.(JavaScript must be enabled to view this email address)
عادی سازی روابطِ ایران با اسرائیل
مهمترین مسئلۀ ملی و بینالمللی ماست
پذیرفتنِ حقّ مردمِ اسرائیل برای زندگی در صلح و امنیّت جمعی در خاورمیانه، به معنای پشت کردن به مردم فلسطین یا دست کشیدن از اهداف انسانی و جهانیِ انقلابِ بهمن ماهِ هزار و سیصد و پنجاه و هفتِ شمسی، نیست، بلکه ترکِ جادۀ انحرافیِ ضد یهودی و دست شستن از دشمن تراشی و تنشزدایی است.
پذیرفتنِ حق مردمِ اسرائیل برای ایجاد یک کشورِ یهودی و دفاع از هستی آن، مغایر با حمایت از مردم فلسطین برای ایجاد یک کشور و دولتِ مستقلِ فلسطینی نیست، بلکه ترکِ حمایت از تروریزمِ حماسی– وهابی، و دست کشیدن از دخالت در امور دیگران است...
قبولِ یک واقعیّت عینی به نام دولت و ملت اسرائیل، و سعی و تلاش برای تنشزدایی از روابط ایران و اسرائیل، به معنای پیروزی اسرائیل و آمریکا بر جمهوری اسلامی ایران نیست؛ بل عینِ پیروزی عقل و معنویت و دانایی، بر جهل و جنگ و تباهی است.
آری، در آیندهای نه چندان دور، حقانیّت آن دسته از مقامات جمهوری اسلامی که امروزه از ضرورت تنشزدایی در رابطه با اسرائیل و پایان دادن به دشمنی با مردم اسرائیل سخن میگویند، به روشنی ثابت خواهد شد. زیرا چون روزِ آفتابی روشن است که از ۳۵ سال ستیزهجویی با مردم اسرائیل، به نام دفاع از حقوق آوارگانِ فلسطینی، نه سودی عایدِ آوارهی فلسطینی شده و نه ایران و جمهور اسلامی ایران نفعی از آن سیاست برده است... یعنی سرانِ نظام اسلامی به این پرسشِ وجدانهای آگاه باید پاسخ درخور دهند که: با تبدیلِ مسئله فلسطینیها به امری مذهبی– ایدئولوژیکی، با تقویتِ گروههای تروریستی حماس و جهاد اسلامی، با “فلسطینیتر از فلسطینی” شدن، جز تفرقۀ داخلی و جنگِ فرقهای، تضعیفِ جامعهی روشنفکری فلسطینی، تقویتِ رادیکالیسم مذهبی، تقلیل قدرت نهادهای مدنی و ملّی... چه چیز دیگری نصیب فلسطینیها شده؟ کدام امتیازی را از اسرائیل گرفتهاند؟ یا حمایت کدام قدرت بزرگ و متوسط بینالمللی را به دست آوردهاند؟ و در آن طرف، در اسرائیل، چه تأثیری داشته؟ آیا دست راستیها و مذهبیهای افراطی قویتر شدهاند یا نیروی سوسیال دمکراتها و گروههای صلح طلب و اعتدالی؟
ولی مهمتر از هر چیزی، موقعیّت خود ایران در غزه و در مناطقِ زیر کنترلِ دولتِ خودمختار فلسطینی است. یعنی بعد از سه دهه فلسطین، فلسطین گفتن، برای حماس و جهاد اسلامی سینه چاک کردن، از صلح، بد گفتن و از تروریزم حمایت کردن، ملّتِ ایران، چه نفعی برده است؟ خودِ جمهوری اسلامی کدام قلّهای را فتح کرده است؟
شما، هم– اینک، نتایجِ ماجراجوییهای سیاسی خود را در دنیای فلسطینی آشکارا میبینید! خالد مَشعل، رهبر سیاسی حماس که آن همه برای او مایه گذاشتید، عملاً در کنار اردوغانِ ناسیونالیستِ اسلامی قرار گرفته و ازین سیاستبازِ فرصت طلب میخواهد که بیاید و رهبری جهان اسلام را در دست بگیرد. شیخِ قطر با وعدۀ چند صد میلیون دلاریِ یاری به اهلِ غزه، مانند قهرمانی در آنجا مورد استقبال قرار میگیرد. اسماعیل هنیه “نخست وزیر” غزه، بر دست یوسف قرضاوی رئیس مجمعِ علماء اسلامی که خصمِ سوگند خوردهی ایران و شیعیان است، بوسۀ بندگی میزند و اعلامِ عبودیت میکند تا از هرگونه شبهۀ دوستی با ایران پاک شود! این است وضع غزه! در مناطق تحت کنترلِ دولتِ خودمختارِ فلسطین هم که نیازی به گفتن ندارد که سایهی جمهوری اسلامی را با تیر میزنند و نام بردن از حکومت اسلامی ایران به امری حرام و سخت مسئله ساز مبدّل گشته است...
درواقع، اثری که اسرائیل ستیزی یا فلسطینی کردن سیاست خارجی جمهوری اسلامی بر اوضاع داخلی و روابطِ خارجی ایران تا کنون گذاشته حقیقتاً توصیفناپذیر و نابودکننده بوده و در تاریخ شناخته شدۀ دیپلماسی جهانی نظیر و نمونهای برای آن نمیتوان پیدا کرد. یعنی تبدیل کردنِ جنگ و دعوای اعراب و اسرائیلیها را به مسئلۀ اصلی و حیاتّی حتی ناموسی و مذهبی در سیاستِ خارجی مملکتی مانند ایران، که خود دچارِ هزار و یک مشکل پیچیدهتر از مشکلِ فلسطینیی آواره است، جز در جمهوری اسلامی در جای دیگری نمیتوان سراغ داشت.
امروزه، چه کسی است که نداند، اگر با برنامههای صنایع هستهای ایران، چنین سرسختانه مخالفت میشود؛ اگر غرب و آمریکا با تحریمهای اقتصادی و مالی، چرخ اقتصادی ایران را از حرکت به جلو، باز میدارند و ایران را چنین منزوی و ایزوله میکنند؛ ریشه در مخالفتِ غیرمنطقیی جمهوری اسلامی ایران با موجودیتِ دولت و ملتِ اسرائیل دارد.
وقتی شما رهبرانِ نظام اسلامی، از روزِ نخست فرمانروایی، ایران را به صورت تهدیدِ مذهبی و سیاسی و نظامی، علیه موجودیت مردم اسرائیل درمیآورید و از نابودی کشوری که عضو سازمان ملل متحده است آشکارا سخن میرانید، آنها نیز به تلافی، جبهۀ اسرائیل، آمریکا و سعودی و شیوخ نفتی را علیه موجودیت و تمامیت ارضی ایران شکل میدهند و زندگی را برای مردم ایران روز به روز دشوارتر میکنند.
با چنین تجربیاتی ملت آزادهی ایران خوب فهمیده است که:
- رهبری جمهوری اسلامی، میان دشمنی با مردم اسرائیل و لغو تحریمهای فاجعهبارِ اقتصادی ایران، یکی را باید برگزیند...
- میانِ ستیزهجویی با هستی اسرائیل و تشنجزدایی با ایالات متحدهی آمریکا باید یکی را انتخاب کند.
- میانِ حمایت از حماسِ تروریست و صلح و امنیت در منطقه یکی را باید بگزیند...
یعنی، هم شعارِ مرگ بر اسرائیل سردادن و هم دوستی با غرب و آمریکا را خواستن امری غیرممکن است؛ هم با مردم اسرائیل دشمنی کردن، و هم– زمان، روابطِ سالم و امن و دوستانهی بینالمللی داشتن، یک خیالِ باطل است؛ هم علیه اسرائیل تروریست پروردن و هم صنایعِ پیشرفتهی هستهای داشتن یک رؤیای کودکانه است...
مردم کشور ما این حقایق را نیک فهمیده و در موقعیتهای مناسبِ سیاسی، ضرورتِ حیاتی برقراری ارتباطی سالم و دوستانه با دولت و مردم اسرائیل را گوشزد کردهاند تا بتوانند گِره از کارِ فروبستهی داخلی و خارجی ایرانِ دربندِ بلا، بگشایند.
حال نوبت مقامات جمهوری اسلامی ایران است که درکِ موقعیت کنند و با دقت و درایت از سیاستِ دشمنی با مردم اسرائیل که بیشتر از اسرائیل به خودِ ایران و ایرانی ضرر و زیان زده، دست بردارند و برای صلحی سراسری و پایدار و استوار در خاورمیانهای که از جنگهای قومی و مذهبی و بینالمللی و سکتاریستی، خسته و خونین است، به سهم خویش چارهای بیندیشند. فراموش نباید کرد که صلح و دوستی میان ایران و اسرائیل، محور اساسی آن صلح و امنیت سراسری آتی است که از اعراب و فلسطینی گرفته تا ترکیه و قفقاز و پاکستان و افغانستان... همه و همه میتوانند در سایهی آن درختِ اَمن صلح و دوستی در برابری و آزادی و یاری با یکدیگر زندگی کنند. حتی دمکراسی سازی و تأسیسِ آزادی در ایران نیز مشروط به عادی شدن روابط ایران و اسرائیل است.
۲۰ می ۲۰۱۳ - شیکاگو