پس از قفل شدن اصلاحات و پروژه توسعه سیاسی و اجتماعی در دولت خاتمی و سپس رویدادهای سال ۸۸، سر برآوردن و سرکوب خشونت آمیز جنبش سبز موجی از یاس و سرخوردگی فضای روشنفکری را در بر گرفت.
گروهی بر آن بودند که دیگر امکان اصلاح از درون بافت قدرت وجود ندارد و راهی جز بنا نهادن گروههای مقاومت برای نافرمانی مدنی و رویارویی به هر وسیله برای به زیر کشیدن و ساقط کردن حاکمیت وجود ندارد.
برخی دیگر به این باور رسیدند که در شرایط موجود، طبقه متوسط شهری که خاستگاه و تکیه گاه اجتماعی جنبش اصلاحی است بنا بر ماهیت ناپیگیر خویش توان مبارزه پی گیر و بلند مدت و پرداخت هزینه را ندارد و در فضای سرکوب و اختناق حاکم چارهای جز ایجاد نوعی پیوند با مناسبات قدرت در سطح بین المللی و به کارگیری مستقیم یا غیر مستقیم تضادهای قدرتهای جهانی و منطقهای با نظام میلیتاریستی حاکم بر ایران نیست و با بر پایی کنفرانسهایی در اینجا و آنجای جهان سعی بر “تابو شکنی” و تئوریزه کردن اجتناب ناپذیری این نوع پیوند با قدرتهای جهانی نمودند.
گروهی دیگر از روشنفکران نیز رسالت خود را تنها در تحقیر فرهنگ بومی و خودزنی هویتی ایران و ایرانیان و یا مسلمانان و شیعیان جستجو نمودند و از بالای برج عاج روشنفکری به تمسخر و تحقیر هر آنچه به نوعی بخشی از هویت مردمان این سرزمین را باز میتاباند پرداختند.
اما جامعه ایرانی در درون خود در حال تغییر و تحول بود. این تحول را در چند محور میتوان خلاصه نمود:
۱- شکل گیری محافل کوچک جوانانی که در جریان جنبش سبز به صحنه آمده بودند، در گوشه و کنار شهر و روستا و تلاش برای حفظ روابط شکل گرفته در جنبش سبز. زنده ماندن این محافل کوچک، اما فعال و پر توان را میتوان در هستههای مرکزی جشن خود جوش پیروزی روحانی تقریبا در سراسر کشور ملاحظه نمود که با شعارهایی کاملا هم سو مطالبات جنبش سبز را فریاد میکردند. قبل از آن در جریان تشییع جنازه آیتالله طاهری و تجمعات انتخاباتی آقایان عارف و روحانی نیز این همسویی متشکل مخاطبان با آرمانهای جنبش سبز کاملا عیان و مشخص بود.
۲- نوعی بازنگری و بازاندیشی درونی در سطح جنبش در رابطه با فهم و درک شرایط جاری و تعدیل مطالبات و سرعت پیشبرد اصلاحات عاملی بود که هواداران جنبش سبز و بخصوص جوانان را به رای دادن به تنها گزینه ممکن برای خروج اصلاحات از بن بست متقاعد نمود. در حقیقت جامعه ایرانی با بهره گیری از اندک روزنه پدید آمده برای کاشتن بذر امید وشکستن فضای امنیتی و سلطه همه جانبه نیروهای امنیتی و نظامی تلاش نمود.
۳- انبوه حاشیه نشینان و به حاشیه رانده شدگان جامعه که با به کرسی نشاندن احمدینژاد در سودای هویت یابی و جلب توجه متن جامعه به آلام، نیازها و رنجهای خویش بودند در تجربه ۸ سال حکومت افراطیترین جناح هیئت حاکمه به عینه پوچی شعارها، عدم صداقت، و ناتوانی آنها را در حل مبرم ترین نیازهای خود دریافتند و به رای العین دیدند که نیروهای هم پیمان مراکز امنیتی و نظامی آنها را تنها به عنوان سیاهی لشکر و در موارد لزوم پیشقراولان نیروهای سرکوب میبینند و میخواهند. از این رو با سرخوردگی از اقتدارگرایان عامه گرا بیش از پیش به هم سرنوشتی متن و حاشیه در برابر فساد و ناتوانی اقتدار گرایان و ماجراجوییها و رانت خواریهایشان پی بردند و پشت اقتدار گرایان را خالی کردند.
۴- تعطیل پی در پی صنایع و مراکز تولیدی، تورم افسار گسیخته، انحصار تمامی پیمانهای مرتبط با پروژههای عمرانی کوچک و بزرگ توسط نهادهای وابسته به نظامیان، بیکاری گسترده متعاقب آن، تنگتر شدن فضای اجتماعی و اعمال قدرت افسار گسیخته و بیپرده نیروهای امنیتی و انتظامی بر تمام گروههای اجتماعی، فساد گسترده و آَشکار مجموعه شرایطی را فراهم نمود تا نوعی از همبستگی و تاکید بر هم سرنوشتی تحت شرایط جاری را برای اقشار و طبقات گوناگون اجتماعی تشدید نماید. سر خوردگی جوانان در لایههای مختلف جامعه و میل به طغیان ناشی از ناامیدی نسبت به آینده و تنگ شدن تمامی عرصههای بروز شور و نشاط جوانی اما در این میان از اهمیت خاصی برخوردار است. نشانههای این میل به طغیان را میتوان در هنجار شکنی ، پرخاشگری در هر فرصت ممکن در سطح جامعه به روشنی ملاحظه نمود.
۵- پیوند روحانیت سنتی با قدرت، سکوت حوزهها در برابر بیاخلاقیها، ریاکاریها ، دروغ و ستم، و سرکوب خشونت آمیز هر جنبش اجتماعی و بخصوص همراهی حداقل ۶ ساله شان با دولت فساد و نیرنگ و ناتوان از اداره کشور ، مرجعیت این گروه را در گستره وسیعی از جامعه سنتی و روستایی به چالش کشیده و تضعیف نمود که میزان رای آقای ولایتی علیرغم پشتیبانی گسترده روحانیت و حوزه از ایشان بیانگر این دگرگونی است.
۶- تمرکز این حد از تنش در کشور همزمان با بحرانی شدن مناسبات بینالمللی بخشهایی از سرای قدرت را نسبت به عاقبت کار و پایداری نظام دچار نگرانیهای جدی نمود. گسترش اعتراضات درون سرای قدرت به نحوه مدیریت ناکارآمد ایدئولوژیک علیرغم پشتیبانی قاطع اولیه و نیز رشد حمایت اقتدارگرایان از قالیباف در فرایند انتخابات بازتاب این نگرانیهاست.
۷- بسط و گسترش نفوذ سپاه و نیروهای مسلح در تمامی عرصههای حیات اجتماعی، رشد افراطیگری در سپاه و توسعه نفوذ افرادی چون مصباح یزدی درون مراکز امنیتی و نیروهای نظامی، موجبات نگرانی رهبری و برخی از جریانات درون بیت از محدودیت استقلال عمل در قبال این نیروها را به دنبال داشت. از این رو میل به محدودتر کردن میزان دخالت نیروهای مسلح در امور کشور و کاستن از اقتدار و اعتبار تندروان غیر قابل مهاری چون مصباح یزدی در بیت رهبری تقویت شد. رد صلاحیت لنکرانی که مصباح یزدی اصلحتر از او “در زمین و آسمان” نیافته بود بیانگر آغاز تبدیل این تمایل به اقدام عملی بود. عدم اجازه استفاده از دوپینگهای متداول انتخاباتی جمهوری اسلامی برای آقای جلیلی توسط دارودسته سردار نقدی گوشه دیگری از این شرایط را باز میتاباند.
۸- بیکاری گسترده، گرانی و شرایط دشوار اقتصادی امان مردم و لایههای پایینی جامعه را بریده و طبقه متوسط را نسبت به توان تامین معیشت خود در اینده سخت بیمناک نموده بود که سیاستهای ماجراجویانه نظام در عرصه بینالمللی و بخصوص مذاکرات هستهای مقصر اصلی قلمداد میشد.
۹- رویدادهای سالهای اخیر منطقه در کشورهایی چون لیبی، سوریه، عراق و پاکستان، خشونتهای فرقهای و تخریب گسترده و نا امنی روز افزون این کشورها بخش قابل توجهی از مردم را به شدت نسبت به خطر نا امن شدن کشور و تحرکات تجزیه طلبانه حساس و نگران نمود و بر جاذبه رویکردهای خشونت پرهیز برای تغییر شرایط سیاسی کشور افزود.
در چنین شرایطی ایران به استقبال انتخابات رفت.
تندروهای اقتدارطلب، نظامیان و امنیتیها با توجه به رویدادهای ۸۸ و پی آمدهای سنگین آن برای نیروهای تحول طلب بر این تصور بودند که با حذف هاشمی و مشایی و مهره چینی انجام شده در روند تایید صلاحیتها، نیروهای تحول طلب هیچ شانسی برای پیروزی ندارند زیرا:
۱- بخش وسیعی از طبقه متوسط شهری اصولا در انتخابات شرکت نخواهند کرد.
۲- تعداد محدود شرکتکنندگان طرفدار اصلاحات و میانهروها نیز به دو دسته رای دهندگان عارف و روحانی تقسیم خواهند شد.
۳- قالی باف قادر خواهد تا ارای بخش وسیعی از طیفهای میانی و تکنوکرات را به خود جلب نماید.
۴- درصد قابل توجهی از ناراضیان شرایط اقتصادی کشور جذب رضایی خواهند شد.
۵- غرضی نیز قادر خواهد بود طیفی از واخوردگان سیاست و نیز مخالفین غیرسیاسی و بیخط روحانیت و نظام که از ترس پیامد مهر و نشان نخوردن شناسنامههایشان در رای گیری شرکت میکنند را به خود معطوف دارد.
با این مفروضات اقتدارطلبان تصور میکردند گوی رقابت اصلی بین دو جریان بیانگر دسته بندیهای درون بیت یعنی آقایان ولایتی و جلیلی به چرخش در خواهد آمد که با توجه به تقارن مواضع جلیلی با رهبری از یک سو و احمدینژاد از سوی دیگر، با اندکی سرمایهگذاری در حمایت پنهان و دوپینگهای رایج انتخاباتی سالهای گذشته میتوان جلیلی را پیروز رقابت نمود به خصوص که در تصور اقتدار گرایان جلیلی با تقلید شعارهای انتخاباتی احمدی نژاد میتوانست تودههای حاشیه نشین را نیز به نفع خود بسیج نماید و لذا از این که به جای ولایتی حتی قالیباف نیز طرف دیگر رقابت باشد نگران نبودند.
اما رهبری و طیفی از اطرافیان و مشاوران وی، با درک نسبی شرایط خطرناکی که افزایش شکاف بین نظام و بخش وسیعی از مردم ایجاد کرده بود و نیز با توجه به این که هیچ یک از تایید صلاحیت شدگان خطری برای سلطه بلامنازع رهبری محسوب نمیشدند ترجیح دادند تا با انتخاباتی تمیزتر از افزایش شکاف بین مردم و حاکمیت و تحریک بازماندگان جنبش سبز پیشگیری نمایند و تا حدودی نیز اعتبار بینالمللی نظام را بهبود بخشند.
در آغاز کارزار انتخاباتی کمابیش روال انتخابات در فضایی سرد و کم رمق و آن چنان که مهندسان نظامی و امنیتی هدف گیری کرده بودند پیش میرفت. هر چند این سردی فضای انتخاباتی رهبری را که دغدغه به مخاطره افتادن مشروعیت نظام در عرصه جهانی هم زمان با مذاکرات هستهای و نیز پیچیدگیهای شرایط منطقه ناشی از شرایط خاص سوریه روبرو بود دچار تشویش و نگران میکرد. اما در آخرین دور مناظرههای انتخاباتی با کلید خوردن بحث پیرامون مذاکرات هستهای و آشکار شدن دو قطبی روحانی، جلیلی در این رابطه و حساسیتی که افکار عمومی در این رابطه داشت و آن را علت اصلی بخش غالب مشکلات اقتصادی و حتی سیاسی و امنیتی کشور میپنداشت توجه عمومی به انتخابات جلب شد.
امنیتی و ممنوعه تلقی شدن هر نوع ابراز نظر در این خصوص در حالی که از نظر بخشهای وسیعی از مردم اصلی ترین موضوع حیات اجتماعی در ایران تلقی میشد این دو قطبی را به حساس ترین موضوع صف بندی انتخاباتی بدل نمود که ارزش داشت تا علیرغم عدم اطمینان به صداقت و امانت برگزار کنندگان انتخابات آنان را برای اعلام دیدگاههای خود به پای صندوقهای رای بکشاند. مهارت آقای روحانی برای هدایت بحث و نیز شناخت وی از اصلیترین دغدغههای عمومی، و انتخاب شعارهای درست و به هنگام که بازتاب دهنده عقلانیت سیاسی و توجه به نگرانیهای عمومی از روند حرکت حاکمیت بود در ایجاد امید به امکان تغییر در شرایط صلب سیاستهای عمومی کشور سخت موثر بود.
درایت خاتمی و هاشمی و همگامی و انعطاف دکتر عارف امکان تمرکز نیرو برای بهره برداری از حداقل فضای ایجاد شده به نفع عقلانیت سیاسی و خروج از بن بست سیاسی را فراهم کرد. در این فضای بیم و امید آخرین تلاشهای نیروهای راست برای افشای سوابق امنیتی روحانی و مواضع راست روانه وی در جریان جنبش سبز را کسی نشنید و به آن توجه نکرد. بیگمان ترس و واهمه از تداوم سلطه افراطگری قشریترین جناحهای حاکمیت که در حضور جلیلی تبلور مییافت و بیانگیزگی دولت احمدینژاد از دست بردن در آراء مردم نیز عاملی شد تا هرچه بیشتر مردم در پای صندوقهای رای حضور یابند و بذر امید را در کوچکترین رخنه موجود در شرایط پیشآمده بکارند.
■ از توجه و دقت شما در تحلیل وقایع این دوران سپاسگزاری میکنم وامیدوارم این قلم ها هرچه بیشتر بکار افتد و کسانی چون من که در داخل مملکت با خون دلی به پهنای وطن و دو صد چندان بیش از تبعید شدگان از وطن که میخوریم را بیشتر دلگرم کند.
تصورم این است موج سرخوردگی و یاس فضای روشنفکری در کشور چنان سنگین نبود که پذیرفته شود دیگر امکان اصلاح از درون بافت قدرت وجود نداشته باشد زیرا آثار و علائم کوچکی از آن دیده شده و میشود اما نه بصورت مطلوب و چشمگیر ولی رانده شدن منتظری و دستغیب و هاشمی و کروبی و موسوی و نوری زاد و فروهر و بازرگان و ملکی و یزدی و صد ها نفر مشابه بهزاد نبو ی و میردامادی و تاج زاده و...... به چه معنی است؟ دیگر آنکه استفاده از تضادهای قدرت در سطح بین المللی و بکارگیری مستقیم یا غیر مستقیم تضادهای قدرت های جهانی و منطقهای برای مبارزه با نظام ضد بشری ولایت فقیه بشرط آنکه بدهکار آنها نشویم و خدای نا کرد ه به استقلال و تمامیت ار ضی کشورمان ضرری نزند بنظرم کاملا درست و بجا است. کسانی که رسالت خود را در تحقیر فرهنگ بومی و خودزنی هویتی ایران و ایرانی و یا مسلمان و شیعیان جستجو کرده و میکنند.. خوشبختانه اندک و ناچیزند که کاش این اندک و ناچیز هم نبود. ولی این افراد مطرود و منفور جامعه همیشه بوده و هستند و باید با آن ها بصورت منطقی و با زبان فاخر مبارزه کرد. برج عاجنشینان در همه تاریخ وجود داشته و دارند و متاسفانه در فضای مجازی بیشتر از آنچه هستند نمود میکنند و این تمسخر و تحقیر هر آ نچه به نوعی بخشی از هویت مردمان سرزمینمان است سابقه طولانی دارد که متاسفانه مورد استفاده نا انسانها قرار گرفته و میگیرد. به عنوان کسی که بیش از ۶۰ سال است درگیر مبا رزه اجتماعی هستم و تاوان آن هم پرداخته و میپردازم از دید و منظر درستی که به وقایع دارید سپاسگزارم.