.(JavaScript must be enabled to view this email address)
سکولارها و لیبرالهای مصری با پشتیبانی از کودتاچیانی که اولین رئیس جمهموری منتخب ملت مصر را با زور و تزویر و توطئه برکنار کردند، خطای عظیمی را مرتکب شدند که با آثارِ سوء اخلاقی و سیاسی آن سالیان درازی درگیر و دلمشغول خواهند بود.
آنها با تأیید کودتایی که علیه مُرسی صورت گرفته، سکولاریزم و لیبرالیزم را تا حد دشمنی دیوانه وار با اسلام و اخوانالمسلمین پایین آوردند و به پروسهی دموکراسی سازی در مصر و منطقه ضربه جبران ناپذیری وارد آوردند.
سامر شحاته متفکر مصری که خود از منتقدینِ به نام مُرسی و اخوانالمسلمین است با انتقاد از اخطار ۴۸ ساعتهای که فرماندهان نیروهای مسلح مصر به مُرسی دادند مینویسد: «گرفتاری و وضع دشواری که مصر دارد از آنجاست که: صحنه سیاست در این کشور زیرِ سلطۀ دموکراتهایی است که لیبرال نیستند و لیبرالهایی است که دموکرات نیستند.»*
در واقعِ امر، سکولارها و لیبرالهای مصری، متاثر از ناسیونالیزمِ افراطیِ عَرَبی و نیز هراس از اسلامِ سیاسی بود که دموکراسیسازی را کناری گذاشتند و با تایید کودتایی که علیه محمد مُرسی رئیس جمهوری صورت گرفت، خود به بخشی از جنگ و دعوای سنتی نظامیان مصری با اخوانالمسلمین تبدیل شدند. نظامیانی که شصت سال تمام با دیکتاتوری و فساد و سرکوبگری بر مصریان فرمان رانده و خود را بالاتر از قوانین آزادی و تنها منبع حقانیت و قدرت شمردهاند. آنها با کودتایی که سال ۱۹۵۲ میلادی انجام دادند، با انحصارِ قدرت سیاسی و سرکوب بیرحمانهی هر مخالف و معترضی چنان سیستمِ ضد دموکراتیکی را در مصر شکل دادند که در سراسر جهانِ عرب و خاورمیانه، برای برپایی رژیمهای نظامی– فاشیستی مورد تقلید واقع شد.
آری قاسم و اسد و بکر و بومدن و صدام به تقلید از سرهنگ عبدالناصر بود که به قدرت رسیدند و آن حکومتهای وحشت را برپا کردند. قذافی و صدام بعثی در پیروی از سیستم نظامیان و ارتشِ ناصری بود که چنان فجایعی را موجب شدند. حافظ الاسد سوری در اقتدای به سرهنگ ناصر مصری بود که شهرِ حماء را با خون شُست و هزاران اخوانالمسلمین را به دیارِ نیستی فرستاد. نظامیان مصری با چنان سیستم فکری کودتاگرانه و ضد دموکراتیکی چه جایی در روند دموکراسیسازی میتوانند داشته باشند؟
کودتای مردمی یعنی چه؟ کودتا کودتاست. کودتایی که به درخواست اکثریت صورت بگیرد، ماهیت کودتا را عوض نمیکند. حمایت اکثریت مصریان از کودتای نظامیان آنهم علیه رئیس جمهوری که یک سال پیش با روشی دموکراتیک انتخاب شده بود، سرشتِ ارتجاعی کودتا را نمیپوشاند.
میگویند: مُرسی از ادارهی امورِ اقتصادی، اجتماعی و امنیتی کشور مصر ناتوان بود. حق و حقوق اقلیتهای دینی را آنگونه که شاید و باید در نظر نمیگرفت؛ در فکر کثرتگرایی سیاسی و مذهبی نبود؛ نا امنیهای فردی و جمعی جامعه را فرا گرفته بود، بیکاری هر روز و هر ساعتی افزایش مییافت، قطعِ جریان برق به امری روزانه تبدیل شده بود و از همه بدتر، سوخت وسایل نقلیه در ایستگاههای پمپ بنزین یافت نمیشد و در نهایت، اکثریت ملت مصر خواهانِ برکناری او بودند... همهی این انتقادها درست، اما راههای مخالفت و اعتراضاتِ دموکراتیک و مردمی، که اساس دموکراسیسازی است بسته نبود، از طرفی مُرسی عملی غیرقانونی مرتکب نشده بود اگر هم مرتکب شده بود مرجع رسیدگی دستگاه قضایی بود نه نیروهای نظامی...
اگر دموکراسیسازی و آزادی برای سکولارها و لیبرالهای مصری در الویت قرار داشت، به جای توسل به سرنیزهی سرهنگان و سربازانِ ضد دموکراسی، به جای افتادن به دنبال اکثریتِ تودهی بیصبرِ ناراضی، به افزدون بر آگاهیهای فردی و جمعی میپرداختند و با صبر و استواری اما با روشهای دموکراتیک و مسالمتآمیز و قانونی با مُرسی مبارزه میکردند تا در انتخابات آتی از طریق صندوقهای رأی و راستی و نه سلاحهای خشم و ناراستی، او را برکنار کنند تا پروسهی دموکراسی سازی بدینوسیله به اجرا درآید و مصر “فراعنه” گام به گام اما متحّد و با امید و اطمینان تمام به سوی یک مردمسالاری در اِشِل جهانی پیش برود.
اینها کشفیات دموکراتیک و سیاسی صاحب این قلم نیست، روشهای شناخته شدهی بینالمللی است که همهی جامعههای مترقی امروزی در گذار از دیکتاتوری به دموکراسی و آزادی آن روشها را به کار بردهاند.
روشهای پیروز شده در ساختوساز جامعههای باز و آزاد به ما میگویند: دموکراسی مکتب صبر و تحمل است، خواستن در چارچوب زمانِ قانونی و پرهیز از عجله کردن است؛ یعنی اجرای فوری درخواستهای اکثریت جامعه آنهم به هر وسیله و امکانی بیانِ مردمسالاری و آزادیخواهی نیست بل عینِ هرج و مرجطلبی و استبدادزدگی است. آری اخلاقِ سالمِ سیاسی در جریانِ دموکراسیسازی یعنی تن دادنِ اکثریت و اقلیت به قوانینِ بازی دموکراسی، «حکمرانی کردن و به نوبت مورد حکمرانی قرار گرقتن».
اکثریتی که رهبران منتخب خود را بازیچه دست قرار میدهد و همه چیز را فوری طلب میکند، به قولِ آندره مالرو «اکثریتی ناپخته، نامسئول و دیکتاتوری زده است».
لذا رفتار و گفتار اکثریت توده ملتی که در درازای تاریخ خود اصلاً سال و صفحۀ دموکراتیکی نداشته، فهمیدنی است اما لیبرالها و سکولارها چگونه میتوانند کار خود را توجیه کنند؟
باری نوستالژی برای گذشته و عجله برای پیروزی، از خصوصیات شناخته شدهی هر جامعهی دیکتاتوری زده و عقب مانده است ولی این لیبرالها و سکولارهای مصری چرا برای عصر مبارک و ژنرالها اینگونه دلتنگی میکنند؟ گیریم که مُرسی در ادارهی امور مملکتی ضعیف عمل کرده بود، ولی این همه شتاب و بیصبری در سرنگونی او آنهم به زورِ سرنیزهی سرهنگان و توپ و تانکِ سربازان چرا؟
آیا برانداختن یک حکومت ناکارآمد ولی انتخابشده با رأی مردم، منجر به تفرقۀ ملّی و قطببندیهای عقیدتی و فرقهای نمیشود؟ آیا با نفرت و بدبینی فزایندهای که میانِ احزاب سیاسی اسلامی و سکولارها در مصرِ بحرانزده بروز کرده ایجادِ وفاق میان این دو جریان که امری حیاتی در تأسیس مردمسالاری است به این زودی ممکن خواهد شد؟
آری اسلامهراسی و گفتمان ضداسلامیِ مد شده در میان لیبرالها و سکولارها، سیاست و سکولاریزم و جامعه مدنی را در مصر نیز همانند دیگر کشورهایی که اکثریت مسلمان دارند آلوده و درمانده کرده و در نتیجه دموکراسی- سازی و توسعه سیاسی- اقتصادی پایدار در این کشورها با اشکالات اساسی روبرو شده است.
یعنی همین اسلام هراسی بود که لیبرالها و سکولارهای مصری را از درکِ سرشت طبقاتی، اقتصادی– اجتماعی و سیاسی و نهایتاً بینالمللی جنگ و دعوای نظامیها با اخوانالمسلمین ناتوان کرد. آنها به دنبال ارتشی رفتند که بیست و پنج درصد بودجه مملکتی را مصرف میکند. نزدیک چهل درصد تولید ناخالص ملی را مستقیم و غیرمستقیم در کنترل دارد و با حدودِ ۸ میلیون نفر نانخور و وابستهها به راحتی افکار عمومی را شکل میدهد و مانند سپاه پاسداران نازنینِ ما حزب مسلحی است که وظائف نظامی و دفاعی را با فعالیتهای اقتصادی و مالی و سیاسی و فنی توأم کرده و نیز آکادمیِ تولید حقایقِ عالم هستی و امور عقیدتی نیز میباشد.
این ارتش همهکاره و توانا همراه با دستگاههای بوروکراتیک و نهادهای باقیمانده و دست نخوردهی گذشته، از فردای حکومتِ محمد مُرسی با تولید نارضایتی در اندیشهی برانداختن او بودند. دیوید کِرک پاتریک نمایندهی روزنامهی نیویورک تایمز یازده جولای از قاهره گزارش میدهد که «پلیس مصر که مدتها بود صحنه را ترک کرده و اوضاع ترافیک و امنیتی در سراسر جامعه مختل گشته بود، ناگهان ظاهر شده مشغولِ انجام وظائف محوّله و کنترل دقیق امور است. پمپ بنزینها که از سوخت و بنزین خالی بودند به گونهی معجزهآسایی از فردای برکناری مُرسی همه تقاضاها را پاسخ میدهند و از صفهای طولانی اتومبیلها ابداً دیگر خبری نیست»...
اما جالبتر از همه سخنانِ نجیب سعُیریس یکی از ثروتمندترین مردانِ مصرِ معاصر است که در همان شمارهی نیویورک تایمز آمده، وی میگوید: «جنبش تمّرد که به برکناری مُرسی منجر شد نمیداند که پشت سرِ آن حرکتِ سیاسی من بودم. من بدون هیچ احساس شرمی اعلام میکنم که تمامی شبکههای اداری و مطبوعاتی و تلویزیونی خود را در اختیار جبنش قرار دادم تا کار خود را پیش ببرد.»
خانم الجبالی از مقامات قضایی پیشین همراه با شوکی السعید مشاور ویژهی احمد شفیق، رقیب انتخاباتی شکست خوردهی مُرسی نیز میگوید: «استراتژی تمّرد را جوری تنظیم و ترسیم کردیم که مستقیماً دخالت ارتش را در برکناری مُرسی ممکن سازیم...»
باری پس از سقوط مُرسی، سرانِ وهابی سعودی و شیوخ میلیاردرِ خلیج فارس که از پخشِ اسلام اعتدالی اخوانالمسلمین و النهضه تونسی در سرزمینهای اختصاصی خود بیزار و ناامن بودند با یاری همین جناب نجیب سعُیریس دوازده میلیارد دلار را حوالهی جیبِ ژنرالها و سران کودتا کردند تا مردم مصر ماه رمضان را بد نگذرانند و نبوغ اقتصادی حاکمان تازه در حلّ مشکلاتی که مُرسی از آنها عاجز مانده بود زود به اثبات برسد...
پایان سخن اینکه:
اینجانب در نحوۀ برکناری محمد مُرسی شباهتهای زیادی را با آنچه که در مورد دولت ملی مهندس بازرگان اتفاق افتاد میبینم: ارتجاع مذهبی، بقایای رژیم پهلوی و انبوه چپهای افراطی متحد با هم آن انسانِ دریا دلِ بی نظیر را کنار زدند و ایران را به خاک سیاه نشاندند. مُرسی رئیس جمهوری منتخبِ مردمِ مصر نیز از جبهۀ متحدِ نظام اداری مبارکی، ارتجاع مذهبی سلفی- وهابی و سکولارهای گرفتار اسلامی هراسی ضربه خورد.
آری، عقب ماندگی فکری خیلی خیلی پُرخرج است.
۲۸ ژولای ۲۰۱۳ - تگزاس
—————————————————-
*- نیویورک تایمز سوم جولای ۲۰۱۳
■ با درو بر شما مقاله مستدل و زیبای بود
کاملا با نظر شما موافق ام شاید لازم باشد به چند نکته نیز اشاره شود
١- در جوامع به اصطلاح پیرامونی دیکتاتوری نهادینه شده است ربطی به گرایش سیاسی و یا مذهبی ندارد آقای مرسی و اخوان المسلمین چیزی به جز تمامیت خواهی نمیخواستند دیدیم که در توفان انقلاب مصر با عجله و بدون مشارکت طیفهای مذهبی و فکری دیگر قانون اساسی مطلوب خودرا بدون در نظر کرفتن خواست دیگر اقشار مردم به تصویب رساندند آقای مرسی اختیاراتی ویژه شبیه آقای مبارک برای خود قائل شد که تمامی آن با روند انقلاب مصر همخوانی نداشت.
٢- از آنجایکه مشابه این رویدادها در جامعه ما در آینده امکان بروز دارد لازم است با دقت بیشتری رویداد های مصر را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم احتمال تکرار اشتباهات سکولاها و لیبرالهای مصر در جامعه ما هم بسیار ممکن است .
٣- باید یک موضوع مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد انقلابات عصر حاضر به طور ماهوی با انقلابات دوران گذشته تفاوت دارند حزب ، سازمان و یا رهبر یتی بر ان تسلت ندارد نسل جوان با دانشی برخواسته از عصر ارتباطات برپا کننده و هادی ان است نسلی که تعارض نه فقط با حاکمان دیکتاتور دارد بلکه مشکل بزرگش تعارض با بافت اجتماعی و پدر سالار و دیکتاتور زده درون ان و احزاب مندرس با تفکراتی کهنه و دیکتاتور مآبانه ، این نسل انقلابی نوین خواهان دموکراسی نووینیست که فرای به اصتلاح دموکراسی غرب ایست دموکراسی که دران عدالت اجتماعی صلح و همزیستی مسالمت آمیز و رفاه اجتماعی جای خودرا به تجاوز ،چپاول ،تحقیر ،و سرکوب ملت های دیگر ،و تحمیق ملتهای خود داده است ،آری نسل جوان کشورهای پیرامونی به یمن عصر ارتباطات جهانی بینهایت آگاه شده و خواهان نظام اجتماعی بدون تبعیض ،توام با عدالت و رفاه و هران چرا که در منشور حقوق بشر آمده است می باشد و این طبیعتا نه با مزاج احزاب کهنه و مندرس درون جوامع پیرامونو سازگار است و نه با مزاج سلطه گران غربی و هر کدامشان تلاش در تخریب راه این انقلابات دارند چون چنین چیزی یعنی تعارض با هر گونه سلطه...
با درود
■ با درود به جناب ارسی که در مقالات ارزشمندتان تلاش دارید که بهترینها را با قلم شیوا و گیرا یتان به ایرانیان عرضه نموده و به سهم خودتان در این جهان آشوب زده، کم خطرترین ایدهها و راه حلها را برای مواجه با تحولات پیچیده و گاه خطرناک ارائه دهید.
و اما در مقایسه برخورد با مرسی در مصر و بازرگان ارجمند خودمان(اولین دولت بعد از ۲۲ بهمن ۵۷) در نوشته شما من هنوز نتوانستهام بفهمم که چه چیزی را میخواهید نتیجه بگیرید. در ایران آن زمان با موقعیتی که خمینی داشت حتا اگر جریان های سیاسی دیگر(لیبرال، چپ، ملیگرا، ...)عجولانه متحد میشدند کاری جدی از دست آنها بر نمیآمد بجز سرکوب. زیرا دیگر دیر شده بود. به نظر میآید که شما خمینی و دستیارانش را دست کم گرفتید. در برداشت شما از این که قدرت واقعی کجاست(خمینیایسم)، اینطور القأ میشود که بازرگان مظلوم توسط چپ و راست سقوط کرد ای کاش طبقات و قشر هایدیگر جامعه آنروز ایران اینقدر (به اندازه مصریان امروز) تجربه و آگاهی تاریخی و سیاسی میداشتند که همان موقع گربه را دم حجله میکشتند. شما ارتجاع مذهبی (منظورتون خمینی است؟ اگر این باشد یعنی شما رهبری انقلاب را غصب شده میدانید؟)، بقایای رژیم گذشته، و انبوه چپ های افراطی را عامل سقوط ایشان(بازارگان) میدانید. این برداشت دقیق نیست، زیرا این آقایان هم چین هم ابله نبودند، آنها بسیار بسیار در دوران جنگ سرد تجربه اندوخته بودند، به خصوص از چپ روسی و چینی و دمکرات و لیبرال انگلیسی، آمریکایی، و ... بیچاره روشن فکرهای ما که چگونه قربانی سادگی و صداقت خود و مکاری دشمنانشان در این صد سال اخیر شدند به امید این که آزادیخواهان انسان دوست، وطندوست، دانش و آگاهی خودرا با شرایط کشور و جامعه خود به نحو احسن انطباق دهند.
غلام هلند
■ آقای ارسی بد نیست کمی هم به اوضاع مصر از درون بنگرید. آنچه در تار و پود روانی مردم می گذرد با آمار اقتصادی مندرج در مقاله تان (تازه در صورت یقین به صحت آنان -چرا که مرجع خود را ذکر نکرده اید) تفاوت دارد. مردم در اوضاع روزمره شان به اینکه انسان محسوب شوند اعتقاد کامل دارند. این امر (dignity) در بهار عربی بیشتر از نان عمده بود (برخلاف انقلابات قرون ۱۹ و اوایل بیست). انسان قرن بیستم در همه جا از سلطه مذهبی که اتوریته فرضی را بر اندیشه آنان برتر می داند به درستی در هراس است. در هر مورد با آن به اشکال گوناگون مبارزه می کند.
شما می نویسید: «کودتای مردمی یعنی چه؟کودتا کودتاست.» کدام اندیشمندی که تجربه ۵۰ سال اخیر دنیا را داشته می تواند اینگونه بنویسد؟ کلی گویی هایی این چنینی به جنبش ایران سخت ضربه زده است. جنبش جمال ناصر را داخل این فرمول می کنید و ۶۰ سال فرهنگ را در مصر فراموش می کنید. بجای تحلیل مشخص اوضاع قالب های جهانشمولی را پیشنهاد می کنید که گویا باید در هر مورد و شرایطی صدق کنند. در اوضاع پیچیده تاریخ می توان صدها مورد را در نظر گرفت که پیشرفت های اجتماعی از طرق غیرمتعارف و خلاف فرمول های از پیش تعیین شده حاصل شده اند. با آنها چکار باید کرد؟ آیا هنوز باید به کلیات Universals چسبید یا شاید موارد ویژه را مهم شمرد؟ از ثروتمندان و آمریکایی هایی که از سرهنگ ها پشتیبانی می کنند مثال می آورید اما نمی گویید که اخوان المسلمین با سرکوب فرهنگ و هنر آغاز کردند و بدون هیچ گونه توضیحی رییس زن اپرای قاهره را از کار اخراج کردند (روزنامه الاهرام) چون مرکز اپرا را برای پیشبرد موسیقی و رقص به روی عموم باز کرده بود. شما که به مقایسه در تاریخ علاقه مندید آیا این سیاست چیزی را به یاد شما می آورد؟ سرکوب سی و چند ساله جمهوری اسلامی با بستن تاترها و تالارهای موسقی و باله و غیره به آنجا رسیده که حتی استاد شجریان را به خارج کشانده. کارنامه اخوان در مورد احترام به آزادی های فردی و قانون اساسی را در دوره کوتاه حکومتشان مرور کنید. اخوان و بعضی از متفکرین ما هنوز پی نبرده اند که دموکراسی واقعی یعنی احترام به اقلیت نه اکثریت. می بیننید که مردم مصر از انقلاب ایران بسیار بیشتر آموختند تا بعضی از اندیشمندان ما.