ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 09.04.2014, 22:33
روایت اقتداری از نوع دیگر...

والد بمانعلی

گروگان‌گیری، نه راهکار و رویکرد جنبش‌های آزادیخواه، که راه و رسم و سلوک جانیانی جبون و امید باخته است؛ ناگزیر توسل «جیش العدل» به این حربه و کشتن جمشید دانایی‌فر، اسیری دست بسته، لکه ننگی نازدودنی را بر کارنامه سیاه آنان نشاند. اندوه مظلومیت این قربانی بی‌تدبیری حاکمان و قساوت اشرار، تا دیری وجدان ایرانیان را خواهد آزرد. عمل تبه‌کارانه این فوج، یادآور خشونت حکومتی است که دستی دراز در این شیوه‌ها دارد، و اگر ادعای سخنگوی این دارودسته راست باشد، حتی خود خواستار کشتار سربازانش بوده (١). مگر کارگزاران همین حاکمان نبودند که در بلوچستان بندیانی که دوران محکومیتشان را می‌گذراندند به کین کشتار چند پاسدار به دست مهاجمان به دار آویختند. مگر به بهانه همدستی مجاهدین خلق با متجاوز عراقی نبود که قتل عام تابستان دوزخ و خون را به راه انداختند و هم مسلکان ِ در بند این فرقه و زندانیان دیگری را کشتند که هیچ‌یک شریک «غریب نوازی و نوع پرستی و مهماندوستی “افیالتس”»‌های معاصر نبودند (٢). اما این حاکمان گویا این‌بار دیگر کسی را از وابستگان این گروه در سیاهچال‌های دهشت خود نداشتند تا طعمه ددمنشی‌ها کنند. باری، وقتی چهار تن از سربازان بی‌گناه ایرانی، به یاری «غیر» از بند آدمکشان رهائی یافتند، این سلحشوران ِ جنگ با سایه، از پشت دیوارهای قطور و امن به میدانی خالی از حریف درآمدند تا با رجز خوانی، جایگاه محکم خود را در صحن نظامی جبّار نگهدارند.

«گروهک تروریستی جیش‌العدل وقتی... ١۴ نیروی مرزی را شهید کرد، طی یک عملیاتی همه تروریست‌هایی که در این حادثه دخیل بودند را در یک منطقه محاصره کرده و طوری موشک ‌بارانشان کردیم که حتی یک تروریست نتوانست جان سالم به در ببرد. [آن‌ها] توان... [ما] را چشیده‌اند... آزادی ۴ مرزبان ایرانی مرهون اقتدار نیروهای مسلح... بود؛ آن‌ها می‌دانستند که اگر این سربازان آزاد نشوند با آنان چه برخوردی خواهد شد؛ یقیناً اگر قبول نمی‌کردند که سربازان ما را آزاد کنند، تک‌تک تروریست‌ها را به هر قیمت که شده به درک واصل می‌کردیم... از ترس واکنش نیروهای مسلح [بود که] مرزبانان ایرانی را آزاد کردند... ما تحرکات تروریست‌ها را رصد می‌کردیم... [اما دست نگهداشتیم، چون] اگر آنان در یک مکان ثابت استقرار داشتند و جان سربازانمان تهدید نمی‌شد قطعا نمی‌گذاشتیم زنده بمانند.» (٣)

در گذار دوماه پر بیم و کم‌امیدی که سربازان بی‌پناه میهن به اسارت اشرار افتاده بودند، بانگ طبل میان تهی این سردار و تنتنه دهشت‌زای آن را کسی نشنید. اگر خوشخواران سفره ولایت ندانند، عاقلان دانند که شاخ و شانه کشیدن از پشت دیوار تالارهای بهارستان، عربده کشیدن در سنگر رشادت‌های منبری نماز جمعه و یاوه‌سرائی از پس خاکریز «کیهان» در پس کوچه‌ای در تهران نبود که به آزادی این اسیران انجامید. غرش هراسناک این پهلوان‌پنبه‌ها وقتی به گوش آمد که محبوبیت، هوشمندی و همت مولوی عبدالحمید، روحانی آزاده سنی مذهب، تقاضای ایرانیان معارض، همدلی شبکه‌های اجتماعی، جامعه مدنی، و هنرمندان و ورزشکاران و بسیارانی دیگر و مهم‌تر از همه التماس‌های گوهر عشقی در انذار از نشاندن داغ دیگری بر دل مادران این سرزمین، کار خود را کرده و آدم ربایان را از ارتکاب جنایتی دیگر بازداشته بود.

از این ببرهای کاغذی به حق باید پرسید که چرا تکاوران گرز و کوپال به دست، یا چماقداران بسیجی، یا پاسداران غیوری را که به پاشیدن خاکستر مرگ بر خیابان‌ها گماشته‌اید، به حراست مرزهای کشور نمی‌فرستید. جوابشان معلوم است: مگر می‌شود کسانی را که اقتدار نظام به غیرت آنان در محدوده دارالخلافه برپاست به خطر انداخت و به فکر سربازان وظیفه یک لا قبائی بود که در غربت دورافتادگی، روزهای پایان خدمت خود را شماره می‌کنند تا کی شود که به آشیانه‌های بی‌رونق خود بازگردند. اصلا همین ساده دلان‌اند که عمود خرگاه ولایت را سر پا نگهمیدارند. موقعش که شد، شهید هم می‌خوانیمشان و قضیه را جمع می‌کنیم؛ شما را چه می‌شود؟ نکند می‌خواهید سردار سرلشگر رئیس ستاد نیروهای مسلح با آن عظم بطن، که وقتی کنار دست ولی فقیه پا می‌کوبد، با سلام نظامی عرش را از هیبت خود می‌لرزاند به دنبال تروریست‌های تیزپا بدوانید و به نفس نفس بیاندازید. خدای نکرده مگر می‌خواهید این اسوۀ رشادت تلف شود.

می‌توان با گرته‌برداری از گزافه‌گوئی‌ها و شیرین‌زبانی‌های سردارانی غبار شرم را از دل زدود، که چنان سرگرم کیسه دوختن از امر مقدس قاچاق از اسکله‌های آشکار و پنهان‌اند که مجال رسیدن به جزئیات دفاع از مرز و بوم را ندارند. اما ولع مال اندوری «برادران» به کنار، مسئله نگران کننده، حفظ یکپارچگی خاک ایران و میراث گرانقدری است که به دست طایفه‌ای نا‌اهل افتاده. در «سن دیه گو»ی ایالات متحده، هواپیماهای گشتی با ردگیرهای پیچیده‌ای که ابزار آن‌ها را از زمین هم می‌توان دید، هر پانزده دقیقه یکبار، دُمادُم، برای صیانت از حدود و ثغور کشورشان در آسمان شهر در پروازند. آنوقت در مقام سنجش این سرداران غرنده، به دلگرمی موعظه امام جمعه‌های مخوف، با هوا کردن موشک‌های فتوشاپی و چسباندن عکس ماکت مقوائی جنگنده‌ای بر فراز دماوند، خط و نشان می‌کشند که فلان جای گستره خاک را اگر اراده کنند کن فیکون توانند کرد. با چنین اقتدار‌ها و مرزبانی به اسلوبی که دیگر آبروئی برای آنان نگذاشته، این واهمه در دل‌ها رخنه کرده که نکند سرحدات ایران زمین، از درازای ارس گرفته تا پهنه خلیج فارس با اینگونه پاسداری، همسایگانی را به طمع اندازد. اگر فردا مدعیانی جزایر ایرانی را تسخیر کردند آیا می‌توان به شجاعت کسانی دل خوش کرد، که اگر قدمی تند بردارند مراقب باید بود که زمین نخورند؟ یا باز باید به سوز دل مادر داغدیده و سیاهپوشی امید بست تا این سرزمین را از آفت دشمن برهاند؟

خیمه‌ای محقر و تک افتاده، بر بلندی برهوتی دور دست؛ پنج سرباز وظیفه، زیر جامه‌ای بر تن، چشمانی ترسیده و ملتمس؛ اجاقی حقیر و پردود برای دم کردن چای، قوطی حلبی سرنگون شده و حبه‌های به زمین ریخته قند درون آن، تنهائی و بی‌کسی، تسلیم نهیب بلوچانی پیشتاب به دست، زمهریر درون و برون. آنسو، خیابان‌های شهر در قرق قمه‌کشان و موتور سواران درنده، پاکبازانی بی‌باک زیر مشت و لگد گزمگان، عبور با صلابت ماشین نیروی انتظامی از روی پیکر آزاده‌ای به خاک افتاده... و آنک مداحی هفت تیرکش، نیمه‌های شب... در اتوبانی خلوت: تمام تصویری که از اقتدار این قوم بر ذهن‌ها نقش بسته همین هاست.


—————————
١. سخنگوی «جیش العدل» در مصاحبه با روز آن لاین: «سپاه و اطلاعات پیام دادند گروگان‌ها را بکشید»، روز، چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹٣:
٢. «افیالتس» به روایت تاریخ خائنی بود که راه رخنه‌ای را به سپاهیان ایران برای پیروزی بر یونانیان نشان آن‌ها داد. نگاه کنید به دهخدا، چرند و پرند، به کوشش محمد دبیرسیاقی، چاپ سوم، انتشارات تیراژه، تهران، ١٣۶۷، صفحه ٨.
٣. اسماعیل کوثری نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در گفت ‌وگو با خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران با اشاره به آزادی مرزبانان ربوده شده.