بیچاره کشوری که به جای احزاب سیاسی انجمنهای دینی کارگردانش باشد!
روزنامههای تاریخ شنبه ۲۹ تیر ماه که در تهران منتشر میشوند، خبری را درج کردهاند به این شرح که:«...روز جمعه ۲۸ تیر ماه آقای مهندس محمدرضا باهنر رئیس انجمن اسلامی مهندسین و نایب رئیس مجلس شورای اسلامی ولیمهی افطاری داده است و آقای آخوند ناطق نوری را نیز به این افطاری دعوت کرده است. ناطق نوری نخست دعوت را میپذیرد و قول شرکت میدهد. ولی در ظهر روز جمعه و چند ساعت مانده به افطار خبر میدهد که برایش مشکلی پیش آمده است و نمیتواند در افطاری انجمن اسلامی مهندسین شرکت داشته باشد.
آقای باهنر در مقابل این عدم حضور و غیبت ناطق نوری در همان جلسه گفته است: جناب آقای ناطق را پس از مدتها یخبندان به یک جلسه تمام عیار سیاسی دعوت کردیم؛ و ایشان هم راحت پذیرفتند؛ و تصورمان این بود که بعضی یخها آب شده است و از این موضوع خوشحال شدیم. اما امروز ظهر به ما خبر دادند که ایشان نمیآیند و ما شرمنده حضار شدیم؛ و خودمان نیز در بهت و حیرت فرو رفتیم...»
من کاری به خورده حسابهای فی مابین حضرات رأس حکومت آخوندی و اسلامی ندارم و میدانم مدتهاست و از زمان عزل آقای بنی صدر اندک اندک بین خودشان نیز نفاق و اختلاف افتاده که گاه علنی هم میشده است. اما چون از سال ۱۳۸۴ که احمدی نژاد برای رسیدن به ریاست دولت هرچه ناگفته از همقطاران و همطرازان خود در حاکمیّت میدانست – درست یا نادرست - در مصاحبهها و مناظرات تلویزیونی برملا کرد، مسئله بسیار غامض شد و آبروی بسیاری را برزمین ریخت. از آن تاریخ بین کسانی که در مقابل اصلاح طلبان به اصولگرا شهره بودند، شکافهای عمیق پیدا شده و چند دستگی علنی به وجود آمده و در بسیار موارد به دشمنی نیز منجر شده است. یکی از کسانی که همان زمان مورد تشر و طعن احمدی نژاد قرار گرفت آخوند ناطق نوری بود که آن هرزه درائیها را در تلویزیون شنید اما بغضش را فرو خورد و دم نزد. از این رو سخن من چیز دیگری است و ایراد من به درست شدن این انجمنهائی است که از همان ابتدای بنیاد حکومت اسلامی - آخوندی و دسترسی خشکه مقدسان به حکومت چون قارچ از زمین روئیدند.
بنیادی که روح الله خمینی در سال ۱۳۵۷ خورشیدی در ایران برپا کرد و بنا نهاد و نامش را - با تضادی علنی - «جمهوری اسلامی» گذاشت، علاوه بر این که یک بدعت ناهمگون در حکومت و دولتمداری بود و اسلام متعبد را با جمهوری و مردمسالاری میانهای نیست، سبب ایجاد و بسط نوعی اندیشه تحجرگرایانه و قشری در جامعه حتا میان قشرهای دانش آموخته و دانشگاه دیده شد و بافت اجتماع را به کلی به هم ریخت و خطکشیهای جدیدی را باعث شد. همزمان با این انقلاب که بیشک انقلاب فکری و تغییرات ذهنی را نیز به همراه داشت، تشکیل و تدوین تشکلهای دیگری را شاهد بودیم که واژه اسلامی را برای اهداف معینی به آن مجموعه اضافه کردهاند و مفهومی ساختهاند که نه تنها باعث حیرت آگاهان علم الاجتماع شده است، بل گاه تنه به مسخره و مطایبت میزند.
از همان ماههای نخست پس از پیروزی ملایان، در تمام ارکان دولت و مؤسسات دولتی و ملی، بین بیسواد و باسواد و حتا دانش آموختگان و دانشگاه دیدگان هموطن زمزمهی بنیاد مجموعههای اسلامی پدید آمد و انجمنهائی درست شد که کلمه «اسلامی» را زیب و زیور خود کرده بودند. به مانند: انجمن اسلامی کارمندان وزارت کشور؛ انجمن اسلامی کارمندان وزارت امور خارجه؛ انجمن اسلامی شرکت مخابرات و دیگر وزارتخانهها و مؤسسات؛ و از همه مسخره تر، انجمن اسلامی پزشکان؛ انجمن اسلامی مهندسین؛ انجمن اسلامی وکلای دادگستری و حتا انجمن اسلامی پزشکان وزارت بهداری بود... که جماعت دکتر و مهندس و لیسانسیه مسلمانزاده برای رسیدن به قلههای قدرت و دست یابی به مقام، چنین تأسیسات نامجملی را به وجود آوردند. زیرا آن انجمنها را در وزارتخانهها و شرکتهای ملی و دولتی به طور معمول کارمندان دون پایه و مستخدمین مؤسسه ساخته بودند و قصدشان شکستن برتریها و حذف قدرتنمائیهای دهها سالهی کارمندان کلان رتبه و رؤسائی بود که عمری به اینان فخر فروخته بودند. اما تشکلهای دینی و اسلامی با موجودیّت دانش آموختگان به حقیقت نوبر بود...
مسخره و هزل موضوع در این گونه نامگذاریها بیشتر به خاطر این است که این حضرات پزشک و مهندس و وکیل دادگستری و دیگر دانش آموختگان، چنان مینمایند که گویا درس خواندن و دانش اندوختن نه تنها هیچ تکانی در اندیشه و ذهنیّت این جنابان ایجاد نکرده، بل حضرات حتا از قبیله آخوند نیز پس مانده ترند! زیرا در هیچ کشور اسلامی، دانشکدهی پزشکی و فنی و حقوق و دیگر دانشکدهها را تنها برای درس خواندن بچه مسلمانها درست نکردهاند و هیچ قانونی شرکت یهودی و مسیحی و زردشتی و یا بی دین را در کنکور دانشگاهها منع نکرده است و هیچ آئین نامهای قبولی در کنکور را به دین و مذهب داوطلب ربط نداده است. اما انقلاب ایران ازلونی دیگر بود و میخواست زمینههائی نو بچیند و انجمن اسلامی فلان دانشکده را به وجود آورد!
بدبختی در ایجاد چنین انجمنها تنها و تنها مربوط به حماقت تعدادی از مسلمانزادگانی است که دانش دانشگاهی را به پایان رسانده و مدرکی علمی را علیرغم تعصب و خشکه مقدس بودن به دست آوردهاند بدون آن که دانشهای تجربی ذرهای تغییر و تکان در اندیشه و ذهنشان به وجود آورده باشد. البته در مقابل، خوشبختی در این است که تعداد افراد وابسته به این تشکلها در برابر کل صاحبان دانشنامههای پزشکی و مهندسی و... بسیار اندک شمار است و درهر بخش تعداشان از چند ده نفر تجاوز نمیکند. آنها نیز اغلب برای رسیدن به مقصد و مقصود معینی چنین مجموعهای را ساخته و این واژه اسلامی را به مجموعهی خود سنجاق کردهاند تا حضرت رهبر را چه آن زمان و چه اکنون به زعم خود فریب داده باشند و خود را با پیوند مذهب مقبول بارگاه سازند و به هدفهائی خاص برسند. مثلاً انجمن اسلامی وکلای دادگستری به ریاست مرحوم رضا زوارهای تشکیل شد که گمان کنم تنها عضوش نیز خود آن مرحوم بود که پشت سر هم به جاه و مقام گوناگون رسید و آخرین پستش پس از عضو حقوقدان شورای نگهبان، معاون وزارت دادگستری و ریاست کل ثبت اسناد بود؛ و چون در این زمان برای ریاست جمهوری صلاحیّتش تأیید نشد، بیچاره از غصه دق کرد و مرد. همچنین آقای مهندس محمد رضا باهنر که رئیس انجمن اسلامی مهندسین است؛ با این عنوان سالهاست عبای معاونت مجلس اسلامی را بر دوش دارد. این حضرت برادر آخوند باهنر است که در جریان ترور ساختمان ریاست جمهوری در شهریور سال ۱۳۶۰ همراه رجائی کشته شد. چون مهندس محمد رضا باهنر همانند برادرش ملبس به رخت آخوندی نبود، با درست کردن انجمن اسلامی مهندسین و قرار گرفتن در رأس آن، کوشید تا همان جاه و منزلت برادر را در حاکمیّت به دست آورد. اتفاقاً کارش گرفت و امروز یکی از نامداران حکومت است.
دانشهائی که این حضرات در دانشگاههای ایران و خارج از ایران فراگرفتهاند، ارتباطی به هیچ دین و مذهب ندارد و در بسیاری موارد حتا متضاد با متون دینی و مذهبی است. اما این مسلمان زادگان پزشک و مهندس و دانش آموخته، با آنکه میدانند زمان«طب الصادق و تحفه ابن مؤمن و...» گذشته است و جهان را دانشهای نو میگرداند، اما بنا را بر نوعی علیظ از اندیشه متحجر دینی نهاده و گمان میبرند با تأسیس چنین تشکلهائی در عین فریب جامعه، هم به دین خدمت کردهاند و هم به کشور.
کیفیّت دویدن در این وادی از همان ماههای نخست به قدری تیز و تند بود و موضوع چنان دور از معمول و خرق عادت مینمود که گروهی را واداشت تا با شوخی و مسخره به علن و یا در خفا در برابر این انجمنهای وزارتی، هزلها و شوخیهائی را سرهم کنند؛ از آن جمله: «انجمن اسلامی ارامنه تهران؛ انجمن اسلامی کلیمیهای کاشان؛ انجمن اسلامی کلدانیهای رضائیّه؛ انجمن اسلامی زردشتیان یزد و... » که به مطایبه در میان مردم رواج داشت!
شگفتا کسانی که باید نمونه و سرمشق دیگر مردمان برای دوری از این گونه بدعتهای متضاد میبودند، خود پیشرو تأسیس چنین تشکلات نا متجانس و متضادی شدند که استهزای ارباب فضیلت را سبب میشد. بی تردید بنیانگذاران و سازندگان چنین تشکیلات بدیع ولی خنده دار، بیش از هر علت و دلیل دیگر، برای تصاحب جاه و مقام در حکومت اسلامی چنین ابتکاری را سبب شده بودند؛ و هدفشان دست یابی به مقامهای بالای حکومت بود. اینها با این ابداع میخواستند خویشتن را با آخوندهائی که قدرت را قبضه کرده بودند همطراز معرفی کنند تا علی رغم نا آگاهی و بی تخصصی، به جاه و مقام مورد نظر برسند. و در این ۳۴ سال از این گونه بی برنامگیها در استفاده از تخصص بسیار اتفاق افتاده و یکی از نمونههای بارز در این میدان آقای دکتر علی اکبر ولایتی بود که با تحصیلات پزشکی و تخصص طب اطفال، وزیر امور خارجه شد و چیزی حدود ۱۶ سال در این مقام باقی ماند؛ و دیپلوماسی حکومت آخوندی را هدایت میکرد. نمونه بسیار چشمگیرترش نوع گزینشهای آقای احمدینژاد در این هشت سال ریاست جمهوری است که بیشتر وزرا و مدیرانش را از افراد بیاطلاع و غیر متخصص بر میگزیند؛ و تنها مطیع بودن وزیر و پینه بستن پیشانی مأمور و مدیر شرط گزینش است.
به درستی که ساخت و ساز انجمنها و تشکلهائی با پسوند اسلامی که ۳۴ سال است در میدان سیاست و اجتماع ایران خودنمائی و قدرتمندی میکنند، یا نشان بی خردی است و یا علامت شیادی و فریبکاری بنیانگذاران؛ و مهم نیست چه کس و شخصیّتی در رأس آن قرار دارد؛ تنها باید برای ایران و ملت ایران گریست!
کالیفرنیا، محمد علی مهرآسا 21/7/2013