تصور براین بود که بشر با معلومات و متمدن قرن بیست و یکم به فقر و گرسنگی، بیعدالتی و خشونت با کمک یکدیگر غلبه خواهد کرد. تصور براین بود که حفاظت از محیط زیست و جان انسانها ارزش و بهای بیشتر خواهد یافت. تصور براین بود که خط مرزها کمرنگتر شده، اختلاف طبقاتی کاهش یافته و انسانها دراین دهکدهی کوچک این کرهی خاکی که خانه و زادگاه همگان است با آرامش و آسایش بیشتری زندگی خواهند کرد ولی تحولاتی که بویژه در دو دههی اخیر در سراسر جهان رخ داده است تصویری نگرانکننده از آینده ارائه میدهد. این نگرانی دلایل متعددی دارد.
در خاورمیانه که جنگ و بیثباتی بخش اعظم تاریخ معاصر آن است، حتی با آنچه به اصطلاح “بهار عربی” خوانده میشود در حال حاضر بیثباتتر و خطرناکتر از گذشته بنظر میرسد.
مشکل ۶۰ سالهی اعراب و اسرائیل همچنان لاینحل مانده و فلسطینیها در شرایط محدودتر و اسفناکتر زندگی میکنند.
ماجرای اتمی شدن ایران نیز بهانهی مناسبی برای دولت اسرائیل است که اذهان عمومی را مشغول نگه داشته و موضوع صلح با فلسطین را هرچه بیشتر مخدوش کند.
در ایران اصرار به دست یافتن به نیروی اتمی سالهاست که مردم را در فشار تحریمهای اقتصادی نگه داشته و با بالارفتن قیمتها بطور روزانه، بیکاری و اختناق از یکطرف و آلودگی بیش از حد هوا، زندگی و نفس کشیدن بسیار مشکل کرده است.
در عراق پس از ۱۰ سال جنگ مخرب که ارمغان دولت آمریکا، جرج بوش و نئوکنسرواتیوها بود، اختلاف و جنگ بین شیعه و سنی علنی شده و آنچنان بالا گرفته است که امروز شعلههای آتش آن نه تنها عراق بلکه سوریه و لبنان را نیز در برگرفته است.
در چند ماه اخیر بازگشت گروههای تروریستی به مناطق سنینشین عراق باردیگر خطر جنگهای خونین داخلی دراین کشور را زیادتر کرده است.
افغانستان منطقهی دیگری است که چه حضور نیروهای آمریکا و یا خروج آنها که قرار است امسال انجام شود، در نهایت به بیثباتی و خشونت بیشتر این کشور میافزاید.
پاکستان با بیثباتی سیاسی و اقتصادی که دارای بمب اتم هم هست یک بخش بسیار خطرناک دیگر دنیاست.
در آفریقا نیز سالیان درازی است که فقر و گرسنگی و خشونت بخشی از زندگی روزمره مردم بیپناه این منطقه را تشکیل میدهد. حضور دستههای بهاصطلاح مجاهد و تروریستی به بیثباتی و خشونت دراین منطقه میافزاید.
جنگ در سوریه تبدیل به یک آتش واقعی و براستی خانمانسوز شده است. میلیونها نفر آواره و بیخانمان هستند. فجایع خشونتآمیز دولت اسد و مخالفان وی، عاقبت ناخوشایندی در آینده خواهد داشت.
در حالیکه کنفرانس صلح سوریه در ژنو به سختی پیش میرود اخباری مانند آن فرمانده گروه مخالف که قلب سربازی را در آورده و با تشویق جمعیت میخورد کمکی به پروسه صلح نیست.
حتی اروپا نیز در امان نیست و یکی از بزرگترین مشکلات این منطقه بیکاری و رکود اقتصادی است. بیکاری بویژه در میان جوانان یک خطر جدی تلقی میشود.
آمریکا نیز به سهم خود با مشکلات سیاسی و اقتصادی بسیاری روبروست. رکود اقتصادی و بیکاری میلیونها نفر برای نخستین بار پس از جنگ جهانی، تعداد مردم فقیر را افزایش داده و فاصله بین درصد کمی از مردم که “سوپر ثروتمند” نامیده میشوند و اکثریت نیازمند روز بروز بیشتر میشود.
برای نمونه اخیراً در آمارهای تکان دهندهای آمده است که ثروت ۸۵ نفر از این “سوپرثروتمندها” مساوی با سه و نیم میلیارد جمعیت فقیر دنیاست.
در آمریکا ۶ نفر وراث خانواده کمپانی عظیم “وال مارت” (Wall mart) ثروتشان مساوی با ۸/ ۴۸ میلیون فقیرترین خانوادههاست.
از دلایل مهم این عدم تساوی نجومی یکی این است که ثروتهای بزرگ در دست تعداد معدودی کمپانیهای بزرگ بینالمللی و خانوادههای آنهاست. دلیل دیگر این است که با رکود اقتصادی، تعداد زیادی از افراد و خانوادههای طبقه متوسط در جا زده و یا فقیرتر شدهاند. پیشرفت تکنولوژی و جهانی شدن بازار اقتصادی از دلایل دیگر است.
در کشورها و جوامعی که ثبات سیاسی در آنها نیست فقر، بیکاری، اختناق و در نتیجه خشونت نیز زیادتر است. جنگ در هر نقطهای از جهان ارمغانی به غیر از خشونت، خرابی و عقب ماندگی ندارد.
امروزه یکی از مهمترین مسائلی که میتواند از بحران و جنگ دیگری جلوگیری کند موفقیت در مذاکرات اتمی با ایران است. اگر چه شرایط اولیه فراهم شده است ولی نتیجه نامعلوم است. بر اساس آخرین گزارشها دولت ایران اعلام کرده است که هیچ کدام از مراکز غنیسازی خود را از بین نخواهد برد و این بخشی است که برای امریکا اهمیت زیادی دارد.
بازگشت به سفارت آمریکا
“رابین رایت” (Robin Wright) از روزنامهنگاران با سابقه آمریکائی است که برای سالیان دراز با بیطرفی و اطلاعات کامل در مورد مسائل ایران مقالات بیشماری نوشته است. وی امروزه یکی از بهترین مفسرین در مورد ایران است. سفرهای زیادی به ایران کرده است که آخرین آن در دسامبر بود.
وی در تفسیر جالبی در نشریهی تایم چنین مینویسد: «برای ۳۳ سال کوشیدم که به داخل سفارت آمریکا در تهران راه پیدا کنم. در سال ۱۹۸۱ که ۵۲ گروگان آمریکائی بالاخره آزاد شدند. سفارت آمریکا در تهران تبدیل به مرکز تعلیم سپاه پاسداران انقلاب شد و دیگر هیچ آمریکائی نمیتوانست وارد آن شود.
در چندین سفرم به ایران کوشیدم که از سفارت آمریکا بازدید کنم ولی اجازه نیافتم. اما در دسامبر، پس از امضای موافقت نامه کشورهای ۶ گانه، بالاخره توانستم به داخل جائی که سمبل همه مشکلات بین ایران و آمریکا بود وارد شوم. این بار برخلاف گذشته، درها باز بود و یک مأمور موزه مرا همراهی کرد. چنین بنظر میرسید که یک زن آمریکائی بودن دیگر مانعی برای ورود به این محل نیست.
ساختمان اصلی سفارت دو طبقه و آجری است که به سبک مدرسه آمریکائی پس از جنگ دوم جهانی ساخته شده است. این ساختمان را آمریکائیها به نام اولین سفیر “لوی هندرسون” (Loy Henderson)، “دبیرستان هندرسون“ (Henderson High) میخواندند. این سفیر همان کسی بود که به سازمان سیا کمک کرد تا کودتای ۱۹۵۳ علیه حکومت محمد مصدق، نخستوزیر دموکرات ایران انجام شود و محمدرضا شاه بار دیگر به تخت پادشاهی بازگردد. این کودتا موجب شد که ۲۵ سال بعد، دانشجویان انقلابی، سفارت آمریکا را از ترس اینکه دوباره واشنگتن شاه را به ایران باز گرداند، اشغال کنند.
بنظر میرسد سفارت در همان زمان آغاز انقلاب منجمد شده است. موکت طلائی رنگ هنوز آنجا بود ولی کثیف و مندرس. ماشینهای تایپ و مخابرات قدیمی هنوز در جای خود بودند. مانکنهائی که به عنوان اعضای سفارت به هنگام گفتوگوهای سری از آنها استفاده میشد هنوز در اتاق ایستاده بودند.
البته ایرانیها نقاشیهای متعددی بر روی دیوارهای راهروها اضافه کرده بودند که نشان دهندهی حملات نظامی آمریکا در ویتنام، عراق و افغانستان بود.
“اینها همه به اسم آزادی و حقوق بشر انجام شد”. “محمدرضا شوقی” راهنمای من با اشاره به دیوار توضیح داد. وی همچنین اضافه کرد که “حملات ۱۱ سپتامبر همه ساختگی بود و بهانهای برای حمله به افغانستان” و اینکه “مدهای آمریکائی و شوهای تلویزیونی توسط روانشناسان و سیاستمداران برای از بین بردن و آلوده کردن فرهنگهای دیگر درست شده است”. و همچنین شوقی توضیح داد که این برنامهها مردم را ناتوان و گمراه میکند.
ولی این نوع سخنان امروز جو غالب در تهران نیست. از زمان انتخاب رئیس جمهور جدید، ایران در حال تغییر استراتژی نسبت به خارج است. یکی بدلیل اینکه انتخابات نشانگر عدم پذیرفتن حکومت اصولگرایان بود و دیگری به جهت مشکلات زیاد اقتصادی و بدلیل عدم مدیریت مالی دولت پیشین در ۸ سال گذشته و همچنین تحریمهای شدید اقتصادی.
امضای توافقنامه هستهای در نوامبر، تفاوت محسوسی در روابط ایران و جهان بوجود آورده است که آن را میتوان مهمترین تغییر از زمان انقلاب ۱۹۷۹ دانست.
در تهران احساس انتظار و نگرانی باهم دیده میشود. “نازیلا” صاحب یک گالری میگوید: «آفتاب دوباره در ایران طلوع کرده است. افراد باهوش و با عقل سرکارند. نوعی که دنیا با ما صحبت و رفتار میکند، اکنون متفاوت است و ما نیز با آنها به نوع دیگری سخن میگوئیم.»
در حالیکه انقلاب سالگرد ۳۵ سالگی خود را در فوریه جشن میگیرد، ایران و آمریکا پس از چندین بار کوششهای نافرجام بنظر میرسد یک چیز را میخواهند. پرسش این است که آیا میتوانند برترس و سوء ظن غلبه کنند یا نه؟
یک حساب جدید
پس از گشتی در سفارت، به دیدار “ابراهیم اصغرزاده” یکی از ۳ دانشجوئی که رهبری اشغال سفارت آمریکا را داشته رفتم. وی بعدها به عنوان عضو مجلس و سپس شورای شهر تهران پستهای مهمی داشت. امروز با موهای سفید ولی آرایششده، عینک مد جدید و صورت بدون ریش، نظرات سیاسی متفاوتی نیز دارد.
اصغرزاده میگوید: «اشغال سفارت قرار بود ۳ تا ۵ روز بیشتر نباشد. این اقدام به عنوان یک عمل اعتراضی در مقابل واشنگتن و پذیرفتن شاه در آمریکا بود. ولی اوضاع با پیچیدگی از دست ما خارج شد و موجب یک زخم عمیق گردید». اکنون اصغرزاده بهتر شدن روابط با آمریکا را تأیید میکند و حتی بازشدن سفارت را.
وی میگوید: «من میخواهم تمام انرژیم را صرف مرحم گذاشتن به این زخم کنم». ایننوع تفکر جدید تنها به دلیل رسیدن به میان سالی نیست. حسابهای استراتژیکی ایران با تغییر تعادل قدرت در منطقه متفاوت شده است. در حقیقت آمریکا با حملات نظامی خود، دو رقیب اصلی ایران یکی طالبان در افغانستان و دیگری صدام در عراق را از بین برد و ایران در این میان برنده شد.
ولی با خروج نیروهای آمریکا از هر دو کشور، ایران شیعه احساس خطر میکند. در عراق بازگشت القاعده و در سوریه و سایر نقاط خاورمیانه قدرت یافتن سنیهای سلفی؛ گروههای اسلامی تندرویی که غالباً مخالفت قهرآمیزی با شیعهها دارند، بار دیگر تعادل منطقه را تغییر داده است.
به این گونه آمریکا به عنوان یک متحد و یا دستکم نه یک رقیب میتواند برای ایران مهم باشد.
اصغرزاده میگوید: «القاعده یک غده سرطانی در جهان اسلام است، از اینرو ما در جنگ با تروریسم منافع مشترکی با آمریکا داریم.»
حتی برخی از روحانیون موعظههای متفاوتی دارند. “محسن غرویان” یک طلبه شهر قم که در سال ۲۰۰۵ به احمدینژاد رای داد، موافق برقراری روابط با آمریکا و حتی بازدید پرزیدنت اوباما از ایران است.
وی میگوید: «توافقنامهی اتمی بسیار مثبت و قدمی به جلوست». و اضافه میکند: «ما نمیتوانیم برای همیشه درحال بحث و جدال با آمریکا باشیم». از وی میپرسم، پس چرا هنوز فریادهای “مرگ برآمریکا” در نماز جمعه ادامه دارد. چنین پاسخ میدهد: «این شعار یک تاریخچه طولانی دارد. برداشتن آن بستگی به این دارد که حکومت آمریکا چکار کند».
وی مانند اکثریت مردم میگوید، روحانیون قم به “روحانی” رأی دادند.
اسلامی یا جمهوری؟
در اتفاقات تابستان گذشته، طرفداران روحانی اورا “حسن کلیدساز” نامیدند. “ناصرهادیان” استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران چنین توضیح میدهد: «مردم معتقد بودند که پس از دوران تاریک و ستیزهجویانه احمدینژاد، روحانی قادر به ساختن کلیدی است که درها را باز کند».
وی میگوید: «۶ ماه پس از انتخابش، توانسته است با قدرتترین رئیس جمهور از زمان انقلاب شود. در حالیکه در تلویزیون اعلان کرد که خزانهی دولت تقریباً خالی است، تکنوکراتهای دانا و متخصص را برسرکار گذاشت که اقتصاد ورشکسته را نجات دهد. بسیاری از اولویتهای روحانی مسائلی است که مورد نظر آمریکا نیز میباشد. مانند آزادیهای فردی و سانسور.
با ارتباط برقرارکردن از طریق “توئیتر” و “فیس بوک” با مردم ارتباط مستقیمتری برقرار کرده است. البته ارکانهای مهم قدرت مانند: دستگاه قضائی، پارلمان و همچنین سپاه پاسداران خارج از محدودهی قدرت وی و در اختیار “تندروها” است. و دو تن از نزدیکان وی و کاندیداهای ریاست جمهوری درسال ۲۰۰۹ هنوز در خانه زندانی هستند.
“هادیان” میگوید: «موضوع اساسی از زمان انقلاب این بوده است که آیا هویت سیاسی جمهوری اسلامی ایران در درجه اول “اسلامی” است یا “جمهوری”».
رفرمیستها جمهوری را ترجیح میدهند، از جمله محدود شدن قدرتهای رهبر. ولی ترس “تندروها” این است که نفوذ مذهب و ایدئولوژی در سیاست از بین برود. وی اضافه میکند: «این مشکل هنوز حل نشده است ولی واقعگرایان به جای زیر و روشدن کل سیستم، میخواهند فضای سیاسی بازتر شود».
ترس از خیانت
“رابین رایت” در گزارش خود چنین ادامه میدهد: «اگر تابلوهای تبلیغاتی تهران را نگاه کنیم، میبینیم که “تندروها” منتظر فرصت هستند که ضربه وارد کنند.
در ماه اکتبر شبانه تابلوهای متعددی در شهر بالا رفت که نشان میداد دیپلمات ایرانی و آمریکائی برسر میز مذاکره نشستهاند. در بالای میز آمریکائی با کت و شلوار و کراوات بود. زیر میز در لباس ارتشی و تفنگی به سوی ایران هدفگیری کرده بود و نوشته شده بود “صداقت آمریکائی”.
متحدان روحانی کوشیدند بگویند این تابلوها بدون مجوز قانونی بوده است. ولی واقعیت این است که بدلایل گذشته و حال هنوز احساس عدم اعتماد زیاد است.
تابلوی بسیار بزرگی در روی ساختمان خیابان ولی عصر وجود دارد که “اوباما” را به شکل “شمر”، کسی که در قرن هفتم به شیعهها خیانت کرد نشان میدهد. خیانت قلب مهمترین نفاق در دین اسلام است. واقعهای که ۱۴ قرن پیش بزرگترین اختلاف را بین شیعه و سنی برسر جانشینی پیغمبر بوجود آورد. چیزی که هنوز در ایران مهمترین روایت است.
“حسین شریعتمداری” سردبیر روزنامه کیهان و یکی از “تندروهای” بنام میگوید: «آمریکائیها نمیخواهند مشکلاتشان را با ایران حل کنند».
شریعتمداری درسالهای ۱۹۷۰ به دلیل مخالفت با رژیم شاه به حبس ابد محکوم شده بود. پس از انقلاب آزاد شد. وی با توافقنامه اتمی و در نهایت آشتی با آمریکا مخالف است و میگوید: «۱۷ هزار بمب اتم در دنیا وجود دارد که بیشتر آنها متعلق به آمریکا، روسیه، چین، انگلیس و فرانسه است. اسرائیل نیز در حدود ۳۰۰ بمب اتم دارد. آمریکا میترسد که ممکن است یک بمب دیگر ساخته شود. آیا این مسخره نیست؟ واقعاً آنها از چیز دیگری میترسند. از اینکه ایران مدلی برای کشورهای اسلامی شود».
طرفداران روحانی هم از مخالفان داخلی و هم خارجی هردو بیم دارند. ترس اصلی آنها از خرابکاری توسط واشنگتن، در سال انتخاباتی کنگره است.
بخش مهمی از توافقنامه اتمی مربوط به توقف اعمال تحریمهای جدید است ولی گروهی از سناتورها از دو حزب دموکرات و جمهوریخواه، لایحهای را آماده کردهاند که براساس آن صدور نفت ایران قطع میشود و درصورت حمله اسرائیل به ایران، آمریکا کمکهای اقتصادی و ارتشی به اسرائیل میدهد. دستکم ۵۹ سناتور این لایحه پیشنهادی را امضاء کردهاند. آنها گفتهاند گذشتن لایحه از کنگره که برای ۶ ماه اجرا نخواهد شد، شانس موفقیت دیپلماسی را بیشتر خواهد کرد.
جواد ظریف وزیرخارجه ایران در مقابل گفته است که اینگونه برخورد نشان میدهد که آمریکا دراین زمینه جدی نیست.
در مقابل در اواسط ژانویه مجلس ایران با بیش از یک سوم آراء لایحهای را ارائه داد که براساس آن غنی سازی اورانیوم را در حدساختن بمب اتم بالا میبرد.
دولت اوباما نگران از بین رفتن شانس رسیدن به راه حلی برای مشکل اتمی شدن ایران است. وی در بیانیهای گفت: «بخاطر امنیت ملی خودمان، صلح و امنیت در دنیا، اکنون زمان آنست که به دیپلماسی شانس موفقیت داده شود.»
تعیین سرنوشت آینده
“رابین رایت” مینویسد: در آخرین روز سفرم در تهران بدیدار زهرا اشراقی یک مدافع حقوق بشر زنان، کسی که متعلق به بانفوذترین خانوادهی انقلاب، یعنی نوهی آیتالله خمینی است رفتم.
پدربزرگ زهرا اشراقی کسی بود که مخالفان را متحد کرد و به ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی در ایران خاتمه داد. کسی که با موافقت او، اشغال بظاهر چند روزه سفارت آمریکا برای ۱۵ ماه تبدیل به یک بحران بینالمللی شد.
شوهر زهرا اشراقی معاون رئیس پیشین مجلس بود. برادر شوهرش “محمد خاتمی” اولین رئیس جمهور رفرمیست ایران است. جالب است که اکنون ۱۵ نفر از نوههای خمینی از رفرمیستها هستند و حتی تعدادی بخشی از جنبش سبز بودند.
اشراقی به کرات قوانین تبعیضآمیز علیه زنان و پوشش اجباری زنان را محکوم کرده است. وی میگوید: «چادر اجباری نیست». اگر چه پدر بزرگش گفته بود که چادر بمنزلهی “پرچم انقلاب” است و به همه زنان توصیه کره بود چادر بپوشند.
اشراقی به اندازهای سرکش است که “شورای نگهبان” که از ۱۲ مرد بسیار قدرتمند و “اصول گرا” تشکیل شده، شرکت وی و همسرش را در انتخابات مجلس ممنوع کرد.
اشراقی میگوید: «سرنوشت توافقنامهی اتمی مسیر ایران را برای ۱۰ سال آینده، نتایج انتخابات سال بعد مجلس و آیندهی حقوق زنان را تعیین خواهد کرد. اگر این توافقنامه از بین برود، تندروها به قدرت بیشتری میرسند و قوانین عقب افتاده شدید را در داخل باز میگردانند و با دنیای خارج درگیر خواهند شد».
وی همچنین میگوید: «درحال حاضر ما باید منتظر باشیم و حواس خود را متمرکز بر روی حقوق و آزادیهای دیگر نکنیم، زیرا توجه اصلی در سیاست خارجی است. اگر موضوع اتمی حل شود و روابط با غرب به حال عادی بازگردد، توریستها بار دیگر باز میگردند بیزنسها رشد خواهد کرد و تغییرات مهم دیگری روی خواهد داد». وی نیز میخواهد روابط با آمریکا برقرار شود.
نوه مردی که زمانی مظهر دشمنی جمهوری اسلامی با آمریکا بود میگوید:«زمان آن رسیده است که با یکدیگر کنار آئیم».