در محافل نزدیک به اصلاحطلبان جمهوری اسلامی گفته میشود که «دومین کاربزرگ حسن روحانی بعد از حل بحران هستهای با خارج، حل مسائل قومی در داخل خواهد بود». این نظر جدا از نیت بیان کنندگانش نشان دهنده اهمیت مساله ملی در ایران است که آن را در ردیف چالش هستهای رژیم با جامعه جهانی قرار میدهد. شکاف بین مرکز و پیرامون در شرایط فعلی ایران تا آن حد افزایش یافته که بعضی از تئوریسینهای رژیم «گسل بین مرکز و پیرامون را عمدهترین گسل داخلی» میدانند که میتواند موجودیت رژیم جمهوری اسلامی را بطور جدی تهدید کند.
دولت حسن روحانی که برای نجات جمهوری اسلامی تشکیل شده است به اهمیت مساله ملی واقف میباشد بویژه که اکثریت وزرای تاثیرگذار دولت او از سیاستگزاران و معاونان سابق وزارت اطلاعات هستند و از میزان نارضایتی عمومی در مناطق غیرفارس اطلاعات دقیق دارند و خود روحانی هم به مدت شانزده سال نماینده ولی فقیه در شورای امنیت ملی بوده و ریاست آن را به عهده داشته و از تصمیمگیرندگان ایجاد وضعیت فوقالعاده و جو امنیتی در مناطق غیرفارس بوده است. انتشار طرح ده مادهای او درباره «اقوام» برنامه دولت روحانی برای مهندسی بحران است.
همچنین انتخاب علی یونسی وزیر اطلاعات دوره خاتمی به عنوان مشاور ویژه در امور اقوام آشکارا برای مدیریت بحران مساله ملی در ایران میباشد. یونسی با اینکه وزیر نیست اما در جلسات هیئت دولت شرکت میکند و شنیده میشود که بیش از یک وزیر در تصمیمگیریها نقش دارد. در کنار وی علی ربیعی که معاون یونسی در وزارت اطلاعات در دوره خاتمی بوده وزیر کار دولت حسن روحانی شده و این گمان را تداعی میکند که دولت میخواهد کانونهای اصلی قیام و شورش یعنی مناطق ملی و مراکز کارگری تحت کنترل امنیتیها قرار داشته باشد.
حسن روحانی غیر از طرح ده مادهای، وعدههای زیادی هم در زمان تبلیغات انتخاباتی خود به ملل غیرفارس داده است که از جمله آنها میتوان آوردن آب خزر به دریاچه ارومیه و تشکیل فرهنگستان زبان ترکی آذربایجانی یا بهقول او «زبان آذری» را نام برد. همچنین اولین مسافرت استانی هیئت دولت روحانی به خوزستان که یکی از کانونهای جوشان مساله ملی است و سخنرانی او به زبان عربی در اهواز بهقدر کافی گویاست که وحشت از ناامنی در مناطق ملی دغدغه عمده دولت است.
روحانی میداند که کلید حل مساله ملی در ایران در دست آذربایجانیهاست زیرا کثرت جمعیت و سابقه مبارزات تاریخی آنان قابل مقایسه با سایر ملل غیرفارس در ایران نیست اما با وجود دعواهای جناحی دائمی رژیم بعید است که حسن روحانی بتواند به وعدههائی که به آذربایجانیهای شیعه داده است جامه عمل بپوشاند چه رسد به وعدههائی که به ملل سنی مذهب داده است زیرا در مورد سنیها موانع قانونی جمهوری اسلامی هم به مشکلات او اضافه میشوند از جمله میدانیم که طبق قانون همین جمهوری اسلامی ارتش ایران حق ندارد جوانان سنی را بهعنوان کادر درجهداری و یا افسری استخدام کند. حال حسن روحانی هر چقدر میخواهد راجع به برابری همه ایرانیها سخنسرائی بکند ولی قابل پیشبینی است که صدایش پژواکی نخواهد داشت.
طرفداران دولت روحانی طرح مساله ملی و آموزش زبان مادری از طرف دولت را جزئی از گشایش سیاسی معرفی میکنند که حسن روحانی برای عملی کردن آن مصمم است اما از نظر فعالین حرکتهای ملی غیرفارس، رشد و گسترش جنبشهای ملی دولت را مجبور به واکنش نموده است. شورشهای پی در پی، اعدامهای دسته جمعی و پرشدن زندانهای مناطق غیرفارس از فعالین حرکتهای ملی، دوراندیشان رژیم را وادار کرده است تا به بخشی از اجحاف و تبعیضی که در مناطق غیر فارس اعمال میشود اعتراف بکنند چون بهاین نتیجه رسیدهاند که این وضع نمیتواند برای همیشه ادامه یابد و لازم است چاره اندیشی نمایند و بهاصطلاح خودشان بحران اقوام را مدیریت بکنند.
اوضاع منطقه پرتلاطم خاورمیانه نیز توجه به این موضوع را ضروری میسازد. در این منطقه تمام دولت - ملتهای مصنوعی که بعد از جنگ اول جهانی توسط قدرتهای جهانی آن روز ساخته شدهاند امروز همگی دچار بحران هویت، بحران مشروعیت و بیشتر از همه بحران ساختاری هستند و ملتهائی که طی نزدیک به یک قرن موجودیت آنان در درون این دولت – ملتها انکار شده بود امروز بهپا خواستهاند. افغانستان، عراق و سوریه در حال تجزیه کامل هستند و در درون مرزهای سیاسی موجود سایر کشورها نیز مرزهای فرهنگی مستقل شکل میگیرند. ایران هم از جمله همین کشورهاست و حرکتهای ملی در مناطق غیرفارس آن زمینه اجتماعی و فرهنگی وسیع دارند و کمتوجهی به آن توسط سیاستمداران بههر دلیلی که باشد خطای سیاسی بزرگی است.
مقامات دولت ایران میکوشند نارضایتی موجود در مناطق غیر فارس را به ضعف مدیریت و ضعف اقتصادی در این مناطق کاهش دهند. البته ضعف مدیریت و عقبماندگی اقتصادی کاملا آشکار است زیرا امور این مناطق نه توسط مدیران لایق و اهل محل بلکه توسط نظامیان و اطلاعاتیها و با زور سر نیزه مدیریت شده است و بهزبان دیگر این مناطق اداره نشدهاند بلکه طی سی و پنج سال گذشته کنترل شدهاند.
از نظر اقتصادی نیز واقعا تبعیض عریان وجود دارد. در دوره جنگ ایران و عراق صرفا بهدلایل نظامی صنایع را به مناطق مرکزی ایران منتقل کردند و بنا به اعتراف وزرای دوره ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی بعد از جنگ نیز برنامه ریزیهای زمان جنگ ادامه یافت و امروز میبینیم که در اصفهان و یزد و کرمان آنقدر کارخانه ساختهاند که نه آب زایندهرود کفاف آنها را میدهد و نه هوای این شهرها توان جذب دود حاصل از این کارخانهها را دارد. در عوض چندین دانشگاه در اورمیه وجود دارد ولی هیچ صنعت و اشتغالی برای فارغ التحصیلان این دانشگاهها در نظر گرفته نشده است و فارغ التحصیلان این دانشگاهها مجبورند بعد از پایان تحصیلات برای پیدا کردن کار به تهران واصفهان و کرمان بروند.
اما محدود کردن نارضایتی غیر فارسها به ضعف مدیریت و ضعف اقتصادی بیان نصف حقیقت است و واقعیت این است که مسائل فرهنگی و سیاسی اگر بیشتر از مسائل تبعیض اقتصادی و زورگوئی مدیران نالایق غیربومی نباشد کمتر از آنها نیست. همه ملل غیر فارس که در جغرافیای ایران امروز زندگی میکنند همزبانان و همکیشانی درآنسوی مرزها دارند که دارای دولت مستقل با فرهنگ و زبان ملی خودشان هستند و طی دهههای گذشته پیشرفتهای معجزه آسائی در زمینههای اقتصادی سیاسی و فرهنگی داشتهاند و امروز ملل غیرفارس در ایران وضعیت خود را با آنان مقایسه میکنند و بیشتر به عقب نگاهداشته شدن خودشان پی میبرند و حکومت مرکزی در تهران را عامل اصلی این عقب ماندگی میدانند.
موضوع دیگری که دولت حسن روحانی و اتاقهای فکر رژیم را وادار کرده است برای کاهش وضعیت انفجاری مناطق غیر فارس چاره اندیشیهای مسکنگونه ارائه بکنند، تشدید خصومت بین ایران و کشورهای عرب منطقه است که بخشا به جنگ سوریه مربوط میشود وحمایت تمام عیار جمهوری اسلامی از رژیم بشار اسد در سوریه، تمام کشورهای عضو اتحادیه عرب را رو در روی ایران قرار داده است و امروز اختلافات ایران با این کشورها بهصورت جنگ شیعه و سنی در حال شعلهور شدن است. با توجه به اینکه لااقل ترکمنها، کردها و بلوچها از ملل غیرفارس در ایران سنی مذهب هستند و همچنین بخشی از جوانان عرب اهوازی نیز در سالهای اخیر از جور حکومت شیعه به سنیگری پناه بردهاند و سنی شدهاند، دولت جمهوری اسلامی بیم آن دارد که جنگ شیعه و سنی بهداخل مرزها ایران کشیده شود چنان که در بلوچستان کشیده شده است. لذا بعد از سی و پنج سال سرکوب و تبعیض و تحقیر اکنون میخواهند سیاست دیگری در پیش گیرند و با اقدامات نمایشی و تبلیغاتی دل غیر فارسها را بدست آورند اما به نظر میرسد که خیلی دیر شده است و برنامههای دولت روحانی عکس آن چیزی است که باید باشد که مساله زبان مادری نمونه ازآن است.
مساله آموزش به زبان مادری طی سیوپنج سال گذشته از خواستههای اصلی ملل غیرفارس بوده و علیرغم اینکه اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی به زبانهای محلی و زبان اقوام اختصاص دارد تابحال بعلت نگاه امنیتی به مساله ملی و تسلط پان ایرانیستها به مراکز تصمیمگیری این اصل نیمبند نیز اجرا نشده است.
در شش ماه گذشته بهدفعات خود حسن روحانی، علی یونسی و علیاصغر فانی وزیر آموزش و پرورش به تصمیم دولت برای آموزش زبان مادری اشاره کردهاند اما یک مثل اروپائی میگوید «شیطان در جزئیات نهفته است» و در اینجا نیز تفاوت بین «آموزش زبان مادری» که مسئولین دولت از آن صحبت میکنند و «آموزش به زبان مادری» که ملل غیرفارس خواهان آنند از زمین تا آسمان است و دقت در بیان این مسئولین آشکار میسازد که دولت در صدد حل مساله ملی و برآورده کردن خواست اصلی ملل غیرفارس نیست بلکه بهدنبال پیاده کردن یک طرح تزئینی و نمایشی برای منحرف نمودن افکار عمومی است تا از این طریق شعار جنبشهای ملی در میان ملل غیرفارس را خنثی کند. اندکی توضیخ در تفاوت ایندو یعنی «آموزش زبان مادری» و «آموزش به زبان مادری» به روشنتر شدن موضوع کمک میکند.
آموزش به زبان مادری که شعار اصلی همه ملل غیر فارس در ایران است و یونسکو هم بر عملی کردن آن اصرار دارد عبارت از این است که سیستم آموزشی در مناطق غیر فارس باید بهزبان مادری مردم آن مناطق باشد و از کودکستان تا دانشگاه همه کتب درسی بهزبان مادری محصلین نوشته شود بهاین دلیل ساده که اگر زبانی از عرصههای آموزش و انتشار دور نگاهداشته شود دیر یا زود به زبان شفاهی تبدیل میگردد و با تغییر چند نسل کاملا در درون زبان آموزشی رسمی مستحیل شده و از بین میرود. تحقیقات علمی نشان میدهد که همه زبانها توان توسعه و بقا دارند و آنچه که باعث رشد و گسترش یک زبان میگردد اراده و قدرت سیاسی است که پشت آن زبان قرار میگیرد و بدینجهت هیچ زبانی بدون پشتوانه سیاسی نمیتواند روند تکاملی داشته باشد.
اما آموزش زبان مادری که دولت روحانی قصد عملی کردن آن را دارد چیز دیگری است. درسی است مانند دروس اختیاری در دانشگاهها که علاقمندان میتوانند هفتهای یک یا دوساعت مشغول یادگیری خواندن و نوشتن آن بشوند. درحال حاضر زبان عربی در مدارس آموزش داده میشود و ساعتی از وقت کلاسها به زبان عربی اختصاص مییابد ولی این آن چیزی نیست که عربها میخواهند برعکس میبینیم که اعراب ساکن اهواز بیش از سایر ملل ساکن درایران خواهان آموزش بهزبان مادری خود هستند.
قانون اساسی جمهوری اسلامی میدان مانور را برای حکومت مرکزی باز گذاشته است. اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بقرار زیر میباشد:
«زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتابهای درسی باید با این زبان و خط باشد، ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس درکنار زبان فارسی آزاد است».
این ماده قانونی که سران جمهوری اسلامی طی سیوپنج سال گذشته با نگاه امنیتی از اجرای آن سر باز زدهاند زبان ملی دوسوم جمعیت کشور را تا حد زبانهای فولکلوریک پائین میآورد و آموزش ادبیات آنها را در مدارس در کنار زبان فارسی مجاز میشمارد و این درحالی است که لااقل زبانهای ترکی و عربی در تمام عرصهها از زبان فارسی کاملتر و غنیترند و اگر قرار باشد تمام لغات عربی از زبان فارسی حذف گردد، زبان فارسی غیر قابل فهم میگردد. بیجهت نیست که بعضی از جامعهشناسان زبان فارسی را یکی از علل عقب ماندگی ایران میدانند زیرا فارسی زبان شعراست و قابلیت تبدیل شدن به زبان علم و فلسفه وصنعت و بطور کلی مدرنیته را ندارد.
با اینکه سه فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی از دوره رضا شاه تا به امروز مشغول جعل لغت برای زبان فارسی بودهاند اما همچنان دراین زبان به قول میرزاده عشقی:
«آن کسانی که خدای ادبند
ریزهخوار کلمات عربند»
خط رسمی فارسی هم که در اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است از آن ادعاهای بیاساس میباشد. زبان فارسی هرگز خط مخصوصی نداشته و زبانشناسها و مورخین، خطی بنام خط فارسی نمیشناسند. زبان دوره باستان که بعضیها دوست دارند آن را پهلوی قدیم بنامند با خط میخی سومری و آکدی در کتیبهها نوشته شده، زبان دوره ساسانی نیز با خط آرامی نوشته شده است بعد از اسلام هم خط عربی جایگزین خطوط قبلی شده و همچنان زبان فارسی امروز نیز با خط عربی نوشته میشود بنابراین بکار بردن «خط رسمی فارسی» آنهم در قانون اساسی یک جعل بیمعنی است.
در آغاز سیستم آموزشی جدید در ایران متجددین آن روز تغییرخط را نیز امری ضرور میدانستند و معتقد بودند با الفبای عربی که حرکههای آن نوشته نمیشود آموزش خواندن و نوشتن برای عموم مشکل است و بهتر است مانند ترکیه خط لاتین برای آموزش عمومی انتخاب شود اما برعکس نظر خیراندیشان انتخاب سیاسی مانع تغییر خط در آن زمان شد.
طبق اسناد رسمی که در آرشیو وزارتخارجه ایران موجود است دولت ایران درباره تجربه تغییر خط از عربی به لاتین در ترکیه را از سفیر ایران در استانبول یعنی محمدعلی فروغی جویا میشود. نامبرده در نامهای که به دولت ایران نوشته تاکید کرده است که انتخاب الفبای لاتین موجب تسهیل آموزش عمومی در ترکیه شده است لذا تغییر خط در ایران برای آموزش عمومی میتواند مفید باشد اما از نظر سیاسی صلاح نیست چون اگر الفبای ایران با الفبای ترکیه یکی باشد بخاطر اشتراکات فرهنگی که بین ترکیه و ترکهای ایران وجود دارد در آینده دولت ترکیه میتواند برای امنیت ایران مشکل ایجاد کند اما اگر خط آنها لاتین و خط ما عربی باشد بمرور زمان فاصله فرهنگی ایرانیها و ترکها بیشتر میگردد و خطری ازاین بابت متوجه امنیت ایران نمیشود.
فروغی در دوره رضا شاه یکی از رجال تاثیرگذار در عرصههای فرهنگ و سیاست بود و بههمین جهت متفقین بعد از اشغال ایران و تبعید رضا شاه، محمدعلی فروغی را نخست وزیر ایران کردند.
امروز اگر منظور حسن روحانی بهقول خودش تدریس «زبان آذری» به کودکان آذربایجانی است یعنی همان زبان ملغمهای که ساختار جملاتش فارسی است و تنها یک فعل یا اسم ترکی بدان اضافه شده و در برنامههای محلی رادیو تلویزیون در آذربایجان از آن استفاده میکنند بهتر است قبل از اجرای این سیاست دوباره فکر کند زیرا آذربایجانیها که پایهگذار آموزش و پروش مدرن در ایران بودهاند با مسخ شدن زبانشان مخالف هستند. البته حسن روحانی اگر بتواند همین حرفهائی را که میزند در عمل انجام دهد مثلا تاسیس فرهنگستان زبان ترکی آذربایجانی، میتواند یک گام به پیش باشد اما وی فعلا تنها حرف میزند و ظاهرا مساله زبان مادری ابزاری برای دعواهای جناحی در درون حکومت جمهوری اسلامی شده است و حداد عادل که ریاست «فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی» را دارد به حسن روحانی توصیه میکند که با زبان فارسی جناح بازی نکند.
استفاده ابزاری از مساله زبان مادری در دعواهای جناحی جمهوری اسلامی انکار نکردنی است. بعداز کنار گذاشته شدن اصلاحطلبان از قدرت سیاسی و در جریان اعتراضاتی که به جنبش سبز مشهور شد، هیچ یک از ملل غیر فارس برای دفاع از جنبش سبز بهمیدان نیامدند. این امر برای دست اندرکاران سیاسی زنگ خطر بزرگی بود و نشان میداد که فاصله ملل غیر فارس با حکومت مرکزی آنقدر زیاد شده است که نسبت به سرنوشت سیاسی جناحهای آن بیعلاقگی نشان میدهند و بعد از شکست کامل جنبش سبز نیز بعضی از تحلیلگران آن گفتند که، در دوره خاتمی که دولت و مجلس دست اصلاح طلبان بود، اگر اصلاح طلبان اصل پانزدهم قانون اساسی را بهمرحله اجرا میگذاشتند میتوانستند در مبارزه با اصولگرایان حمایت مردم مناطق غیرفارس بویژه آذربایجان را با خود داشته باشند و چون در زمان قدرتمداری کاری نکردند در روز رانده شدن از قدرت تنها ماندند.
ملل غیر فارس مستقل از جناحهای حکومتی در خاک آباء و اجدادی خود از فرهنگ و زبان مادری خود دفاع میکنند و در این میان آذربایجانیها موقعیت ویژهای دارند و بیجهت نیست که حسن روحانی وعده تشکیل فرهنگستان «زبان آذری» را میدهد.
با انقراض سلسله ترک قاجار، حکومت هزار ساله ترکان بر ایران قطع شد و بعد از آن سیاست فارسسازی توسط دولت جدید ایران با ترکستیزی تمام عیار شروع شد و عمدتا نیز بهاین خاطر بوده که به گفته آشکار محمود افشار، آثار فرهنگی سلسلههای ترک از تاریخ ایران زدوده شود، تا از بازگشت مجدد ترکان براریکه قدرت جلوگیری گردد اما ترکان آذربایجانی هم دست روی دست نگذاشتند، دکتر احمد اشرف تاکید میکند که یکی از علل پیروزی فرقه دموکرات و تشکیل دولت ملی در آذربایجان بعد از سقوط رضا شاه، عکسالعمل به تبعیضاتی بود که رضا شاه در حق مردم آذربایجان به اجرا گذاشته بود.
مبارزه مردم آذربایجان برای دفاع از زبان، فرهنگ و هویت ملی خودشان حکایت نبرد مداومی است که از قرن نوزدهم شروع شده و همچنان در عرصههای مختلف ادامه دارد. این مبارزه تنها به امر سیاست محدود نشده بلکه مبارزه فرهنگی آذربایجانیها ریشهدارتر و موثرتر بوده است و افتخار آذربایجانیهاست که پایهگذار فرهنگ مدرن در ایران هستند. افرادی نظیر حسن رشدیه موسس اولین مدرسه مدرن در محله ششگلان در تبریز، یوسف اعتصامالملک، پدر پروین اعتصامی و دایرکننده اولین چاپخانه حروفی در تبریز و میرزا جبار عسگرزاده معروف به باغچهبان موسس اولین کودکستان و همچنین اولین مدرسه کرولالها در کوچه انجمن درتبریز از جمله پیشگامان مدرنیته و تجدد در ایران میباشند ولی متاسفانه امروز در قرن بیست یکم فرزندان آنان در تبریز ازحق خواندن و نوشتن بهزبان مادری خود محروم شدهاند. برای رفع این محرومیت و برای گرفتن حقوق ملی است که آذربایجانیها حرکت ملی آذربایجان را بوجود آوردهاند.
ماشااله رزمی
نوزدهم فوریه ۲۰۱۴- پاریس