سهشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۲ – 8 اکتبر 2013
در بیانیهها و اظهاراتی که در کشمکش بین جمهوری اسلامی و کشورهای غربی بر سر پرونده فعالیتهای هستهای ایران برای سالها در جریان بوده است همواره یک کلید واژه اصلی به چشم میخورد و آن «اعتماد» است. کشورهای غربی و به خصوص آمریکا بارها مطرح کردهاند که رژیم ایران باید «اعتمادسازی» کند و تا این وضع پیش نیاید نمیتوان ادعاها و قول و قرارهای آن را پذیرفت و از عدم عزم جمهوری اسلامی برای دستیابی به سلاح هستهای اطمینان یافت. متقابلاً مقامات رژیم در ایران نیز از همین برچسب استفاده میکنند و از عدم امکان اعتماد به غرب و خصوصا آمریکا یاد میکنند. برای مثال همین هفته گذشته که حسن روحانی و محمد جود ظریف از سفری تاریخی به نیویورک و پس از برقراری ارتباط مستقیم و گفتگوهای حضوری یا تلفنی با همتایان آمریکایی خود به تهران بازگشتند، علی خامنهای که قبلا چراغ سبز این ارتباطات را به آنان داده بود ضمن تأیید این چرخش فاحش در سیاست خارجی رژیم گفت که «ما دولت آمريكا را غيرقابل اعتماد، خودبرتربين، غيرمنطقي و عهد شكن مي دانيم».
قضاوت در مورد این که کدام یک از دو طرف مصداق بارز این اتهامات هستند موضوع این نوشته نیست. عالم سیاست از عهدشکنیها و خلف وعدهها و نارو زدنها پر است. از دید بسیاری سیاست جز این نیست. اینان سیاست را به تعریف ماکیاولی فیلسوف سیاسی قرن ۱۵ میلادی ایتالیا میشناسند که هدف را توجیه کننده وسیله میدانست و معتقد بود که سیاستمدار باید بتواند به داشتن صفات خوب تظاهر کند و اگر روزی بکار بردن عکس این صفات لازم شد به راحتی آنها را به کناری بگذارد و رحم و عطوفتی به خرج ندهد. چه بسیار سیاستمدارانی که برای کسب قدرت از دادن هیچ وعده عوامفریبانهای که در جلب رأی یا حمایت مردم مفید باشد ابایی ندارند و وقتی که به قدرت رسیدند از انجام این وعدهها به راحتی سر باز میزنند - پدیدهای که در جوامع غیر دموکراتیک، استبدادی و با فضای بسته مطبوعاتی به مراتب شدیدتر و فاحشتر به چشم میخورد.
به عبارت دیگر، جامعه هرچه دموکراتیکتر، و فضای مطبوعاتی آن بیشتر باز باشد این نوع از سیاست موفقیت کمتری پیدا میکند و سیاستمدارانی که به دروغ و تقلب و ریا دست میزنند بیشتر رسوای عام و خاص میشوند و عمر سیاسی درازی به دست نمیآورند. علاوه بر این، در صحنه بینالمللی، اعتماد متقابل کشورها به یک دیگر سنگپایه مناسبات حسنه بین کشورها است و بدون آن کمتر کشوری میتواند در مجامع بینالمللی مقبولیت پیدا کند و روابط خارجی خود را توسعه دهد. درجه اعتماد کشورها به یکدیگر نیز از دامنه روابط حسنه هر کشوری با کشورهای دیگر قابل اندازهگیری است. یکی از مظاهر این روابط ارزشی است که کشورها برای گذرنامه کشور دیگری قایل میشوند و به شهروندان آن کشور اجازه ورود و خروج بدون ویزا به کشور خود را میدهند. جمهوری اسلامی در یکی از پایینترین ردههای چنین کشورهایی قرار دارد. ایران پیش از انقلاب البته در رده دیگری قرار داشت و سقوط شدید اعتبار گذرنامه ایرانی در نظام جمهوری اسلامی بهتر از همه از زبان حسن روحانی رییس جمهور اسلامی ایران در مبارزات انتخاباتیاش شنیدنی است که به عنوان یکی از وعدههایش گفته بود «قول میدهم که اعتبار و احترام را به پاسپورت ایرانی برگردانم».
در مناقشه بین جمهوری اسلامی و غرب، امروز روشن است که کدامین طرف بیشتر قابل اعتمادند و ادعاهای هر یک تا چه حد از سوی دولتهای دیگر و افکار عمومی آن کشورها پذیرفته میشود. آمریکا البته در رابطه چند دهساله خود با ایران پرونده پاکی ندارد، و علاوه بر دخالت مستقیم در مسایل داخلی ایران، میتوان آن را به نقض تعهداتی که در مورد ایران داشته نیز متهم کرد. ولی منظور خامنهای از تأکید بر «غيرقابل اعتماد» بودن «دولت آمریکا» تنها اشاره به کارکرد آن در برهههایی از گذشته نیست و ظاهرا میخواهد آن را به زمان حال نیز تعمیم دهد. بیان چنین امری به این معنا است که او «غيرقابل اعتماد» بودن را یک خصیصه ماهوی «دولت آمریکا» میشناسد که با تغییر رییسان جمهور آمریکا همچنان ثابت مانده است. او البته چون یک نظام ایدئولوژیک را رهبری میکند میپندارد که ساز و کار نظامهای دیگر جهان نیز گوهر ایدئولوژیک دارند و اگر این گوهر دارای عناصری است که کاربرد دروغ و تقلب و مکر و حیله را مجاز میشمرد تخلف از هر تعهد و قراری (برای مصلحت نظام) مجاز و ممکن شمرده میشود.
در واقع، برای سران جمهوری اسلامی که سیاست را عین دیانت میدانند و در دیانت آنان دروغ و ریا و تقلب و مکر و حیله در برابر «دشمن» (داخلی یا خارجی) مجاز شمرده میشود (و رهبر آنان ایت الله خمینی صریحاً به آن تأکید کرده است)، سیاست نیز نمیتواند جز این باشد. از این رو، آنان از یک سو همه را به کیش خود میپندارند و نظامهای دیگر را غیر قابل اعتماد بر میشمرند، و از سوی دیگر غرب به گفتهها و وعدهها و قرارهای آنان اعتماد نمیکند و خواهان اقدام عملی برای ایجاد اعتماد و اثبات آن در عمل است. رژیم ایران نیز البته میتواند خواهان اثبات عملی وفاداری غرب به تعهداتش باشد، و نشانههایی ببیند حاکی از این که غرب و به خصوص آمریکا که سیاست نزدیکی و صلح با ایران را در پیش گرفته در ادعاهای خود صادق است و به دنبال بهانه برای حمله نظامی نیست. در واقع، اگر خامنهای به دنبال شواهدی بر این امر در دولت فعلی آمریکا میگردد، پیدا کردن آن چندان مشکل نیست.
چند هفته پیش، دولت اوباما بر اساس این نتیجهگیری که رژیم اسد در سوریه سلاح شیمیایی علیه مردم این کشور به کار برده است، در اجرای تهدیدهای حمله نظامی که قبلا مطرح کرده بود تصمیم گرفت که این حمله را به مورد اجرا بگذارد و رسما آمادگی نیروهای نظامی خود را برای اجرای آن اعلام کرد. در فاصله چند روز، کارزار تبلیغاتی وسیعی برای آماده کردن افکار عمومی جهانی و مردم آمریکا به راه افتاد. اوباما با حضور پیاپی و مصاحبه در چند شبکه تلویزیونی به تشریح و توضیح این اقدام پرداخت و جان کری وزیر خارجه ورزیده او با سفرهای پیاپی به چندین کشور جهان بر طبل جنگ میکوبید. سپس در یک تحول ناگهانی و با کمک روسیه طرحی برای از بین بردن زرادخانه سلاحهای شیمیایی سوریه پیش کشیده شد و آمریکا با استقبال از این طرح اعلام کرد که اگر سوریه آن را بپذیرد و به مورد اجرا بگذارد این کشور از حمله نظامی به سوریه دست خواهد برداشت. رژیم اسد بلافاصله آن را پذیرفت و در مهلت یک هفتهای اول که به فهرست برداری از این سلاحها اختصاص یافته بود کار دقیقا پیش رفت و چند روز پیش اعلام شد که مرحله انهدام سلاحها نیز آغاز شده است.
اکنون نه فقط حمله نظامی آمریکا به سوریه منتفی شده است و بلکه آقای کری رسما از همکاری دولت سوریه استقبال کرد و آن را ستود. یعنی درست در فاصله چند هفته، کسی که از دید مقامات آمریکا (و بسیاری دیگر در جهان) به جنایات جنگی متهم شده بود و آمریکا خود را برای ضربه زدن و تضعیف او آماده میکرد، نه فقط اکنون از این ضربه در امان مانده است و بلکه همکاری او مورد ستایش نیز قرار میگیرد. این واقعیت باید به همگان و از جمله رهبران جمهوری اسلامی نشان داده باشد که بر خلاف ادعای بسیاری، آمریکا به دنبال «بهانه» برای حمله به سوریه نبوده است، و یک اقدام ساده رژیم اسد که عملا نشان داد به تعهد خود در برابر جامعه جهانی وفادار است این حمله را به تمامی برطرف کرد و وزیر خارجه آمریکا حتی این اقدام را مورد تحسین قرار داد. در واقع، این اقدام نتایج به مراتب بیشتری برای اسد به همراه داشته است. اکنون لحن آمریکا در برابر او ملایمتر شده و حتی تأکیدی که از سوی آمریکا بر حذف کامل او از دولت آینده سوریه قبلا مطرح میشد به کنار گذاشته شده است. علاوه بر این، آمریکا حتی امکان حضور رژیم حامی او یعنی جمهوری اسلامی در کنفرانس ژنو2 را (که قبلا سرسختانه با آن مخالفت میکرد) نیز پیش کشیده است.
صرف نظر از ارزیابیهای مختلفی که از این تغییر سیاست آمریکا در برابر رژیم اسد میتوان ارئه داد، دو نکته اساسی و مهم وجود دارد که باید به آن توجه کرد. یکی این که تهدیدات آمریکا برای حمله نظامی به سوریه دقیقا به دلایلی بود که آقای اوباما مطرح میکرد: واکنش در برابر کاربرد سلاحهای شیمیایی از سوی رژیم اسد و به هدف جلوگیری از تکرار آن. یعنی هدف و دلیل پنهانی دیگری (مثلا تغییر رژیم) در کار نبوده است. و به همین دلیل به مجرد این که راه دیگر و صلحآمیزی برای تحقق هدف اعلام شده پیدا شد اوباما اجرای حمله را به کناری نهاد. یعنی تیم اوباما/کری ثابت کرد که این دولت جنگطلب نیست و راهکرد نظامی را به معنای دقیق کلمه آخرین گزینه ممکن میداند - عملکردی کاملا مغایر با بسیاری از دولتهای پیشین آمریکا. دوم این که وقتی دیکتاتوری مانند اسد که دستش به آن همه جنایت آلوده است عملا نشان میدهد که به تعهد خود وفادار است، آمریکا او را تحسین میکند و با باز کردن راه او به کنفرانس ژنو (و ادامه احتمالی حیات او در نظام سیاسی آینده سوریه) نسبت به دشمن دیروز خود اعتماد نشان میدهد. برای اقدام کری در تحسین اسد که تا همین چند هفته پیش مورد شدیدترین حملهها و اتهامات و تهدید نظامی از سوی او بود نیز در عالم سیاست نمونه زیادی نمیتوان پیدا کرد. کمتر سیاستمداری از این شجاعت برخوردار است که در فاصله چند هفته کسی را که مورد طعن و لعن او بوده مورد تحسین قرار دهد (به جای آن معمولا دنبال این میگردند که ثابت کنند دشمن تغییری نکرده و مثلا کارهای او ظاهرسازی است). تیم اوباما/کری در واقع سیاستی نو را در پیش گرفتهاند. (البته در این تغییر سیاست، عوامل دیگری مانند نفوذ گسترده جنگجویان افراطی اسلامگرا وابسته به القاعده در بین مخالفان اسد نیز تأثیر داشته که موضوع بحث ما نیست.)
جمهوری اسلامی با چنین دولتی در آمریکا روبرو است و میتواند ببیند وقتی آمریکا با رژیم اسد که مورد تنفر جهانی است این گونه رفتار میکند رفتارش با رژیم اسلامی ایران چگونه میتواند بود. خامنهای البته میتواند بر اساس آموزههای ایدئولوژیک خود و افاضات خمینی، خود را خیرالماکرین بشناسد و راه دشمنتراشی و مکر و حیله را دنبال کند، و همچنان که تا کنون گرانی و قحطی و فقر و تحریم اقتصادی را برای مردم ایران به ارمغان آورده خطر جنگ را نیز باز زنده کند؛ یا به دولت اوباما اعتماد کند و به سیاست دشمنسازی ۳۴ ساله این رژیم از آمریکا خاتمه دهد. خامنهای باید دریابد رژیمی که اعتماد به آن مورد مناقشه بینالمللی است نه دولت اوباما و بلکه نظامی است که او بر آن ریاست میکند. این دشمنتراشی او است که مانع صلح است و حتی خطر حمله نظامی به ایران را ممکن است پیش آورد - و سیاست او که به جای اعتمادسازی، از عدم اعتماد به دولتهای آمریکا سخن میراند یک فرافکنی بیهوده بیش نیست.
http://www.facebook.com/HosseinBagherZadeh