هفته پیش موافقتنامه مقدماتی ایران با امریکا و کشورهای ۵+۱ بر سر موضوع استفاده ایران از انرژی هستهای به تصویب رسید و قرار شد که تا شش ماه ایران در زیر ذره بین این کشورها قرار بگیرد و پس از آن وارد جزئیات قرارداد شوند. موافقت نامه آغاز باز شدن درهای غرب به ایران و برداشتن تحریمها ست که بدون شک و راهی برای کم شدن بیچارگی و دست تنگیهای مردم خواهد بود، اگر در حکومت مافیائی جائی برای برنامه ریزی برای مردم و مملکت وجود داشته باشد.
امریکا و ایران، هر دو طرف با مخالفت افراطیهای مملکت خود روبرو شدند، ولی در عمل تمام قدرت فناوری ایران را بسیار محدود ساختند. بر اساس موافقت نامه کشورهای درگیر نه تنها در شش ماه آینده فعالیتهای پیشرفته هستهای متوقف خواهد بود بلکه ایران اجازه داده است که هرگاه این کشورها اراده نمایند قرارگاههای انرژی هستهای ایران را بازرسی نمایند. حکومت در عمل تسلیم کامل تحریم کنندگان گردید. کاری را که بیش از ده سال پیش، بدون زیانی که تحریمها بر مردم و مملکت آورده باشد و بدون میلیاردها مخارجی که برای ساختن فناوری هستهای تا این مرحله هزینه بجا گذارد، میتوانست انجام گیرد.
سیاست نابخردانه درگیری با امریکا بیش از سه ده پیش پایهگذاری میشود که خمینی ولی فقیه، به قول مولوی «چشم باز و گوش باز و این عمی» مملکت را به جنگ با امریکا میکشاند. «امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» شعاری بود که خمینی با مگالو مینیای خاصی برگزید و پرچمدار این جهاد مذهبی شد. حکومتگران در زیر این شعار تا بدانجا کشانده شدند که در زیر فشار مرگآور تحریمها، نزدیک بود کفشهایشان را هم در این عقب نشینی «قهرمانانه» جا بگذارند. خمینی به تصور اینکه امریکا هم «شاه» است و جهان اسلام که اکثریت ایشان را «سنی»ها تشکیل میدهند، به دنبال زعیم شیعی مذهبی میروند که پیروانش به کف کفشهایشان نام عمر را مینوشتند و سالروز مرگ او را «عید عمر» میخواندند و شادی میکردند. در چرخشی به مدد مهدی، ناگهان «کفار» «رافضی» طلب «امیرالمؤمینی»ی دنیای اسلام را میکردند! این خود بزرگبینیهای خمینی که در علم روانشناسی پایهاش را عقده «حقارت» میدانند تنها با جهان بینی فتحعلیشاه قابل قیاس است که در قصر شاهی در تهران شمشیر میکشید که سپاه روس را قلع و قمع کند و درباریان با گریه و زاری جلوی او را میگرفتند که شمشیرش را بیرون نیاورد و فریاد میزدند «وای بحال اوروس!».
حالا مجیزگویان رژیم انواع و اقسام به شکل شعرای دربارهای گذشته به «ثنا خوانی» پیروزی در مذاکرات و قرارداد پرداختهاند. آقای جواد ظریف وزیر خارجه از حضور سیاسی مردم ایران در فضای مذاکرات صحبت میکند که تحریف واقعیات است. ایشان حضور امروز مردم را با دورانهای باشکوه گذشته، همچون دوران مشروطه و نهضت ملی ایران در یک سطح قرار میدهد، تو گوئی این مردماند که در پشت این حکومت ایستادهاند. و یا بسیاری از دست اندرکاران کوچک و بزرگ و سینه زنان رژیم، چه معتقدان واقعی ایشان و چه آنها که روزیشان از این چشمه میرسد، چه آنهائیکه باز فکر میکنند میتوانند حکومت را از راه تحبیب و تشویق به راه «راست» سوق دهند، در حالیکه مثل گذشته خود را «چپ» میدانند، در معرکه «پیروزی» دادسخن سر دادهاند. سی سال به به یراهه بردن مملکت را فراموش میکنند و بیدرنگ لحظه تسلیم را پیروزی میخوانند. از جمله گروهی از دیپلماتهای ارشد پیشین وزارت خارجه در نامهای سرگشاده از خدمات و زحمات جناب وزیر تقدیر نمودند. انگار سی و چند سال بدنبال دیپلماسی بیخردانه و زیانبار به منافع ملی ایران در هر مقطعی رفتن حساب نیست و تنها دیپلماسی در مورد «قرارداد هستهای» در آخر کار معنی پیدا میکند. بهعبارتی تنها در نقش نماینده رژیم قرارداد تسلیم حکومت را امضا کردن، شاهکار قابل تقدیر دیپلماسی بهحساب میآید.
اینکه آقای ظریف نقش خوبی را در خدمت به این رژیم در شرایط نزدیک به ورشکستگی آن بازی کردهاند یک حرف است ولی در مورد کل قضیه آیا بیشتر از این است که بیش از سی سال دنبال جنگ و جدال با غرب رفتند و میلیاردها دلار را صرف بکارگیری نیروی هستهای کردند که نقش کره شمالی را در خاورمیانه بازی نمایند، چه در واقعیت امر و چه در سناریوئی که همان نقش را نشان دهد؟ بازیای که میلیاردها دلار منافع مردم ایران را به ثمن بخس داد؟ حداقل تکرار «ذکر مصیبت» به شیوه گذشته ننگین جمهوری اسلامی: «تبریک و تسلیت»، تبریک به ورشکستگان به تقصیر و تسلیت به مردم ایران، در به هدررفتن میلیاردها دلار از ثروت ملی بخاطر یک استراتژی مصیبت بار، انتخاب این نوع بیان تبریک بیشتر معنی داشت تا تنها تقدیر و تحسین از مجری ایرانی مذکرات هستهای نمودن.
دیپلماسی یک رویداد تاریخی را تنها در بررسی گوشهای از آن واقعه قضاوت نمیکنند بلکه دیپلماسی مانند هر پدیده دیگری باید در مجموع و فرایند فعالیتهای یک حکومت در یک موضوع از ابتدا تا انتها مورد بررسی و قضاوت قرار گیرد، که تا چه حد در جهت حفظ منافع ملی بوده است یا نه؟ وگرنه در این مورد تنها عنوان پیروزی به امضای احیاناً پایان یک پروژه پر مخارج و شکست خورده بخشیدن، نعل وارونه زدن بشیوه حکومتی است. و عملاً حالت و شکل دفاع از این رژیم فاسد و حکومت دیکتاتوری وابسته به آن، بخصوص درمورد این سیاستهای باخته و سراسر زیان بار را پیدا مینماید.
برقراری روابط دوستانه و واقعبینانه با غرب و بقیه کشورهای دنیا لازمه زندگی آرام و موفق یک مملکت است. این جماعت خودکامه و طمعکار با ادامه روابط بینالمللی غیرمتعارف و در عین ناتوانی به دشمنی با ابرقدرتها و توطئهچینی در منطقه پرداختند و ملیونها دلار را در این کار بههدر دادند. آنها چون پشتیبانی مردم خود را نداشتند بلکه دنبال در بند و اسارت نگاهداشتن مردم بودند تا بتوانند به حکومت و حفظ نظام مافیائی خود ادامه دهند، لاجرم سیاست درگیری با غرب و بالاخره با سایر کشورها را انتخاب کردند تا بتوانند همه مردم را بنام دفاع از مملکت خفه نگهدارند، سیاست و راهی که تا به امروز جز زیان و خرابی نفعی برای هیچکس نداشته است.
صرفنظر از آنهائیکه به دلیل منافع شخصی از این نظام دفاع مینمایند، هنوز جمعی که خود را «روشنفکر» میخوانند با اعتقادات مذهبی یا غیر مذهبی، کوشش دارند که این سیاستهای خانمان برانداز حکومتگران این نظام را توجیه نمایند و حتی هنوز مسحور افکارعقب افتاده، بازنده و دور از واقعیات خمینی هستند و جنایات او را مثل جنایات سایر استبدادگران به گردن این و آن بیاندازند و فراموش نمایند که همه این جنایات در همین نظام صورت گرفته است. و هنوز تصور مینمایند که این نظام مافیائی راه پیشبرد این مملکت و این مردم است. زهی تاسف ولی این جهان بینی همه آنهائیست که عقل را جایگزین اعتقادات ورای عقل سالم کردهاند و از منابع مذهبی و مکتبی الهام میگیرند و بهجز اراده مردم به سرچشمه قدرت دیگری میاندیشند.
۱۰۰ روز هم گذشت و آقای رئیس جمهور تعامل و تعادل سخنی از قولهای پیش از انتخابات خود پیش نکشید و تنها به حساب و کتاب رسی حکومت پیش از خود پرداخت. و مجریان برنامه مصاحبه هم با او همکاری کردند که سؤال «نابابی» نشود و «تعامل و تعادل» سربسته باقی بماند.
عکسی از معلم بازنشسته، مهندس هاشم خواستار در مشهد را در فیس بوک دیدم که مانند امیرانتظام دست و پایش را با زنجیر به تختش در بیمارستان بسته بودند. تنها جرمش این است که دنبال سازمان دادن سندیکای معلمین بوده است. اینکه این اقدام غیرانسانی را کار افراطیون بخوانیم و دولت را درعکس العمل به این جنایاتی که خارج از چارچوبش انجام میشود ناتوان به بینیم، معنیاش این است که یکبار دیگر باید دوران خاتمی را تکرار کنیم و هیچ کاری برای دفاع از حقوق مردم صورت نگیرد. چه هر هشت سال به هشت سال رنگ عوض کنند و هر روز بما بگویند که «فردا بدیدن دوست میرویم!» و مردم در صورت اعتراض با چماقداران حکومتی طرف شوند. میبینیم که مقامات مسؤل صحبتی از سرنوشت زنداینان سیاسی نمیکنند. صحبتی از آزادی قلم و آزادی اجتماعات و آزادی احزاب و دستجات سیاسی در میان نیست. فعالین سندیکائی سرنوشتی بهتر از منصور اسانلو و مهندس هاشم خواستار در پیش ندارند. در عوض باز نعره و نهیبهای «چوب لای چرخ نگذارید» و بگذارید این «تفاهم تاریخی» به جائی برسد، بگوش میرسد.
این «حکمهای تاریخی» هم بیسابفه نیست. زمان شاه هم، حتی در خارج از کشور زمانی که شاه در امریکا بود، نماینده نزد مخالفین فرستادند که ما دنبال معامله ۷۵ درصدی نفت هستیم، بیائید دست در دست هم کار را جلو ببریم. به عبارتی، دیکتاتوری داخلی به سیاست پیشبرد اقتصادی ایران ربطی ندارد، «صاحبان مملکت» چنین سیاستی را در «اتحاد» با مخالفین پیشنهاد میکردند. از دوران خاتمی هم زیاد نگذشته که اصرار داشتند حتی علیه جمهوری اسللامی سخنی نگوئیم. و دیدیم که «اصلاحات از درون رژیم» به کجا کشید که صاحب عزا هم خود را «کارگزار» حکومتی خواند. و حالا هم دوباره این ترجیع بند تکراری و چندش آور «دهان بندان» را شروع کردهاند.
این ترجیع بند و نیرنگ همه دیکتاتور هاست. دیکتاتورها خود را صاحب مملکت میدانند و مثل قذافی خود را پدر ملت میشناسند و بقیه مردم را فرمانبردار خود میبینند. لذا تقاضایشان این است که بگذارید کارشان را بکنند و چوب لای چرخشان نگذارید! در حالیکه از آزادیخواهان کسی مخالف برقراری روابط دوستانه و واقع بینانه با غرب نیست و همه از پیدایش روابط با غرب و باز شدن راهی برای برداشتن تحریمها استقبال میکنند ولی حکومت پاسخی برای بیش از سی سال به چاله و چاه انداختن مردم و مملکت را ندارد و تمام انتظار ما از رئیس جمهور تعامل و تعادل، که انجام توافق نامه با غرب نبوده و نیست. پس باقی انتظارات در مورد آزادیهای مردم چه سرنوشتی خواهد داشت؟ کسی چوبی لای چرخ دولت نگذاشته است. بجز انجام ابتدائی مواقفت نامه هستهای که حفظ منافع مافیای حکومتی به حل آن بسته است و مرم هم به برکت آن بناست به نوائی برسند، کار دیگری برای مردم انجام نشده است. چرخی برای آزادی و احترام به حقوق بشر در ایران درحرکت نیست که کسی چوب لای آن گذاشته باشد! اعتراض به بیتوجهی کامل به احترام به حقوق مردم که معنی چوب لای چرخ گذاشتن را نمیدهد!
بیش از سی سال به دنبال سیاستهائی رفتند که ایشان را از همه کشورهای جهان به جز مشتی مانند خود دیکتاتور و جدا از مردمش جداکرد. از اینکار هدفشان حفظ رژیم ضد مردمی و ادامه حکومت مافیائی بوده و هست. میلیاردها دلار در ساختن این همه تکنولوژی جدید که امروز مجبورند آنها را از کار بیاندازند بیهوده خرج کردند. و زیان سالها «تحریم» که ضربات احیاناً جبران ناپذیر به زیربنای اقتصادی مملکت زده را با نادانی خریدند. اکثریت مردم را دست بهدهن و درمانده کردند. حکومت یک مشت بیفرهنگ وعقب افتاده و غارتگر ثروتهای ملی را بر ما تحمیل نمودند. حالا از ما میخواهند که ساکت باشیم و تنها به ولی فقیه و اولیاء امورش دعا کنیم.
محسن قائم مقام - نیویورک
۳۰ ماه نوامبر ۲۰۱۳