ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 01.07.2013, 14:40
ماجرای افشای مدارک محرمانه امریکا

شهلا صمصامی

ماجرای «ادوارد جی اسنودن» (Edvard J Snowden) تمام مشخصات یک داستان جاسوسی قرن بیست و یکم را به همراه دارد. مرد جوانی که هم ایده آلیست است و هم دچار خودبینی، دو خصوصیتی که بطور معمول همراه یکدیگرند.

«اسنودن» شغل پر درآمد و دوست دختر زیبایش را رها کرده به هنگ کنگ می‌گریزد که بدنیا بگوید «نجاب دهنده» آمده است. ارباب‌های او اعلام می‌کنند که او را بشدت مجازات خواهند کرد. وی برای یافتن محل امنی به مسکو می‌رود که از آنجا به «اِکوآدور» پناهنده شود.

در حقیقت این مرد جوان که امروز به نظر برخی به عنوان بزرگترین جاسوس قرن ۲۱ شناخته شده است به دو نقطه‌ی جهان که برای مخالفان بسیار خطرناک هستند یعنی چین و روسیه رفته است.

روابط پر تنش آمریکا با چین و روسیه متعاقب ماجرای «اسنودن» تیره‌تر شده است. بارها آمریکا چین را محکوم به جاسوسی علیه آمریکا از طریق اینترنت و وسائل الکترونیکی کرده بود. و حالا چین شاید میلیونها مدارک مهم جاسوسی آمریکا را بدست آورده است. هدف اسنودن این بود که به جهان اعلام کند دولت آمریکا جاسوس شهروندان خود است و تمام تلفن‌ها و ایمیل‌ها را کنترل و ضبط می‌کند. شاید تصور وی این بود که دنیا او را بعنوان یک قهرمان تحسین خواهد کرد.

وقتی با خبرنگار گاردین مصاحبه کرده و اطلاعات وسیع محرمانه‌ای را در زمینه نحوه کار سازمان امنیتی آمریکا در اختیار آنها گذاشت، شاید حدسش بر این بود که پس از آن می‌تواند براحتی و در آسایش در هنگ کنگ زندگی کند. ولی زمانیکه وزارت دادگستری آمریکا از مقامات هنگ کنک خواست که او را دستگیر کرده و به آمریکا باز گردانند اسنودن تصمیم گرفت به روسیه برود. ظاهراً به او وعده داده شده بود که از آن طریق به اکوادور خواهد رفت. ولی مقامات روسی از این موقعیت استفاده کرده او را در فرودگاه مسکو نگه داشتند تا شاید آنها نیز مانند چینی‌ها بتوانند از اطلاعاتی که وی در اختیار داشته یک کپی کامل برای خود بردارند.

با توجه به روابط آمریکا و شوروی، این کشور حاضر نخواهد بود او را پس بدهد. سفارت «اکوادور» در مسکو می‌تواند برای زمان نسبتاً طولانی از اسنودن پذیرایی کند. «جولیان آسانژ» مبتکر «ویکی لیکس» که از جانب سوئد و آمریکا مورد تعقیب است یکسال است که در سفارت «اکوادور» در لندن زندگی می‌کند.

نظر برخی از کارشناسان سیاسی بر این است که کاخ سفید و دولت آمریکا با اعلان اینکه «اسنودن» خائن است، او را واقعاً تبدیل به یک وطن فروش کرده است. شاید اگر مقامات دولتی به هنگ کنگ رفته و به اسنودن این شانس را می‌دادند که به آمریکا آمده و در مقابل کنگره شهادت دهد، راه حل بهتری بود. البته هیچ معلوم نیست که هنوز اسنودن ترجیح می‌داد به جای آمریکا به مسکو  برود.

یکی از پرسش‌های مهم اینست که چگونه «اسنودن» توانسته است تنها پس از ۳ ماه کار کردن در آژانس امنیت ملی (National Security Agency) معروف به (NSA) این اندازه اسناد و مدارک محرمانه را از یک آژانس جاسوسی بسیار مهم کپی کرده و سپس از کشور خارج کند.

«اسنودن» به عنوان کارشناس کامپیوتری در مرکزی که یک سال پیش در کوه‌های یکی از جزایر‌ هاوائی ساخته شده بود، کار می‌کرد.

این اسناد و مدارک مربوط به دو برنامه محرمانه و سری آژانس امنیت ملی (NSA) می‌باشد که روزانه اطلاعات میلیونها تماس تلفنی مردم در سراسر آمریکا را جمع آوری می‌کند. هدف گوش دادن به محتوی این تلفن‌ها نبوده بلکه مشخصات افراد و احتمالاً ارتباط آنها با شبکه‌ها و افراد خارج از آمریکا و در نهایت یافتن رد پای تروریست‌ها بوده است. بخش دیگری از این برنامه‌ها مربوط به ایمیل‌ها، ارتباطات و اطلاعات اینترنتی است که از ۹ کمپانی اینترنتی و تکنولوژی گرفته شده است.

برخی از این مدارک دزدی شده به حدی محرمانه و سری است که حتا اعضاء کنگره از آن بی‌اطلاع بوده‌اند. برای مثال اطلاعات جاسوسی بدست آمده را سازمان‌های اطلاعاتی کشورهای دیگر و یا تنها مقامات بالای سازمان امنیتی به آن دسترسی دارند.

جوانان و فرهنگ اینترنتی

«اسنودن» یک فرد استثنایی نبود، پس از ۱۱ سپتامبر آژانس امنیت ملی آمریکا هزاران جوانان ۲۰ تا ۳۰ ساله را استخدام کرد. اینها لزوماً تحصیلات ویژه‌ای نداشتند ولی همگی متخصص در امور کامپیوتر و حتا حملات سایبری بوده‌اند. در عین حال این گروه عموماً لیبرال بوده و ارزش‌های اخلاقی ویژه‌ای دارند.

«اسنودن» را برخی جاسوس و خائن و عده‌ای یک ایده آلیست می‌نامند. به این معنی که بدون تقاضای هیچ نوع پرداختی حاضر است به سادگی اسرار مهم دولتی و سازمان‌های اطلاعاتی را در اختیار همگان قرار دهد. وی و بسیاری از جوانان دیگر که متعلق به نسل اینترنت هستند باور دارند که آزادی فردی برتر از همه چیز است و تنها راه نجات از حکومت‌های مستبدانه آگاهی مردم است.

امروز جوانانی که از سال‌های ۸۰ و ۹۰ زندگیشان با اینترنت آمیخته شده است یک فلسفه سیاسی ویژه‌ای دارند و آن این است که «دسترسی به اطلاعات باید آزاد باشد و این مردم هستند که باید تصمیم بگیرند آیا چنین برنامه‌ها و سیاست‌هایی درست است یا نه».

این سخنانی بود که «ادوارد اسنودن» در مصاحبه‌اش با نشریه «گاردین» ابراز کرد. کسی که مقادیر بسیار زیادی از اسرار و مدارک محرمانه را در اختیار دو نشریه گذاشت، عملی که در تاریخ آمریکا و شاید دنیا بی نظیر بوده است.

«اسنودن» در مصاحبه‌اش با گاردین همچنین گفت: که من یک فرد عادی هستم که هر روز به محل کارم می‌روم». واقعیت این است که وی یک فرد عادی نیست بلکه جزء نزدیک به یک میلیون و نیم آمریکایی است که با مجوز قانونی دسترسی به اسناد و مدارک محرمانه دارند. این افراد در ارتش و یا سازمان‌های امنیتی و جاسوسی در پست‌های مختلف از جمله کارشناس کار می‌کنند. البته همه حاضر نیستند زندگی خود و شاید جان افراد دیگر را با افشای این اسرار بخطر بیاندازند.

این برنامه‌ها که بویژه پس از ۱۱ سپتامبر و بر اساس قانون معروف به «میهن پرست» (Patriot)  در سطح وسیعی به مورد اجرا درآمد، به رئیس جمهور و دولت اجازه می‌دهد که به عنوان دفاع از امنیت کشور هر نوع اقدام لازمی انجام دهند. مجوز این نوع عملیات از طریق یک دادگاه سری بدست می‌آید.

اگر چه اعضاء کنگره و بیشتر مردم آمریکا می‌دانستند که تلفن‌ها و ایمیل‌های آنها مورد بررسی و بازرسی است ولی از جزئیات این برنامه‌های امنیتی و نحوه استفاده و وسعت آن بی‌خبر بودند. «اسنودن» و افرادی نظیر وی بر این عقیده‌اند که شفافیت کامل سیاست‌های دولتی و آزادی فردی از پایه‌های اصلی یک جامعه آزاد است. به این گونه زیر نظر گرفتن مردم به هر شکلی، درهای استبداد را می‌گشاید و در این‌صورت شورش علیه ظلم و استبداد یک عمل شرافتمندانه است.

سه سال پیش یک کارشناس جاسوسی ارتش، یک جوان ۲۲ ساله بنام «برادلی منینگ» (Bradly Manning) که هزاران اسناد و مدارک محرمانه ارتش و دیپلماتیک را به سایت «ویکی لیکز» فرستاده بود. در دفاع از این کار خود گفته بود «من می‌خواهم مردم حقیقت را بدانند. زیرا بدون داشتن این اطلاعات نمی‌توان تصمیمات درستی گرفت.»

مانند «اسنودن»، «منینگ» گفته بود که نگرانی واقعی او این نیست که عمل او دنیا را تغییر بدهد بلکه ترس وی از اینست که تأثیری نداشته باشد.»

هر دوی این جوانان در دورانی بزرگ شدند که پس از ۱۱ سپتامبر و بعنوان ملاحظات امنیتی، آزادیهای فردی محدودتر شد. این جوانان از طریق اینترنت با یکدیگر گفتگو کردند و پیرو ایدئولوژی آزادی اطلاعات بوده و بر علیه سلطه جویی و خود کامگی مبارزه می‌کنند.

این دو جوان برای نمونه هر دو طرفدار «ران پال» بودند که عقاید آنها بر اساس آزادی فردی و علیه هر نوع حکومت و دولت قدرتمند است. هر دو معتقدند جاسوس و خائن نیستند بلکه تنها می‌خواهند که مردم آگاه باشند.

در یک سنجش آراء وسیع که بلافاصله پس از مصاحبه‌ی «اسنودن» گرفته شد ۵۳ درصد از آمریکائیان معتقدند او باید محاکمه شود. ولی در میان افرادی که بین ۱۸ تا ۳۰ سال دارند، ۴۳ درصد معتقدند وی نباید محاکمه شود.

«جولیان آسانژ» مبتکر «ویکی لیکز» در مصاحبه‌ای در ماه آوریل گفته بود: «مهمترین اتفاق مثبتی که رخ داده رادیکال شدن جوانان است که ارزش‌های خود را از طریق اینترنت بدست می‌آورند و این سیاسی شدن کسانی است که با تکنولوژی سر و کار دارند ولی لزوماً سیاسی نیستند».

فرهنگ اینترنتی ارزش‌های متفاوتی بوجود آورده است. جوانانی که هر روز از طریق دستبرد به اطلاعات کامپیوتری به کمپانی‌های بزرگ و ادارات دولتی زیان وارد می‌آورند، رو بافزایش است.

چندی پیش جوان ۲۸ ساله‌ای به جرم اینکه اطلاعات مربوط به کارت‌های اعتباری را از یک کمپانی معتبر دزدیده بود در نیویورک دستگیر شد. وی که به جرم خود اعتراف کرده بود گفت که قصدش این بوده که مردم به آنچه در پشت درهای بسته در کمپانی‌های بزرگ و مؤسسات دولتی می‌گذرد آگاه باشند.

گروه مبارزی که تحت عنوان «ناشناس» (Anonymous) از طریق فرستادن ویروس و یا دزدیدن اطلاعات، روزانه زیان‌های زیادی به کمپانی‌های خصوصی و بین‌المللی وارد می‌آورند یک شبکه‌ی وسیع از این نوع جوانانی هستند که معتقدند باید از آزادی فردی در مقابل زور حکومت و قدرت کمپانی‌های بزرگ جهانی دفاع کرد.

گروه «ناشناس» فعالیت‌های متعددی علیه کمپانی‌هایی مانند «مستر کارد» و یا اخیراً کمپانی بزرگ «سونی» داشته است.

اگر چه این نوع فعالیت‌ها غیر قانونی است ولی محاکمه‌ی افرادی که برای مثال به یک سایت اینترنتی حمله کرده و با ایجاد ترافیک زیاد آن را از کار می‌اندازند، به نوعی مانند کسانی است که در خیابان‌ها دست به اعتراض می‌زنند و این مانند آزادی بیان و اجتماعات بوده که از حمایت ماده‌ی اول قانون اساسی برخوردار است.

بلافاصله پس از مصاحبه‌ی «اسنودن» و اعلام دولت آمریکا در مورد تقاضای دستگیری و پس دادن وی، اعتلافی از ۸۶ گروه اینترنتی دادخواستی به سایت کاخ سفید فرستاده شد که پرزیدنت اوباما او را ببخشد و در عرض ۳ روز ۶۰ هزار امضا جمع شد.

سه سال پس از آن که هزاران مدارک و اسناد ارتشی و دیپلماتیک به «ویکی لیکز» رفت «برادلی منینگ» در دادگاه نظامی محاکمه می‌شود و ارتش کوشیده است برای جلوگیری از هر نوع اتفاق مشابه، دستگاههای ویژه‌ای در کامپیوترها نصب شود که بتوانندنه تنها کسانی را که با این کامپیوتر‌ها کار می‌کنند تحت نظارت داشته باشند، بلکه سیستم‌هایی بوجود آمده که بتواند از خارج شدن اطلاعات وسیع محافظت کند.

کارشناسان سیاسی بر این عقیده‌اند که نتایج کاری که برای نمونه «منینگ» و «اسنودن» انجام دادند، لزوما بازتر شدن دایره اطلاعات نیست و بطور غیر مستقیم دست یابی به اطلاعات «بویژه محرمانه» محدودتر خواهد شد.

این مبارزه و درگیری بین کسانی که می‌خواهند آزادی‌های فردی و دست یافتن به اطلاعات هر چه بیشتر وسیع شود و نیاز به محرمانه نگهداشتن این اطلاعات برای سالیان دراز ادامه خواهد داشت.

«۱۹۸۴»

«جرج اورول» (George Orwell) در سال «۱۹۴۹» کتابی را به چاپ رساند که در آن چهره‌ی تاریکی از یک آینده را نشان می‌داد. دنیایی که انسانها تحت سلطه‌ی حکومتی مقتدر و ظالم زندگی می‌کنند. دنیایی را تصویر می‌کند که چکمه‌ای بر روی صورت انسانی کوبیده می‌شود. عنوان این کتاب استثنایی که صدها بار تجدید چاپ شده است، «۱۹۸۴» است.

این کتاب از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و در هر زمانی افرادی با اشاره باین کتاب زنگ خطر آنچه که اصطلاحاً «برادر بزرگ» «Big Brother» نامیده می‌شود را بصدا درآورده‌اند.

«۱۹۸۴» جامعه‌ای را نشان می‌دهد که یک حزب قدرتمند همه چیز و همه کس را تحت کنترل دارد. این جامعه‌ی خیالی «اوشینا» (Oceania)  خوانده می‌شود. قهرمان اصلی داستان مردی است بنام «وینستون اسمیت» (Winston Smith) یک عضو دون پایه‌ی «حزب» بهر کجا می‌رود حتا در خانه‌ی خودش «حزب» بوسیله‌ی دوربین‌های ویژه مراقب اوست و چهره‌ای که به «برادر بزرگ» مشهور است همه جا هست.

«حزب» در این جامعه همه چیز از جمله زبان و تاریخ مردم را کنترل می‌کند. برای مثال زبان نوینی را بوجود آورده است که «نیوز پیک»(News Peak) نامیده می‌شود. کوشش بر اینست که بوسیله‌ی حذف کلمات مربوط به هر نوع طغیان سیاسی، مانع از چنین وقایعی شوند. حتا افکار شورشی غیر قانونی است. در حقیقت این افکار بدترین جنایات هستند.

قهرمان داستان «وینستون» در زیر فشار کنترل شدید حزب که افکار آزاد، سکس و هر نوع ابراز فردیت را ممنوع کرده است، احساس یاس و درماندگی می‌کند. وی از حزب متنفر است و یک دفترچه خاطرات بطور غیرقانونی می‌خرد که بتواند افکار خود را که جنایی خوانده می‌شوند یادداشت کند.

«وینستون» همچنین به یکی از اعضاء با قدرت حزب بنام «اوبراین» دلبستگی پیدا کرده زیرا تصور می‌کند که «اوبراین» عضو مخفی حزب «برادری» (Brotherhood) است، گروه مرموزی که برای سرنگونی حزب می‌کوشد.

وینستون در وزارت «حقیقت» (Truth) کار می‌کند، جایی که سوابق تاریخی را بنفع حزب تغییر می‌دهند.

بخشی از داستان مربوط به ماجرای عاشقانه‌ای بین وینستون و یکی از همکارانش بنام «جولیا» است.

«وینستون» همیشه در ترس و نگرانی زندگی می‌کند و می‌داند روزی او را به دلیل افکارش که جرم محسوب می‌شود دستگیر خواهند کرد. ولی «جولیا» نگاهی خوش‌بینانه‌تر دارد. عشق و دلبستگی «وینستون» به «جولیا» روز بروز بیشتر می‌شود و نفرتش نسبت به حزب افزایش می‌یابد.

زمانیکه «اوبراین» پیام می‌دهد که می‌خواهد او را ببیند، «وینستون» و «جولیا» مشتاقانه به دیدار او می‌روند. وی را در آپاتمان بسیار لوکس و اشرافی‌اش می‌بینند. «اوبراین» به عنوان عضو با قدرتی از حزب، از «خودیها» است. در حالیکه «وینستون» متعلق به «غیر خودیها»است.

«اوبراین» آنها را متقاعد می‌کند که او نیز از حزب متنفر است و می‌گوید علیه «حزب برادر بزرگ» است و برای گروه مخالف یعنی «برادران» کار می‌کند. سپس مانیفست گروه برادران را به آنها می‌دهد که بر اساس تئوریهای سیاسی قرن بیستم نوشته شده است.

«وینستون» در اطاقی بالای یک مغازه زندگی می‌کند. در حال خواندن کتاب مانیفست برای« جولیا» است که سربازان وارد شده او را دستگیر می‌کنند. معلوم می‌شود صاحبخانه عضو «پلیس تفکرات» حزب است.

در بازداشتگاه «وینستون» متوجه می‌شود که «اوبراین» جاسوس حزب بوده و او را به جرم شورش علیه حزب دستگیر کرده‌اند.

«اوبراین» ماه‌ها «وینستون» را که مقاومت نشان می‌داده شکنجه می‌کند و در نهایت به اطاق وحشتناک ۱۰۱، آخرین مقصد کسانی که با حزب مخالفت می‌کنند فرستاده می‌شود.

«اوبراین» به «وینستون» می‌گوید، در آنجا با بزرگترین ترس خود روبرو خواهد شد. در طول داستان، «وینستون» خواب‌های وحشتناکی می‌دیده که در آن موشها باو حمله می‌کردند.

«اوبراین»بازپرس، مأمور شکنجه و شستشوی مغزی است. در اتاق ۱۰۱ «اوبراین» سر «وینستون» را در قفسی پر از موش می‌گذارد که موشها صوت او را به جوند و بخورند.

«وینستون» بالاخره شکسته شده و از« اوبراین» می‌خواهد اینکار را با «جولیا» بکنند و او را نجات دهند.

این چیزی بود که «اوبراین» می‌خواست بشنود. او می‌خواست روح و احساس «وینستون» را شکسته و از بین ببرد. وی آزاد می‌شود، «جولیا» را می‌بیند ولی دیگر احساسی نسبت به او ندارد. «وینستون» حزب را پذیرفته و یاد گرفته که «برادر بزرگ» را دوست داشته باشد.

آنچه این کتاب را سالها نو و پر معنی نگهداشته است، داستان آن نیست بلکه پاسخ بیک پرسش ابدی است. «وینستون» از «اوبراین» می‌پرسد چرا حزب در قدرت باقی می‌ماند. پاسخ ساده ولی واقعی است.

«قدرت بخاطر قدرت» قدرتی مطلق، این واقعیت که قدرت مطلق به تداوم خود اضافه می‌کند و موجب می‌شود که صاحبان قدرت به فناناپذیری خود باور بدارند.

در پایان داستان «وینستون» در کنار درخت «شاه بلوط» نشسته و اشک می‌ریزد و می‌اندیشد تا چه اندازه «برادر بزرگ» را دوست دارد. و اشک خواننده بدلیل اینست که «برادر بزرگ» روح مقاوم «وینستون» را هم نابود کرده است.

«اسنودن» و «منینگ» و هزاران جوان دیگر کتاب «۱۹۸۴» را خوانده‌اند. پس از افشای ماجرای «اسنودن» این کتاب دوباره از پرفروش‌ترین کتاب‌ها شد.

حکومت‌های مطلق و ظالمانه هم اکنون در دنیا وجود دارند. شاید کسانی مانند «اسنودن» و «منینگ» می‌اندیشند، آنها مانند «وینستون» نمی‌خواهند بدام «برادر بزرگ» بیافتند. آنها می‌خواهند پیش از آنکه «قدرت مطلق» مردم را شستشوی مغزی بدهد، آنان را از این خطر آگاه کنند.

در عین حال آنچه «اسنودن» انجام داد اگر چه با نیت کمک به جامعه بود ولی در نهایت بدام چین و سپس شوروی افتاد. جوامعی که برای سالیان طولانی مظهر حکومت مطلق و چهره‌ی واقعی «برادر بزرگ» بوده‌اند.

داوری واقعی در مورد اقدام «اسنودن» تنها در آینده ممکن است. پیش بینی نتایج مثبت و منفی مشکل بنظر می‌رسد.

ولی بدون شک، زنگ خطر بویژه در میان جوانان بصدا درآمده است. دموکراسی آمریکا از جانب بخش قدرتمندی از این جامعه می‌تواند در خطر جدی باشد گرایش بسوی «حکومت مطلق» و «برادر بزرگ» وجود دارد.

برقراری تعادل بین حفظ امنیت و دفاع آزادیهای فردی یک چالش واقعی است.