روز یکشنبه پانزدهم دسامبر دوهزار و سیزده میلادی، به مقالهای در یکی از نشریات سوئد برخوردم که مصاحبهای بود با یکی از همبندیان «نلسون ماندلا» (Nelson Mandela) در طول سالهای ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۱ در زندان «روبِن آیلَند» (Roben Island). از خواندن این مقاله چنان به شوق آمدم که تصمیم گرفتم با نویسنده و یا سردبیر آن نشریه تماس بگیرم و با کسب اجازه از آنان، آن را به فارسی برگردانم.
متأسفانه در طول یکشنبه و دوشنبه، با وجود آنکه چندین بار با مسؤلان آن نشریه تماس گرفتم و شماره تلفن خود را در اختیارشان قراردادم و حتی در «پیامگیر» آنان، پیام گذاشتم، اما از آنها، خبری که مثبت و یا منفی باشد، به دست من نرسید.
با توجه به گرفتاریهای کاری، با خود فکر کردم که بدون کسب اجازه، باید از خیر این ترجمه بگذرم و تنها چند نکته از مقالهی مورد نظر را برای خوانندگان فارسیزبان، به بحث بکشانم. از اینرو، نه عنوان این مقاله از آن نویسندهی سوئدی است و نه محتوای آن. اما قطعاً جوهر نکات مورد بحث، از همان مقاله گرفته شدهاست.
شخصی که با او مصاحبه شده، «لیونِل دیویس» (Lionel Davis) نام دارد و هفتاد و هفت ساله است. او از سن سی تا سی و هفت سالگی یعنی از ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۱، در زندان رژیم آفریقای جنوبی به سر بُرده و به نظر میرسد که همهی این مدت را در زندان «روبِن آیلند» در همان کریدوری سر کرده که «نلسون ماندلا» در آنجا، در بند بودهاست.
او معتقد است که «نلسون ماندلا» از ستمگرانی که بر کشورش حکومت میکردند، سخت متنفر بود. داشتن چنین تنفری، یک حس کاملاً انسانی است. اما در خلال سالهایی که بر وی گذشت، او بدین نتیجه رسید که انسان وقتی به «آزادی» دست مییابد که بر نفرت خود غالبگردد و از زندان تنگ و رنجآور یک حس درونی که در خواب و بیداری، وی را آزار میدهد، رهایی یابد.
بر پایهی چنین نگاهی بود که ماندلا، رفتار خود را با دیگر انسانها، چه دوستان و دوست دارانش و چه زندانیان غیر معتقد به ANC و چه زندانبانان رژیم آفریقای جنوبی، تنظیم میکرد. یکی از کارهایی که ماندلا و دوستانش در برخورد با هر زندانی تازهوارد و بیسواد انجام میدادند آنبود که به وی، خواندن و نوشتن را بیاموزانند. آنان با این کار خویش، عملاً چراغی درونی و خاموشناشدنی در درون این افراد، روشن میکردند. البته در این میان، گاه به کسانی برمیخوردند که نه تنها ANC را نمیپسندیدند بلکه به آن و هوادارانش دشنام هم میدادند. اما یاران ماندلا، با آنان، همان اندازه بخششگرانه و انسانی برخوردمیکردند که با دیگر دوستان ANC.
«ماندلا» معتقد بود که خشونت هیچ راهی از پیش نخواهد برد. هرچند او در آغاز کار، سخت مبلغ خشونت و مبارزهی مسلحانه بود. وی میگفت: «هرمقدار که ما سلاح در اختیار داشتهباشیم، دشمن بیشتر از ما در اختیار خواهدداشت و یا تهیه خواهدکرد. ما باید به سلاحی مجهز شویم که دشمن، آن را نداشتهباشد. دشمن ما نه تنها ما را زندانی کرده و از ما نفرت دارد، بلکه او خود نیز زندانی ابدی نفرت عمیق عمیق خویش از دیگر انسانهاست. ما وقتی آزاد میشویم که بتوانیم از قفس نفرت خود بیرونآییم و نه تنها برای رهایی دوستان که رهایی دشمانمان نیز بکوشیم. در عمل، کسی که بتواند بر نفرت خود غالب شود و آن را در دنیای درون خویش به زیر آوَرَد، صاحب قدرت واقعیاست. ما باید انسانها را بدون امّا و اگر و یا پیششرط و پسشرط، دوست داشتهباشیم.»
چنین رفتاری از سوی ماندلا و حلقهی نزدیک به وی در زندان، موجب شدهبود که حتی زندانبانان آزارگر و خشن، تغییر روش بدهند و به ماندلا و دوستانش احترام بگذارند.
به عقیدهی این شخص، ماندلا، هرگز در عمق شخصیت خود، صلحطلب نبود. او در دوران اسارت درازمدت خویش، یادگرفت که صلحطلبباشد. هیچکس به اندازهی او، دشمن را نمیشناخت. او وقتی که شروع به آموختن زبان دشمنکرد، همهی اطرافیان خود را متعجب ساخت. او ظاهراً به آموختن زبان آنان نیاز نداشت. اما تلاشکرد نه تنها زبان دشمن، بلکه تاریخ زندگی، تحولات سیاسی و آرمانی او را نیز با دقت مطالعهکند. وی از طریق این مطالعهی عمیق، به سادگی میتوانست معنی حرکات، گفتار و رفتار دشمن را دریابد و در برابر آن، پاسخ مناسب، سازنده و پیشروانه ابراز دارد.
یکی از نکاتی که «ماندلا» چه در زندان و چه پس از آزادی، از آن گریزان بود، این حس فردپرستی اطرافیان، نسبت به شخصیت وی بود. او تا آنجا که در حوزهی قدرت و امکاناتش بود، از این موضوع، فاصله میگرفت. جالب آنکه وقتی ماندلا، در زندان به دوستانش اعلامکرد که آنان باید قید مبارزهی مسلحانه را بزنند و از طریق سازش، مصالحه و مذاکره، دشمن را به تسلیم وادارند، به شدت متحیر شدند و حتی با ذهنیتی هاج و واجگونه، تصور کردند که رهبر آنان، مقدسترین اصل ANC را زیر پاگذاشتهاست. به همین جهت، محبت بسیاری از اطرافیان وی در زندان، تبدیل به نفرتشد و حتی شماری قصد جانش را کردند.
برای آنان باورکردنی نبود که بتوان عاملان خشونت و کشتار مردم را در خلال چنان مدتی طولانی، ببخشند و از هرگونه مجازات و انتقام، آزاد سازند. خبر سوء قصد احتمالی به جان ماندلا، حتی به گوش رژیم آفریقای جنوبی هم رسیدهبود و آنان، سخت مواظب بودند که به جان او آسیبی وارد نگردد. گذشته از آنان، یک حلقهی نزدیک به نلسون ماندلا که تغییر تفکر و سیاست او را درک میکردند، تلاشداشتند تا در محیط زندان و به سهم خویش، وی را از گزندهای احتمالی که هر آن ممکن بود به جانش واردگردد، حفظکنند.
سهشنبه ۱۷ دسامبر ۲۰۱۳