خود را فریب ندهیم و بعضاً با یادآری و اشاره به روزگاران گذشته و شخصیّتهای تاریخ در ده قرن پیش، در سرور و شعف بیجا غرق نشویم. ما از قافلهی تمدن و تجدد و از دنیای دانش و تکنیک جاماندهایم. ما، چه بپذیریم و چه انکار کنیم؛ چه خوشمان آید و چه دلتنگ و عصبیمان کند، عقبمانده و ره گمکردهایم.
هنگامی که قارهی اروپا در جهل و خرافه دست و پا میزد و فقر کشنده سدههای متوالی برآن سامان گسترده شده بود تا به آن حد که در تمام کشورهای اروپائی خوش خورها و خوش پوشها منحصر به خداوندان زمین و اربابان کلیسا بودند؛ و جزای دگراندیش زنده در آتش سوختن بود؛ و ژاندارک را در مقال چشم مردم به تیرک میبستند و در آتش میسوزاندند و درهمان حال از کشورهای امریکائی و قارهای به نام امریکا خبر و اثری نبود، شرق، بویژه خاورمیانه به یمن دانش پروری، گشاده نظری و بلند طبعی چند خلیفهی عباسی، به مدت دو قرن دوران طلائی و شکوفائی را میگذراند و پهنهی آن سامان از بغداد تا پسارود (ماوراءالنهر) جایگاه دانشمندان و فیلسوفان بود؛ و دربار خلفائی نظیرهارون و مأمون به صورت کانون مباحثه و نظریه پردازیهای دانشمندان و اندیشه وران و خداوندان دانش و پژوهش میدرخشید. از نظر سیاسی و کشورداری نیز اقلیمی که زیر تسلط فرمانروایان ناحیه بود، بزرگتر از سراسر خاک اروپا گستره داشت؛ و در زمینهی آزادی گفتار و رعایت اندیشه و احترام به دگراندیش، به مراتب از اروپای غرقه در جهل دین عیسوی، شکوفنده تر بود.
پس چه شد و چه پیش آمد که آنها از خواب گران قرون برخاستند و با شتاب به سوی پیشرفت و تکامل تاختند؛ و ما چنان درخواب فرورفتیم و عقبماندیم و پس افتادیم که حتا به استعمار و استثمار همان در جهل فرورفتگان روزگاران گذشته تن سپردیم؟
اقرار میکنم که دراین مورد پرسش من تازگی ندارد و این بحث برای نخستین بار نیست مطرح میشود؛ و دراین باره به یقین نوشتارهای فراوان و کتابهای متعدد به زیور چاپ آراسته شده و به دیدهمگان رسیده است. اما موضوع چنان تلخ و جانکاه است و مشکل چنان سنگین و گرانبار است که با هر زبانی مورد اشاره چند باره قرار گیرد، باز نامکرر است. همچنین ممکن است در هر دیدگاه به عوامل و نمونههای جدید اشاره شود. در ضمن فراموش نکنیم آن چند نفر دانشمندی که در آن دوقرن درخشیدند و بالیدند، مانند ابن خلدون، فارابی، ابوعلی سینا، خیام و زکریا رازی... نخست از دین و تعصب و خشکه تقدس دست شستند و دین را از حافظه پاک کردند و سپس به سوی دانش ورزی و علم اندوزی رو آوردند.
قرنهاست ما، هم در دانش و تکنیک و صنعت کارهای غرب را تقلید و سرهم بندی و مونتاژ میکنیم؛ و هم در دنیای تنعم و رفاه گدائیم. چرا...؟ خواهم گفت...
نخست بگویم این«ما» که مورد اشاره من است، تنها به میهنمان ایران و به اقلیم جغرافیای ناحیهی پارس منحصر نمیشود؛ بلکه خاورمیانه و حتا تمام کشورهای اسلامی را نیز در بر میگیرد. تمام کشورهائی که مردمانش به آئین حنیف اسلام باورمند و دچارند، قرنهاست که در فقر و جهل دست و پای بیحاصل میزنند. استثنای کشور «مالزی» را که اندکی از دیگر کشورهای اسلامی پیشرفته تر است فراموش کنید زیرا نخست این که یک حکومت به نسبت دموکرات برآن فرمانروا است. دوم این که به همین دلیل وجود دموکراسی، سرمایهداران جهان در آن سرمایهگذاری کردهاند. سوم اینکه دین و مذهب را در حاشیه نگهداشته و قاطی احکام حکومت نکردهاند... اما بالغ بر ۹۸% کشورهای اسلامی فقیر و عقب ماندهی مالی و اجتما عی و فرهنگی شدهاند. زیرا قیدی را که بر پایشان بسته و مانع حرکت است نمیشناسند.
البته در اینجا سخن از کلیّت جامعه است و گرنه در هر اجتماعی میتوان تعدادی آدم مستعد و فرهیخته و دانشمند یافت و به آنها اشاره کرد؛ میتوان اندیشه وران و دگراندیشانی را سراغ گرفت و مثال زد؛ میتوان کشوری را نیز مستثنی دانست. اما این استثناء است و استثناء قاعده را نمیشکند. کشورهائی که با نام اسلامی معرفی میشوند، در اکثریّت با نادانی، تحجر، گدائی و فقر مادی و فرهنگی دست بگریبانند. فروش ذخایر زیرزمینی که علت وجودشان نتیجهی فعل و انفعالات رویه و درون زمین است و به طور تصادفی در این سرزمینها به وجود آمدهاند، نه نشان پیشرفت است و نه علامت ثروتمندی. ایران و عربستان و دیگر کشورهای ساحل خلیج فارس قبل از این که نفتشان ملی شود و اندکی از پولش به خزانه این دولتها واریز گردد، در فقر مطلق میسوختند. من زمان کودکی خود را به یاد دارم که اگر قلم نیش رسمم که ۶ ریال ارزش داشت گم میشد، من عزادار میشدم؛ چون نه جرئت ابرازش را به پدر داشتم و نه او قادر بود چنین ولخرجیهائی را بکند. آری این اندک شکوفائی اقتصادی از برکت ملی شدن نفت بود.
لازم است به صورت جملهی معترضه یادآورشوم که نگارنده از این اصطلاح کشورهای اسلامی به شدت متنفرم و تقسیم بندی کشورها را بر روی باورهای دینی و متافیزیک اکثریّت مردمانشان، نوعی توهین به انسانیّت و دیگر مردمانی میدانم که با اعتقاداتی جدا ازاسلام در آن کشورها میزیند. به گمان من در این نامگذاری، بدون رعایت هیچ گونه خرد ورزی و منطق، تعصب خشک جایگاهی والا گرفته است. مگر جهان متمدن و پیشرفته، کشورهای فرانسه و آلمان و یونان و دیگر سرزمینهائی را که بیشینهی مردمانش پیرو آئین مسیحاند زیر نام کشورهای عیسوی بخشبندی کرده است که ما چنین اصطلاحی را درمورد اقلیمهائی که به ضرب شمشیر اسلام آوردهاند به کار میبریم؟ مگر کشورهای چین و هند با آن غول جمعیّتشان به کشورهای بودا و کُنفسیوس مشهورند که ما خود را تافتهی جدا بافته تصور کرده و کشورهایمان را بر روی ایمان تعبدی اکثریّت ساکنانش نامگذاری میکنیم؟ بنگریم به کشورهای آمریکای جنوبی. علیرغم آنکه تمام مردم این سرزمین به آئین کاتولیک باوردارند، کشورهای آمریکای لاتین خوانده میشوند نه کشورهای کاتولیک و یا مسیحی؛ یعنی بخشبندی بر روی زبان و فرهنگ است و نه دین و اعتقاد.
در چرخهی واماندگی و پسرفتِ قافلهی مسلمانان، دلائل فراوان و عوامل متعدد میتوان ذکر کرد و شاید هرکس از دریچهی ذهن خود به گونهای جدا به مسئله بنگرد و برایش علت و دلیلهائی بیابد؛ و برحسب اهمیّت، آنها را طبقه بندی کند.
اما به گمان من بزرگترین عامل عقبماندگی را باید در اعتقادات آسمانی و باورهای متعصبانهی لاهوتی جستجو کرد. دین اسلام در چندین آیة قرآن و در هر سورة، به صورت مکرر پیوسته به مؤمنان دستور میدهد که به دنیای پس از مرگ بیندیشند و آخرت را فدای لذت این دنیای فانی نکنند! بارها گفته است: «وای بر آنانی که آخرت را فدای دنیای فانی میکنند» در چنین آئینی با چنین دیدگاهی، انسان فعال و نوجو و ترقیخواه و متمایل به تلاش و کوشش تربیّت نمیشود. دینی که مرتب به مردم و پیروانش گوشزد میکند مبادا جهان پس از مرگ را فدای لذات دنیوی کنید، حاصلی جز فقر مادی و فرهنگی در میان جامعهاش ندارد! بدیهی است هرچه میزان اعتقاد به دین بیشتر باشد، به همان میزان گسستگی و بیمیلی از تلاش برای کسب ثروت و دانش و فرهنگ و لذت فزونتر خواهد بود. به سخنی ساده، هرچه آدمی از لحاظ باور، دیندارتر باشد، تنبلتر و درنتیجه گداتر خواهد شد!
در این دین- فزون بر بدآموزیهای رایجش، در طول ۱۴ قرن عمرش در آن، شعبات و دستهها و فرقههای گوناگون و رنگارنگی تولید شده و به وجود آمده است که هرکدام به نوبة خود مقداری بر وزن جهالت و نابخردی پیروان و گرفتاران افزوده است؛ از آنجمله شیعه، سنی، اهل حق، صوفیگری، درویش بازی و عارفان قلابی و دروغگو ... بزرگترین افتخار عارفان و صوفیان در این خلاصه میشد که مزهی فقر را چشیده و در فقر زیسته باشند. اگر صوفی و عارفی درک فیض فقر نمیکرد، خود را ناقص میشمرد و خویشتن را عارف حق نمیدانست. رواج اینگونه فرهنگ فقرخواهی و گداپروری و بیمنزلت کردن زندگی، مسلم است جامعه را خوابآلود و خمود کرده و در نهایت عقبمانده و فقیر نگه میدارد.
دین اسلام دینی به غایت مشکل است. این دین از پیروانش میخواهد روزانه پنج بار دست نماز (وضو) بگیرند و بر روی سجاده به نماز بایستند و به دنبالش دعاها و اذکار را نیز فراموش نکنند. حتا در سه آیة قرآن دستور میدهد بهشت اصلی جایگاه کسانی است که شب برای نماز شبانه از خواب برمیخیزند و به اقامه نماز میپردازند و یا شب را در عبادت الله به روز میآورند. هر نماز به طهارت و وضو و اجرای نماز و اذکار پشت سرش، حداقل نیم ساعت وقت آدمی را تلف میکند. یک ماه کامل مسلمانان از ساعتها پیش از طلوع خورشید تا غروب آفتاب روزه دارند و لب به هیچ خوردنی و نوشیدنی نمیزنند. یعنی حدود ۱۶ ساعت معده تنها اسید کلریدریک میسازد و در خود انبار میکند که اغلب به زخم معده و یا سرطان آن عضو منجر میشود. آنگاه شبانگاه معده را تا گلوگاه از خوراک و اشربه پر میکنند و با همان معده انباشته میخوابند.
شیعیان تمام ایام سال عزادار ۱۴ معصومند. و همچنین دیگر وقت تلف کردنها برای زیارت قبور و رفتن به حج و تعیین پرداخت زکات و فطریّه و... وقتی برای کار و فعالیّت و زندگی سالم نمیگذارد.
یهودی و مسیحی مؤمن (نه همه) روز شنبه یا یکشنبه دو ساعت به کنیسه و کلیسا میروند و به سخنانی گوش میدهند و یا دعائی را زیر لب زمزمه میکنند و تمام ایام هفته را به کار و لذت جوئی سرگرمند. اما ماشا الله از پیروان اسلام که ۲۴ ساعت باید در ذکر و فکر خدا و رسول باشند.
ممکن است چنین پرسشی مطرح شود که مگر در میان کشورهائی که به آئینهای مسیح و هندو معتقدند فقر و عقب ماندگی نیست؟ پاسخ این پرسش ساده است زیرا آن مردمان نیز در آئین و باور خود جنبهی قشری و رادیکال دین را دنبال میکنند؛ و کاتولیکهائی هستند که سخن و فتوای پاپها را با تمام وجود میپذیرند و اطاعت میکنند. به خاطر باور دینی جلو تولید مثل را نمیگیرند و در نتیجه خانوادههای پر اولاد و پر جمعیّت به وجود میآورند که از تأمین هزینه زندگی شان عاجزند. چنین مردمان مطیع و متعبد که بردهی دین خویشاند و آزاد نیستند، به طورگستردهای به فقر مادی و فرهنگی دچارند. همچنین هندوانی که از غذای فرزندان میکاهند و پولش را به مفتخورهای متولیان معابد میدهند، پاداش حماقتشان همان فقر مادی و معنوی و بدنهای دوکی و عمر کوتاه است!
در این میان یهودیان چون هرآنچه را که انجام میدهند و دنبال میکنند نگهداشت مراسم و سنتهای قومی است؛ و لذتجوئی را به دنیای پس از مرگ محول نمیکنند، در طول تاریخ همواره پیشرفتشان چشمگیر و نمایان بوده است. قوم یهود باوجود پراکندگی جغرافیائی در سطح زمین و علیرغم در تنگنا بودن توسط اکثریّت غالب در مکانهای زیست به مدت هزاران سال، به این دلیل که دینشان لذتجوئی را منع نکرده و یهوّه پاداش خوبی را در همین دنیا با طلا و یاقوت و فیروزه میدهد و جزای بدکرداری را ناخوشی و جذام و جرب تعیین کرده و هیچ چیزی را به دنیای پس از مرگ واگذار نکرده است، چه از نظر مادی و چه از لحاظ فرهنگی همیشه در جهان یکه بوده و درخشیدهاند. بخش اعظم پیشرفت کشور ژاپن به همان دلیل است که دین رسمی ندارند.
اما آئینهای دیگر اعم از کیشهای هندو و مذاهب شرق آسیا و کاتولیکها و مسلمانان، چون بر طبق دستور واضعان و پیامبران و متولیان دین، زندگیشان گذرا و بیارزش است، تلاشها همه در راستای کشیدن انسان به سوی توهم و خیالپردازی بوده است. به جای تبلیغ و تهییج و تشجیع آدمی در تلاش برای زیست بهتر، بر فانی بودن جهان و بیارج و مقدار بودن زندگانی و طرد دنیای مادی اصرار دارند. به عوض اندیشهوری، خیالپروری را تبلیغ و تبیین کرده و میکنند. در نتیجه پیروانشان با مغزشوئیهای دین از دنیا روی میگردانند و در کوشش برای زندگی به همان حد و اندازه رفع جوع و یا گرسنگی قناعت کرده و از لذائذ مادی که با کار و تفکر بیشتر میسر است، دست شسته و به زهد و دریوزگی روی میآورند.
در این چهارده قرن که از نفوذ اسلام - به ضرب شمشیر - در جوامع گرفتار میگذرد، هر سال سدها هزار نفر و اکنون چند دهه است که سالانه دو میلیون مسلمان با هزینهای هنگفت از نقاط دور و نزدیک به سوی عربستان میروند و در مکه و مدینه جمع میشوند و دور یک اطاق مکعب سیاه دربسته لَه لَه میزنند و طواف میکنند و نام این بتپرستی را یکتاپرستی گذاشتهاند. این رنجهای بیهوده و این هدر دادن پولها چه چیزی را به جهان زندگان افزوده و کدام گره از مشکلات مردم جامعه و حتا همان فرد زائر را گشوده است؟ پولی که این زائران هر سال در این راه هزینه میکنند، اگر در یک مؤسسهی درمانی جمع و ذخیره شود، بسیاری از بیماریهای رایج جهان را ریشه کن خواهد کرد!
در ایران کنونی که چند سال است دادن یارانه به همه و بویژه روستائیان نوعی قانون شده است، روستائیان پول سالانه حاصل از این بخشش دولت را یا هزینه سفر حج میکنند و یا در زیارت کربلا و نجف پولها را برباد میدهند و خانواده را همچنان در فقر نگه میدارند.
کوتاه سخن اینکه دین اسلام، ایدئولوژی دنیای موهوم پس از مرگ است و تمام دستورهایش برای آماده شدن مرگ است و مرگ... برای زندگان و دنیای زنده هیچ گونه دستوری ندارد و ذرهای سود عاید پیروان و مؤمنان نمیکند. بنابراین عقبماندگی ما قسمت اعظمش به دینی که وبال گردن مسلمانان شده است بستگی دارد. تردید نکنیم....
کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا 22/6/2014
■ آقای دکتر در مقدمه مقالهتان آنجا که مقایسه جوامع اروپایی عصر قرون وسطا را با حکومت خلفا (عصر هارون مامون) میکنید بر تمدن و رفاه بلاد اسلامی صحه گذاشتهاید، پس اگر اسلام ذاتا خراب و ضد زندگیست چرا در یک دورانی شکوفایی قابل مقایسه با اروپا دارد؟ توصیه میکنم دو اثر ارزنده آقایان علمداری و زیبا کلام در همین زمینه را مطالعه فرمایید.
با احترام - شیرزاد آرین