خودداری رئیس جمهورکرزی از امضای پیمان امنیتی با ایالات متحده امریکا پرسشهای بسیاری را بر میانگیزد؛ در حالی که زمام داری کرزی طی این دوازده سال مرهون حمایتهای نظامی و مالی امریکا و متحدانش است. بسیار روشن است که در نبودِ چنین حمایتی، صعود حامد کرزی در کرسی اقتدار سیاسی متصور نبود. و حتی اکنون نقطهٔ پایان این حمایت، نقطهٔ پایان به زمام داری او و تمام میراث دوران وی، از دولت تا دست آوردهای دولتِ تحت رهبری او است. علی رغم آن، کرزی همچنان از امضای پیمان امنیتی احتراز میورزد و بر شرایط امضای خود بر پیمان پا میفشارد.
شگفت آور اینکه کرزی در جهت امضای پیمان، پیوسته از یک شرط به شرط دیگر میرود و حتی با زبان تهدید سخن میگوید. پشت پا زدن به خواستِ لویه جرگهٔ که برغم مخالفتها و عدم دستاویز قانونی، پول هنگفتی را به تدویر آن هزینه کرد، یکی از شگفتیهای رفتار غیر قابل پیش بینی کرزی در پرهیز از امضای این پیمان است.
ریشههای این احتراز به کجا بر میگردد و عصیان رئیس جمهور در برابر واشنگتن در چه رمز و راز نامکشوفی نهفته است؟
رئیس جمهور کرزی در صدد آن است تا از این پیمان بمثابهٔ کارت بازی با امریکاییها در رسیدن به انتظارات و مطالبات خود استفاده کند.
شاید برخی از مطالبات او را بتوان بدینگونه برشمرد:
۱- توافق و تعهد امریکاییها مبنی بر حمایت از نامزد مورد نظر کرزی در انتخابات ریاست جمهوری و صعود آن نامزد به کرسی ریاست جمهوری.
۲- تضمین نفوذ و تأثیرگزاری سیاسی رئیس جمهور کرزی در دورهٔ بازنشستگی و مصونیت اقتصادی او و برادرانش.
۳- زدودن تصویر دست نشاندگی و وابستگی به امریکاییها از طریق اجتناب از امضای پیمان امنیتی و تبدیل شدن وی به «بابا» و «مُشر» (بزرگ و کلان قوم و قبیله) به ویژه در میان قبایل و جامعهٔ پشتون افغانستان.
۴- ایجاد مذاکره با طالبان و دسترسی به توافق صلح، تا کرزی در پایان زمام داری خویش به عنوان قهرمان صلح تبارز کند.
۵- اِعمال فشار واشنگتن بر پاکستان که به توقف دخالت پاکستان در افغانستان انجامد و موجب همکاری اسلام آباد به ایجاد صلح و ثبات شود.
۶- جلوگیری از دخالت امریکا در امور داخلی افغانستان و جلوگیری از نیات و تصمیمات امریکاییها که با منافع و مصالح ملی افغانستان در تعارض باشد.
۷- جلوگیری از هرگونه عملیات نظامی امریکاییها غرض پایان دادن به کشتار مردم ملکی و توقف باز رسی خانههای مردم.
۸- واداشتن امریکاییها به پذیرش تعهدات بیشتر در جهت منافع ملی افغانستان.
۹- بیرون راندن امریکاییها و متحدین غربیشان از افغانستان در بدل حمایتگران و کمک کنندگان جدید خارجی دیگر، چون: سازمان همکاری شانگهای، جمهوری اسلامی ایران، هندوستان و یا پاکستان و عربستان سعودی.
۱۰- بازگرداندن طالبان به قدرت سیاسی در جهت اعادهٔ نظام سنتی قبیلهای و پایان دادن به نظام سیاسی کثرتگرا و مردم سالار.
به سختی میتوان اظهار کرد که کدام یک از خواستها و عوامل متذکره عامل و مطالبهٔ اصلی امتناع رئیس جمهور کرزی از امضای پیمان امنیتی است تا او از برگ پیمان در دسترسی به آن بهره گیرد. امریکاییها نیز از مطالبات پنهان کرزی حتی در مورد انتخابات ریاست جمهوری و رئیس جمهور آینده سخن نگفتهاند. آخرین شرط امضای پیمان از سوی رئیس جمهور کرزی اگر شروط دیگر به آن افزود نکند، به دو نکته بر میگردد:
۱- امتناع امریکاییها از ورود به خانههای مردم برای بازرسی
۲- فشار بر پاکستان و همکاری جدی در جهت آغاز مذاکرات صلح با طالبان
رئیس جمهور امریکا با ارسال نامهای به رئیس جمهورکرزی در نخستین روز تدویر لویه جرگه مشورتی (۳۰ عقرب ۱۳۹۲برابر به۲۱ نومبر ۲۰۱۳) به مطالبهٔ نخست کرزی پاسخ داد. خوانش بخشی از این نامه توسط او به اعضای لویه جرگه، حکایت از رضایت وی در این مورد داشت. شگفت آور این بود که کرزی در نخستین روز لویه جرگه، نیازمندی افغانستان را به امضای پیمان امنیتی دو جانبه به تفصیل بیان کرد.
و اما شرط دوم کرزی که امریکا نقش جدی در ایجاد صلح ایفا کند و حتی از تأمین این شرط در مدت یکماه سخن گفت، آیا قابل توجیه در امتناع از امضای پیمان است؟
انتظار رئیس جمهور کرزی از امریکاییها در جهت اِعمال فشار بر پاکستان که حامی اصلی طالبان و عامل خارجی جنگ افغانستان شمرده میشود، انتظار بجا است. امریکاییها، از اِعمال هرگونه فشار جدی و واقعی بر پاکستان که به تغیر سیاست آنها در حمایت از طالبان بیانجامد، پرهیز کردهاند. اما کرزی فراموش میکند که او بر پاکستان ادعای ارضی دارد که دولت و زمامداران پاکستان این دخالت را پاسخی در برابر این ادعا تلقی میکنند و آن را ابزاری در جهت تمامیت ارضی و منافع کشورشان میپندارند. آیا کرزی و همفکران او در داخل حاکمیت و حتی بیرون از حاکمیت، از چنین ادعایی میپرهیزند تا پاکستان از این ابزار صرف نظر کند؟
حتی اگر امتناع کرزی از امضای پیمان در جلوگیری از دخالت آیندهٔ امریکاییها به امور افغانستان باشد که حاکمیت ملی را زیر سوال ببرد، این دخالت و میزان آن، بستگی به دخالت پذیری دولت افغانستان و به ویژه رهبری این دولت دارد. یک دولت ملی، قانونمدار، عدالتگستر و پاسخگو، با رهبری سالم و متعهد به منافع ملی از کمک خارجی و حضور نیروی خارجی بر مبنای توافقات دوجانبه در جهت پایدارسازی استقلال و حاکمیت ملی خویش بهره میگیرد. اما بر عکس، دولت فاسد با رهبری ناسالم و ناتوان موجب دخالت و سلطهٔ خارجی میشود.
ممکن است رئیس جمهور کرزی که در اکتوبر ۲۰۰۱ عیسوی با چرخبالهای امریکا و یاری تفنگداران امریکایی وارد افغانستان شد و با حمایت امریکاییها بر کرسی اقتدار تکیه زد، بیشتر از هرکسی دیگر، امریکاشناس باشد و نیات و اهداف امریکاییها را در قبال افغانستان پس از امضای پیمان امنیتی بهتر بفهمد. و شاید او با این شناخت، کارت بازی بر سر امضای پیمان را به نقطهٔ فشاری بر امریکاییها در جهت پذیرش حداکثر منافع افغانستان مبدل کند. اما این خطر را نباید از نظر دور داشت که، کرزی بازی بر سر پیمان را در حالی ببازد که کارت بازی در دستان خالی او باقی بماند و سپس آویزهٔ گردنش شود.