فرمانروایان ایران و در رأسش آخوند خامنهای با اعلام نظری که چند وقت پیش ارائه دادند، میخواهند جمعیّت کشور ایران را در کوتاه مدتی به ۱۲۰ ملیون نفر برسانند. این سخنی بود که احمدینژاد در سال هفتم ریاستش بر زبان آورد؛ و درضمن آن همه خدمات مشعشعانه که حدود ۶۰۰ میلیارد دلار پول فروش نفت را برباد داده بود، چنین خواب و خیالی را هم برای آینده کشور و ملت ایران در ذهن میپرورانید. اگر تنها سخن احمدینژاد بود، میتوانستیم آن را جزو توهمات یک فرد خیالاتی و بعضاً دیوانه به حساب آوریم و از روی آن نادیده بگذریم. اما شوربختانه به دنبالش رهبر معظم و خردمند اسلامی نیز بر آن مهر تأیید گذاشت و دستور داد جلوگیری از بار داری خانمها از قانون و مقررات وزارت بهداشت حذف شود. زیرا حضرت رهبر نیز برای کشور ایران جمعیّتی ۱۲۰ میلیونی را جایز و لازم دید و اعلام کرد: «... خانوادهها باید بچه بیشتری داشته باشند و دو بچه کافی نیست...»
وزارتخانه بهداشت و درمان نیز آئین نامه ئی را به تصویب رساند و به ادارات تابعه دستور داده است پزشکان و جراحان از اعمال جراحی برای جلوگیری از بارداری خود داری کنند؛ و قرصهای ضد بارداری میان مردم پخش نشود و کل دستورهای عدم بارداری بانوان از عملکرد وزارتخانه حذف گردد.
روز پنجشنبه ۲۸ آذر ماه آیت الله العظما! مکارم شیرازی نیز گفته است: «من ۷ فرزند دارم. مردم همه باید ۵ فرزند داشته باشند. کاهش جمعیّت توطئه امریکا و اسرائیل است... این هم فتوا مرجع تقلید.
همچنین دستور دادهاند ادارات دولتی و شرکتهای بزرگ خصوصی از استخدام زنان و مردان مجرد خودداری کنند؛ و تنها افرادی را که متأهل و دارای فرزند باشند، به استخدام درآورند.
این تصمیم که ریشهٔ دینی نیز دارد، با توجه به وضع کشورایران؛ یعنی از جمیع جهات طبیعی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتا سوق الجیشی، یا ابلهانه است و یا خائنانه. در زمانی که به تقریب، تمام اقتصاددانان و دانشمندان زیستشناسی و علوم اجتماعی رشد جمعیّت زمین را در مقطع کنونی با تمام پیش بینیها و پیشگیریهای موجود، خارج از حد و زیانبار میدانند؛ آن گونه که در مدت فقط چند دهه یک میلیارد به جمعیّت کره زمین افزوده شده و نفوس روی زمین از مرز ۷ میلیارد نفر گذشته است، دستور برای افزایش جمعیّت کشور ایران را غیر از بلاهت و خیانت به چه چیزی میتوان تعبیر کرد؟ این در حالی است که هم اکنون نیز رشد جمعیّت در ایران مخاطره انگیز است؛ و در عرض مدت سه دهه جمعیّت رشد ۱۲۰% داشته است.
برای به اجرا درآوردن این تصمیم و نظرگاه، دولتیان دستور دادهاند تنها متأهلان دارای فرزند درادارات و شرکتها استخدام شوند؛ و فزون بر ازدواج، داشتن فرزند نیز از شرایط استخدام است. این دستور در حالی است که بیتردید هیچ خانوادهای برای فرزند پسر بیکارش در اندیشهٔ ازدواج نیست و به همین سبب به خواستگاری هیچ دختری نمیرود؛ و هیچ خانواده «دختردار» نیز فرزندشان را به عقد ازدواج پسری بیکار در نمیآورد. به این ترتیب و طبق روال عادی و سنت رایج زندگی در جامعه ایران، هر دو سوی قضیّه، نخستین پرسشان از خانواده طرف مقابل - قبل از آگاه شدن از سلامت و تندرستی دختر و یا پسر - این است که «شغل آقازاده چیست؟» و اگر بدانند طرف بیکار است، اصولاً وارد هیچ سخن و حرف و حدیثی نشده و پاسخشان به طور قطع، منفی و خدا حافظی است.
همچنین اکنون دهها سال است برای دخترها نیز این مشکل وجود دارد که بالشخصة تا شغلی پیدا نکنند و به اصطلاح روی پای خود قائم به ذات نباشند، پاسخ هیچ خواستگاری را نداده و تن به ازدواج نخواهند داد. از این مهمتر خانواده دختر نیز تا مطمئن نباشند آقا پسر شاغل است و به هر سبب درآمدی دارد، (حتا امروزه داشتن خانه و کاشانه نیز یکی از الزامات پاسخ مثبت ازدواج است) وارد هیچ بحث و گفتگوئی نمیشوند. حال چگونه میخواهند استخدام را منوط به تأهل و فرزند دار شدن کنند، پاسخش را باید در نزد همان حضرات تصمیم گیرنده پیداکرد. زیرا هرگونه و از هر ذاویه به قضیه بنگریم، دو طرف معادله باهم نمیخواند و امکان عملی ندارد...
به طور مثال اگر وزارات آموزش و پرورش یکی از شرایط استخدام معلمان را تأهل بگذارد و مجردها را به استخدام در نیاورد، باید به کلی از هرگونه استخدام جدید را صرفنظر کند.
این مسئولان که زمام امور کشور و مردم بیچاره ایران را در زیر مغز علیل و دستهای ضعیف خود گرفتهاند، به این موضوع مهم توجه ندارند که تربیت آموزگار و دبیر در حوزه آموزش و کار دانشسراهای مقدماتی و دانشسراهای عالی است. میدانیم که دانشسرای مقدماتی نیز دانش آموز فارغ التحصیل کلاس نهم را برای دانشسرا میپذیرد و پس از فراغ از تحصیل دوساله دانشسرا او را برای شغل آموزگاری به استخدام در میآورد. همچنین دانشسرای عالی نیز دیپلم متوسطه را برای آموزش در دانشسرای عالی و اخذ لیسانس - با گذراندن کنکور- قبول میکند و در هر دو حالت، چه دانش آموز کلاس نهم و چه پسر و دختر جوان دیپلم متوسطه سن و شرایط ازدواج را ندارند. و اگر به فرض محال در این سن کم ازدواج کرده باشند، نمیتوانند تحصیل را ادامه دهند. در زمان فراغ از تحصیل نیز، تا برسر کار نروند و حقوق و مزایای ماهانهشان تأمین نشود، نه دخترش حاضر و قادر به ازدواج است و نه پسر!
حال پرسش از این نوابغ اعظم این است که این مشکلات واضح و روشن را شما چگونه رفع و رجوع میفرمائید و برای حل این مسائل چه راه و روشی به مغزتان میرسد؟
جدا از اینگونه مسائل که نه شرعشان قادر به حل آن است و نه عرف و قوانین و مقررات موجود و یا مصوبات آینده میتواند گره را بگشاید؛ کشور ایران از لحاظ جغرافیائی در منطقه خشک و بری قرار دارد و جز حاشیه بحر خزر، و گاهی در شمال آذربایجان، در هیچ نقطهاش باران و برف به حدی نیست که آب مورد نیاز جمعیّت کنونی را نیز کفاف دهد. هم اکنون نود درسد چشمهها و قناتهای ایران خشکیدهاند؛ و سفرههای آب زیرزمینی نیز با دهها هزار چاه عمیقی که کندهاند، به انتها و به حد اعلام خطر رسیده است. یعنی در مقطع کنونی آب مورد نیاز ۷۵ میلیون مردم ایران نیز در اغلب شهرها تقریباً در شرف جیره بندی است؛ و اغلب استانها از خشکی و بیآبی در تنگنا قرار دارند و با کامیون به آنان آب میرسانند. این نه مشکل، بل خطری است که دانشمندان زمینشناس و دانش آموختگان مسائل آب و هوای ایران که در دانشگاهها به تدریس مشغولند، بارها تذکرش را دادهاند و در روزنامههای ایران به تفصیل راجع به آن نوشتهاند.
دریاچه رضائیه در حال تبدیل شده به زمینی نمکزار است و درست نیمه شده است. دیگر دریاچهها و تالاپهای موجود نیز وضعی اسفناک دارند و همه در شرف خشک شدناند.
نیمی از گندم مصرفی ایران را دولت با پول نفت و یا پایاپای با نفت از بیرون مرز کشور تهیه میکند. بخش بزرگ گوشت قرمز و گوشت مرغ و تخم مرغ نیز از کشورهای بیگانه وارد میشود. میوه تولیدی در کشور نیز کفاف مصرف درون کشور را نمیدهد و لاجرم بخش اعظم آن را از خارج میخرند.
این مشکلات و مسائل مربوط به حال و وضع اکنون میهن است که جمعیتی ۷۵ میلیونی دارد؛ تصور کنید اگر ۵۰ میلیون نفر دیگر به این رقم اضافه شود، چه مصیبتی ایجاد شده و چه قحط و غلائی پیش خواهد آمد.
بدبختانه اندیشه و ذهنیّت زمامداران ما به خاطر تعصبات شدید مذهبی و آئینی، گویا هنوز در همان عهد و زمانی است که عقیده داشتند: «هرآنکس که دندان دهد، نان دهد...» یعنی همان نان خشک برای پرکردن معده کافی است؛ و آن را نیز رزّاق میرساند.
با چنین لطف و اکرامی که طبیعت نسبت به کشور ایران دارد، تردید نکنیم که جمعیّت ۱۲۰ میلیونی فاجعهای است که تنها مرگ را به مردم هدیه میدهد!
کالیفرنیا محمدعلی مهرآسا ۲۰/۱۲/۲۰۱۳