پافشاری رئیس جمهور ایران در باره پیروی از گفتمان اعتدال در سیاست داخلی و خارجی کشور، برابری شهروندان و مسئولیت وی همچون رئیس جمهور همه ایرانیان، از کارزار مبارزه انتخاباتی تا سر آغاز کار دولت وی، براستی نشانه گشوده شدن یک چشمانداز سیاسی راهبردی برای آینده کشور است. گفتمان اعتدال که تعریف روشنی از آن نیز ارایه شده، هر ناظر و منتقدی را بینیاز از تفسیر و تاویل میکند. نگاه اعتدال، روح حاکم بر برنامه، اصول کلی و خط مشی دولت حسن روحانی و نیز اولین کنفرانس خبری و نیز ترکیب کابینه پیشنهادی او را تشکیل میدهد. در تاریخ معاصر ایران بندرت میتوان نمونههای مثالزدنی یافت که یک دولت سر آغار کار خود را بر اساس اصولی قابل اندازهگیری، به دور از بلند پروازی رمانتیک و بر اساس رئال پلیتیک و مهمتر از آن رفتاری که از انسجام و منطقی درونی برخوردار و مبتنی بر یک دستگاه فکری سازنده و عقلایی استوار باشد.
در تعریف اعتدال در برنامه و خط مشی دولت حسن روحانی قید شده است که: «اعتدال، شیوهای از سیاستگذاری، تصمیمگیری و اجراست که تضمین کننده منافع ملت ایران با محوریت منافع ملی، و مبتنی بر خرد جمعی و نظر کارشناسی باشد و به ایجاد توازنهای ساختاری در عرصههای مختلف حیات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه ایران یاری رساند.»
این تعریف به روشنی با سنتهای دولتهای گذشته که معمولا دارای نگاه و رفتاری ایدئولوژیک، اسطوره نگر، بلند پروازانه، شعاری و عوامفریبانه بودهاند، فاصله دارد.
از مجموع گفتهها و رفتار و ترکیب کابینه دولت حسن روحانی میتوان استنباط کرد که مفهوم اعتدال مورد نظر ایشان، کوشش آگاهانهای در راه تعامل به معنای سازش، پذیرش و توافق در میان جناحهای نیرومند سیاسی کشور برای جستجوی راه حل مشترک با تحمل یگدیگر و نیز انطباق سیاستورزی کشور بر واقعیات ایران و جهان امروز است. امتیاز بزرگ این روش همراهی در ایجاد یک حاکمیت یگانه بجای دوگانگی در حاکمیت به معنای عملگرایی و مصلحتجویی سیاسی در راه متعارف کردن حیات عمومی کشور است.
چنین تحولی را تنها نباید صرفا همچون یک حادثه انتخاباتی زودگذر دانست. زیرا این چرخش اگر در همه حاکمیت ریشه و استمرار یابد، نمیتواند حاصل یک خود آگاهی ملی و تاریخی نباشد. این یک دگردیسی در معرفت ذهنی دست اندرکاران دولت و نیز همه حاکمیت است که تحولات ساختاری، جمعیتی و ذهنی جامعه ایران را انعکاس میدهد. اما در خوشبینانه حالت میتوان این تحول را ناشی از یک درسگیری اساسی از تاریخ تراژیک همه صد و پنجاه ساله و بویژه ۳۵ ساله پس از انقلاب به حساب آورد. زیرا تاریخ کمتر کشوری در دنیا به استثنای روسیه و آلمان نشاندهنده تندترین زیگزاگها و تصادمات تراژیک و نوسانات افراطی میان قطبهای تجدد و سنت، تسلیم و شورش، گسست و شروع چند باره از صفر، همچون ایران و ایرانیان است. همه این زیگزاگها مثلا در دیو یا فرشته دیدن امریکا و غرب، در شیفتگی و نفرت نسبت به مدرنیسم یا اسلام، از نشانههای عدم اعتدال و فقدان تعامل میان مولفههای سیاسی و فرهنگی و هویتی ایرانیان است. غیبت اندیشه تعامل، سازش و همزیستی براستی حلقه مفقوده سیاست و جامعه ایران در تمامی تاریخ معاصر ایران است. از اینرو اعتدال نوعی خودآگاهی بر این مشکل تاریخی و کوششی برای مدیریت آن است. برای سنجش موفقیت یا ناکامی این گفتمان دولت حسن روحانی، دست کم در صد روز نخستین آن، میتوان یکرشته هنجارهای بینشی را پیش کشید که همچون ابزاری برای ارزیابی این گفتمان به کار آید.
مفهوم اعتدال و تعامل در نظر
موضوع تعامل و اعتدال همواره مورد بحث متفکران سیاسی کلاسیک و نیز مدرن بوده است. در تاریخ اندیشه سیاسی ارسطو نه تنها نخسیتن بلکه مهمترین و بزرگترین اندیشمندی است که مدافع اعتدال در جامعه و سیاست است. منظور ارسطو بروشنی مخالفت با تند روی و افراط در تفکر سیاسی و نیز در روشهای سیاسی است. او بر خلاف استادش افلاطون که موافق نخبه گرایی است، بر اعتدال و تنوع و چندگانگی در حکومت پای میفشرد و همواره تاکید میکند که: «یک حکومت ایده آل حکومتی است که دارای تنوع و کثرت باشد.»
ارسطو شرط اعتدال را بر اهمیت مالکیت خصوصی و احترام و تقویت در آن جامعه میداند. استدلال او در این زمینه هم بر انسان شناسی و هم جامعه شناسی استوار است. ارسطو میگوید: «برای هر انسان همواره دو چیز مهم بوده و اهمیت بنیادی داشته و دارد: اول اینکه بگوید: این مال من است و دوم اینکه من این را دوست دارم.»
میگوید: «اگر میخواهی انسان را از بین ببری باید این دو حس بنیادی را در او ویران کنی. زیرا حس مالکیت نیروی محرک رشد و ترقی انسان است. اهمیت دارایی خصوصی که از درون ذات انسانی ناشی میشود نیز از همین جنبه ذاتی انسانی است.»
ارسطو اما همچون بزرگترین مدافع اعتدال، منتقد افراط در دارایی و ناداری است. به عبارت دیگر او افراد ثروتمند را نکوهش میکند زیرا آنها زندگی و اوقات فراغت ندارند و درون آنها انسانهایی ناکام و فاقد سعادت میزید. همچنین افراد فقیر را ناتوان و زبون و فاقد قدرت آگاهی و ابتکار میداند و به انتقاد از فقر میپردازد. بنابراین ایده آل ارسطو طبقه متوسط است که نقشی اساسی در زندگی سیاسی جامعه دارد و نیز عامل توازن و تعادل اجتماعی است. وجود طبقه متوسط از دیدگاه ارسطو به دلایل متعددی شرط مهم موفقیت و تعادل جامعه انسانی است. زیرا یک طبقه متوسط نیرومند نشانه ثبات اجتماعی و رفع خطر انفجار اجتماعی و کاهش تضاد میان طبقات ثروتمند و فقیر است.
یک فضیلت مهم طبقه متوسط از نگاه ارسطو داشتن اوقات فراغت است که به افراد جامعه شانس فعالیت اجتماعی و شهروندی و حضور فعالتر در زندگی سیاسی و فرهنگی جامعه میدهد. ارسطو به این موضوع تاکید فراوان میکند که بدون وجود یک طبقه متوسط گسترده که دارای وزن اجتماعی اصلی است نمیتوان به یک ثبات و امنیت سیاسی جدی دست یافت. هسته اصلی این رویکرد ارسطو در دوران جدید نیز از سوی اندیشمندان بزرگی مانند جان استوارت میل به عنوان شرط اصلی استقرار دمکراسی بازیابی شده است. بنابراین هسته اصلی این تز این است که از بین بردن افراط و تفریط در صحنه اقتصاد و سیاست مشروط به از بین بردن فشار طبقاتی و بی عدالتیهای فاحش اجتماعی است.
یک وجه اساسی اعتدال مربوط به حق شهروندی است. ارسطو میگوید: «شهروند کسی است که بتواند هم رهبری کند و هم رهبری شود. شهروند کسی است که دارای اوقات فراغت و توانایی فکر کردن باشد.» تاکیدات ارسطو بر اعتدال و دوریجویی از افراط و اهمیت طبقه متوسط در اندیشه او سبب شده است که بسیاری از متفکران او را «پیغمبر طبقه متوسط» مینامند.
افزون بر ارسطو دیگر متفکران کلاسیک نیز در باره اعتدال و تعامل از این منظر تلطیف قدرت و دادن یک چهره انسانیتر به سیاست و زندگی شهروندی تاکید داشتهاند. تصادفی نیست که کشورهای با سوسیال دمکراسی نیرومند مانند سوئد که در سیاست داخلی و جهانی به راه سوم در میان دو بلوک جهانی روی آوردند، بیش از هر جای دیگر تحت تاثیر فرهنگ اعتدال و تعامل بودهاند.
اما بطور کلی تلفیق عقل و سیاست کهنترین پرسش سیاست همچون علم و شیوه کشورداری است. از اینرو چگونگی آمیزش خرد با قدرت قدیمیترین و بزرگترین راز تاریخ فلسفه و ایدههای سیاسی را تشکیل میدهد. تصادفی نیست که برخی از برجستهترین متفکران و نخبگان تمدنهای شرق و غرب زندگی خود را صرف جستجوی پاسخ به این پرسش کردهاند. در میان پاسخهائی که از ازسطو و امام محمد غزالی گرفته تا متفکران و سیاست شناسان بزرگ معاصر مانند مایکل والزر (چپ) و میشل فوکو (لیبرال) به این پرسش جاودانی دادهاند، توجه به مفهوم کلیدی تعامل، گفتگو و مدارا در سیاست و جامعه - البته با تلقیهای متفاوت - معتبرترین پاسخ به حساب میآید.
تعامل، گفتگو و همزیستی آن واژه کلیدی است که اکثر سرآمدان دیروز و امروز جهان درباره اهمیت جادوئی آن در تلطیف قدرت و دادن یک چهره انسانیتر به سیاست تفاهم دارند. چکیده این دریافت این است که هیچ نظامی بدون اجماع گسترده مردم پایدار نمیماند و هیچ راهی جز تعامل، گفتگو و مدارا برای دستبابی به چنین اجماع و همگرائی وجود ندارد. لذا در پیش گرفتن تعامل، گفتگو به جای حذف، موثرترین روش برای توسعه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی است. مدیریت اختلافات بر اساس عدم حذف و تعامل جوهر این منطق در سیاست را تشکیل میدهد.
رعایت منافع و حقوق دیگران، دست برداشتن از ادعا و رفتار سرگردگی و رعایت قوانین بازی مهمترین پیششرط پیدایش رفتار مبتنی بر تعامل و گفتگو است. تمامیتخواهی به هر شکل آن از مهمترین موانع آغاز گفتگو و ریشهستیز قدرت با عقل است. در هر جامعهای که راه گفتگو میان نخبگان با یکدیگر و نخبگان با مردم مسدود شود، قدرت سیاسی به انسداد میرسد و سیاست و اندیشه به یک سیستم یکسویه و مختنق تنزل مییابد. اما تمایز بنیادی حکومت قانونی و معتدل با حکومت جبار را میتوان در دو اصل اساسی خلاصه کرد: اصل امکان کنترل قدرت و اصل توزیع و تفکیک قوا. باید خاطر نشان کرد که یک استدلال پایهای نظریه پردازان جامعه بسته همیشه و در همه کشورها در این بوده است که یک «جامعه بسته و کنترل شده» توانایی بیشتری در غلبه بر تنشهای اجتماعی، پیروزی در جنگ و شرایط دشوار انقلابی و بحرانهای مختلف و تربیت مطلوب نسل آینده ساز را دارد.
بنابراین میان مفهوم حکومت معتدل با مفهوم توزیع قدرت یک پیوند مستقیم برقرار است. زیرا اصل بنیادی حکومت قانون بر مبنای حقوق ملت و برابری حقوق شهروندان و نیز امکان کنترل مستقیم و غیر مستقیم قدرت استوار است. بر این اساس امکان انتقاد از دولت، وجود آزادی بیان و اندیشه و مشارکت در قدرت از اصول اساسی قدرت شهروندان است. بهترین نشانه رشد قدرت سیاسی و تحول آن از یک قدرت بسته به یک قدرت باز، امکان برابر همه شهروندان برای تاثیر گذاری یکسان بر قدرت سیاسی است.
جهتگیری مشخص سهگانه درراه اعتدال و تعامل در عمل
صرفنظر از ترکیبب کابینه که تنوع و کثرت گرایشهای سیاسی آن یک امتیاز دولت اعتدال روحانی است، صرفنظر از اقدامات سیاسی مهم نظیر کوشش در راه حل بحران هستهای و رابطه میان ایران و امریکا و موضوع زندانیان سیاسی که در دستور کار دولت تازه قرار دارد، اگر بخواهیم پافشاری رئیس جمهور ایران در میان مدت را به سنجیم آنگاه بنظرم باید معیارهایی را در سه موضوع زیر با امید به تغییرات پایدار در آنها پایه ارزیابی قرار دهیم. در آن صورت دولت روحانی را براستی میتوان موسس یک سرمشق ملی تازه در راه نهادی کردن اعتدال و تعامل برای ایران شمرد.
قصد از تغییرات پایدار دقیقا درسگیری از اشتباهات دولت خاتمی است که بخش مهمی از دستاوردهای آن با عمر آن به پایان رسید. به عبارت روشنتر اگر دولت روحانی بتواند بر اساس معیارهای قابل اندازهگیری که پیش کشیده است، دور تسلسل استبداد و هرج و مرج، امریکاپرستی و امریکاستیزی، و... را به گونهای بگسلد که از دل دولت او یک احمدینژاد دیگر بیرون نیاید، نقش تاریخی کم نظیری در قانونمند کردن حیات عمومی ایران بر اساس رئال پلیتیک حاکم بر نظر و نگاهش بازی کرده است.
نباید از نظر دور داشت که همه تاریخ ایران شاهد زیگزایگهایی نظیر بیرون آمدن کودتای ۲۸ مرداد از دل نهضت ملی دکتر مصدق، انقلاب اسلامی از دل اصلاحات زمان شاه، یک حکومت قشری تاریک اندیش از دل دولت آزادیخواه بازرگان و...است. اما خوشبختانه اکنون نه تنها شرایط جهانی بلکه تغییرات ذهنی، انقلاب تکنولوژیک و نیز خودآگاهی ملت ایران و آزمودگی سیاسی دولتمردانی که به هزینه زندگی سه نسل انقلاب و پس از آن شناحت عمیق تری از آدم و عالم یافتهاند، میتواند به موفقیت جهت گیری دولت «تدیبر و امید» و استمرار نهادی آن منجر شود.
۱- رویکرد اعتدال تحولی مهم از اسلامگرائی افراطی به ایرانگرائی معتدل است که با جایگزینی تساهل و مداراجوئی با تمامیتخواهی، و نیز پیش کشیدن حاکمیت قانون، شهروند و حقوق شهروندی و کوشش برای پایه قرار دادن منافع ملی ایران در سیاست خارجی، گام بزرگی در راه بازاندیشی و تجدیدنظر در روشهای تاکنونی همه حاکمیت باید باشد. با چیرگی گفتمان اعتدال همانطور که خواست شهروندان است باید در انتظار به حاشیه راندهشدن جناحهای افراطی در حکومت و اپوزیسیون، و نیز حاکم شدن بزرگاندیشی و عقلانیت سیاسی بر کوچک اندیشی و ناشکیبایی سیاسی بود. به عبارت دیگر فضای سیاسی به گونهای باید گشایش یابد که نهادهای تازه دمکراتیک در «بالا» و «پایین» برپا شوند و یا در نهادهای موجود یک خانه تکانی ذهنی اعتمادساز صورت میگیرد. از این طریق توازن و رقابت مسالمتآمیز میان نهادهای قدیمی و تازه پدیدار گردد. نیروهای اقتدارگرا در اثر به همخوردن توازن قوا در تحلیل نهائی برای حفظ موقعیت خود یا به گروههای راست قانونی تحول یابند و در روندهای جاری اینتگره میشوند و یا منزوی خواهند شد. پایان دادن به حاکمیت دوگانه از راه تعامل و برپایی حکومت قانون که بطور یکپارچه و هماهنگ گرچه با کثرت گرایی عمل کند.
۲- رویکرد اعتدال و تعامل بدون امکان کنترل و نظارت بر قدرت و زمامداران تنها یک خیال بافی است که نتیجه آن همان تغییرات دقیقه نودی و زیگزاگهای افراط و تفریطی خواهد بود. اصلیترین معیار سنجش قدرت شهروندان، حقوق قانونی، امکان مشارکت در گردش امور همگانی جامعه و امکان کنترل زمامداران است. آزادی بیان و به ویژه مطبوعات مهمترین وجه و جوهر اصلی قدرت شهروندان است. در ایران آزادی بیان رادیکالترین خواست سیاسی تمام قرن گذشته بوده است.
۳- شکلگیری یک جامعه روشنفکر مهمترین نیاز رشد فرهنگ و هویت ایرانی و الگوی واقعی در راه یک گفتگوی ملی است. به همین دلیل در غیاب طبقه روشنفکر ملی پیدایش فرهنگ انسانگرا در ایران هنوز بزرگترین ضعف تاریخی جامعه ایران را تشکیل میدهد. این ضعف بزرگ را میتوان در ریشهدار بودن فرهنگ استبدادی در ایران و کم توجهی اساسی هر سه قطب هویت ایرانی به ارزشهائی مانند حقوق شهروندی، دمکراسی و احترام به فرد انسانی ملاحظه کرد. زیرا این ارزشها از حیات فکری جامعه و در روشنایی گفتگو و نقد و برخورد افکار سرچشمه میگیرد و در مسیر ترکیب تجربه ملی و ذهنیت نخبگان در آفرینش الگوهای تازه و ایجاد فضای همزیستی بتدریج کسب و تحکیم میشوند.
در کوشش برای ایجاد فضای گفتگو و تسامح میان اپوزیسیون و دولت این وظیفه دولت است که با بازکردن راه گفتگو یک الگوی عملی برای اداره اختلافات در جامعه را به همه شهروندان نشان دهد و از این طریق مدارا و گفتگو را در جامعه تبدیل به رفتاری نهادی کند. بدون امکان حیات قانونی یک جامعه روشنفکر در ایران امروز، هیچ کوششی در راه اعتدال و تعامل و خشکاندن ریشههای خشونت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در ایران پاسخ نمیدهد.