گونهام گلرنگ و چشمم پرده پرده غرق اشک
لب فرو بستم ولی در سینهام فریاد هاست!
(مهدی سهیلی)
از روی کار آمدن «رئیس جمهور» جدید سه ماهی میگذرد و تنها اقدام عمدهای که انجام شده است اعلام قبول شیوهٔ «صلح امام حسن» از سوی خامنهای ولی قفیه بوده است. با اعلام رسمی این راه و روش جدید در برابر امریکا، شیطان بزرگ، از خر شیطان پائین آمدند و شعار مرگ بر امریکا را با هم قافیهاش «مرگ بر استکبار» عوض کردند و ولی فقیه جام زهر را به تبعیت از امام راحل سرکشید.
در اوائل انقلاب از خمینی پرسیدند که تفاوت برخورد امروز شما با شاه در برابر تلگراف تبریک آیتالله بروجردی در بازگشت شاه پس از کودتای ۲۸ مرداد، را چه گونه میخوانید؟ او مزورانه پاسخ داد که بروجردی سید حسنی بود و من سید حسینی هستم. در حالیکه او که خود در دوران کودتا مانند آقای بروجردی نظرات موافق به شاه را هم منتشر ساخته بود، که در ابتدای دوران انقلاب در روزنامههای غیر علنی آن زمان برملا شد، باز سید حسنی بود و جمله تاریخیش در بدو انقلاب که «۲۸ مرداد سیلی خدا به مصدق بود» بهترین شاهد واقعیت این مدعا است.
و اما صلح امام حسن مجتبی امام دوّم شیعیان تفاوت زیادی با آنچه خامنهای امروز به عنوان سیاست جدید معرفی نموده است را دارد. اول آنکه امام حسن بعد از قتل امام علی قدرت محلی در کوفه شهر بزرگ عراق داشت ولی صلاح دید که مقاومتی در برابر معاویه که در شام (سوریه کنونی) حضور داشت ننماید چون او را بسیار قویتر از خود میدید. و معاهده صلح راحت انجام شد و معاویه با شرایط مصالحه که واگذاری ثروت زیادی برای امام حسن در برابر کنار رفتن او از خلافت میشد، موافقت نمود.
امام حسن بسیار ساده زندگی میکرد و خرقه بهقولی مزدکیها را میپوشید ولی از این پس تا زمانی که سیاست خلفای عباسی طور دیگری چرخید زندگی ایشان با زندگی دوران علی بسیار متفاوت بود. با این قیاس در اقدام به صلح خامنهای شرایط صلح را برعکس زمان امام حسن، امریکا و غرب تعیین مینماید نه او، در حالیکه در صلح حسنی شرایط صلح را امام حسن معین کرد و مورد قبول معاویه قرار گرفت. به عبارتی در این زمان به خامنهای پیشنهاد صلحی نشده است بلکه، با فشار بسیار شدید و مرگآور تحریمها شرایط صلح به او تحمیل خواهد شد که اگر نپذیرد «تحریم»ها به قوت خود باقی خواهد ماند.
و لذا شرایط صلح با زمان امام حسن تفاوت اساسی دارد و دوران به صلح زمان نادر و محمد شاه هندی بیشتر شبیه است که در جریان یکی از تاراجها، برای صلح پیشنهاد کرد که کلاههایشان را با هم معاوضه نمایند که البته جواهرت کلاه شاهی محمد شاه با کلاه پوستی یا پشمی نادر بسیار تفاوت داشت. باز با این تفاوت که خامنهای بیشتر به یک خان ازبک شبیه است که آنقدر شرارت کرد تا شاه عباس او را بدست گروهی از قبیله چگنیها داد که تمام اعضاء بدنش را تا ته خوردند. شاید تنها راه رهائی از ولیهای فقیه نیز همین باشد! مجله تایم در امریکا عکس آقای روحانی را پشت جلدش انداخته و جلویش نوشته: معامله از چه قرار است؟ به عبارتی حرف اول را از او میخواهند بشنوند. چون «شرایط» را با «گرز» «تحریمها» پیشتر تعیین کردهاند.
همان طور که در مقالات پیش نوشتم این دوران با دوران خاتمی و حتی احمدینژاد در قبل از تحریمها بسیار متفاوت است. در آن دوران این امریکا بود که دنبال کنار آمدن و حل و فصل روابط بود تا سیاستهای حاکم در خاورمیانه را همخوان با سیاست جهانی خود نماید. ولی امروزه با شرایطی که بر ایران مسلط کردهاند برد زیادی برای ایران نمیتوان پیش بینی کرد.
در دنباله این بحث، با موش و گربه بازیهای داخلی نمیتوان به راه حلی اساسی رسید. زمانی که روحانی نیویورک بود مقامات امریکائی گفتند که امریکائیها کوشش برای صحبت با ایشان را داشتند و میسر نشد و در راه به فرودگاه از سوی روحانی به کاخ سفید تلفن شده و تقاضای صحبت نمودهاند و صحبت انجام گردید. مقامات ایران گفتند که اوباما در زمان راه برگشت تا فرودگاه به روحانی تلفن کرده است. دروغ گو را پیدا کنید! استقبال از روحانی با تخم مرغ پراندن در بازگشت به ایران، انتشار مطالبی تحریف شده و دروغ در کیهان، ارگان غیر رسمی خامنهای، از اظهارات محمد جواد ظریف وزیر خارجه که «از صحبت روحانی با اوباما و صحبت طولانی جان کری با من» پشیمانیم، که نمایانگر عدم وحدت نظر و نبود سیاستی درست در برابر حل و فصل مسآلهای حیاتی برای مملکت میباشد. آقای ظریف شخصاً رفتار دیپلماتیک در شأن مملکت را دارد ولی ما با یک سیستم طرفیم تا با افراد خوب یا بد.
با انجام تحریمها مردم ایران در سختترین فشارهای مالی قرار گرفتهاند. تورم، بیکاری، نبود مایحتاج زندگی در بازار جان مردم را به لب رسانده است. پشتیبانی ایشان از روحانی را که میشنویم از بیچارگی مردم است. فضای آزاد و بازی وجود ندارد که مردم درد دل خود را آشکارا بیان نمایند. در این فضای جهنمی قدرت برهنه، کار دیگری برای ایشان امکان ندارد. معنی این پشتیبانی با دهان بستهای که دارند و فضای ترس و وحشت که حتی رئیس جمهمور نظام هم جرأت ندارد در امریکا با مقامات امریکائی در باره صلح صحبت نماید، آشکار است که ابراز شادی مردم معنی قبول رژیم و ولایت فقیه و حتی علاقه به روحانی در نهایت نیست. تنها از اجازهای که پیدا کردهاند که در خیابانها بیایند و از «قول»های روحانی که مورد علاقه و نظرشان است پشتیبانی نمایند، خوشحالند و در انتظار گشایش صحبتهای صلح و پایان تحریمهائی هستند که این زندگی تلخ و مرگبار را به ایشان تحمیل کرده است، و آرزومند بازگشت به زندگی عادی هستند و بس.
اینکه ما بهتر است از کارهای مثبت دولت پشتیبانی نمائیم، یک موضوع است ولی اینکه پشتیبانی از یک کار مثبت را تمام موضوع بحساب نیاوریم، موضوع دیگریست. اعلام کردهاند که میخواهند با امریکا وارد مذاکره شوند، این کار مثبتی است ولی این موضوع ربطی به آزادی در ایران، دمکراسی و آزادی زندانیان سیاسی ندارد که ما در این موارد خاموش باشیم تا این حاکمین مساائل مالی شخصی خودشانرا حل نمایند. اگر میگویند هر دو کار میسر نیست چون تمامیت خواهان در داخل پر زوراند، معنیاش باز خاموش ماندن ما از بیان حقوق ضایع شده مردم نمیتواند باشد. تآئید کارهای مثبت، که تا کنون جز یک شروع مبهم بیشتر نداشته است، دلیل پشتیبانی همه جانبه از نماینده نظام حاکم نباید بحساب آید.
در فیس بوک مطلبی نوشتند که نقل قول از فردریک نیچه که احمق کسی است که یک اشتباه را بارها انجام میدهد و هربار از آن انتظار نتیجه متفاوت دارد. «توهین» به مردم ایران است چه مردم را «احمق» خطاب کرده است. در حالیکه این جمله بیان یک نظر منطقی و فلسفی است که نیچه به اینصورت آن را بیان کرده است. در مقاله گذشته نوشتم و در بخشهائی در همین مقاله نیز تکرار شده است که مردم از ناچاری چنین راهی را پیش گرفتهاند، تا شاید این وضع برایشان شروع حرکتی باشد، مردم اجازه اظهار نظر دیگری برایشان فراهم نیست که نظرات خود را بیان دارند تا مدعیان باورکنند که مردم همه را خوب میشناسند.
گفته نیچه در نوشته من متوجه افرادی است که آزادی بیان دارند و بازچنین میاندیشند که ادامه این وضع و این کار بجائی که ما میخواهیم خواهد رسید. لذا منظور مردم نیستند و توهینی به مردم در کار نیست. از طرفی به آنها که این ایرادات نابجا را میگیرند و باور دارند که آقای روحانی روی قولهایش خواهد ایستاد و خارج از اراده ولی فقیه ارادهای از خود دارد و همه را به سکوت و تماشای هنرنمائی ایشان دعوت مینمایند و هر حرکتی در میان مردم را آیه خدا میبینند، باید گفت هرکس حق دارد اگر لازم باشد و اگر منطقی بداند «مردم» را هم «نادان» و بیتجربه خطاب کند. منظور توهین نیست بلکه منظور بیان حقیقت است. این امر در تاریخ مکرر پیش آمده که ملتها به دنبال یک رهبر به بیراهه رفتهاند. حداقل آنچه سی و اندی سال پیش در همین سرزمین رخداد و مردم کورکورانه دنبال فریبکاری رفتند که بعدها در پاسخ به علت دروغ گوئیهایش، آنهم از یک روحانی طراز بالا، گفت که «خدعه» کردم. مردم هم میتوانند نادانی کنند. البته امروز نقش دیگری را از روی پسی و نیازمندی بازی میکنند. برایم این شعر حافظ تداعی میشود: من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست/ تو هم ز روی محبت چنان بخوان که تو دانی.
لذا دنبال این بازیگر یا آن بازیگر رژیم دویدن و دل بستن به آنهائیکه جز حفظ نظام هدفی در سر ندارند، کار نادرستی است و دوران خاتمی بهترین گویای این حقیقت است. ما اگر دنبال آزادی مردم و استقرار دمکراسی در مملکت هستیم چارهای جز این نداریم که این واقعیت را که این نظام و بازیگران آن ما را به آزادی نمیرسانند را به پذیریم و دست از هدف آزادی برای مردم، تامین حقوق بشر، فضای باز انتخاباتی و انتخابات آزاد نکشیم. گام به گام برای انجام آن پیش رویم. کار مشکلی است ولی ملتهای دیگر ثابت کردند که انجام آن غیر ممکن نیست.
محسن قائم مقام- نیویورک
۱۵ ماه اکتبر ۲۰۱۳