سهشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۲ – 11 ژوئن 2013
در جریان مقدمات رأیگیری برای تعیین رییس جمهور جدید اسلامی ایران که جمعه این هفته برگزار میشود تحولات غافلگیرانه و نامنتظرهای رخ داده است که در نمونههای پیشین آن دیده نشده بود. این تحولات، از یک سو به ایجاد هیجان در مقاطعی و خاموشی آن در مقاطع دیگر در بین بخشی از جامعه منجر شده است، و از سوی دیگر بسیاری از کنشگران سیاسی و به خصوص نیروهای اصلاحطلب را دچار سردرگمی و بازنگری در ارزیابیهای پیشین خود کرده است. علاوه بر این، در جریان برخوردهای تلویزیونی نامزدهای تأیید شده این انتخابات، زوایایی از روابط و کشمکشهای قدرت در هیئت حاکمه در معرض اطلاع عمومی قرار گرفته و در عین حال برخی از روابط را در هالهای از ابهام فرو برده است. قرائن حاکی از آن است که خصوصیت غافلگیرانه و نامنتظره این انتخابات تا پس از رأیگیری و اعلام نتایج نهایی ادامه خواهد یافت.
تا یکی دو ماه پیش، استنباط عمومی در میان اصلاحطلبان و مخالفان جمهوری اسلامی این بود که این دوره از انتخابات جمهوری اسلامی بسیار سرد و بیروح برگزار خواهد شد. تقریبا مسجل بود که پس از سرکوب خونین معترضان به انتخابات سال ۸۸، حکومت اجازه نخواهد داد که نامزدهای جریان اصلاحطلب در این دوره شرکت کنند. نمایندگان رنگارنگ خامنهای رهبران جنبش سبز را فتنهگر میخواندند و آنان را به خیانت و فساد فیالارض متهم میکردند و علنا اعلام میداشتند که به آنان اجازه شرکت در این انتخابات داده نخواهد شد. رهبران جنبش سبز هنوز در حصر و اسارت به سر میبرند و محمد خاتمی که از سوی برخی از اصلاحطلبان تحت فشار بود، با اشاره به اظهارات یکی از نمایندگان خامنهای در باب «مهندسی انتخابات»، رسما اعلام داشت که حتی اگر در این رأیگیری نامزد شویم «حق نخواهیم داشت» که بیش از درسد معینی رأی بیاوریم!
از این رو، پیشبینی میشد که انتخابات فقط صحنه رقابت اصولگرایان باشد، و بزرگترین رقابت در آن حد اکثر بین نامزد مورد نظر خامنهای و اسفندیار رحیم مشایی نامزد احمدینژاد تصور میشد. چنین انتخاباتی قطعا برای نیروهای عظیمی که در جنبش سبز شرکت داشتند نمیتوانست جاذبهای داشته باشد، و از این رو سطح مشارکت در آن بسیار پایین ارزیابی میشد. ولی حضور هاشمی رفسنجانی در محل ثبت نام نامزدها در آخرین مهلت تعیین شده و موجی که به سرعت پس از آن در بین نیروهای اصلاحطلب شکل گرفت این ارزیابی را به هم زد. اصلاحطلبان که خود شانسی برای شرکت در انتخابات نداشتند رفسنجانی را منجی خود یافتند و به سرعت به حمایت از او برخاستند. اکنون هیجان جدیدی در صحنه سیاسی ایران ایجاد شده بود و تنور انتخابات به سرعت گرم شد.
این فضا، اما، چندان دوام نیاورد و ده روز بعد اعلام حذف هاشمی از سوی شورای نگهبان همچون آب سردی آتش انتخابات را خاموش کرد و پرده سنگین یأس و ناامیدی فضای سیاسی ایران را زیر خود گرفت. اکنون فقط هاشمی رد نشده بود، بلکه تعداد زیاد دیگری از نامزدها و به خصوص مشایی، نامزد احمدینژاد، نیز حذف شده بودند و در نتیجه بسیاری از نیروهای دیگر جامعه نیز با تلخی و نارضایی از شرکت در روند انتخابات مأیوس شدند، و نداهای تحریم از گوشه و کنار بلند شد. بسیاری بودند که تا دو روز پیشتر دیگران را به شرکت فعال در انتخابات میخواندند و اکنون با همان حدت و شدت خواهان تحریم آن شده بودند. این وضعیت، خاص نیروهای اصلاحطلب یا اسلامگرایان نبود، و بلکه در میان سکولارهایی که انتخابات را فرصتی برای پیشبرد آرمانهای خود و تضعیف نهاد ولی فقیه میبینند نیز دیده میشد.
در فاصله دو هفته پس از این واقعه، مناظرههای تلویزیونی نامزدها پیش آمد. این مناظرهها که ابتدا به صورت مضحکی برگزار شد در دور دوم و سوم حالت جدیتری به خود گرفت، و مناقشهها و برخوردهای نامزدها با یکدیگر توجه عمومی را به خود جلب کرد. میلیونها نفر پای این برنامهها نشستند، و برای اولین بار شاهد افشاگریهایی در مورد روابط قدرت در هیئت حاکمه بودند. آنان دیدند که چگونه نزدیکان خامنهای پته یکدیگر را روی آب میریزند و مسئولیت سیاست اتمی خانمان برانداز خامنهای را متوجه هم میکنند. این مناظرهها همچنین وسیلهای شد تا نامزدها از آن به عنوان یک وسیله تبلیغاتی رایگان به نفع خود بهره گیرند و با تخطئه رقیبان خود در افکار عمومی امتیازی به دست آورند. مناظرهها در مجموع، فضای انتخاباتی را کمی گرم کرد و نظرسنجیها نشان داد که بر روی آرای نامزدها تأثیر (مثبت یا منفی) گذاشته است. یکی از تأثیرات آن کاهش محسوس آرای سعید جلیلی است که به عنوان نماینده مورد نظر خامنهای، احمدینژاد یا نیروهای افراطی سپاه شناخته شده است.
پس از این مناظرهها موضوع کنارهگیری تعدادی از نامزدها به نفع نامزدهای دیگر در محافل سیاسی مطرح شد. محمد علی حداد عادل از جناح اصولگرا اولین نفری بود که خود را کنار کشید. ولی نگاهها متوجه دو نامزد مورد نظر اصلاحطلبان یعنی محمدرضا عارف و حسن روحانی بود. در حالی که برخی از اصلاحطلبان به صف تحریمیان میپیوستند، برخی دیگر به رهبری محمد خاتمی دنبال آن بودند که یکی از این دو نامزد را وادارند تا به نفع دیگری کنار رود. این تلاش به نتیجه رسید و امروز (سه شنبه) عارف به تقاضای خاتمی به نفع روحانی که از طیف میانه نزدیک به هاشمی رفسنجانی است اعلام کنارهگیری کرد. این تحول، دو روز پیش از انتخابات، معادلهها را دگر بار به هم ریخت و حرکتی را در بین نیروهای اصلاحطلب و سکولارهای حامی آنان ایجاد کرده که شدت و اثر آن را در دو سه روز آینده شاهد خواهیم بود.
بسیاری از کسانی که پس از رد شدن هاشمی رفسنجانی به صف تحریمیان پیوسته بودند بلافاصله تاکتیک خود را تغییر دادند و از هم اکنون رأی به روحانی را تبلیغ میکنند. اینان امیدوارند که در دو روز آینده بتوانند موجی ایجاد کنند و نتیجه غافلگیرانه دیگری همانند سالهای 76 و 88 بیافرینند. برخی دیگر استدلال میکنند که وقت برای این کار بسیار دیر است، و علاوه بر این، روحانی یک اصلاحطلب شناسنامهدار همچون خاتمی یا موسوی و کروبی نیست، و آرای عارف به دلیل کنارهگیری او الزاما به سبد روحانی ریخته نخواهد شد. درستی یا درستی این ارزیابیها در دو سه روز آینده مشخص خواهد شد، ولی میتوان گفت که روحانی در موقعیتی است و طوری در تبلیغات انتخاباتی خود عمل کرده است که بالقوه میتواند آرای نسبتا بالایی را در روز جمعه به نفع خود جذب کند.
همایش تبلیغاتی روحانی در ورزشگاه شیرودی حاوی صحنههایی بود که روزهای انتخابات ۷۶ و ۸۸ را تداعی میکرد. جمعیت عظیم غالبا جوان در این همایش شعارهای سال ۸۸ را تکرار میکردند و وقتی روحانی قاطعانه گفت «اقایانی که کشور را به این روز انداختهاید، دیگر مردم شما را نمیخواهند» جمعیت یکپارچه به هیجان آمد. مهم نبود که خطاب او ظاهرا به چه کسان است - برای قاطبه حاضران که علی خامنهای را شخصا مسئول سیاستهای حاکم و به خصوص سیاست خارجی کشور میدانند که به تحریمهای فلج کننده و رنجها و نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی موجود منجر شده است، تردیدی در مخاطب اصلی این سخنان وجود نداشت. عبارات شعارگونهای از این قبیل توان بالقوه زیادی در جذب آرای کسانی دارد که از وضع موجود به ستوه آمدهاند و از هر فرصتی برای ابراز مخالفت خود با حکومت و شخص علی خامنهای بهره میگیرند.
در واقع، قاطبه رأیدهندگان به حسن روحانی در روز انتخابات به احتمال زیاد اصولگرا یا اصلاحطلب (که او خود را در فضایی میان این دو تعریف کرده است) نخواهند بود و بلکه، همچون کسانی که در ورزشگاه شیرودی جمع شده و به نفع او شعار میدادند، عمدتا از قشرهای ناراضی و سرخورده از حکومت اسلامی خواهند بود. به عبارت دیگر، رأی به روحانی، هم چون آرایی که به نفع خاتمی در سال 76 و به نفع موسوی و کروبی در سال 88 ریخته شد، عمدتا نه رأی به او و بلکه رأی علیه خامنهای و نظام اسلامی خواهد بود. اشتباه است اگر تصور کنیم که این آرا متعلق به روحانی است و یا از آن ِ عارف است و با کنارهگیری او از میدان رقابت اکنون به سبد روحانی ریخته میشود.
جریان مقدمات انتخابات ۹۲ از آغاز تا کنون همچون یک چرخ-پیچ (roller-coaster) بالا و پایین رفتنهای غافلگیرانه و هیجانانگیزی داشته است. علاوه بر تحولات یاد شده در بالا، افشاگریهای نامزدهای اصولگرا علیه یکدیگر، گسلهای تازهای از درون حکومت را در معرض دید عمومی قرار داده است. اظهارات ولایتی در باره سیاست هستهای هشت سال گذشته از به هم ریختگی نظام سیاستگذاری بیت ولی فقیه پرده برداشت، و اعتبار جلیلی را به عنوان نامزد مورد نظر خامنهای زیر سؤال برد. چهره دو رویه قالیباف به عنوان یک «چماقدار روی موتورسیکلت» برملا شد، و سیاستهای مخرب حکومتی که به تحریمهای گسترده، سقوط ارزش ریال و تورم بی سابقه در کشور منجر شده از زبان خود مقامات حکومتی مطرح شد و مورد انتقاد قرار گرفت.
آن چه که گذشته البته مقدمات انتخابات بوده و روزهای آینده و پس از انتخابات ممکن است حوادث غافلگیرانه دیگری پیش بیاید که قابل پیشبینی نیست. این که «مهندسی» انتخابات به چه صورت و تا چه حد اعمال شود ممکن است هر پیشبینی قبلی را بیاثر کند. هنوز حتی روشن نیست که نامزد مورد نظر حکومت کیست و یا تعیین کنده نهایی او چه فرد یا نهادی خواهد بود. از همه مبهمتر موقعیت سعید جلیلی است. آیا او فرد برگزیده حکومت است که برای برآمدن او از صندوق رأی باید مهندسی شود؟ یا آنگونه که از اظهارات نامزدهای دیگر (مثلا ولایتی) بر میآمد او منظور نظر خامنهای نیست و یک جناح افراطی سپاه او را برای ریاست جمهوری نظام برگزیده است؟ در این صورت این سؤال پیش میآید که او چگونه و از سوی چه نهاد و مقامی در پنج سال گذشته از سوی نظام (خامنهای) سرنوشت مذاکرات اتمی را در دست داشته و این همه فاجعه اقتصادی و سیاسی (و خطر جنگ) را باعث شده است؟ با توجه به متن شرایط سیاسی و اقتصادی امروز حکومت و جامعه، این دوره از انتخابات نیز بعید به نظر میرسد که با سلام و صلوات و به آرامی به انجام برسد.
http://www.facebook.com/HosseinBagherZadeh
■ فریب نخورید روحانی را تایید کردند تا مردم را به صف انتخابات بکشند و بعد بگویند دیدید باز هم مردم یکپارچه شرکت کردند بعد مثل بار قبل کاندیدای خودشان را یعنی جلیلی یا ولایتی را برند ه اعلام کنند.
امید
■ آقای باقرزاده عزیز، افتخار شما این است که تا به حال رای نداده اید و پس می فرمایید آنان که رای دادهاند در خطا بوده اند! بگذارید شناسنامه اتان آلوده مهر جمهوری اسلامی نشود. باز هم ما توده ها خودمان را و شناسنامه امان را آلوده می کنیم تا شاید خودمان، تاکید می کنم خودمان ذره ذره دموکراسی را بر استبداد تحمیل کنیم. شما به فکر شناسنامه و نام خود باشید. ای کاش قدری در نظرات دیگران تامل می کردید. همین مطالبی را که آقایان ارسی و حاجی قاسمی در ضرورت رای دادن به روحانی در همین ایران امروز نوشتهآند. آیا امثال این آقایان که خود را آلوده «رای» می کنند درک درستی از شرایط ندارند یا اینکه بالعکس سیاست را واقعی و از منظر عموم مردم نگاه می کنند؟ امیدوارم که ایران امروز این یادداشت بنده را منتشر کند!
بهروز حسن پور
■ من از این واقع بینی استفاده میکنم و به جناب باقرزاده تبریک میگویم. ولی اگر در بین مردم برای مدت طولانی با آ نها محشور باشیم حرکت مردم را خیلی عجیب نمی بینیم. ما سال هاست که برای زیستن چون هر انسانی تلاش کرده و میکنیم اما کمتر از حد تلاشمان نتیجه گیری میکنیم. علاو بر مسائل تاریخی که داریم و اینکه در دو هزار سال اخیر ما حکومت مردمی نداشتهایم و زمانی حتی مجیز مغولان میگفتیم و این روحیه هنوز هم دوام دارد. کار را بسی مشکلتر کرده است. درد بزرگ ما این است که نمیدانیم و نمیخواهیم بدانیم که قدرت بالفعل مردم تا چه اندازه هست و ما تا چقدر میتوانیم از این قدرت عینی مردم برا ی اعتلای زندگی مردم و خودمان استفاده کنیم. ما آ نچه در ذهن خود میخواهیم با آنچه واقعا هست اشتباه میگیریم و خواسته ذهنی خود را به جای آنچه وجود دارد قرار میدهیم. در سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ فضای مناسبی برای بالا بردن میزان آگاهی مردم بوجود آمده بود که بنظر من از آن استفاده مطلوب نشد و ما میخواستیم برای کسانی که بیش از بیست در صد باسواد نبودند سوسیالیزم پیاده کنیم و بجای اینکه زمینه درک و فهم سوسیالیزم را ایجاد کنیم به دنبال پیاده کردن آن بودیم و با این کار اشتباه خود انسان های نخبه و توانایی هم که داشتیم بدست جلادان حکومت پهلوی سپردیم و حاصل آن اندک است در برابر بهائی که دادیم.
در سالهای فعالیت جبهه ملی دوم نیز دچار همین خطا شدیم و شعار (اصلا حات آری... دیکتاتوری نه) را سازشکارانه دانستیم و به کسانی که این شعار خیلی نزدیک به واقعیت میدادند چه نسبت های زشت که روا نداشتیم... در سال های اول انقلاب نیز با بر داشتن سنگ بزرگی که توان پرتاب آ ن را نداشتیم به جلادان ولی فقیه بهانه دادیم تا آ نچه خود میخواستند بنام مبارزه با گروه های مسلح همه را از دم تیغ بگذرانند در سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ هم با خواستار شدن بیش از حد توانمان مجددا به همان جلادان خون آشام ولایت فقیه بهانه دادیم تا دیکتاتور کوتولهای بنام احمدی نژاد بر گرده مان سوار کنند تا امروز بجای خواستن زندگی انسانی و شرافتمندانه باید تلاش کنیم که بدتر از احمدینژاد یعنی جلیلی که عقب ماندهتر از احمدی نژ اد است بر گردهمان سوار نشود. میگویند آدم عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود ولی با کمال تاسف ما چندین بار گزیده شدهایم.
اکنون نیز میتوانیم با استفاده از همان میزان اختلاف که میبینیم همان میزان که توانائی داریم و نه بیشتر بکوشیم تا از صرفنظر کردن از خاتمی به رفسنجانی و از رفسنجانی به روحانی از پشیمانی فردای خود جلوگیری کنیم. وقت تنگ و فرصت کم است با انتخاب آقای روحانی میتوان از سوریهای شدن ایران جلوگیری کرد و نه بیشتر و گرنه برای فردا خاکی نمیماند تا در فردای پشیمان شدن بسر کنیم.
■ چه صادقانه و شفاف بطور ضمنی خود و دیگران را نقد کرده و صحنهای واقعی تر از انتخابات پیش رو تصویر نمودید حال ـ رای شما چیست؟
با احترام
م. آذری