سهشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۲ – 30 آوریل 2013
تشکل جدیدی به نام «شورای ملی ایران» اولین نشست خود را با حضور حدود دویست نفر از اعضا در روزهای آخر هفته گذشته در پاریس برگزار کرده است. شورا بر مبنای منشوری 16 مادهای («برای برگزاری انتخابات آزاد») شکل گرفته که سال پیش برای امضا تنظیم و منتشر شده است. گفته شده که هزاران نفر از «افراد منفرد و حقیقی» به اضافه تعدادی از «سازمان های سیاسی و مدنی» این منشور را امضا کرده و به شورا پیوستهاند، و صفحه فیسبوک شورا بیش از 23 هزار like را نشان میدهد. شورا خود را مرکب از نیروهای جمهوریخواه و طرفداران نظام پادشاهی معرفی کرده و تعیین شکل نظام سیاسی آینده ایران را به انتخاب مردم واگذاشته است. صرف نظر از نکات ریز و درشت دیگر، شورا یک نقطه قوت بزرگ و یک نقطه ضعف بزرگ دارد - و این دو نقطه قوت و ضعف بزرگ هر دو در شخص رضا پهلوی که به عنوان سخنگوی شورا انتخاب شده جمع گردیده است.
تشکیل شورا به عنوان نهادی برای همگرایی (بخشی از) نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی به نفسه عمل مثبتی است. اپوزیسیون از تشتت و تفرقه در طول سالیان دراز صدمه فراوانی خورده، و با فرقهگرایی خود خدمت بزرگی به جمهوری اسلامی کرده است. اگر استبداد مذهبی حاکم یک معضل ملی است، و اگر استقرار دموکراسی خواست غالب نیروهای اپوزیسیون است، باید پذیرفت که رفع آن معضل و تحقق این خواست نیز جز با یک حرکت ملی عملی نخواهد بود. این حرکت ملی نیز وقتی میتواند شکل بگیرد که گروهها و گرایشهای سیاسی دموکراسیخواه بتوانند با پذیرش تفاوتها و اختلاف نظرهای یکدیگر حول شعارها یا ارزشهای مشترکی مانند انتخابات آزاد، اعلامیه جهانی حقوق بشر و مانند اینها گرد هم آیند و پیکاری مشترک را برای استقرار دموکراسی سازمان دهند تا پس از آن بتوانند اهداف و آرمانهای خود را در محیطی دموکراتیک و با ساز و کارهای دموکراتیک پیش ببرند.
از این رو، از هر حرکتی مانند شورای ملی ایران که در این جهت شکل بگیرد و بتواند بخشی از اپوزیسیون را حول خواستهای مشترک دموکراتیک گرد هم آورد باید استقبال کرد. منشوری که مبنای تشکیل این شورا شده است نیز عمدتا شامل ارزشهای دموکراتیک و حقوق بشری است و با تغییراتی جزیی در ردیف منشورهای متعددی بشمار میرود که در ده سال گذشته از منشور 81 به بعد در خارج کشور منتشر شده و بعضا مبنای همگراییهای خاصی قرار گرفته است. به جز این، شورا انتخابات آزاد را هدف راهبردی خود قرار داده و براندازی جمهوری اسلامی را پیش شرط لازم برای آن دانسته است. در عین حال، شورا (از زبان سخنگوی خود) بر راهکار «نافرمانی مدنی و بدون خشونت» برای «براندازی» جمهوری اسلامی تأکید کرده است!
صرف نظر از نکات ریز و درشتی که در باره ساختار شورا و عملکرد آن و انتقادات به رهبری آن تا کنون مطرح شده و هست در این جا به بزرگترین نقطههای قوت و ضعف آن میپردازیم. به روشنی، بزرگترین نقطه قوت این تشکل حضور آقای رضا پهلوی به عنوان سخنگوی شورا است. آقای پهلوی شناخته شدهترین شخصیت در اپوزیسیون برانداز جمهوری اسلامی در بین مردم ایران است، و اقلیت قابل توجهی از مردم بازگشت او به «قدرت» را انتظار میکشند. او بیش از هر کس دیگر در معرفی و تبلیغ شورای ملی تلاش کرده و شورا عملا به نام او شناخته شده است. اکثریت قاطع امضاکنندگان منشور شورا نیز در واقع به پیروی از او به این کار دست زدهاند و حاضر شدهاند در ردیف سایر امیدبستگان به او دور هم جمع شوند و کاری مشترک را سازمان دهند.
آقای پهلوی همچنین سخنرانی ماهر و بلیغ است. او به راحتی با مخاطب سخن میگوید و پیام خود را منتقل میکند. سیاستمدار است و مرتبا بر ارزشهای انسانی، دموکراتیک و حقوق بشری تأکید میورزد. چنان مینماید (و تأکید میکند) که برای او استقرار یک نظام سکولار- دموکرات مهمتر است تا این که شکل نظام چگونه باشد. میگوید که تابع رأی آزاد مردم است، و مردم اگر به نظام جمهوری رأی بدهند او آن را خواهد پذیرفت. در صحنه بینالمللی نیز تا حدی شناخته شده است، و با کانونهای قدرت رابطه دارد. به رسانهها و رادیو تلویزیونهای فارسیزبان خارج کشور به راحتی راه پیدا میکند و مجریان و مصاحبهکنندگان نوعا با او نرم و با احترام رفتار میکنند تا او همه سخن خود را بگوید و در سؤال و جواب دچار مخمصه نشود!
فردی با این تواناییها و خصوصیات سرمایه بزرگی است، و اکنون که این سرمایه در خدمت شورای ملی ایران قرار گرفته است آن را باید بزرگترین نقطه قوت این شورا دانست. ولی به دلایل دیگر، حضور رضا پهلوی به عنوان سخنگوی این شورا بزرگترین نقطه ضعف آن نیز بشمار میرود. برای بررسی این موضوع باید توجه کرد که درست به دلیل این که کسی مانند آقای پهلوی با گوشه چشمی به باز گرفتن تخت بر باد رفته پدر در رأس این شورا قرار گرفته است، شورا عمدتا به نیروهای پادشاهیخواه محدود شده و در جذب نیروهای جمهوریخواه موفقیت بسیار ناچیزی داشته است - واقعیتی که در ترکیب ٣۵ ﻧﻔﺮه اﻋﻀﺎی ﺷﻮرای ﻋﺎﻟﯽ و ٩ ﻧﻔﺮه اﻋﻀﺎی دﻓﺘﺮ ﺳﯿﺎﺳﯽ شورا که درنشست پاریس انتخاب شدهاند به وضوح دیده میشود. یعنی آقای پهلوی اگر به این امید که نیروهای جمهوریخواه را در کنار پادشاهی خواهان در یک نهاد ملی گرد هم آورد به تأسیس این نهاد پرداخته است، از هم اکنون میتواند ببیند که این تلاش ناموفق بوده است - و تا وقتی که آقای پهلوی منتظرالسلطنه در رأس نهادی این چنینی باشد انتظار دیگری نباید داشت. ولی چرا؟
بخشی از پاسخ این خواهد بود که آقای پهلوی نقش متناقضی را ایفا میکند. از یک طرف فعالیت سیاسی را برای خود (به حق) یک «مسئولیت ملی» میشناسد و در این حیطه فعالیت میکند، و از سوی دیگر مایل است «اگر مردم بخواهند» به عنوان شاه مشروطه بر تخت بنشیند و در سیاست دخالت نکند. با توجه به تواناییها و رفتار فعلی او به سختی میتوان یک رضا شاه پهلوی را تصور کرد که در ایران آینده همانند شاهان فعلی اروپا بر تخت شاهی نشسته است و در بازار داغ سیاست که جنگ و جدل سیاسی بین نیروهای مختلف در گرفته است، او دندان روی جگر گذشته و دخالتی نمیکند و نظری نمیدهد! کار شاهی کردن در دموکراسیها ساده نیست، و این کار برای کسی که سالها (و لو به دلیل احساس وظیفه) به فعالیت سیاسی پرداخته است تقریبا محال به نظر میرسد! در واقع، رفتار آقای پهلوی بیشتر به کسی میماند که به دنبال یک مقام اجرایی یا نیمه اجرایی (مثلا رییس جمهوری) است تا مقامی کاملا تشریفاتی.
بخش دیگر پاسخ به مسئله اعتماد بر میگردد. مردم ما حرف و قول زیاد شنیدهاند و خیانت به اعتماد را بیشتر چشیدهاند. از قول و قرارهای آقای خمینی در پاریس در مورد حقوق زنان، آزادی احزاب، آزادی کمونیستها و این که جمهوری اسلامی او چیزی مانند جمهوری فرانسه است و آب و برق رایگان برای مردم، و بعد رفتار و گفتارهای او پس از کسب قدرت و این که «من حیله کردم»، بگیریم، تا آن چه که زمانداران و سیاستپیشگان در پیش و پس از انقلاب به مردم گفتهاند و بعد خلاف عمل کردهاند، با توجه به همه اینها میتوان عمق بیاعتمادی مردم را به قول و قرارهای سیاستمداران را درک کرد. مردم به خصوص با تجربه تلخ و دردناکی که از خمینی دارند به قول و وعدههای سیاستمداران خارج کشوری بیشتر با چشم تردید مینگرند و کمتر اعتماد میکنند.
پذیرش حاکمیت صندوق رأی که به صورت شعار «انتخابات آزاد» به گفتمان غالب در خارج کشور تبدیل گردیده، و هدف شورای ملی ایران نیز اعلام شده، تا آن جا که روی کاغذ است یا به صورت شعار مطرح میشود بسیار زیبا است. ولی چه تضمینی هست که اگر نتیجه چنین انتخاب یا انتخاباتی به ضرر ما تمام شد ما آمادهایم آن را بی چون و چرا بپذیریم؟ برای بسیاری، انتخاب آزاد یعنی انتخابی که «من» میپسندم، و انتخاب «دیگر» یعنی که در انتخاب تقلب شده یا مردم فریب خوردهاند و یا هزار توجیه دیگر. به عبارت دیگر، دموکراسی که «روشی معین برای نتیجهای نامعین» تعریف شده است برای اینان تنها وقتی معنا پیدا میکند که نتیجه آن معین (و مطلوب) باشد. هر نتیجه نامطلوب از دید اینان حاکی از آن است که دموکراسی تحقق نیافته است! در حالی که یک دموکرات واقعی کسی است که نشان دهد که به رأی مردم احترام میگذارد و لو این که او شخصا با نتیجه رأی مخالف باشد.
آقای پهلوی در موقعیتی است که، اگر مایل باشد، میتواند صداقت خود را در تعهد به صندوق رأی نشان دهد. برای این کار کافی است به واقعه سقوط رژیم سلطنتی در سال 57 برگردیم. این واقعه البته برای ایشان و اقلیتی که با انقلاب مخالف بودند بسیار تلخ و احیانا دردناک بوده است، ولی انکار نمیتوان کرد که اکثریت قاطع مردم در انقلاب شرکت داشتند و سقوط نظام سلطنتی را جشن گرفتند. علاوه بر این در رفراندومی که در 12 فروردین 58 انجام شد اکثریت قاطع و قریب به اتفاق مردم به نفی سلطنت و استقرار جمهوری اسلامی رأی دادند. اقلیت بسیار کوچکی (مانند من) در این رأیگیری شرکت نکردند، ولی این امر صرفا به این دلیل بود که با گزینه جمهوری اسلامی مخالف بودند. (طرفداران سلطنت که نیز اقلیت بسیار کوچکی بودند این گزینه را داشتند که رأی منفی بدهند و بسیاری از آنان چنین کردند.)
رأیگیری 12 فروردین البته اشکالات زیادی داشت و عمدهترین آن مخیر کردن مردم بین نظام تجربه شده سلطنتی و نظام مجهول جمهوری اسلامی بود. یعنی برای اکثریت قاطعی که انقلاب را تأیید کردند، رأی شامل دو بخش منفی (نفی نظام سلطنت) و مثبت (تأیید جمهوری اسلامی) بود. با توجه به فریب عمدهای که مردم از دست روحانیت حاکم در مورد نظام جمهوری اسلامی خوردند میتوان در اعتبار جنبه مثبت رأی اشکال وارد کرد. ولی در مورد جنبه منفی آن، مردم رأیدهنده میدانستند چه چیزی را نفی میکنند و علیه نظامی رأی میدادند که سالها خود آن را تجربه کرده بودند و اکنون علیه آن به پا خاسته بودند. از این رو، در مورد جنبه منفی آن یعنی نفی سلطنت نمیتوان اشکالی حقوقی وارد کرد (حتا اگر گفته شود در این مورد مردم حماقت به خرج دادند). همچنین، میتوان با استدلال خود خمینی که «پدران ما حق نداشتند برای ما تصمیم بگیرند» نتیجه گرفت که هیچکدام از دو جنبه مثبت و منفی آن رأیگیری امروز دیگر اعتباری ندارد، ولی این امر به اعتبار رأی برای آن روز خدشه وارد نمیکند.
یعنی مردم ایران در اکثریت قاطع خود در روز 12 فروردین 58 به نفی سلطنت رأی دادند. این نتیجه البته برای طرفداران پادشاهی تلخ بوده است، ولی یک محک تعهد به «انتخابات آزاد» پذیرش چنین نتیجهای است. برای طرفداران پادشاهی، تعهد به «انتخابات آزاد» ایجاب میکند که نه به دنبال «احیای» نظام سلطنتی و بلکه به دنبال «بازتأسیس» آن باشند. یعنی نتیجه رفراندوم 12 فروردین 58 را (در وجه منفی آن) رسما بپذیرند و در عین حال برای بازتأسیس نظام مطلوب خود (باز از طریق صندوق رأی) مبارزه کنند. آقای پهلوی نیز به عنوان رهبر و سخنگوی نهادی که این شعار را بر سر در خود نصب کرده میتواند با پذیرفتن وجه منفی نتیجه رفراندوم 12 فروردین 58 تعهد خود به انتخابات آزاد را عملا نشان دهد و به این وسیله در بین مردم و نیروهای سیاسی غیر پادشاهیخواه اعتمادسازی کند - یا شاهد محدود شدن هر چه بیشتر شورا به نهادی از طرفداران خود باشد و صفت «ملی» آن را بلکل از معنا تهی سازد.
آقای پهلوی در هر نهاد سیاسی که بخواهد به صورت فعال شرکت کند با چنین مشکلی روبرو خواهد بود. او با یک چنین موضعگیری البته بخشی از هواداران خود را که اعتقادی به صندوق رأی ندارند از دست خواهد داد، ولی اعتماد بخشی دیگر از جامعه سیاسی را به دست خواهد آورد. در نهایت او باید انتخاب کند که کدامین طرف معادله را به طرف دیگر ترجیح دهد، و اگر میخواهد به شکل موجود ادامه دهد نباید انتظار داشته باشد که بیش از محدوده کوچک جمعی از هواداران خود، در جامعه سیاسی ایران جدی گرفته شود.
http://www.facebook.com/HosseinBagherZadeh