عدهای که همیشه منتظر بوده تا نیمه خالی آب را ببینند. همان نگاه «رادیکال» غیرسیاسی، فاقد تحلیل اجتماعی، که همیشه خواسته یک گام جلوتر از جامعه رفته، با جدایی از جامعه بهراحتی سرکوب شده، که مدعی فهم بیشتر و... بوده،که اگر به قدرت میرسید جز “خود”را قبول نداشت، یا بهکل مایوس و منفعل میشد و به حاشیه میرفت. یا اگر برنده میشد به هیچکس راه نمیداد. این نگاه را باید حتی در خود سرکوب کرد. از این نگاه جز استبداد برنمیآید و برنیامد.
تاریخ روشنفکری ما متاسفانه چنین است. به همین دلیل همیشه “بازی” خوردهاند. بویژه که عجول بودهاند که محاسبه نکرده انقلابی بوده و “دیگری” برده است. ولی او زمینهساز بوده، موج ایجاد کرده و در نهایت جامانده است.
امروز بسیاری فکر میکنند که جامعه هفتاد میلیونی ایران “غیرسیال” و مرده است. در حالی که مثل موم در برابر فشارها نرم و سفت میشود. میتواند به سرعت به جوش و خروش درآید؛ حتی فراتر از آن که در انقلاب ۵۷ شد. هرگز گول دریای آرام را نباید خورد، که محمد رضا پهلوی خورد.
جامعه ایران، بویژه بعد از تجارب بسیار با رشد ارتباطات و.... منتظر فرصت است اما به راحتی خود را نشان نمیدهد. حتی با سکوت خود گاهی همه را فریب داده است. جامعه ایران با رشد آگاهیها در “چند انتخابات”، آموخته چگونه از “تضاد”های موجود بهره بگیرد. تضادهایی که جبری هستند. جامعه به سرعت با فشارها با یک طرف همسو شده. چه، حال افراد مهم است. در ساختار قدرتی که همه را رانده است. همان گونه که در انقلاب مشروطه شد، حتی “ظل السلطان” که با مشروطه خواهان شد.
جامعه منافع و مصالح خودرا خوب تشخیص میدهد. حداقل امروز نیاز به “ولی” ندارد؛ چه روحانی چه روشنفکر، که از همه اینها گاهی جلوتر بوده. واکنشش “غیرقابل پیش بینی” که نشان داده است. در همه انتخاباتهای گذشته بعد از انقلاب “چنین”عمل کرده است. از دوم خرداد تا انتخابات سال ۱۳۸۸ - تا به خیابان آمدنش که همه غیر منتظره بود. کسی گمان نمیکرد در ۲۵ خرداد ۸۸ بالاتر از سه میلیون به خیابان بیایند و شعار تاریخی “رای من کجاست” سر دهند. شعاری که در ذهنیت همیشگی مردم ایران حک شد، امری که سابقه نداشت.
امروز هم هنوز جامعه “منتظر” است. درحال بررسی میان کاندیداهای تایید شده است. اگرچه اکثرشان تکلیفشان معلوم است ولی دوسه نفرشان هنوز معلوم نیست تا روز آخر چگونه بازی تبلیغاتی پیش خواهد رفت. به علاوه که هنوز هاشمی و خاتمی پشت صحنهاند که یکی از اینها با موافقت این دو وارد صحنه خواهد شد که اگر شدند بعید نیست حرکتی ایجاد شود. بر فشارهای اجتماعی باید افزودکه اگر انبوه شد همه تسلیم میشوند. آنوقت “کشتیبان را سیاستی دگر خواهد آمد” وگرنه در دریای طوفانی با ناخدایی “متوهم” و چاپلوسانی متظاهر به “دین” به قول هاشمی “تجزیه، انحطاط تا جنگ در انتظارمان هست”.
اسلحهفروشان شرق و غرب، کشورهای منطقه را تحریک میکنند تا شاید از این “نمط” هر کدام سهمی ببرند. ممکن است ایران در خط اول قرار بگیرد. همانگونه که صدام قرار گرفت. ایران سهم روسیه و چین است. میلیتاریزه کردن هر کدام کشورها به سود یکی از اینهاست.
واکنش مثبت جامعه هنوز معلوم نیست. اگر انبوه باشد همه را “مات”خواهد کرد. چه، نگرانیها درحال گسترش است. ظرفیت تعویض رای و صندوق ها در برابر هجوم مردم به صندوقها محدود است و دلبخواه نیست. همانطور که واکنش مردم هم فراتر از گذشته خواهد بود. زیرا زمینهها فراهمتر است، فقیر و غنی به آینده خودشان اطمینان ندارند. جنبش مایوسان و سرخوردگان همه محاسبات را بیکباره بهم میزند. حتی محاسبات “سردارانی که در عراق جنگیدند”. اینها آلوده و نفتیاند. اینها را باید در نظر گرفت.
اینجا ایران است نه چین، نه روسیه و نه کره شمالی. حتی طبقه روحانیاش نیز یکپارچه نیست و نبوده است و همیشه بخشی به سود مردم عمل کردهاند. در مشروطه، در نهضت ملی، تا امروز که این طبقه همانند جامعه ایران اگر بدون طبقه است ولی “رنگین کمانی” است. حتی روشنفکران خود را هم دارد که در بزنگاههای تاریخی وارد میدان شدهاند. البته مرتجعین فراوان هم دارد. اینک به نداهایی که میآید باید توجه نمود.
«تا ۴۸ ساعت قبل از انتخابات باید صبر کرد»(تابش خواهرزاده خاتمی - روزنامه اعتماد). مردم با هیجاناتشان بشدت منتظرند(جلاییپور - روزنامه بهار). باید به مکانیسمی برسیم که موجی که برای هاشمی به وجود آمده است فروکش نکند.(شکوریراد - جبهه مشارکت). در نهایت تلاش اصلاح طلبان و گروههای دیگر اجتماعی آن است که بین دو کاندیدای اصلاح طلب «عارف – روحانی» توافق ایجاد کرده، یکی رییس جمهور و دیگری معاونش، شود، تا شاید موج لازم را ایجاد نمایند.
اگر یک اصلاحطلب حتی یااعتدالگرا مانند “حسن روحانی” در کنار رهبر انقلاب قرار بگیرد در این شرایط مغتنم است که او از محاصره نظامیان شاید خارج شود. زیرا شرایط خراب کشور نفتی بیشتر وابسته به سیاست خارجی است که دیپلماسی و لابیگری لازم دارد تا انقلابیگری و نظامیگری، که دورهی هر دو گذشته است.