جنگ شیعه و سنی آغاز شده، اما مسئولان چشم میپوشند!
متعصبان سنی و سلفیهای قشری از زمانی که آقای جورج بوش پسر، عراق را با سخاوتمندی تحویل پیروان مذهب شیعه داد، هم کینه امریکا را در دل پروریدند، و هم نه فقط هیچگاه پذیرای این ستم رفته بر اهل تسنن – به زعم آنها – نشدند و آن را فراموش نکردهاند، بل خود را مسلح کردند تا با دولت شیعی مذهب عراق بستیزند؛ و با تمام قوای سیاسی توسط دولتهای عرب سنی؛ و با تمام نیروی ترور از جانب وهابیها و سلفیهای کینه ئی، کوشیدهاند عراق را در دریای ناامنی غرق کنند تا بل بتوانند حکومت را از چنگ شیعیان عراق بیرون آورند و زمام امور را چون قبل از جنگ عراق، در اختیار اعراب سنی مذهب بگذارند.
در تاریخ کشور عراق هیچ نشانی از حکومت مذهب شیعی نیست؛ و این تاریخ به ما میگوید که این کشور بعد از ظهور اسلام، همیشه در زیر سلطه فرمانروایان سنی مذهب بوده است. شهر بغداد پایتخت خلفای عباسی بود و بیش از پانسد سال خلفای بنی عباس سنی بر این کشور حاکم بودند. تا آنکه یک مغول به نام هلاکو خان به توصیه «خواجه نصیرالدین توسی» المعتصم البالله آخرین خلیفه عباسی را در نمد چندان پیچید تا مرد و خلافت برافتاد. سعدی بزرگوار ما در رثاء این خلیفه جبار مرثیهای دارد که چنین آغاز میشود:
آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین / بر زوال مُلک مستعصم امیرالمؤمنین
که نشان پیوستگی فکری و ذهنی شیخ شیراز با مذهب تسنن دارد.
بعدها نیز عراق چون به تصرف سلطان عثمانی درآمد، همچنان حاکمیّت با سنیها بود. در دوران استعمار بریتانیا نیز همواره سنیها در رأس کارها بودند و پادشاهش را نیز بریتانیا از میان محتشمان و بزرگان سنی مذهب عربستان برگزید و سلطنت عراق را به خاندان هاشمی سپرد که توسط کودتای ژنرال عبدالکریم قاسم مضمحل شد.
«جرج دبلیو بوش» در زمان ریاست جمهوریاش بر ایالات متحد، با لشکر کشی ناآگاهانهاش به عراق و سقوط صدام حسین، مردم آن کشور را به سه گروه، شیعه، سنی، و کُرد تقسیم کرد؛ و به کُردها خود مختاری داد و مسعود بارزانی را به صورت نوکر امریکا به حکومت کردستان خودمختار عراق منصوب کرد. به این ترتیب شیعیان عراق که تا آن زمان شهروندهای معمولی بودند و مورد تعرض و تبعیض قرار نمیگرفتند - حتا اگر میانشان آدمهای فرهیخته و سیاستمدار بود به پستهای کلیدی دولتی نیز گمارده میشدند - به حکومت و سروری میرسیدند. در این کشور سنی و شیعه و آسوری و یهودی و زردشتی (تحت نام ایزدیها) و اهل حق، در کمال مسالمت و قبول همدیگر و رضایت ازهم به زندگی ادامه میدادند؛ و حتا میانشان ازدواج هائی بدون توجه به دین و مذهب طرف، انجام میگرفت... با کار ناآگاهانه بوش پسر و حمله به عراق، شیعیان به عنوان گروه اکثریّتِ مردم کشور عراق معرفی شدند و در سیاست و کشورداری مطرح گشتند؛ و چون با قرنها مهاجرت ایرانیان شیعی و دیگر شیعیان خاورمیانه به کربلا و نجف و کاظمین و سامرا و دیگر بلاد مقدس - از نظر تشیّع – شیعیان در برابر اعراب سنی به اکثریّت رسیده بودند، حکومت را به فرمان دولت امریکا قبضه کردند. امری که هیچگاه مورد قبول و خوشایند سنیها نبود و نخواهد بود که پیامدهایش را هر روز با انفجار اتوموبیل و کشتار انتحاری میبینیم.
لازم به یادآوری است که این وضع تنها مربوط به کشور عراق نیست؛ بل در بسیاری از نقاط خاورمیانه، شیعیان به نحوی مورد حمله و هجوم سنیهای متعصب و سلفیها هستند؛ کشور پاکستان، کشور لبنان، کشور یمن، بحرین، عربستان و... همه ناامن برای شیعیان شدهاند. بیشبهه باعث و بانی این جنایات آقای روح الله خمینی زعیم ایران با انقلاب کذائیاش بود. از زمان به قدرت رسیدن خمینی که ادعا و آرزوی فتح کربلا و عراق را در سر داشت و از این راه میخواست لشکریانش را به قدس برساند، و در اندک مدتی تمام آن نواحی را شیعهٔ پیرو خود کند، اوضاع خاورمیانه با این گونه سخنان؛ و با اعمال زور توسط غرضی استاندار خوزستان که مرتب تروریست به خاک عراق میفرستاد تا خرابکاری کنند و لولههای نفت عراق را منفجر سازند، در وحشت افتاد. به دستور غرضی پاسداران نفوذی در خاک عراق، حتا حشم و قوت و غذای دهاتیان عراقی را میربودند و به خوزستان میآوردند. به این ترتیب دشمنی بین شیعه و سنی که قرنها فراموش شده بود، دو باره شعله گرفت و جنگ مذهبی آغازید.
جنگ ایران و عراق را نیز خمینی شروع کرد و امروز مدارکش در نزد زعمای حکومت اسلامی موجود است. بنابراین به جای مسالمت دروغین اسلامی و صلح بین مسلمانان، با نبرد و ستیز، دشمنی ی ملت عراق را نسبت به ایرانیان به آسانی خریدند.
به این ترتیب امروز پس از سی و پنج سال قدرت حکومت شیعه در ایران، کارکرد حاکمان به گونهای بوده است که در هیچ جای خاورمیانه امنیّت لازم برقرار نیست.
غیر از پیروان شافعی، بقیه سنیها شیعه را بدعتگزار در دین معرفی کرده و آنان را در زمره کفار میشمارند. البته شیعیان نیز نسبت به سنیها همین نظر و عقیده را دارند و معتقدند که خدا امامت را مانند نبوت ابلاغ کرده و علی و اولادانش امامند و میباید جانشین محمد باشند؛ و هر کس این امامت را قبول نداشته باشد، نبوت را نیز قبول نداشته و در زمره کافران است.
شیعیان بر این باورند که امام غایبشان نیز جانشین محمد است. به همین دلیل است که ظهورش را مبدء و مبنای کشتار سنیان میشناسند و معتقدند نخستین کار امام زمان قلع و قمع سنیان جهان است. زیرا چون طبق ادعا و اعتقاد شیعیان، محمد در ناحیه غدیر علی را جانشین خود کرده بود؛ ابوبکر و عمر و عثمان با حقه و دغل خلیفه شدند، پس هم آنان کافرند و هم مسلمانان معتقد به این خلافت از اسلام خارجند.
همین طرز تلقی و برداشت و شناخت غلط دو طرف از همدیگر، آنان را به دشمن خونی تبدیل کرده است. دقت فرمائید به خاطر اینکه در ۱۴۰۰ سال پیش عربی از اهالی مکه نتوانسته جانشین محمد شود و خلافت به عربی دیگر از همان قماش رسیده است، مردم ایران - در قیاس اکثریّت - فزون بر تمام مسلمانان سنی، ۱۲ میلیون سنی هموطن را نیز کافر و نجس میشناسند. اینکه من میگویم سنیها را نجس به حساب میآورند، خود شاهد ماجرا بودهام. زمانی که دانشجو بودم، مرحوم پدرم با یکی از فروشندگان عمده کالا در بازار تهران معامله داشت. به من تلفن میکرد که بروم بازار بزرگ و به حاج آقا بگویم برای پدرم فلان مقدار جنس را به سنندج بفرستد. او از من پذیرائی میکرد و دستور میداد از قهوه خانه محل برایم چای بیاورند. من چای را میخوردم و پس از پایان گفتگو از مغازهاش خارج میشدم... من بعد از خوردن چای و خالی شدن استکان توجهی به هیچ تغییری نداشتم. اما در نوبت سوم دیدم حاج آقا استکان مرا وارونه در نعلبکی جا داد و مال خود و شاگردش چنین سرنوشتی نداشتند. من ابتدا موضوع را درنیافتم و علت را نفهمیدم. اما وقتی به کوی امیر آباد که در آن میزیستم برگشتم. روز بعد ماجرا را برای یکی از همشهریانم که دانشجوی ساکن کوی و سنش بیشتر از من بود و پیش از آمدن به دانشگاه کاسب بازار سنندج بود، شرح دادم. او خندید و گفت: «او میدانست شما کرد و سنی هستید. با برگرداندن استکان به قهوه چی ندا داده است که چون استکان تو نجس شده است، آن را با گل شستشو دهد و هفت آب کند»
به این ترتیب من فهمیدم که شیعان متعصب، سنیها را نجس میشناسند و قطعاً آنها را خارج از دین اسلام ارزیابی میکنند.
در این زمینه آخوندهای شیعی هرچندگاه شروع به بدگوئی و ناسزا به خلفای راشدین و سنیهای ایران و جهان میکنند؛ و در همان حال فریاد برمی دارند که باید مسلمانان اختلافات را کنار بگذارند و یا فراموش کنند.
آیتالله شیعی محمد تقی مصباح یزدی که چیزی جز تعصب شیعیگری بارش نیست ولی خیلی گرد و خاک میکند، در باره خلیفه سوم و سنیهائی که بهزعم او به تکفیری مشهور شدهاند نوشته است:
«وهابیهای تکفیری میوه همان درختهائی هستند که بعد از رحلت پیامبر از حق رویگردان شدند. او گفته است، دنیاگرائی، باندبازی، تبعیض، دادن پست و مقام به قوم و خویش و عشیره توسط خلیفه سوم (عثمان) موجب خشم تودههای مردم شد که در نهایت همین امر منجر به قتل خلیفه گردید» (اما نمیگوید علی را نیز یک مسلمان نمازخوان کشت!)
مسئله حکومت و قتل عثمان خلیفه سوم مسلمانان، یکی از اختلافات عمده شیعیان و سنیهاست. در ادبیات شیعه برخی عثمان را به اشرافیگری و تجملگرائی متهم میکنند.
آخوند مصباح یزدی گفته است: «اگر در جوامع اسلامی معارف پیامبر اسلام و اهل بیت کم رنگ شود، کم - کم به سمت سلطنتی و امپراتوری شدن خواهند رفت»
محمد تقی مصباح یزدی این سخنان را پس از «هفته وحدت» در ایران – هفته میان دو روز متفاوت برای سالگرد تولد محمد پیامبر اعراب به اعتقاد سنی و شیعه – بیان کرده است. سنیها دوازدم ماه عربی ربیع الاول را روز تولد محمد میشناسند؛ و شیعیان روز ۱۷ ربیع الاول را تولد محمد میدانند که در ضمن ولادت امام ششم جعفر صادق را نیز به آن گره زدهاند تا خیلی مطلب شیعی باشد و پیامبر و امام در یک روز از ماه متولد شده باشند. حکومت شیعی ایران فاصله این دو روز را به نام هفته وحدت نامگذاری کرده است؛ که با سخنانی چنین، باید گفت هفته وحشت!
آقای مصباح یزدی و دیگر ملاهای شیعی ایران، اسلامگرایان افراطی ی درگیر در سوریه را «تکفیری» خواندهاند؛ یعنی آنان را کافر میدانند. در حالی که خود این گروه، خود را جهادی توصیف میکند.
مصباح یزدی گفته است: «نباید دفاع اسلام را با دفاع آمریکائی، روسی و غیره مقایسه کرد؛ زیرا دفاع اسلام، دفاع از اصل دین است» البته اصل دین در روایت مصباح یزدی یعنی مذهب تشیّع!
بلاهت شاخ و دم ندارد؛ بل در کردار و رفتار آدمی خود را نشان میدهد. آخوندهای شیعی این سخنها را بر زبان میآورند و در رسانهها پخش میکنند، در همان حال دم از وحدت مسلمانان میزنند؛ در حالی که در نهان و نهادشان میخواهند سنیهای کافر را یا از جهان براندازند و یا مجبور به تغییر مذهب و مشرب کنند. چون غیر از شیعه هیچ گونه حقیقتی را نه میشناسند و نه قبول دارند.
این آخوند مکار که تا زمان انقلاب نه اسم و رسمی داشت و نه هرگز با سلطنت مخالفتی بروز داده بود، بعد از انقلاب کماندار میدان مبارزه با هر آزاد اندیش و آزادیخواهی شده است و ذات مستبد و فاشیست خود را مرتب با سخنان یاوه به رخ میکشد و به حقیقت یک فاشیست تمام عیار است... او بارها گفته است کسی که ولایت «خامنهای» را قبول نداشته باشد کافراست... اطاعت از ولی فقیه، مانند اطاعت از امام معصوم است؛ و اطاعت از امام معصوم نیز همان اطاعت از خدا است... اگر فلسفهٔ دینی و اسلامی همین مزخرفاتی است که ذهن کثیف این آخوند را متعفن و آلوده کرده است، حاشا که من به چنین فلسفه و دانشی احترام بگذارم. جمجمهٔ این گونه متحجران فاشیست را تنها باید با کاهدانی مقایسه کرد.
چنین عمامهدارانی مرتب به سنیها توهین میکنند و غدیر خم دروغین را به رخ میکشند و بین سنی و شیعه آتش نفاق و دشمنی را شعله ورتر میسازند. اما هنگامی که اتوبوس زائران شیعی در اثر این یاوه گوئیها مورد حمله متعصبان سنی مذهب قرار میگیرد و شیعیان کشتار میشوند، از سازمانهای جهانی طلب استمداد میکنند و فریاد وحدت مسلمین را سر میدهند!
نه آخوند نابکار! وحدت مسلمانان تا تو احمق فاشیست مبلغ مذهب شیعهاید، امکان ندارد و حاصل نمیشود. شما آخوندها به سرپرستی زعیمتان خمینی، با این انقلاب نکبتتان آتش دشمنی بین شیعه و سنی را برافروختید. اندکی دقت در اوضاع کشورهای همسایه و خاورمیانه، به شما خواهد آموخت در این ۳۵ سال چه کردهاید و چه میوهای را از این باغ خصومت و عداوت برداشتهاید.
کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا ۷/۲/۲۰۱۴