شنبه ۹ شهریور ۱۳۹۲
متن سخنرانی در پالتاک اتحاد جمهوری خواهان ایران
من حدود ده سال پیش در یکی از مناظرهها استفاده از ابزار تحریم همه جانبه اقتصادی و فرهنگی علیه یک کشور را به هر دلیل ممکن، با استفاده از ابزارهای غیر انسانی نظیر گاژهای شیمیایی در یک جنگ گرم مقایسه کردم و پیشبینی کردم که تا چند دهه دیگر تحریم اقتصادی همه جانبه در سطح جهانی همچون استفاده از گاژهای شیمیایی در سطح بین المللی ممنوع خواهد شد. تحریم همه جانبه اقتصادی، تحریمهایی هستند که به طور کامل روابط تجاری و بارزگانی با یک کشور را معلق میسازند که حتی به دامنه انتقال سرمایه و ورود و خروج کالا نیز کشانده میشود. دلایل من در مخالفت با چنین تحریمهای همه جانبه اقتصادی به این قرار است:
- این تحریمها اثر درازمدت بر اقتصاد ملی دارند، به طوری که مردم یک کشور پس از این تحریمها سالهای سال برای مقابله با عوارض آن در بازار جهانی باید تلاش جبران ناپذیری کنند.
- علاوه بر این شواهد تاریخی چندانی در تاثیر گذاری مثبت این گونه تحریمها از نظر سیاسی وجود ندارد. شاید موفقترین نمونهای که از سوی طرفداران تحریم همه جانبه اقتصادی آورده میشود مثال برمه باشد.اما در برمه در نتیجه تحولات سیاسی دامنه دار یک اراده سیاسی در جهت تغییر و تحول به وجود آمد. در بسیاری از کشورهای افریقایی یا در عراق نیز شاهد تاثیرات بسیار منفی و طولانی مدت اینگونه تحریمها بوده و هستیم. اقتصاد ملی یک کشور پس از تحریمهای همه جانبه پس از سالیان سال به طور جدی ضربه پذیر خواهد ماند.
- رژیمهای اقتدارگرا از شرایط تحریمهای همه جانبه، استفاده سیاسی در جهت مشروعیت خود در میان مردم میکنند که این با هدف اولیه تحریم در تضاد است. هیچ مثالی نیست که مردم یک کشور به دلیل تحریمهای همه جانبه حکومت خود را مقصر بدانند و مولد یک جنبش اجتماعی شده باشند. به این دلیل این تحریمها که در نهایت به روال زندگی مردم ضربه جدی وارد میکنند، نمیتوانند به انگونه نارضایتی کشانده شوند که از آن یک جنبش اجتماعی برای تغییرات و تحولات مشخص فراهم آورده شود.
بر خلاف آن تحریمهای هوشمند و هدفمند اقتصادی است میتوانند در کنار تحریمهای سیاسی به نتایج مثبتی برسند. از جمله اینگونه تحریمهای هدفمند، توقیف حساب بانکی اشخاص حقیقی و حققوقی مشخص در درون یک حکومت مقتدراست.
***
شورای امنیت سازمان ملل در منشور خود، شورای امنیت را موظف کرده است که برای حفظ صلح جهانی بکوشد و به او اختیارات بسیار زیادی نیز داده است. از نظر شورای امنیت پروژه اتمی ایران خطری در جهت هستهای کردن منطقه است که میتواند صلح جهانی را به خطر بیندازد. جمهوری اسلامی ایران در پروژه هستهای خود تاکنون نه در مقابل مردم خود و نه در مقابل جامعه جهانی شفاف عمل کرده است. در مقابل مردم ایران این پروژه بسیار مرموز و مشکوک است و هیچ اطلاع دقیق و رسمی در این باره در اختیار مردم و گروههای اجتماعی گذاشته نمیشود. پروژه اتمی که بنا به گفته مقامات ایرانی صرفا برای تولید سوخت و انرژی مورد نظر است، پروژهای است نه زیر نظر مسولین سوخت و انرژی دولت بلکه یک شورای امنیتی حکومتی زیر نظر ولی فقیه این پروژه را هدایت میکند، امری که بر مشکوکیت این پروژه از هر جهت هم در ایران و هم در خارج میافزاید.
نیروگاههای اتمی بدون نظرخواهی از مردم در مناطقی بسیار خطرناک و زلزلهخیز تاسیس شده و میشوند. اساسا هیچگونه گفتمانی در جهت ضرورت پروژه اتمی صورت نگرفته است. این پروژه در کشوری صورت میگیرد که پتانسیل قوی در تکامل تکنیک انرژیهای جانشین دارد. ایران از این طریق از تکامل تکنیکی آینده ساز به تکنیکی با ریسک و خرج فراوان روی میآورد که آینده هم ندارد و کشورهای صنعتی بزرگی نظیر آلمان و حتی ژاپن برنامه کنارگذاشتن آن را ریختهاند. علاوه بر این مسئله غنی سازی اورانیوم این شک و شبهه را ایجاد کرده است، که آیا واقعا هدف این تکنیک مسالمتآمیز است یا اهداف شوم دیگری نیز در سر دارد؟
در عرصه بین المللی میتوانست اما پروژه اتمی بافت دیگری یابد: صرف نظر از اینکه هدف ایران از این پروژه چه باشد، رژیم ایران میتوانست و میتواند با تغییر جدی در سیاست خارجی خود با پرهیز از دشمنی و دوری از هرگونه دخالت در امور کشورهای دیگر، حتی به غنی سازی نیز دست یابد. اما سیاست خارجی ایران در طول تمام سالهای اقتدار جمهوری اسلامی از سوی ولی فقیه تعیین میشود و دولت جمهوری اسلامی تنها به آن رنگ میدهد. با چنین سیاستی حکومت ایران در سوریه، بحرین و لبنان نه تنها از نظر سیاسی بلکه به طور نظامی کاملا فعال است. به ویژه دخالت نظامی ایران در سوریه میتواند با توجه تهدیدهای اخیری که از طرف مقامات نظامی ایران علیه آمریکا صورت گرفته است، پیامدهای بسیار خطرناکی برای ایران و مردم ایران داشته باشد.
اکنون در نتیجه حمله شیمیایی در سوریه، آمریکا به احتمال قوی در سوریه دخالت نظامی خواهد کرد. اگر آنطور که نظامیان مطیع آقای خامنهای گفتهاند، سوریه برای ایشان مهمتر از خوزستان باشد، باید منتظر عواقب وحشتناکتری از تحریم همه جانبه اقتصادی بود. تحولات سوریه میتواند مشکل تحریمها را تحت شعاع قرار دهد، اگر به دنبال یک حمله احتمالی ناتو علیه سوریه، مقامات نظامی ایرانی از تهدیدهای خود دست بر ندارند و حمایت نظامی مستقیم و غیر مستقیم از طریق حزب الله لبنان همچنان ادامه پیدا کند. با یک دیدگاه علی اما فورا پی خواهیم برد که مشکل تحریمها و مشکل سوریه برای ایران یک ریشه واقعی دارد که اگر بتوانیم علیه آن کارزاری بزرگ راه بیاندازیم امید به موفقیت کم نیست.
آقای روحانی باید هر چه زودتر سیگنالهای واقعی و عملی نشان دهد، که او تا چه حد قدرت سیاسی در اعمال نظرات خود دارد. اولین مصاحبه آقای ظریف حاکی از این بود که تصمیمات تازهای در عرصه برنامه اتمی نمیتواند وجود داشته باشد. پیش ازآن آقای ولایتی نیز تاکید کرده بود که بدون نظر ولی فقیه نمیتوان تصمیم مستقلی در سیاست خارجی اتخاذ کرد. ما باید در یک کارزار ضد تحریم تاکید کنیم که «تصمیمات» تازه در عرصه سیاست خارجی در جهت تشنج زدایی، چه در مورد دخالت در سوریه، لبنان و فلسطین و چه در مورد پروژه هستهای لازم و ضروری است و تنها با این راه میتوان اعتماد از دست رفته کشورهای جهان را دوباره جلب نمود. دیپلماسیی که آقای ظریف به آن اشاره کرده است بدون این تغییرات جدی یک بازی کوتاه و با ریسک فراوان است که مشکلی را حل نمیکند. ما با یاد از فرهنگ دشمن ستیزی در سیاست خارجی که همان دشمن پروی است دوری کنیم.
البته در این مورد آقای ظریف بسیار هوشمندانه اظهارنظر کرده است. از آقای روحانی نیز باید چنین انتظاری را داشت که دیگر از واژه دشمن در این عرصه استفاده نکند.
***
نوع دیگر تحریمهای اقتصادی که میتواند ضربههای محدود و موثری بر اقتصاد ملی وارد کند، تحریمهای محدود هستند که یک کشور به طور یکطرفه بر کشوری دیگر وضع میکند. واقعیت این است که بر اساس نابخردی و حماقت دولتمردان ایرانی در زمان آقای احمدینژاد، شورای امنیت اختیارات نامحدودی در اتخاذ اینگونه تصمیمها به کشورههای دنیا داده است. همانطور که میدانیم از این وسیله بنا به تصمیم کنگره امریکا دولت آقای اوباما و جامعه اروپا نیز استفاده کرده است و تحریمها یک جانبهای علیه ایران واضح نمودهاند. ظاهرا نامه ۵۵ زندانی سیاسی نیز در اعتراض به این نوع تحریمهای یک جانبه بوده است که میتوانند موجبات تضعیف آقای روحانی را فراهم آورند.
اما پرسش این است که چگونه و با چه راههاههای فوری عملی میتوان اعتماد قبل از هر چیز کنگره آمریکا را به سیاستهای ایران آدر قرار ساخت؟ آیا نامه به دولت اوباما، که هنوز هم با موج تهدیدهای جناحهای ولایت فقیه که کلید اصلی قدرت در جمهوری اسلامی را در دست دارند، تأ چه حد میتواند کارساز باشد؟ آیا رقابت قدرت به طور واقعی به نفع دولت آقای روحانی است، در حالی که اختاپوس ولی فقیه در همه زمینهها هنوز هم خط و نشان ترسیم میکند؟ سیستم ولایت فقیه در ایران یک سیستم بسیار پیچیده است که با بیش از ۵۰۰۰ کارکزار بر همه نهادهای متمرکز و غیر متمرکز رسوخ دارد و خط و یشی تعیین میکند. آیا بهترین راه تقویت آقای روحانی، تضعیف اصول گرایان و افراطیون ولایتی و دستگاه ولایت نیست؟ آیا این سیاستهای دشمنانه افراطیها موجبات بی اعتمادی جامعه بین المللی علیه جمهوری اسلامی ایران را فراهم نیاورده است به طوری که خود آقای خامنهای نیز اظهار بی اعتمادی به غرب میکند؟
من در این نامه ۵۵ زندانی شریف شهامت خاصی نمیبینم، که به طور مستقیم و آشکار نه انتقادی به آقای خامنهای و نه در خواستی از او مبنی بر اینکه ایشان قدرت سیاسی خود را به آقای روحانی تحویل دهد دیده میشود، زیرا او در طول تمامی این سالها هیچگونه شایستگی از خود نشان نداده است. در این نامه انتظار من نبود که به این صورت رادیکال موضوع خلع قدرت ولی فقیه عنوان شود، ولی میشد به همان شکل مودبانه از آقای خامنهای خواهش کرد، که برای مدت مشخصی هم که شده، برای نشان دادن حسن نیت خود، حداقل قدرت سیاسی خود را در امور خارجه کاملا به دولت آقای روحانی واگذار کند، مانع اظهار نظر فرماندهان نظامی در امور خارجی باشد و مهمتر از آن تصمیم گیری در مورد پروژه هستهای را به طور کامل به دولت واگذار کند. آیا قبل از انتقاد از آقای اوباما، حداقل برای کسب اعتماد مخاطب و به ویژه کنگره امریکا که در این مورد تصمیم گیرنده است و با توجه به اینکه یک زندان سیاسی آن را مینویسد، لازم نبود و نیست که به عامل اصلی تمامی این بدبختیها،یعنی ولایت فقیه اشاره کرد؟ آیا این بهترین استراتژی در تقویت اعتدال آقای روحانی نیست، که ازآقای خامنهای بخواهیم، قدرت سیاسی و نظامی خود را به دولت آقای روحانی بسپرد؟
به این دلیل این نامه این شک و شبهه را بر انگیخته که در چه شرایط و اتمسفری و با چه ظوابطی نگاشته شده است. در گذشته آقای تاج زاده نامههای انتقادی به آقای خامنهای مینوشتند. اما ظاهرا نگارش یک نامه گروهی علیه رهبری چندان آسان نیست. این فرهنگ شهادت و قربانی که اینان از حقوق خود میگذرند و صرفا به منافع مردمی که زیر بار این تحریمها هستند مینگرند، نقطه ضعف دیگر این نامه است: مشکل تنها ۵۵ زندانی نیستند بلکه هزاران زندانی سیاسی که در بدترین شرایط هستند و بر خلاف این دوستان هیچ امکانی در عرضه نظر خود را ندارند. و مشکل نبود آزادیهایی است که مردم برای آن به آقای روحانی رای دادند و در انتخاباتی به دور از دمکراسی با دیدن روزنهای برای تغییر، خود جوشانه شرکت کردند. این فرهنگ شهادت و قربانیگرایی تاکنون بهای سنگینی برای ما داشته است که باید آن را تغییر دهیم. هر کسی باید از حقوق اساسی خود دفاع کند و حقوق اساسی این زندانیان عزیز بسیار پایمال شده است و خود این دوستان میدانند که چه کسی عامل اصلی آن است.
امروز ما شاهد سیگنالهای بسیار عجیبی از سوی برخی از اصلاح طلبان هستیم، که حتی اذعان میکنند، که در انتخابات ۸۸ تقلبی صورت نگرفته است. فراموش نکنیم که به خاطر آن تقلبها بسیاری کشته شدند و هنوز بسیاری در زندانها به سر میبرند. این دسته از اصلاحطلبان ظاهرا صلاح را در این دیدهاند با آقای خامنهای همزبان شوند که همیشه تقلب در انتخابات ۸۸ را رد کرده بود. اگر قرار است اعتدال جایگزینی برای هرگونه اصلاحات و تغییر مثبت باشد، که نمیتوان به آن باور داشت.
در همین رابطه لازم میبینم در مورد استراتژی اصلاح طلبان مختصر اشارهای کرده باشم: اصلاحطلبان در خارج و داخل از کشور که از استراتژی واحدی برخوردارند و آن در مرحله کنونی حمایت و انتقاد از دولت آقای روحانی است، به نظر من باید بین این نکات توجه کنند:
۱) اصلاحطلبان در داخل ایران اجباراً از تاکتیکهای محدودتری برخوردارند. به طور مثال آنها به دلایل امنیتی نمیتواند و نباید مستقیما با افراطیهای ولایتگرا رود در رو شوند. بر خلاف آن اصلاحطلبان در خارج از کشور چنین امکانی دارند و این بسیار مهم است که در جهت روشنگری مردم چنین مقابلههای جدی با تنگ نظری آنان از سوی اصلاحطلبان خارج از کشور تداوم داشته باشد.
۲) اصلاحطلبی اعتدالگرایی نیست ولی اعتدالگرائی در جهت اصلاحطلبی است. این نکته از این جهت حایز اهمیت است، که با شکست پروژه اعتدالگرائی بار دیگر به شکست اصلاحطلبان منجر نشود. افراطیها به هر شکل ممکن در صدد هستند که پروژه اعتدالگرای آقای روحانی را به نام اصلاح طلبی با شکست مواجه کنند تا در انتخابات بعدی دوباره خود به قدرت برسند. آقای احمدینژاد هم هنوز زنده است و حتما تلاش دوبارهای برای رسیدن به قدرت خواهد کرد. به این دلیل هر گونه تلاشی از سوی اصلاحطلبان در جهت ذوب شدن در اعتدال آقای روحانی میتواند در پایان به ضرر اصلاحطلبان در کل بیانجامد. اظهارات آقای حجاریان، آقای عبدی و ۵۵ زندانی سیاسی از این نظر تلاشی است در جهت ذوب شدن در جریان اعتدالگرایی که از این نقطه نظر اشتباه است و میتواند ریسکهای زیادی به همراه داشته باشد.
۳) حمایت و انتقاد تنها آنگاه کارساز است، که هویت اصلاحطلبی خدشهدار نشود. جنبش اصلاحطلبی در ایران هیچگاه رادیکال نبوده و همیشه از خشونت پرهیز کرده است. تهمتهایی که امروز به آن زده میشود، در جهت متلاشی کردن آن است و باید برای موفقیت در حمایت از دولت آقای روحانی به شدت در مقابل آن ایستاد. حفظ هویت اصلاحطلبی سرمایه بزرگی در تداوم اهداف جنبش سبز است.
***
کارزار ضد تحریم آنگاه میتواند موفق باشد و تنها آنگاه میتوان به نتایج مثبت آن کارزار امیدوار بود که تمامی اقشار جامعه با آگاهی کامل از آن حمایت کنند. اما چنین چیزی در شرایطی که اساسیترین آزادیها در ایران جرم است و احزاب سیاسی آزادی ندارند و آزادی بیان برای روزنامهنگاران وجود ندارد و حتی رهبران جنبش سبز آقایان موسوی و کروبی در حصر به سر میبرند چگونه ممکن است؟ چگونه چنین کارزاری میتواند اعتماد مخاطبین را برانگیزد که و اقعا از میان مردم بدون زور و نفع حکومتی بر خواسته است؟ چگونه میتوان انگونه که آقای تاجزاده پیشنهاد تجمع در استادیوم آزادی میدهد، به واقعی بودن چنین اعتراضی، در انظار جهانی امیدوار بود و بدون اینکه بلندگوی تبلیغاتی برای سیاستهای ولی فقیه باشد؟
اگر حکومت ایران قادر به این نیست که اساسی ترین آزادیهای را برای مردم خود فراهم کند، یک کارزار ضد تحریم اقتصادی از نظر من تنها میتواند در بافت زیرین صورت پذیرد:
- رژیم جمهوری اسلامی و در راس آن افراطیها و آقای خامنهای و دستگاه ولایت عامل مستقیم این فجایع باید دیده شود و مخاطب اصلی این کارزار. هر کس غیر از این عمل کند، ناخود آگاه ابزار تبلیغاتی ولی فقیه است. آقای خامنهای همچنان بر مواضع خود استوار است. سیاست او تنها میتواند با فشار لازم از سوی تمامی نیروهای دمکرات در یک کارزار سیاسی تغییر پذیر باشد.
- علاوه بر آن کارزار ضد تحریم باید همزمان کارزار احیای اساسیترین آزادیها در ایران باشد. آزادی زندانیان سیاسی و رهبران سبز باید در راستای همین کارزار باشد. این تضمینی است برای جلب اعتماد مردم ایران و دولتهای دنیا به واقعی بودن این کارزار. از این رو این کارزار باید یک کارزار مطالباتی با طرح حدکثر مطالبات که تحویل قدرت سیاسی و نظامی به دولت آقای روحانی است میباشد. در این مطالبات حدکثر اگر به حداقلی هم برسیم خود پیروزی بزرگی برای مردم ما است.
- در این کارزار ضد تحریم ما مخالفت خود را با تحریمهای اقتصادی همه جانبه و تحریمهای وضع شده از سوی آمریکا یا اروپا اعلام میکنیم. مهمتر از تحریمهای اقتصادی یک جانبه آمریکا لغو تحریمهای همه جانبهای است که از سوی شورای امنیت به تصویب رسیده است و راه را برای تحریمهای یک جانبه همه کشورهای دنیا باز گذارده است.
آنها که به کارزار ضد تحریم یک برخورد اتمیستی فارغ و جدای از هر مشکل دیگری دارند خدمتی به دولت آقای روحانی نمیکنند. همانطور که میبینیم دولت آقای روحانی با کوهی از مشکلات روبه رو است. برای حل این مشکلات او همچنان به حمایت مردم و اپوزیسیون نیازمند است. اگر به رابطه علی تمامی این مشکلات توجه کنیم، با یک کارزار در بافت ضد تحریم و ولایت میتوانیم تمامی نیروها را به نفع تغییر و تحول در ایران بسیج کنیم.