ابوبکر البغدادی «خلیفه مسلمانان جهان» و رهبر گروه تروریستی سنی مذهب «داعش»، و علی خامنهای ولی مطلقه فقیه شیعیان و رهبر جمهوری اسلامی ایران، مردان حقیری هستند، که با ادعاهای مشابه دست به دست هم دادهاند، تا با راه اندازی جنگی فرقهای در جهان اسلام، کشورهای منطقه خاورمیانه را برای سالهای متمادی به قتلگاه ساکنان بیگناه آن و برباددادن سرمایه ملی کشورهای منطقه تبدیل نمایند. هر دوی اینان که بند نافشان با قیچی ترور، آدم کشی، همراه با پایمال نمودن حقوق دگراندیشان بریده شده است، یکی قصد گسترش استقرار خلافتش از سوریه، عراق، لبنان تا اندلس (اسپانیا) را در سر میپروراند، و گروه او تجمعی است از مشتی جلادان بیرحم و متعصب که تا کنون بجز کشتار مردم بیگناه اعم از شیعی، سنی، عرب، کُرد، ترکمن، ایزدی، مسیحی و...، تجاوز به دختران و زنان، تخریب مساجد و کلیساها و بناهای تاریخی هنر دیگری ازخود نشان ندادهاند. البغدادی و گروهش با دستانی آلوده به خون قصد دارند با استفاده ازناامنیهای موجود در عراق، که دستآورد یکی ازهم کیشان سران جمهوری اسلامی ایران در این کشور است، دامنه ترورو جنایات خود را به این کشور و دگر کشورهای منطقه گسترش دهد.
ولی مطلقه فقیه شیعیان جهان هم که پایههای نظامش بر جنایاتی هم چون سینما رکس آبادان، اعدامهای زنحیرهای در کردستان، قتل عام هزاران زندانی و جوان بیگناه درسال ۱۳۶۷، قتلهای زنجیرهای، ترور سران اپوزیسیون، و زیرپا گذاشتن حقوق فردی و اجتماعی هموطنان، استوار است. ظرف ۳۵ سال گذشته ناتوانی خود را دراداره کشوری ثروتمند هم چون ایران، و تامین نیازهای اولیه مردم آن نشان داده است. هر دوی اینها اکنون ادعای رهبری امت واحدهٔ اسلامی در سراسر جهان را در سردارند، و خواهان بیعت بیچون و چرای همه مسلمانان جهان به خود، و اطاعت و پیروی آنان از اوامر خویشاند.
گروه تروریستی داعش با شکاف اندازی در صفوف مقاومت مردم سوریه در برابر دیکتاتوری حاکم در آن کشور و تضعیف صفوف مبارزه آزادیخواهانه مردم این کشور، پس ازکسب پیروزی مختصری در خاک عراق، حوزه «شامات وعراق» را برای «خلافت خود» ناقابل دانسته، نام خود را به «دولت اسلامی» (خلافت امت واحدهٔ اسلامی) تغییر داده و اعلام داشته است که:
«هماکنون بر تمام مسلمانان واجب است که با خلیفه بیعت و از او حمایت کنند. اعتبار و مشروعیت همه امارتها، گروهها، حکومتها و سازمانها با گسترش سلطه خلیفه و رسیدن نیروهایش به مناطق مربوط باطل است.... بر همهٔ مسلمانان واجب است که با این کشور اسلامی بیعت کنند، بیعت کنندگان مسلمان هستند و کسانی که بیعت نمیکنند همانند شیعیان کفار هستند و باید کشته شوند. کسانی که با ما بیعت نکنند خونشان مباح است و منتظر حد اسلامی از جانب ما باشند.»
نظام متکی به ولایت فقیه در ایران هم با اعلام «امالقرای» بودن این نظام، پاسداری از آن را نه تنها وظیفه ایرانیان طرفدار خود بلکه فریضهای واجب برای هر مسلمانی تعیین نمود. این رژیم بنا به دکترینی که دراواخر دههٔ ۱۳۶۰ از طرف محمدجواد لاریجانی تنظیم گردید و از آن زمان خطوط راهبردی نظام بر آن استوار است، نظام ولایت فقیه را امالقرای جهان اسلام اعلام و نقش آن را بدین شرح تعریف نمود:
پس از پیروزی انقلاب اسلامی بدون تردید ایران امالقرای جهان اسلام شده است، زیرا پس از انقلاب با تشکیل حکومت اسلامی دارای دو شأن رهبری مردم ایران و امت اسلامی میباشد وهمهٔ مسلمانان وظیفه دارند ولایت و رهبری امام خمینی (ره) را به عنوان رهبر امت واحدهٔ اسلامی بپذیرند. به این ترتیب حکومت ایران بایستی علاوه بر منافع ملی به منافع جهان اسلام نیز بپردازد و دیگر کشورها نیز موظفند از ایران به عنوان امالقرای جهان اسلام حمایت و دفاع کنند. در صورتی که میان منافع امالقری و منافع امت تزاحمی پیش آید منافع امت همواره مقدم است، مگر در حالتی که مسئله بر سر حفظ نظام اسلامی در امالقری باشد. اگر نظام سیاسی ایران با شکست مواجه شود بدین معنا که تمامیت ارضی آن مورد حمله قرار گیرد یا شالودهٔ اصلی حکومت آن یعنی رهبری و ولایت فقیه مورد تعرض قرار گیرد یا نظام مبتنی بر آن نتواند جواب گو باشد در واقع شکست آن شکست و ناتوانی نظام سیاسی اسلام محسوب میشود و لذا در اینگونه موارد پاسداری از نظام اسلامی نه تنها وظیفهٔ ایرانیان بلکه وظیفهٔ هر مسلمانی است.
ادعاهای یکسان وعملکردهای مشابه این دو تا کنون سبب کشتار به صدها هزار نفر درسوریه، و عراق شده و چنانچه با مقاومتی جدی ازطرف جامعه جهانی رو برو نگردد، خطر این را در بر دارد که علاوه بر از دست رفتن جان انسانهای باز هم بیشتر و به یغما رفتن بخش وسیعتری از سرمایه کشورهای منطقه، تمامیت ارضی این کشورها نیز بخطر افتد، و در نهایت به بالکانیزه شدن کل منطقه خاورمیانه بیانجامد.
عراق اولین کشور است که در معرض چنین خطری قرار گرفته است، و خطرتجزیه آن بصورت عینی و واقعی موجود است. این خطر هم اکنون ازطرف کشورهای غربی که به بهانه عدم وجود دولت مرگزی (که یکی از دست آوردهای نظام اسلامی ایران و دفاع بیجایش از شخصیت ناقابلی همچون نوریالمالکی است که سیاست انحصار طلبانه او عراق را در مسیر تجزیه و تقابل اقوام قرار داده است)، و پیشروی گروه داعش درخاک این کشور تشدید میگردد. چه این کشورها در روابط دیپلماتیک خود و ارسال سلاح و تجهیزات و کمکهای نظامی دیگر، اربیل را جانشین بغداد نموده، و تشکیلات محلی اقلیم کرستان عراق را بجای دولت مرکزی این کشور نشاندهاند. علاوه بر این حکام اسرائیلی نیز که بظاهر بوی کباب به مشامشان خورده، با آتش بیاری برای معرکهای که از طرف گروه داعش براه افتاده است، قصد دارند هرچه زودتر تجزیه کشور عراق را بجلو اندازند، و از اقلیم کردستان که بخشی از خاک عراق است کشورِ مستقلی بنام «دولت مستقل کرد» بسازند. و مقدمه درگیری کشورهای غیرعربی منطقه (ایران و ترکیه) را هم برای مدت درازی فراهم نموده و آنان را دچار جنگ داخلی و منطقهای نمایند.
نتانیاهو کردها را «ملت مبارزی» مینامد که «تعهدات سیاسی خود را اثبات کردهاند و ارزش استقلال را دارند» و لیبرمن وزیر خارجه او هم بیان میدارد که: «عراق روبروی چشمانمان در حال تجزیه است و روشن خواهد شد که تشکیل دولت مستقل کرد، مسالهای حتمی است»، و شیمون پرز اضافه میکند که: «کردها کشور خود را بالفعل برپا کردهاند و این کشور دموکرات است. یکی از نشانههای دموکراسی آن است که به زنها حقوق مساوی داده! میشود.». سازی را که سردمداران اسرائیل برای استقرار «دولت مستقل کردستان» بصورت مجزا در خاک عراق و بدون درنظر گرفته شدن سرنوشت مناطق کردنشین در کشورهای ترکیه، سوریه و ایران کوک کردهاند، برای مردم منطقه طنین ناهنجاری دارد چه حاصلی جز ایجاد کانونهای تشنج جدید و بوجود آمدن چندین گره کور دیگر هم چون فلسطین نمیتواند ببار آورد، و زمینه را برای بروز جنگ و خونریزیهای بیشتری در منطقه فراهم آورد. به ظاهر خواست زمامداران اسراٸیل و زنگ خطری برای کردهای عراق است که بهوش باشند، چه قربانیان اصلی منازعات بعدی و در آینده بنا برسوابق گذشته بازهم مردم بیگناه کرد درمنطقه وتکرار جنایاتی نظیر حلبچه ولو بشکل دیگری خواهند بود.
پدرخوانده اکثر جنگها و در گیریهای گروههای مذهبی در منطقه در دوران اخیر خمینی است. چه او بود که با سردادن شعارهای تو خالی صدور انقلاب و آزادی قدس ابتدا باعث درگیری و جنگ ۸ سالهٔ کشور ما با عراق گردید. جنگی که مردم ما بهای گزافی بابت آن پرداختهاند. خمینی بود که فرض را بر وجود امت واحده اسلامی گذاشته، مرزهای شناخته شده بین المللی را نادیده میگرفت، و تمامیت ارضی و استقلال کشورهای منطقه برایش بیارزش بود. او میگفت که: «ما بر سر شهر و مملکت با کسى دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم لااله الا اللّه را بر قلل رفیع کرامت و بزرگوارى به اهتزاز درآوریم. و زمانی هم که بخشی از مملکت را ویران کرده و بیش از نیم ملیون جوانان مملکت را بکشتن داد و بخش وسیعی از مملکت را ویران نمود، زمانی که مجبور گردید جام زهررا بنوشد باز دست ازعربده کشیهای همیشگی خود بر نداشته واعلام مینمود که: «من به صراحت اعلام مى کنم که جمهورى اسلامى ایران با تمام وجود براى احیاى هویت اسلامى مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذارى مى کند، و دلیلى هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروى از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند».
اکنون هم وارثین او درسوریه بعنوان دستیاران اسد درتمام جنایاتی که دراین کشور اتفاق افتاده و میافتد، بیش از ۱۹۰ هزار نفر کشته، نزدیک به ۷ ملیون نفر آواره، خرابی و ویرانی شهرها و زیربنای اقتصادی این مملکت، بصورت مستقیم شریکند. وارثین خمینی در جریان جنگ غزه نیز گرچه بظاهر برای قربانیان جنایات جنگی اسراٸیل اشک تمساح میریزند، ولی بیتفاوت نسبت به کشتار انسانهای بیگناه دراین جنگ نابرابر و به ظاهر خوشحال از هرچه بیشتر شدن شمار کشته شدگان، دنیای اسلام را به مسلح شدن فراخوانده و بقول معروف «کنار گود نشسته و لنگش کن» میگویند. شروع جنگ با عراق، برپایی جریانی بنام حزب ﷲ در لبنان و زیر پا گذاشتن استقلال این کشور، تحریک گروهکهای ماجراجوی اسلامی در کشورهای دیگر منطقه، باعث شدند که حکومتهای کشورهای سنی نشین همسایه برای دفع خطراز خود، بنوبه خود دست به تشکیل جبهههایی از گروههایی مرکب از افراد رادیکال و متعصب سنی مذهب زده و این گروهها را با پول و سلاح نظامی اجیر خود نمایند. در راس چنین کشورهایی عربستان سعودی وشیخ نشینان خلیج فارس قرار دارند که با برخورداری از امکانات وسیع مالی و تسلیحاتی، چنین گروهایی را تا دندان مسلح نموده، آنان را در خدمت منافع خویش قرارداده، و هر کجا که لازم دیده و ببینند، به نیابت از خود روانه جنگ و منازعات منطقهای نموده و مینمایند.
تمام جنایاتی که روزانه در منطقه ما اتفاق میافتد، حاصل انحصارطلبی قشری کوچک است، که پس از کسب قدرت در گوشهای از آن، بنام مذهب و دین دگر اندیشان را کافر و مرتد اعلام نموده، و ابتداییترین حقوق آنان را زیر پا میگذارند. انحصارطلبان قشری هنگامی که به قدرت میرسند جهت تثبیت و ادامه بقای خود از هیچ جنایتی ابا ننموده و با تقسیم مردم به مسلم وغیر مسلم، به شیعه و سنی، و تقسیم کلیه افراد جامعه به خودی وغیرخودی، و ترویج کینه و نفرت نسبت به غیرخودیها برای اندک پیروان خود دشمنانی بوجود میآورند، که اعمال هر گونه خشونتی در باره آنان جایز است، و از این طریق راه را برای هر جنایتی هموار نموده، و زمینه جنگ، خونریزی و ویرانی کشورهای تحت سلطه خود و دخالت در امور داخلی سایر کشورهای منطقه را در حال و آینده فراهم میسازند.
ثمره چنین سیاستی نبرد و جنگ در سر زمینهای سوریه و عراق است. دراین جنگ جمهوری اسلامی ایران، دولت شیعه مالکی، حکومت علویان در سوریه و حزب الله لبنان یکطرف، و گروهای سنی مذهب تحت عنوانهای متفاوت نظیر (جبهه النصره و داعش...) به پشتیبانی عربستان سعودی و شیخ نشینهای خلیج فارس طرف دیگر هستند.
سرنوشت گروههای اجیر در گذشته اما نشان داده است که این گروهها بدلیل عدم پیوندشان با مردم کشورهای محل عملیات خود، ترکیب آنان که مرکب از افراد ماجراجو و فاقد هرگونه بینش سیاسی هستند، و وابستگی شدید آنان به کمکهای مالی و تسلیحاتی بیگانگان، نامعلوم و تاریخ مصرف چنین گروهایی اصولا زیاد نیست. این گروهها هرگز قادر نیستند در عمل حد اعتدال را نگه دارند. اساس کارآنها افزایش ترور و بالا بردن درجه خشونت است. این روش اما پس ازمدتی شکل و میزانی بخود میگیرد که تحمل آن برای افکار عمومی جهان و حتی حکومتهای کشورهای متمدن، که در مواردی خود آنان در «جعبه پاندورا» (Pandoras box) را گشوده و این ارواح خبیث را آزاد نمودهاند نیز غیر ممگن میگردد، و آنان را وادار به عکسالعملهای مسلحانه در مقابل چنین گروهایی مینماید. میزان و شکل ترورهای گروه داعش در عراق نیز اکنون بحدی رسیده است که آمریکا و دول اروپایی را خود را ناگزیر از مداخله نظامی میبینند. شروع چنین فازی، اگر با تشکیل یک دولت وحدت ملی، دولتی یکپارچه قومی مرکب از شیعیان، سنی مذهبیها و کردها در عراق همراه گردد، و این دولت سیاستی مستقل و خارج ازحوزه نفوذ کشورهای همسایه و بخصوص ملایان ایران را پیشه نماید، نقطهای خواهد بود بر پایان غائله داعش و خلافت اسلامی آن.
جراحی غده سرطانی نظام ولایت فقیه اما به عهده ملت ایران است. طبیعی است که ما ایرانیان علاوه بر پرداختن به مشکلات و مساێلی که این نظام درداخل کشور برای مردم، اقتصاد، و بطور کلی در تمام شٸون مملکت بوجود آورده است نمیتوانیم نسبت به آنچه درمنطقه و بیخ گوشمان در حال اتفاق افتادن است به دو دلیل بیتفاوت باشیم. دلیل اول آن این است که بعید نیست که فردا چنین شتری در خانه ما هم بخوابد. گروهایی در داخل و یا خارج از کشور اجیر گردند، و عملیات مشابه آنچه در سوریه و عراق میگذرد را در کشور ما هم انجام دهند. آنگاه است که ما مجبور خواهیم بود یا شاهد تجزیه کشورباشیم، ویا به راه اسلاف خود (رژیم شاه و رژیم ولایت فقیه) متوصل گردیم، به جنگ و کشتار پرداخته و راه را برای استقرار نظام سرکوبگر دیگری هموار نماییم.
دلیل دوم اما توانائیهای ملی، انسانی، موقعیت استراتژیک، نفوذ فرهنگی و بر خورداری ازسنن همزیستی مسالمت آمیز و دیرینه اقوام ایرانی و اقلیتهای مذهبی در طول تاریخ کشور ماست که به آن موقعیت خاصی درمنطقه میدهد. ۳۵ سال است که ما شاهدیم با شعار «دفاع» از فلسطین و شیعیان لبنان، شعار ایجاد «جبهه مقاومت» در قبال «استکبار جهانی» در سوریه، قرار دادن نظام حکومتی خود بعنوانام القرای اسلام و با اتکای بدان دخالت در امور داخلی کشورهای منطقه، کسانی که بر ما و سرمایه ما حکومت مینمایند، رژیمی توتالیتر مذهبی، حکومتی غیرملی، انحصارطلب و مرتجع، چه اثرات مخربی را در منطقه از خود بجای گذاشته است. اکنون زمان آن رسیده که ایرانیان این لکه ننگ را از دامن خود پاک نمایند و با اینکه خود ازبزرکترین صدمه دیدگان چنین نظامی هستند، دِین خود را بمردم سوریه، مردم عراق و لبنان که در شرایطی بمراتب بدتر از ما بسر میبرند ادا نمایند. دینی که بیش از همه بگردن «اصلاح طلبان حکومتی» است که خود در موارد زیادی در جنایات نظام ولایت فقیه نسبت به مردم منطقه شریک بودهاند. آنان بالاخره بایستی از خواب رجعت به عملکردها در زمان حیات «امام» برخیزند، و این بت اعظم و افکار مخرب و ضدانسانی او را که تمام بدبختیهای کنونی مملکت و منطقه زاییده افکار متحجر اوست برای همیشه بخاک سپارند و با مردم همصدا گردند تا ایرانی بسازند که در بازگرداندن ثبات و امنیت بتواند نقش مؤثری ایفا نماید که سزاوار اوست.