ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 15.05.2013, 7:16
انتخابات به کدام سو می‌رود؟

حسین باقرزاده

سه‌شنبه  ۲۴  اردیبهشت ۱۳۹۲ –  ۱۴ مه ۲۰۱۳

واقعه‌ای که در نیم ساعت آخر مهلت ثبت نام داوطلبان نامزدی ریاست جمهوری اسلامی در ساختمان وزارت کشور در تهران اتفاق افتاد ولوله‌ای در محافل سیاسی ایران ایجاد کرد.  حضور دو عنصر شاخص سیاسی برای ثبت نام، که هر یک از مدت‌ها پیش به دلایل کاملا جداگانه مورد طعن و لعن گسترده دستگاه تبلیغاتی ولایت فقیه قرار گرفته‌اند محاسبات سیاسی را به هم ریخت و تحلیلگران بسیاری را به بازبینی مجدد ارزیابی‌های خود واداشت.  هاشمی رفسنجانی به دنبال تلفنی که ظاهرا با دفتر رهبری داشته یکباره تصمیم می‌گیرد که در آخرین لحظات خود را به محل ثبت نام برساند، و اسفندیار رحیم مشایی همراه با شخص رییس جمهور که هم‌چون یکی از حامیان او  وی را همراهی می‌کرد در محل حاضر شد.  تقریب زمانی این دو حرکت به حدی بود که برخی ادعا (یا گمانه‌زنی) کردند که آنان با یک‌دیگر از پیش این حرکت را هم‌آهنگ کرده بودند.

از آغاز، نفس این که یکی از این دو با استناد به تماس دفتر رهبری به این کار اقدام کرده و دیگری با حمایت و همراهی رییس جمهور، خود معنایی نمادین داشت.  هاشمی از قبل گفته بود که تنها با موافقت رهبری به این کار دست خواهد زد، و حضور او را بسیاری دلیل بر این گرفتند که او از حمایت ضمنی خامنه‌ای برخوردار خواهد شد.  در مقابل، رحیم مشایی که هیچگاه تصمیم یا تمایل خود را برای نامزدی در انتخابات رسما و علنا ابراز نکرده بود به تشویق رییس جمهور اتکا داشت، و این احمدی‌نژاد بود که از ماه‌ها پیش در سخنرانی‌های خود و تجلیل‌هایی که از او می‌کرد، زمینه را برای ورود او آماده کرده بود.  دو زمینه مختلف حضور این دو داوطلب، آنان را خواه ناخواه در ذهن بسیاری از رأی‌دهندگان در دو قالب جداگانه قرار داده است.  یکی به عنوان کسی که در این شرایط سخت حاضر شده نامهربانی‌های گذشته را فراموش کند به کمک یار غار قدیمی خود شتافته است و ولی فقیه را نمایندگی می‌کند، و دیگری به عنوان نسخه دوم احمدی‌نژاد (به گفته احمدی‌نژاد: «مشایی یعنی احمدی‌نژاد، و احمدی‌نژاد یعنی مشایی»)، نماینده او بشمار می‌رود.  یکی نماینده «اسلامیت» نظام، و دیگری نماینده «جمهوریت» آن.

صرف نظر از این تفاوت، این دو داوطلب در یک چیز مشترکند: هر دو به دلایل جداگانه‌ای مطرود خامنه‌ای بوده‌اند و مورد طعن و لعن هواداران او قرار گرفته‌اند.  روابط هاشمی با خامنه‌ای از انتخابات سال 1384 به بعد به هم خورده بود.  در آن سال، در مصاف دور دوم انتخابات بین هاشمی و احمدی‌نژاد، بر خلاف انتظار بسیاری، دومی سر از صندوق‌های رأی برآورد و هاشمی تلویحاً خامنه‌ای را مسئول این شکست خود دانست (او گفته بود که نمی‌داند به کجا شکایت کند، چرا که مرجع شکایت خود مسئول «تقلب» در انتخابات بوده است).  پس از آن، این شکاف عمیق‌تر شد، و در تحولات پس از انتخابات سال 88 که احمدی‌نژاد برای بار دوم به صورت معجزه‌آمیزی سر از صندوق‌های رأی برآورد، حمایت ضمنی هاشمی از جنبش سبز و تصریح خامنه‌ای بر نزدیک‌تر بودن نظرات احمدی‌نژاد به او (نسبت به هاشمی)، فاصله آن‌ها را به حدی رساند که هاشمی از امامت نماز جمعه عملا خلع شد و حملات اطرافیان خامنه‌ای به هاشمی شدت یافت، تا این اواخر که افرادی مانند وزیر اطلاعات نیز رفسنجانی را علنا به کارگردانی «جریان فتنه» متهم کردند.

رحیم مشایی البته هیچ‌گاه به خامنه‌ای نزدیک نبوده، و بلکه حضور او در کنار احمدی‌نژاد برای خامنه‌ای قابل تحمل نبوده است.  دلیل اصلی این امر ظاهرا برخی از گفتارها و رفتارهای «ملی‌گرایانه» مشایی بوده که چندین بار مورد تخطئه خامنه‌ای و جامعه روحانیت قرار گرفته است.  وقتی احمدی‌نژاد در دور دوم ریاست جمهوری خود او را به معاونت برگزید، خامنه‌ای رسما با این کار مخالفت کرد و احمدی‌نژاد را وا داشت که او را از این مقام بردارد.  احمدی‌نژاد با اکراه این کار را کرد، ولی او را با اعطای مقاماتی دیگر نزد خود نگه داشت، و در طول زمان با نوعی کج‌دهنی به خامنه‌ای بارها به تجلیل و تقدیر از او پرداخت.  در مقابل، هواداران خامنه‌ای با اطلاق لقب «لیدر جریان انحرافی»، او را در ردیف رهبران «جریان فتنه» (جنبش سبز) قرار دادند و شدیدترین حملات را متوجه او کردند.  حملاتی که در یکی دو سال گذشته از سوی کیهان و طرفداران خامنه‌ای متوجه اسفندیار رحیم مشایی و اکبر هاشمی رفسنجانی شده به حدی بوده است که از دید آنان این دو می‌بایست عملا از صحنه سیاسی جمهوری اسلامی به کلی طرد شوند و به خصوص مشایی پس از پایان دوره احمدی‌نژاد جایی در ساختار سیاسی ایران نداشته باشد.

اکنون این دو مطرود دستگاه ولایت فقیه در آخرین لحظات نام نویسی برای ریاست جمهوری در محل حضور یافته‌اند و داوطلب این مقام شده‌اند.  حضور این دو، شرکت ده‌ها داوطلب شناخته شده دیگر را تحت الشعاع قرار داده و جامعه سیاسی ایران را به هیجان در آورده است.  گمانه‌زنی‌های زیادی در مورد گذر این دو از خان نظارت استصوابی شورای نگهبان صورت گرفته و بسیاری از مخالفان خامنه‌ای، این واقعه را فرصتی برای بسیج علیه او یافته‌اند.  از بین اینان، اصلاح‌طلبان به هاشمی چشم دوخته‌اند، و برخی از سکولارها حضور مشایی را کانالی برای گذار از روحانیت به سکولاریزم ارزیابی می‌کنند.  گرچه نه هاشمی کارنامه قابل توجهی در اصلاح‌طلبی دارد و نه مشایی با اعتقادات آخر الزمانی خود می‌تواند یک سکولار تلقی شود.  در واقع، استقبال وسیعی که از سوی بخش بزرگی از اصلاح‌طلبان و سکولارها از داوطلبی این دو به عمل آمده است بیش از آن که حاکی  از خصوصیات این دو تن باشد گویای وانفسای بزرگی است که ایران تحت کنترل نظام جمهوری اسلامی امروز بدان دچار شده است که برای خلاصی از آن چشم‌ها اکنون به امثال هاشمی رفسنجانی و رحیم مشایی دوخته شده است.

حضور این دو،البته محاسبات دار و دسته ولی فقیه را نیز به هم ریخته است.  شورای نگهبان که کار تصفیه داوطلبان را از سوی ولی فقیه به عهده دارد با گزینه‌های سختی رو به رو است.  این شورا با توجه به مواضع و اظهارات اعضای آن در گذشته، قاعدتا باید هر دو داوطلب را حذف کند.  ولی، عواقب سیاسی این کار آن قدر سنگین است و انتخابات را آن قدر بی‌روح خواهد کرد که احتمال آن بسیار ناچیز به نظر می‌رسد.  تصویب یکی از این دو نامزد و حذف دیگری نیز به سختی حتی برای هواداران خامنه‌ای قابل توجیه است.  از این رو تنها گزینه کم دردسرتر، ظاهرا تصویب هر دو داوطلب و اجازه عبور آنان از صافی شورای نگهبان است.  این از دید بسیاری، محتمل‌ترین شق ممکن است، و بسیاری (از جمله، خود دو داوطلب) با این احتمال از هم اکنون خود را برای مراحل بعدی آن آماده کرده‌اند.  آقای هاشمی رییس ستاد انتخاباتی خود را منصوب کرده، و احمدی‌نژاد از هم اکنون حتی پیروزی مشایی را به طرفداران خود نوید داده است.

با فرض اخیر، اطرافیان خامنه‌ای به دست و پا افتاده‌اند که چاره مناسبی بیندیشند.  آنان سخت به دنبال آن هستند که از تعداد نامزدهای وابسته به خامنه‌ای بکاهند و معروف‌ترین آنان را وا دارند تا به نفع یک نامزد که بیشتر مورد نظر و اعتماد خامنه‌ای است کنار روند.  اکنون بیشتر نگاه‌ها متوجه سعید جلیلی نماینده جمهوری اسلامی در مذاکرات هسته‌ای است.  ارزیابی استراتژیست‌های خامنه‌ای بر این است که اگر اصولگرایان روی فردی مانند جلیلی موافقت کنند و انتخابات به یک رقابت سه طرفه (بین هاشمی، مشایی و جلیلی) تبدیل شود، با توجه به این که آرای مخالفان و معترضان به خامنه‌ای بین هاشمی و مشایی تقسیم خواهد شد، جلیلی می‌تواند (با تقلب نه چندان بزرگی، اگر لازم شد) با بیش از 50% آرا از صندوق سر بر آورد.  حتی اگر انتخابات به دور دوم بکشد (بین جلیلی و یکی از دو تن دیگر)، باز فرصت برای مهندسی کردن آن باز خواهد بود، و حکومت می‌تواند نتیجه مطلوب خود را به دست آورد.  (توجه کنیم که بخش کوچکی از رأی دهندگان به هاشمی و مشایی حاضر خواهند شد در دور دوم به دیگری رأی بدهند.)  یعنی حضور هاشمی و مشایی ضمن این که آمار شرکت مردم در انتخابات را بالا خواهد برد، و هدف اصلی و تبلیغاتی حکومت از برگزاری انتخابات را تأمین خواهد کرد، در نهایت می‌تواند به پیروزی نامزد مطلوب و مورد نظر خامنه‌ای تمام شود و قدرت مطلقه خامنه‌ای را بیش از پیش تقویت کند.

این واقعیتِ بازی‌ای است که اکنون در صحنه سیاسی ایران به راه افتاده و بسیاری از نیروهای سیاسی اپوزیسیون را هیجان  زده کرده است.  به وضوح، اگر نقشه اطرافیان خامنه‌ای به تقلیل نامزدهای خود به یک عنصر اصلی (و حذف نامزدهای معروف دیگر) منجر شود، شرکت در انتخابات به نفع هاشمی یا مشایی ممکن است نتیجه‌ای جز گرم کردن تنور انتخابات و شکست هر دو آن‌ها نداشته باشد.  کسانی که از هم اکنون و پیش از قطعی شدن نهایی نامزدها (که ممکن است تا روزهای آخر پیش نیاید) به تبلیغ برای شرکت در انتخابات به نفع هاشمی یا مشایی پرداخته‌اند دانسته یا ندانسته وارد بازی خطرناکی شده‌اند.  آنان ممکن است از این طریق، هدف اصلی خامنه‌ای یعنی برگزاری یک انتخابات پر شور را تأمین کنند بدون این که بتوانند نامزد خود را به ریاست جمهوری برسانند.  از سوی دیگر، نهایی شدن فهرست نامزدها ممکن است تا آخرین روز طول بکشد - و آن‌گاه وقت برای بسیج رأی‌دهندگان به نفع این یا آن نامزد دیر شده باشد.

به این ترتیب دیده می‌شود که حکومت با تصویب نامزدی هر دو داوطلبی که مورد طعن و لعن دستگاه ولی فقیه قرار گرفته‌اند ممکن است بتواند بهترین نتیجه را برای خود به دست آورد.  از یک سو، با برگزاری یک انتخابات «آزاد» (به تعریف احمدی‌نژاد و هاشمی رفسنجانی)  نوعی سعه صدر از خود نشان دهد، و طرف‌داران این دو نامزد و بخش بزرگی از مردم را که به آنان امید بسته‌اند به پای صندوق‌های رأی بکشاند و سندی برای اثبات «مشروعیت» خود در سطح جهانی فراهم آورد.  و از سوی دیگر، اگر ورق خود را خوب بازی کند، ممکن است بتواند نامزد مطلوب خود را (با کمی مهندسی در انتخابات) در نهایت از صندوق به در آورد.  فعالان سیاسی که به انتظار تصویب نامزدی هاشمی یا مشایی نشسته‌اند تا به حمایت از آنان برخیزند، فضای زیادی برای مانور ندارند، و ممکن است تا آخرین روز (و تعیین قطعی نامزدهای خامنه‌ای) نتوانند تاکتیک مناسبی را اتخاذ کنند.  به نظر می‌رسد که در این بازی سیاسی، دستگاه ولایت فقیه دست بالا را دارد و شانس برنده شدن او بیشتر است.

http://www.facebook.com/HosseinBagherZadeh