سلام سید، مدتها بود که میخواستم برایت نامهای بنویسم، برای شما.
تو مرا نمیشناسی ولی من خوب تو را میشناسم. زندانی بودم. به جرم امنیتی. امنیت کشور را بر هم زده بودم. با افکار و قلمم . نه از تو بت میسازم و نه ستایشت میکنم. بگذریم.
شنیدهام که آمدنت در انتخابات بحث داغی شده. من که دیدگاه سیاسیام خاکستری شده. این کار را آنها با من کردند، وقتی که در زندانهای انفرادی هم بازی مورچههای انفرادی شده بودم. تو بیایی یا نیایی برای من فرقی نمیکند. من از ایران خارج شده ام. من دیگر رای هم نمیدهم، چون از ورود به سفارت کشورم هراس دارم. قید ایرانی بودنم را میزنم. پاسپورت ایرانی میخواهم چه کار؟! پاسپورت خارجی گرفته ام.
دوستانت میگویند که دغدغه داری. نگران آیندهی کشوری! فکر کنم نمیدانی که داستان این قوم قرار است به زودی ختم به خیر شود. نشنیدهای؟! ما هر لحظه دعای “اللهم اشغل الظالمين بالظالمين” زمزمه میکنیم. ایمان داریم که میروند. چرا؟ چون تاریخ میگوید. چون “الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم”. مگر ایمان نداری؟ حالا چطور میروند دیگر دست خدا. به ما ربطی ندارد. خودش گفته و خودش باید عملی کند.
اصلا فرض کنیم که آمدی. خواستی تغییری ایجاد کنی. نقشه حکومت را بر هم بزنی. باز هم فرض کن که ما هم قانع شدیم به رای دادن، اگر رایات را دزدیدند چه میکنی؟ اگر دوباره از ما حمایت خواستی، ما باز هم باید انفرادی و باتوم و زندان و گاز اشکآور و خون برادر و اشکهای مادر را ببینیم؟ و در آخر تو هم در خانه ات زندانی شوی؟
بهتر نیست که انتخابات را رها کنیم. تو بیانیه ات را بدهی، دیدارت را کنی، دلجویی کنی؟ ما هم از این سوی آب اپوزسیون میشویم و فشار میآوریم. از تحریم حمایت میکنیم و اگر دیدیم فضا مهیاست زمزمههای حمله نظامی را راه میاندازیم. در این صورت دیگر رأیای نخواهد بود که دزدیده شود. و دیگر آن داستانهای سال ۸۸ تکرار نخواهد شد و آب در آسیاب حکومت نخواهیم ریخت. بهتر نیست که هیچ کاری نکنیم؟ خودمان هم میشینیم و به جمع منتقدین میپیوندیم و به این و آن حمله میکنیم.
اصلا تو هم بیا این سوی آب. اوضاع بد نیست. هر کسی هر کاری در ایران کرد، یک نظری میدهیم. اگر دیدیم کتک خورش خوب است مزدور حکومتاش میکنیم. اگر عبا و عمامه داشت، بیشک جیرهخوار است. نگران مردمی هستی که قرار است زیر بمب باران بمب افکنها و تحریمهای غرب باشند؟ آنها خودشان مقصر هستند. آنها یا حامیان حکومتاند یا اگر از ناراضیان هستند، نباید سال ۸۸ سکوت میکردند.
آری خاتمی جان. حکم من این است. خشونت فقط با خشونت پاک میشود. من همانی هستم که به واسطه رفتار خشونت آمیز خودم، قربانی خشونت شدم. خاتمی جان بیا که ایرانی در خارج، به مرگ ایرانی در ایران راضی شده است. بیا که ایرانی در ایران جان به لب اش رسیده و خودسوزی میکند. بیا که دیگر بعد از این انتخابات نه انتخاباتی خواهد بود و نه امیدی. آنچه خواهد ماند لاشه نیمهجان مردم است و گرگ خونخوار و سایه کفتارها.
بیا حتی اگر میدانی نتایج آرا مهندسی شده است. حتی اگر میدانی که بعد از رای نیاوردن ات قرار است مورد هجوم تبلیغاتی باشی. قرار است در صدا و سیما کسی باشی که “مردم” دیگر به آن اعتماد نمیکنند.
آمدنت وظیفه است، انتخاب نیست. وظیفهای در قبال آیندگان. بیا تا اگر آیندگان از ما پرسیدند که چرا در کشوری که هنوز انتخابات برگزار میشد، تن به خشونت با مردمتان دادید، تردید نداشته باشیم که شاید حضورمان در انتخابات مانع بسیاری از رنجها میگشت.