یعنی تمام ورزشکاران درجه یک کشور مانند فوتبالیستها، کشتی گیران و وزنه برداران که طرفداران بی شماری دارند قهرمانان جمهوری اسلامی هستند نه قهرمانان تیم ملی ایران.
قهرمان زمانی ملی میشود که به فکر ملتش باشد اگر نباشد دیگر ملی نیست، ورزشکاری که نتواند در برابر یک حکومت زورگو ، حتا یک بار اعتراضی بکند که چرا اجازه نمیدهید خواهر من ، همسر من ، مادر من برای دیدن یک مسابقه به استادیوم بیاید قهرمان ملی نیست (مبارزه سیاسی پیشکششان)، او قهرمان جمهوری ستمکار اسلامی است، او برده پول و زور حکومت است. او با سکوت خود اجازه میدهد حکومت هر بلایی که بخواهد سر ورزش کشور بیاورد.
فکرش را بکنید فقط دو تیم پرسپولیس و استقلال اعلام کنند تا زمانی که آمدن زنان را به استادیومها آزاد نکنید ما دیگر بازی نمیکنیم، ببینید چه اتفاق بزرگی رخ میدهد و چگونه مردم به شدت از آنها پشتیبانی میکنند. حتا اگر تمام افراد دوتیم هم به اعتصاب نپیوندند؛ اعتصابی که سیاسی و برای براندازی نیست و فقط از حکومت میخواهند و خواهش میکنند اجازه بدهید بانوان هم همراه مردان مشوق ورزش ایران باشند. اگر هشت و یا ده تن هم از بزرگانشان باشند کافی است. بدون شک حکومت جرات نخواهد کرد به مقابله با آنها برخیزد، و بیست و چهارساعت نمیکشد که از ترس پیوستن مردم به آنها به درخواست شان گردن مینهد و آمدن زنان را به استادیومها آزاد میکند.
در رژیم شاه، نیم بیشتر قهرمانان رده اول کشور در هر ورزشی که بودند سیاسی میاندیشیدند و با رژیم در خفا و آشکار میجنگیدند و بهزعم و اندیشه خود از ملت حمایت میکردند و طرفدار آزادی سیاسی بودند. نمونههای بارزش تختی و قلیچخانی و بیاتی و کوزه کنانی و جدیکار هستند که یا در جبهه ملی و یا در حزب توده و یا درگروههای جدیدتر مجاهدین و فداییان و غیره فعالیت میکردند.
آنها را مقایسه کنید با ورزشکاران امروزی. آیا شرافتا میشود به اینها قهرمان ملی گفت؟ کسی که جرات ندارد خواهر کوچک خودش را به استادیوم ببرد او یک قهرمان ملی نیست. اینها فقط یک یا دو بازی مهم را انجام ندهند و اعتصاب کنند ببینید چه روزگار بهتری مردم ایران پیدا خواهند کرد. آن وقت است که اینها قهرمانان واقعی و ملی ما میشوند. امروز آنها بردگان و همکاران یک حکومت جبار و خونریز شدهاند که اصلا به فکرملت خویش نیستند.
اگر کسی خوب شوت بزند یا یکی دیگر را محکم به زمین بکوبد که قهرمان نمیشود. قهرمانی، عشق به میهن و مردم میخواهد و متاسفانه در ۳۵ سال گذشته ما چنین قهرمانان ملی نداشتهایم. قهرمانی که به روی سینهاش بهجای ایران مینویسد یا زینب، یا ابوالفضل کجایش قهرمان ملی است. بازیکنی را که با صلوات و دعا و استخاره علی دایی وارد زمین میکنند کجایش قهرمان ملی است؟ قهرمانی که پیش از هر مسابقه مهم به زیارت امام رضا میرود اما خبر ندارد آرامگاه فردوسی در چند قدمی امام رضاست و به دیدار آن قهرمان واقعی ایران نمیرود کجایش قهرمان ملی است؟
در رژیم شاه در تیم تاج ، همین استقلال امروزی و شاهین، پرسپولیس فعلی چندین تودهای و مجاهد و جبهه ملی بودند که بهجز کارهای سیاسی مخفیانه، به هنگام تشریففرمایی و دیدار شاه که پس از پیروز شدن تیمها یا مراسم دیگر پیش میآمد و به رسم معمول بسیاری از ورزشکاران دست شاه رامی بوسیدند، آنها که سیاسی و مخالف بودند نه دست شاه را میبوسیدند و نه تعظیم میکردند، خبردار میایستادند و حتا بدون اینکه به چشم شاه نگاه کنند با او یک دست خشک و خالی میدادند و شاه هم متوجه میشد اما واکنشی نشان نمیداد و برنامه به پایان میرسید، البته گاهی اتفاق میافتاد که بعضی از آنها را ساواک سین و جینی میکرد. ولی تا آنجا که میشد روی این مسایل سرپوش میگذاشتند و با ورزشکاران در نمیافتادند، چون ورزشکاران محبوب مردم هستند ، مگر اینکه مانند داستان ربودن اعضای خانواده سلطنتی موضوع جدی میشد و طرف را برای مدتی کوتاه بازداشت میکردند که یکی دو باراتفاق افتاد.
در میان فوتبالیستهای آن زمان پرویز کوزه کنانی، بیوک جدیکار، محمد بیاتی، امیر عراقی، مسعود برومند، شکیبی، پرویز قلیچ خانی، اصغر شرفی، حسنی، بابایی، حسن حبیبی، مودت، حبیب خبیری که این آخری را رژیم اسلامی اعدام کرد از سیاسیون مشهور بودند.
در کشتی، تختی، فیلابی ،امیرحمیدی، شعبانخانی، طاهری از شناختهترینها هستند که سیاسی بودند. در شنا و والیبال و بسکتبال برادران هاشمی، مخبری، صفیار، زرباف، بنکدار، جبارزادگان ، وفایی، شاهرودی ، تقی عسگری. در بکس ، یرواند ، شورا.
در وزنهبرداری آرشام، نامجو و نصیری از ورزشکاران سیاسی و انقلابی بودند. آقایان عطا بهمنش گزارشگر مشهور ورزش و حبیب الله بلور مربی معروف کشتی نیز هر دو تودهای بودند و بسیاری دیگر که زیاد مشهور نبودند و در تیمهای دسته دوم بازی میکردند. اما در سازمانهای گوناگون سیاسی فعال بودند.
حال آنها را مقایسه کنید با ورزشکاران امروز ایران که کوچکترین دغدغه مردم در وجودشان نیست و تنها بهفکر بستن قراردادهای بهتر هستند و وابسته شدن به حکومت. آنها حتا تعصبی هم به تیمهای خود ندارند. توجه کنیدعلی دایی و یا علی کریمی، چند بار پیراهن تیمهای گوناگون را به تن کردهاند و هر تیمی پول بیشتری بدهد فوری پیراهن خود را عوض میکنند. درگذشته یک شاهینی یا تاجی نوهاش هم شاهینی و تاجی میشد و به هیچ بهایی باشگاه عوض نمیکردند.
بهراستی اگر ورزشکاری را به صِرف اینکه چند گل به تیمهای عربی زده و یا وزنهبرداری وزنهای را بلند کرده قهرمان ملی بنامیم ستمکاری نیست بر قهرمانان واقعی ملی مانند زنده نام غلامرضا تختی و دیگرانی که در کنار ورزش و اخلاق قهرمانی دغدغههای ملت خود را هم داشتند.
جمهوری اسلامی غیرت ورزشی را از ورزشکاران امروز ایران گرفته است و آنها هم مشتاقانه پذیرای آن شدهاند. درحالیکه امروز، ورزشکاران برای انجام یک کار نه چندان سیاسی، مانند خواست آمدن زنان به ورزشگاهها مشکل ارتباطی با همدیگر را مانند قدیمیها ندارند و با یک اس-ام-اس بهراحتی میتوانند پیامهای خود را هماهنگ کنند دست به یک مبارزه ملی ورزشی بزنند تا از بانوان رفع توهین و ستم گردد و مانند همه جای دنیا بتوانند به دیدار مسابقات ورزشی بروند.
مجسم کنید در یکی از روزهای مهم مانند بازی تیم ملی با یک تیم خارجی یا بازی مهمی بین استقلال و پرسپولیس بازیکنان همه دست در دست مادران خود بخواهند وارد استادیم شوند که بازی کنند چه اتفاقی رخ میدهد آیا رژیم میتواند جلوی مادران بچهها را بگیرد؟ که اگر بگیرد آنها به میدان نمیروند؛ و رژیم ناچار میشود برای جلوگیری از اغتشاش و آشوبی که تماشاچیها براه خواهند انداخت به آن زنها اجازه ورود بدهد و این طلسم مسخره شکسته شود.
افسوس که ورزشکاران ایران ارزش خود را نمیدانند و خون ملی در رگ ندارند. امروز هیچ نیرویی در درون ایران مانند ورزشکاران میلیونها علاقمند و طرفدار ندارد که جلوی کارهای ضد ملی حکومت بایستد، دستکم از حکومت بخواهند اجازه بدهد بانوان در تمرینات تیمها، تماشاچی باشند که گره کور را باز کنند. افسوس که در سر ورزشکاران امروز ایران جز اندیشه دلار و دینار پندار دیگری نیست و با قهرمان ملی شدن بسیار فاصله دارند.
کالیفرنیا سیاوش لشگری 2/6/2014