جمعه ۷ تير ۱۳۹۲
برخی مخالفان شرکت در انتخابات به جای آنکه در شناخت خود از جامعه و رفتار سياسی مردم تجديد نظر کنند، با نکوهش اقدام ۷۳ درصد رایدهندگان که شرکت را بجای تحريم برگزيدند عملا در برابر حضور گسترده طرفداران تغيير در پای صندوقهای رای ايستادند. برخی از آنها حتی اصرار دارند که ۲۷ درصد رایدهندهای را که در انتخابات شرکت نکردند نيز به مخالفان راديکال منتسب و آنها را پايگاه اجتماعی خود قلمداد کنند.
اخيرا مطلبی تحت عنوان «يک دقيقه سکوت، راديکالها دارند حرف میزنند» به قلم خانم شادی صدر منتشر شد که نمونه بارزی است از رويکرد تهاجمی که بسياری از «راديکالها» گرفتار آن هستند. خانم صدر از موضعی حق به جانب رایدهندگانی را که در انتخابات اخير ايران «شرکت» را به جای «تحريم» برگزيدند و رای خود را به نامزد اعتدالگرا-اصلاحطلب دادند تلويحا به ناآگاهی و دنبالهروی متهم میکند. نويسنده محترم با اشاره به آمار شرکت کنندگان در انتخابات، قاطبه ۲۷ درصد واجد رای دهی که در انتخابات شرکت نکردند را در گروه تحريمیها قرار میدهد و در مقام سخنگويی اين طيف، که آنها را تلويحا لشکر راديکالها قلمداد میکند، پيشرفت بشريت را مرهون مبارزات راديکالها میداند و تحولطلبی را بدون ميدانداری راديکالها بیفرجام میپندارد. در اين نوشته سعی خواهم کرد نخست به اشتباه بزرگی که نويسنده محترم در ارائه و تفسير آمار تحريمیها دارند اشاره کنم و سپس توضيحاتی را در ارتباط با اصل استدلال ايشان، که تعيينکننده دانستن نقش راديکالها در توسعه اجتماعی و سياسی است، ارائه کنم.
خانم صدر در بررسی ميزان شرکتکنندگان و تحريمیها آمار نادرستی را ارائه میدهند. ايشان اشاره میکنند که در انتخابات رياست جمهوری ايران ۱۳ ميليون از حائزين رایدهی شرکت نکردند و اين، به گفته ايشان، «رای ندهندگان» گروه بزرگی را تشکيل میدهند که باوجود تعلق به طيفها مختلف در اين نکته مشترک هستند که «اعتقاد ندارند» از طريق صندوق رای و رقابت بين نامزدهای موجود تحولی بنيادين در جامعه رخ دهد.
خشت بنای استدلال خانم صدر غلط گذاشته شده است. ايشان عدم شرکت تمامی ۱۳ ميليون (يا ۲۷ درصد) رای دهندهای را که روز رایگيری رای خود را به صندوقها نريختهاند به حساب تحريم انتخابات و تصميمی با اهداف سياسی و برنامهريزی شده، آنطور که مورد نظر خانم صدر است، میگذارند. اگر خانم صدر به ميانگين آمار شرکت مردم در پيشرفتهترين نظامهای دموکراتيک در جهان توجه کند درمی يابد که ميزان شرکت مردم در آنها بين ۶۵ تا ۸۰ درصد است. در آخرين انتخابات در انگلستان اين ميزان ۶۵ درصد، در آلمان ۷۳، در فرانسه ۷۹، و در کشورهای اسکانديناوی کمی بالاتر از ۸۰ درصد است. در برخی دموکراسیها مانند آمريکا شرکت در انتخابات بين ۵۰ تا ۶۰ درصد است. کسانی که در اين نظامها در انتخابات شرکت نمیکنند تحريمگر دانسته نمی شوند بلکه گفته میشود که آنها به دلائل مختلفی نظير بیعلاقگی به سياست، از کارافتادگی، بيماری و ديگر مشغلهها از حق رای خود استفاده نمیکنند.
ايران نيز از اين قاعده مستثنی نيست و تحليلگر منصف نبايد به دليل مخالفت با نظام جمهوری اسلامی عدم شرکت طيفی را که به دلائل عمدتا غيرسياسی در انتخابات شرکت نمیکنند به حساب حمايت از «راديکالها» بگذارد. منصفانهترين آماری که میتواند برای اندازهگيری ميزان کسانی که به دليل مخالفت با جمهوری اسلامی در انتخابات اخير ايران شرکت نکردند مورد استناد قرار بگيرد آمار کسانی است که در انتخابات سال های ۱۳۷۶ و يا ۱۳۸۸ در انتخابات شرکت کرده بودند يعنی زمانی که قاطبه رای دهندگان، اعم از موافقان و معترضين (منظورم در ميان مردم) به حکومت در انتخابات شرکت کرده بودند.
بر طبق آمار رسمی در اين دو دوره ميزان شرکتکنندگان در انتخابات بين ۸۰ تا ۸۵ درصد بوده که در نوع خود در سطح جهانی بسيار بالا محسوب میشود. بنابراين در خوشبينانه ترين حالت کسانی که به دليل اعتراض، ناخشنودی و يا بیاعتمادی به خوانده نشدن رای خود در انتخابات اخير ايران شرکت نکردند چيزی بين ۷ تا ۱۲ درصد کل رایدهندگان بود. در ميان اين گروه هم اگر نيک بنگريم در میيابيم که بخش اعظم کسانی که شرکت نکردند دليل اصلی رای ندادن آنها عدم اعتماد به خوانده شدن رای اشان توسط حکومت بود. در عين حال بايد تاکيد کرد که بخشی از رای دهندگان در همين انتخابات هم از معترضان به نظام بودند که با شک و ترديد زياد نسبت به اينکه آيا رای آنها خوانده خواهد شد، در ساعت های پايانی تصميم گرفتند که با وجود عدم اطمينان به حکومت بار ديگر رای خود را به صندوقها بريزند. حتی رهبر جمهوری اسلامی هم به اين واقعيت اذعان کرد که بخش از رایدهندگان تحريمیهای بالقوه بودند. بنابراين نيازی نيست که خانم صدر و ديگر مخالفان شرکت در انتخابات دامنه منتقدين به نظام را به کسانی محدود کند که در انتخابات شرکت نکردند چون در آن صورت تنها میتوانند بخشی از طيف ۲۷ درصدی را که در انتخابات شرکت نکردند در گروه تحريم گران جای دهند!
خانم صدر اما برای اينکه برای راديکالها و گفتمان خود اعتبار اجتماعی درست کند نياز به آن میبيند که هر طور که شده لشکری را در پشت خود دست و پا کند. به همين علت ۲۷ درصدی را که رایشان به صندوقها ريخته نشده، تلويحا از منتقدان نظام و حاميان بالقوه گفتمان راديکال میداند که وکالت آنها هم بطور قهری در اختيار ايشان است. اين نوع استدلال کردن شبيه استدلال حکومت است که در طول سالها شرکت در انتخابات را به معنای دفاع از نظام دانسته ايت اين در حالی است در برخی انتخابات (مانند سالهای ۱۳۷۶، ۱۳۸۰، ۱۳۸۸ و همين انتخابات اخير) اکثريت شرکتکنندگان به تغيير اوضاع رای دادهاند.
در بخش ديگری از مقاله، نويسنده به نقش راديکالها در توسعه سياسی و اجتماعی و يا در ارتباط با جنبشهای اجتماعی مانند جنبش ضدتبعيض و يا فمينيستی اشاره میکند و وجود اين طيف را در موفقيت مبارزات سياسی و اجتماعی در طول تاريخ برجسته میسازد. البته از مبالغه ايشان که بگذريم، ترديدی نيست که گفتمان راديکالی در طول تاريخ نقش موثری در پيشرفت مبارزات اجتماعی و سياسی داشته است و هيچ انسان منصفی نمی تواند اين واقعيت را کتمان کند اما آنچه بايد مورد تاکيد قرار داد اين است که در طول تاريخ راديکالها زمانی نقش مثبت ايفا کردهاند که نيروی اصلی جنبشها را اصلاحگران تشکيل داده و راديکالها در آن جنبشها نقش برجستهای نداشتهاند.
موثرترين و مثبتترين نقش راديکالها در طرح مطالبات آرمانی است اين در حالی است که آنچه مبنای سياسگزاری قرار میگيرد گفتمان واقعی گروههای گسترده مردم است که برپايه نيازهای روز آنها شکل میگيرد. در غير اينصورت در جوامعی که در آنها راديکالها با ايدهها و مطالبات آرمانی خود نيروی اصلی تغيير را تشکيل دادهاند سرنوشتی جز انقلاب (غالبا قهرآميز) و حذف در پی نداشته است. در قرن اخير نمونههای چنين وضعيتی را کم نداشتهايم؛ از انقلاب شوروی، چين و کوبا بگيريد تا انقلاب سال ۵۷ در کشور خودمان. در شرايط امروز ايران خطر جنگ و تشديد تحريمها و نيز بحران اقتصادی مهمترين دغدغه عمومی بود که رای قاطبه ملت، پايان دادن به وضع موجود بود.
مشکل خانم صدر و راديکالهای ايران تنها اين نيست که آنها آرمانهايی فراواقعی دارند و نقطه عزيمت آنها طرح مطالبات سياسی و اجتماعی مورد نظر گروه های اجتماعی نيست بلکه در خودمحوربينی آنهاست که به آنها امکان درسآموزی از اشتباهات و شنيدن صدای مردم را نمیدهد. مثلا در همين نوشته، خانم صدر درک و احساس مردم را به هيچ میگيرد و با قراردادن شادی مردم در کنار «صدای مردان سياست» همه را به پيروی از رای و نظر و صدای خود فرامیخواند:
«من اما هنوز بر اين گمانم که مهمترين وظيفه هر کس که تغييری را در جامعه ايران خواستار است، نه گوش دادن به صدای “مردان سياست” که در بالا برای مردم نقشه میکشند، و نه حتی گوش دادن به صدای آنها که در پايين، خيابانها را از غريو شادی پر میکنند، که گوش دادن به صدای “راديکال ها”ست؛ صدايی که اين روزها، در غريو هلهله پايين نشينان و ساز بدآهنگ بالا نشينان، گم شده است.» (تاکيد از من است)
خانم صدر فراموش میکند که راديکالها، از اپوزيسيونی و حکومتی آن، سالهاست که ميداندار بودهاند و فضای سياسی و گفتمان عمومی را در اختيار خود داشتهاند. حالا که گروههای بزرگی از رایدهندگان در يکی از سختترين شرايط تصميمی مهم شرکت در انتخابات را اتخاذ کردهاند که خلاف نظر راديکالهاست و در بستر پيروزی انتخاباتی چند روزی از بند کنترل امنيتی خارج شده و شادمانی کردند، راديکالها اين پيروزی و جشن را بر آنها برنمیتابند و مظلومنمايانه تقاضای يک دقيقه سکوت میکنند. شما که به گوهر کلام و اعاده حق دسترسی داريد و کلاماتان را همواره به گوش همگان رساندهايد تحمل همين چند روز شادی را هم داشته باشيد. بزودی روز از نو خواهد بود و روزی از نو. مردم به سر کار خود بازخواهند گشت و شما بار ديگر ميداندار بی چون و چرا خواهيد بود.
فقط فراموش نکنيد که افراطیها در جمهوری اسلامی ايران هم سالهاست که شادی و غرور مردم را همينطور مورد هجوم قرار دادهاند. سالهاست که مبارزه سياسی و اجتماعی در ايران عرصه درگيری قطبهای افراطی بوده است. علت پيروزی گفتمان اعتدالی-اصلاحی در همين خستگی جامعه از تندرویها و خودمحوربينیهای راديکالی بوده است که عرصهای برای رای و نظر گروه های اجتماعی در نظر نگرفتهاند. مردم عادی، که شما میخواهيد با سکوت خود از شما پند و اندرز بگيرند، بيش از هر چيز در پی تغيير هستند، تغييری که آنها را به ثبات و آرامش برساند. ناراحتی شما از اين است که در ميدانداری شما خلل وارد شده و مردم عادی برای چند روز، بدون توجه به گفتمان غالب راديکالها، خود زمام امور را در دست گرفتند.
■ من از بحث سازنده بین معتدل ها و رادیکال ها در درون جنبش سبز (یا اصلاح طلب ها، اسمش را هر چه می خواهید بگذارید) دفاع می کنم. شرط موفقیت این بحث در این است که دو طرف رعایت همدیگر را بکنند و شرط احترام را بجا آورند.
خانم علییاری این شرط را بجا آورده است. در این بحث چند مورد را مطرح کرده اند که مهم است. یکی از آنها منصف بودن و ارائه آمار درست است. هیچ طیف و گروعی نباید اطلاعات نادرست در باره گروهبندی ها مختلف اجتماعی (به سود خود و به زیان رقبا ارائه دهد). گفتن اینکه 27 درصد شهروندانی که در انتخابات شرکت نکردند بعلاوه بخشی از کسانی که به روحانی رای دادند از رادیکال ها هستند اشتباه بزرگی بود که خانم صدر مرتکب شد و اگر ایشان این مطلب و یا یادداشت خوانندگان را خوانده است می بایست آن را اصلاح کند. دوم اینکه، گروه های اجتماعی و تصمیم آنها را نباید به سخره گرفت. مهم این نیست که مردم درست رفتار کرده اند یا خیر مهم آن است که انها فکر کرده اند و با یک هدف و برنامه ای تصمیمی گرفته اند که فکر می کنند به سود آنهاست. باید به رای و نظر مردم احترام گذاشت نه اینکه در مقام تحقیر آنها برآمد.
سوم اینکه به نقش و جایگاه خود نباید اهمیتی در حد مطلق داد و دیگران را نادیده گرفت.
موفق باشید و فراموش نکنیم که همگی باید در ایجاد فضای بحث آزاد مشارکت داشته باشیم.
■ از فهوای کلام نویسنده اینطور برمی آیدکه به طیف معتدل چپ و شاید هم دست کم به طیف ترقی خواه تعلق داشته باشد. این که کسی از این موضع به نقد رادیکال هال ها بنشند کمتر اتفاق می افتد. متاسفانه انگار معتدل ها از اعتماد به نفس کافی برای نفی ایده ها و نظرات افراطی چپ برخوردار نیستند و اینطور به نظر می رسد که غالبا در برابر چپ های رادیکال سکوت را بر درگیر شدن ترجیح می دهند. خانم علیاری بی توجه به این سنت در برابر تندوری ها و برخورد طلبکارانه خانم صدر می ایستد و این بنظر من هم جالب است. امیدوارم که نقد چپ افراطی را ادامه دهید که تاکنون تنها توانسته جلوی خلاقیت ها را بگیرد.
با تشکر مرتضی