سهشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۲ – 13 اوت 2013
من اگر به روحانی رأی داده بودم امروز که فهرست وزیران کابینه او را در برابر خود میبینم چه احساسی داشتم؟ او کابینه خود را به مجلس اسلامی معرفی کرده و از آن رأی اعتماد خواسته است. در کابینه او فردی به نام مصطفی پورمحمدی وجود دارد که دارای یکی از جنایتبارترین سوابق نقض حقوق بشر است. او که در دهه اول انقلاب در قوه قضاییه و وزارت اطلاعات مشغول کار بوده به آمریت و معاونت در قتل هزاران انسان متهم است. مدارک حاکی از آن است که او در دهه اول انقلاب در قتل ۱۱۷۲ نفر در شهرهای مختلفی در خوزستان، خراسان و هرمزگان شرکت داشته و نیز یکی از سه نفر عضو «کمیته مرگ» درسال ۱۳۶۷ در تهران بوده که هزاران زندانی سیاسی را به کام مرگ فرستاده است. در فهرست دراز متهمان به جنایتهای بزرگ در جمهوری اسلامی، نام مصطفی پورمحمدی در ردیف اول آن به چشم میخورد.
آقای روحانی در تبلیغات انتخاباتی خود، بسیاری از مقولات انسانی، اخلاقی و عزت و کرامت انسان را به کمک گرفت. اعتدال و خردورزی را ستود و از آزادی و نشاط و عدل و عدالت سخن گفت. دولت خود را پاسخگو و شفاف معرفی کرد، و حمایت و دفاع از حقوق مردم را از اولویتهای خود برشمرد. آزادی سیاسی و مطبوعات و پایان دادن به دخالت حکومت در امر هنر و ادب، از دیگر کلیدواژههایی بود که در سخنان و اظهارات او دیده میشد. این سخنان، و وعدههایی که او برای بهبود وضع اقتصادی مردم و رفع تحریمها میداد بسیاری را به حمایت از او و شرکت در رأیگیری و انتخاب او کشاند. بسیاری دیگر، نیز با ترس از این که صندلی ریاست جمهور اسلامی را کسی مانند سعید جلیلی اشغال کند و ایران بحران زده را به بحرانهای مرگبار بیشتر یا جنگ بکشاند، رفتند و «بغضا لمعاویة» به روحانی رأی دادند.
پس از پیروزی در رأیگیری، روحانی بار دیگر بر ارزشهای فوق در مناسبتهای مختلف تأکید ورزید، و سخن تازهای را نیز به آنها افزود: او گفت که خود را رییس جمهور و «خادم» همه مردم میداند، از جمله کسانی که به او رأی ندادهاند یا اصلا در انتخابات شرکت نکردهاند. او به این ترتیب، خود را به تأمین حقوق همه مردم، و پاسخگویی به آنان متعهد کرد. در مجموع، او انتظارات زیادی ایجاد کرد و بسیاری خوشبین شدند که روحانی «معتدل خردورز انسانمحور» به جای شعار و ماجراجویی و تحریک بر حل بحرانهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی همت خواهد گماشت، و به انتظار آن نشستند تا ببینند او که در حرف چنان با فصاحت و بلاغت سخن میگوید به مصداق «به عمل کار برآید، به سخندانی نیست»، در عمل چه خواهد کرد. این معیاری بود که روحانی خود در اولین کنفرانس مطبوعاتیاش پس از احراز مقام ریاست جمهوری در نقد سیاست آمریکا در قبال جمهوری اسلامی به کار گرفت، و طبعا خود نیز با همین معیار باید سنجیده شود.
اولین اقدام آقای روحانی پس از مراسم تحلیف، معرفی اعضای کابینه به مجلس اسلامی بود. در میان چهرههای کابینه که عموما شناخته شدهاند و هر یک از آنان سالها در مقاماتی بالا و پایین در جمهوری اسلامی به این نظام خدمت کردهاند، نام مصطفی پورمحمدی، آن هم به عنوان وزیر دادگستری، بیش از همه موجب حیرت نهادها و فعالان حقوق بشر داخلی و بینالمللی و جامعه مدنی ایران شد. خبر واقعاً تکان دهنده بود: کسی که در قتل هزاران زندانی سیاسی دست داشته و اتهام بزرگ جنایت علیه بشریت از سوی نهادهای حقوق بشری و حقوقدانان بینالمللی متوجه او است از طرف رییس جمهوری که داد عزت و کرامت انسانی را سر داده و از جهان رفتار با تکریم را انتظار دارد برای تصدی مقام وزارت دادگستری معرفی شده است. آقای روحانی البته به معرفی او برای این مقام اکتفا نکرده و بلکه با تمام وجود به دفاع از او برخاسته است.
او با تکرار تأکید کرده که به همه وزیران پیشنهادی خود اعتماد دارد و از تک تک آنان با تمام وجود دفاع میکند. علاوه بر این، او در مورد شخص آقای پورمحمدی گفته است: «فکر می کنم پورمحمدی نیاز به معرفی نداشته باشد. سالها وزیر کشور بوده و مسئولیت های مختلف داشته و سالهای اخیر رئیس سازمان بازرسی بوده. ایشان از فضلای حوزه علمیه قم و دارای تحصیلات در سطح اجتهاد است. هر کجا ایشان بوده چهره موفقی بوده است. هم بخش اجرا را تجربه کرده و هم بخش قضا را. همه جا به عنوان چهره موفقی بوده و الان هم به عنوان استاد حوزه و دانشگاه مشغول فعالیت تدریسی هم هست.» توجه کنیم به کلیدواژههای «از فضلای حوزه علمیه قم و دارای تحصیلات در سطح اجتهاد»، «هر کجا بوده چهره موفقی بوده» با تأکید مجدد آن: «همه جا به عنوان چهره موفقی بوده». آقای روحانی از «سالها وزیر کشور» بودن آقای پورمحمدی یاد میکند، ولی لازم نمیبیند که از سالهای بسیار بیشتری که او در قوه قضاییه و وزارت اطلاعات گذرانده است و از «موفقیتهای» بینظیر او در کار از کشته پشته ساختنها یادی بکند.
البته در جمهوری اسلامی کم نیستند کسانی که دستشان به خون و شکنجه بسیاری آلوده است و فارغ از روز حساب و کتاب همچنان در قدرت باقی ماندهاند یا به دلایلی مقام و موقعیت خود را از دست دادهاند. در واقع، یکی از دلایل این که کسانی که روزی از مزایای این نظام برخوردار بودهاند و بعد از آن به بیرون پرتاب شدهاند (به شمول بسیاری از اصلاحطلبان و نواندیشان دینی) کمتر حاضر شدهاند در مورد جنایات رژیم و شخص آیت الله خمینی در دهه اول انقلاب سخنی بگویند و آنها را صریحاً محکوم کنند همین است که خود را نیز به نحوی به آن تعدیات و جنایات آلوده میبینند و نمیتوانند بدون احساس گناه حرفی بزنند. و گرنه چگونه است که در ایران کشتاری چند هزار نفره در ظرف چند هفته اتفاق میافتد و بیست و پنج سال از این واقعه میگذرد، ولی حتی یک نفر از مقامات درجه یک یا دو و سه جمهوری اسلامی که بعدها ندای انسانیت و حقوق بشر نیز سر دادهاند و احیانا از قدرت خلع شدهاند (به استثنای زندهیاد آیت الله منتظری) و حتی در اوج قدرت اصلاحطلبان حاضر نشدهاست در باره این فاجعه بزرگ بشری سخنی بگوید و یا به استغاثه 25 ساله هزاران مادر و پدر و همسر و فرزندان قربانیان آن پاسخی بدهد؟
در واقع، این سکوت مرگبار در باره قتل عام 67 که همچنان ادامه دارد یکی از بزرگترین عوامل پیدایش و بقای فرهنگ «جنایت بدون عقوبت» (impunity) در ایران جمهوری اسلامی است، و سلطه همین فرهنگ است که به روحانی مدعی انسانیت و آزادی و حق و عدالت اجازه میدهد که بدون کمترین دغدغه یا شرمی یکی از اصلیترین عناصر دخیل در این جنایت بزرگ را به مقام وزیر دادگستری کابینه خود برگمارد و عامداً و عالماً به دفاع از او برخیزد. و این البته تنها آقای روحانی نیست. مگر نه این است که او در تشکیل کابینهاش با بسیاری از اطرافیان خود مشورت کرده است، و مگر کسانی مانند آقای خاتمی نیز مورد مشورت او قرار نگرفتهاند؟ اقدام او نه فقط از بیتوجهی شرمآور شخص او به جنایت بزرگ سال 67 حکایت میکند و بلکه حاکی از آن است که این خصوصیت در بین بسیاری از مقامات اصلاحطلب نیز عمومیت دارد. و گرنه چگونه است که از هنگام اعلام اسامی اعضای کابینه روحانی و به رغم این که بسیاری از فعالان و نهادهای حقوق بشری ایران و جهان به حضور پورمحمدی در این فهرست اعتراض کرده و خواهان تغییر او شدهاند هیچ صدایی در تأیید این خواست از سوی اصلاحطلبان بر نخاسته است؟ در مقابل، میتوان دید که در باره برخی دیگر از اعضای کابینه روحانی چقدر در رسانههای جناحهای مختلف حکومتی (به شمول اصلاحطلبان) سر و صدا بلند شده است.
فاجعه قتل عام سال ۶۷ تنها یک موضوع «تاریخی» نیست که مشمول مرور زمان شده باشد و انتظار داشته باشیم که موضوع به کتابهای تاریخ محدود گردد. در این فاجعه، به گفته جفری رابینسون حقوقدان معروف بینالمللی و دادستان سازمان ملل در محاکمات مربوط به جنایت ضد بشریت، چهار جنایت بزرگ ضد بشری صورت گرفته است. سه مورد از آنها در سال ۶۷ اتفاق افتاده، ولی چهارمین جنایت از آن زمان شروع شده است و همچنان تا امروز ادامه دارد. این مورد را من در مقاله دیگری به نقل از آقای رابینسون به تفصیل توضیح دادهام و خلاصه آن این است که خودداری حکومت و حکومتگران از دادن هر توضیحی در مورد چرایی و چگونگی قتل زندانیان و محل دفن آنها به خانوادههای آنان در حکم شکنجه روانی است که چون به صورت جمعی در مورد یک گروه اجتماعی صورت میگیرد مشمول تعریف جنایت علیه بشریت خواهد بود. بر اساس این تعریف، همه کسانی که در طول این ۲۵ سال در مقام یا موقعیتی بودهاند که این اطلاعات را در اختیار خانوادههای داغدیده بگذارند و از این کار سر باز زدهاند در این جنایت سهیم خواهند بود.
آقای روحانی گفته است که در گزینش وزیران کابینهاش اصل شایستهسالاری را ملاک قرار داده است. از دید او مصطفی پورمحمدی مدیر با تجربه و «همه جا موفق» بوده، و همین ظاهرا برای گزینش او کافی بوده است. سخن بر سر مهارتهای مدیریتی آقای پورمحمدی نیست. جنایتکاران بزرگی بودهاند که در طول زمان مهارتهای جدیدی پیدا کردهاند و (بعد از تحمل زندان و مجازات خود) به عنوان یک نویسنده، روزنامهنگار، حقوقدان و مدیر و مانند اینها عضو مفید جامعه شدهاند. ولی یک جنایتکار پیش از هر چیز باید به پای میز عدالت آورده شود تا فرهنگ جنایت بدون عقوبت (که بر تمامی تار و پود نظام جمهوری اسلامی حاکم است) نهادینه نشود. آقای روحانی که به دلیل سمتها و موقعیتی که در حکومت داشته و اکنون دارد در جنایت ضد بشریت مورد چهارم یاد شده در بالا - تا آن گاه که برای پاسخگویی به سؤالات خانوادههای قربانیان اقدامی مؤثر انجام نداده - سهم دارد، با گزینش مصطفی پورمحمدی به عنوان وزیر و حمایت از او، عملا به یک عامل بزرگ جنایت سال ۶۷ مدد رسانده است و بار مسئولیت آن را بر دوش میکشد.
موفقیت روحانی در رأیگیری ۲۴ خرداد تا حد زیادی مرهون حمایت نیروهای ناراضی از حکومت و امیدوار به تحقق شعارهای امید برانگیز و انسانی او بوده است. در بین این نیروها بدون تردید کسانی بودهاند که در سالهای دور و نزدیک مورد ستم حکومتیان قرار گرفتهاند. از جمله، میتوان حدس زد که تعدادی از خانوادههای قربانیان قتل عام ۶۷ نیز در بین این نیروها بوده باشند. بدون تردید، اکثریت قریب به اتفاق این نیروها نمیتوانستند تصور کنند که رأی آنها ممکن است در برگزیدن عنصری مانند مصطفی پورمحمدی به وزارت هزینه شود. بسیاری ممکن است از این نظر احساس گناه کنند، ولی این احساس نابجا است. واقعیت این است که اینان با اعتماد به شعارهای آقای روحانی و بدون کمترین شائبهای که رأیشان چنین برآیندی داشته باشد با حسن نیت تمام رأی خود را به صندوق انداختهاند. و من که رأی ندادهام به سهم خود میتوانم بگویم که اگر به روحانی رأی داده بودم اکنون نه احساس گناه که احساس شرم میکردم - احساس شرمی بزرگ از این که تک رأی من در بالا آمدن عنصری مانند مصطفی پورمحمدی سهمی و لو بسیار کوچک داشته است.
http://www.facebook.com/HosseinBagherZadeh
■ ایران امروز و آقای باقرزاده مرسی برای سانسور نظرات.
خاندانی از کرمان
■ افرين بر م ك از شوش تهران, اين مردم كه خونئ از أنان نيز در تار وپود من در جريان است مريضند و تا اين مرض با چشمانئ واقع بينانه به خود درمان نشود كار به همين منوال پيش خواهد رفت.
با درود مهرداد
■ من ماندهام٬ ما ماندهایم٬ شما ماندهاید و همگی ماندهایم که با چنین حکومتی چه کنیم!!!
فرهاد
■ دوست نادیده آقای باقرزاده ممنون از مقالات شما که از طریق دوستی کپی شده و از خارج برای من فرستاده می شود. اما بعد اگر برایم جالب بود می روم و در سایت می بینم و گاهی هم چیزکی می نویسم. اما برادر بدان که از روزی که اسلام به ایران و منطقه آمده و از همان جریان وحشتناک قادسیه تا کنون حتا یک روز خوش ندیده ایم. ما قربانی شدن برای زندگی را نیاموخته ایم٬ برعکس ما برای کشتن و کشته شدن بدنیا می اييم. اسلام دین قتل و آدمکشی ست. در وجود هر مسلمان یک علی آدمکش خفته است که هر گاه اراده کند و هر گاه به اسلام ناب محمدی نزدیک شود بیدار می شود. پیامبر اسلام و تمامی امامان در تمامی مدت عمرشان تا توانستند برای «کرامت» انسان آدم کشتند٬ سر بریدند سنگسار کردند٬ پا بریدند و چشم درآوردند. روحانیون هر صبح و شام علی عادل را با سربریدنهایش و دست قطع کردنهایش و پیامبر را با غزواتش حمد ثناء کردند. خودشان گفتند که اباعبدالله الحسین قبل از آنی که بدست برادران مسلمانش سربریده شود تا بیضه های اسبش را خون بگیرد آدم کشته است٬مردم ایران برای آن آدمکش بزرگ و پدرش علی آن سرور شهیدان که ضدیتش با ایران ثابت شده است حتا آبشان را نیز بیاد او می نوشند. آری آن مردم٬ این مردم که صدای قتل و شیون قربانیان علی و پیامبر علی و حسن و حسین و اسلام را از گلوی مداحان و روضه خوانها و منبریها و روحانیون و حتا خود خمینی که سربریدن نهصد نفر و بیشتر یهودی را بدست علی توضیح داد ٬ آری این مردم ما و از روشنفکر و لاییک گرفته تا کمونیست و سوسیالیست و فیلسوف همه و همه چنین جرثومه های آدمکشی و قتل و غارت را با سلام و صلوات سرکارآوردند و حالا هم با آنها به هر نوعی مماشات می کنند. آری برادر این مردم معتاد خون و قتل و آدمکشیند٬ این مردم ایران نه نجیب است و نه بزرگ است و نه قهرمان است و نه شریف این مردم یک مردم معمولی ست که بیمار است٬ این بیماری همچون ویروسی کشند زیر پوست و در خون اوست. از دکتر و مهندس و بقال و شاعر و کامند و کارگر همه و همه بیمار این بیماری نحسند. شما که در خارجید می بینید که این بیماری فقط دیگر کش نیست بلکه خودکش هم هست. کدام کشور را سراغ دارید که این دین ضد حیات در آن باشد و لحظه ای شادی در آن باشد؟؟؟ کدام؟؟؟ چندی پیش با یکی از شخصیت هایی که برای مردن از فرنگ برگشته بود نزد یکی از نامدارترین فیلسوفان ایرانی بودیم. این بیچارگی بزرگی ست برادر این سل نحس تا مغز استخوان این فیلسوف «بزرگ» رسوخ کرده بود و تمام وجودش اسلام بود. آری حسین باقرزاده اسلام بیماری خانمانسوزی ست که هم خودش خودش را نابود می کند البته بعدازآنی که دیگری را نابود کرده باشد. روحانی مداح و روضه خوانی ست که تا مغز استخوانش پیرو علی ای ست که که تا آخرین لحظه و تا آخرین ذره انريزیش را و توانش آدم کشت. پورمحمدی یکی از امیران غضب آن امیر غضب بزرگ است.
م ک از میدان شوش تهران