت.
با ورود این گروه، عملاً مرزهای بین سوریه و عراق از بین رفت البغدادی خود را خلیفه دولت اسلامی نامیده و حکومتی مانند طالبان در یک منطقه ی وسیع بوجود آورد. برای بسیاری از جمله مأموران سیا در عراق اینها افراد شناخته شدهای بودند.
بنا بگفته یکی از مقامات آمریکایی که سالها در عراق بود، اینها در امور تروریسم حرفهای و متخصص هستند. اینها کسانی هستند که با ارتش آمریکا جنگیدند و جان سالم بدر بردند. پس از حمله داعش به موصل یکی از مقامات دولتی عراق فاش کرد که ماهها پیش یکی از ژنرالهای پیشین ارتش صدام با وی تماس گرفته و درخواست کرده بود که به ارتش عراق بپیوندد و او نپذیرفته بود. اکنون این ژنرال با داعش همکاری میکند.
این مقام دولتی عراق اقرار کرده است که مشکل اصلی این بود که مالکی شرکت هر عضو پیشین حزب بعث را در ارتش و ادارات ممنوع کرده بود.
داعش توانسته است از کمک گروههای تروریست دیگر نیز برخوردار باشد. بگفته یک مأمور با سابقه ضد تروریسم، داعش یک گروه تروریستی است که بهتر از بسیاری دولتها در مدتی کم صاحب تشکیلات قابل ملاحظهای شده است.
یک کارشناس خاور میانه عراقی بنام الهاشمی که مطالعات زیادی در مورد داعش دارد میگوید: البغدادی ۲۵ معاون در عراق و سوریه دارد. یک سوم از آنها مقامات ارتش صدام هستند و تقریباً همه در زمان اشغال عراق توسط آمریکاییها زندانی شدند.
فرماندار ایالت انبار که اکنون تحت اشغال داعش است میگوید: «این افسرانی که به داعش پیوستهاند همه تحصیلکرده و از خانوادههای محترمی هستند. اینها مذهبی نبودند ولی پس از حمله آمریکا به عراق تغییر کردند. برای مثال افسر عالیرتبه ارتش صدام «ناجیم» به گروه القاعده در عراق پیوست که با آمریکاییها بجنگند. سپس زندانی شد. این افسران همه از ۲۰۰۳ مذهبی شدند و به مجاهدین پیوستند.»
امروز داعش از این نیروی انسانی با تجربه در امور نظامی استفاده میکند. حسن ابوهانی یک کارشناس اردنی میگوید: در حالیکه البغدادی در امور نظامی به عراقیها تکیه کرده ولی بخش تبلیغات، وسائل ارتباط جمعی و ارشاد مذهبی را به دیگران داده است. برای مثال رئیس امور رسانهها سعودیها هستند. شخصی که به نظر میرسد ژورنالیست آمریکایی را گردن زد شهروند انگلیس است. سخنگوی وی اهل سوریه و رئیس یکی از گروههای جنگی اهل چچن است. هدف البغدادی اینست که جهادیون خارجی را جلب کند.
«مایکل نایت» یک کارشناس امور خاور میانه میگوید: تعجبی نیست که بسیاری از افسران دولت صدام به داعش پیوستهاند، زیرا در اواخر دوران حکومت وی، حتا افسران ارتش از صدام سرخورده بودند و به جنبشهای زیرزمینی اسلامی پیوستند. ولی حمله آمریکا و سپس روی کار آمدن شیعهها که موجب برکناری تمام اعضای حزب بعث و از هم پاشیدن ارتش عراق شد، سنیها را بطور کلی از صحنه خارج کرد.
وی اضافه میکند: «پس از ۲۰۰۳ هیچ راه حل دیگری برای این افراد باقی نمانده بود به غیر از بیشتر رادیکال شدن». ارتش سکولار صدام دیگر وجود خارجی ندارد. تمام کسانیکه امروز در خدمت البغدادی و داعش هستند، معتقد و مذهبی آن هم به فرم افراطی آن است.