در پروسههای تکاملی در طبیعت (evolution) روال براین است که چنانچه موجودی نتواند خود را با شرایط محیط ناشی از تکامل وفق دهد، حق ادامه حیات در محیط جدید را از خود سلب نموده و محکوم به فناست. نظام جمهوری اسلامی در ایران را نیز میتوان در لیست موجوداتی قرار داد که در خطر فنا شدن قرار دارند (bedrohte Tiere). چه این نظام بدلیل عدم توانیش در وفق دادن خویش با تحولات جهانی، و بیاعتنائیش به پی آمدهای آن، کم کم قدم به مرحلهای میگذارد که حق حیات و ادامه بقای خود را روزبروز بیشتر بخطر میاندازد.
نظام ولایت فقیه که نظامیست متشکل از مولفههای نامانوس پارلمانتاریسم و بهظاهر مطیع قانون، درآمیخته با نوعی پوپولیسمِ نظامهایِ توتالیتر، بر پایه حاکمیت دوگانه و متناقض “صندوق رای و انتخابات” و “شریعت و ولایت” بناگردیده است. این نظام که با رنگ و لعابی از فقه شیعی و بالاتر از همه برپایه، الاهیّاتِ سیاسیِ دستپخت خمینی، به نامِ حاکمیّتِ دین و در قالبِ ولایتِ فقیه استوار گردیده است، پدیدهایست نوظهور و خارج از عرفِ جهانِ امروز، که در نوع خود بینظیر و یکتاست. عدم سازگاریش با واقعیات جهان امروز از یکطرف، و پایمال نمودن حقوق اساسی مردم ایران در داخل از جانبی دیگر، باعث شدهاند که این نظام ظرف سی و چهار سالی که از عمرش میگذرد، قادر نگردد تعادل و وفاقی پایدار در درون جامعه پدید آورد. چه، نظام حاکم راه حل رفع مشکلات پیش آمده در کشور را نه در تعقل و شرکت دادن مردم در امور خویش، بلکه در توسل به زور و خشونت جستجو نموده، و با برقراری نظامی امنیتی و پلیسی و دست زدن به کشتار و زندانی کردن مخالفین و حتی منتقدین در صدد رفع مشکلات بر آمده است.
در سطح بینالمللی این نظام چشم به روی حاکمیت گفتمان دموکراتیک در دنیا و تحولات انجام پذبرفته در منطقه و جهان فرو بسته است، و به عنوان عضوی از جامعه جهانی تاکنون نتوانسته است اعمال و گفتار خود را با ضوابط و مقررات جاری و عرف جوامع جهانی وفق دهد. و بدین دلیل است که هرروز و با سرعتی بیش از پیش مسیر انزوای بینالمللی را میپیماید. نظام متکی بر ولایت فقیه که از همان ابتدا روی کار آمدنش بر پایه توهم باطلی که بنیان گذار آن برای خود بعنوان “رهبری شیعیان جهان” و بالاتر از آن “رهبری مسلمانان جهان” قائل بود، راز بقای خود را در دشمن تراشی برمحور شعارهای مهمل و بیپایهای همچون “رهایی قدس” و “نابودی اسرائیل” قرار داده، و تمرد از مقررات جهانی را بهعنوان وسیلهای مناسب در مرودات بینالمللی خود معمول نموده است.
اکنون بازماندگان خمینی در مقابل این دو راهی قرار گرفتهاند، که یا راه او را دنبال نموده و از این مهملات پیروی کنند، و یا اینکه بدلیل عدم وجود رهبر کاریزماتیکی همچون او, و عدم توانایی در رفع مشکلات ناشی از این سیاست از قدرت کناره گیری نمایند. مسولان کنونی بهظاهر شق اول را انتخاب نموده، و میراث شوم به ارث برده از خمینی آنان را مجبور به اتخاذ سیاستی تحت لوای دفاع از منافع مردم فلسطین و”دفاع از مقاومت” نموده است که همچون گذشته محکوم به شکست است. ادعاهای آنان در این باره مورد قبول هیچکس بجز خود و مشتی جیره خوارانش نیست، و حتی سازمان فلسطینی تندروی چون حماس که تاکنون میلیونها دلار پول و تجهیزات نظامی را از ایران دریافت نموده است هم چنین ادعاهایی را باور ندارد.
عدم کارآیی دیپلماسی متکی بر چنین مهملاتی، سبب گردیده است که جمهوری اسلامی به سبک کشورهای استعمارگر قرون گذشته، سپاهی از سربازان مزدور (سپاه قدس) تشکیل داده، و به کمک آن دست به تشکیل حکومتهایی در درون حکومتهای کشورهای مستقلی در منطقه همچون عراق، لبنان، و سوریه زده است. جدیدا هم قدم از این فراتر گذاشته و به کشور مستقل سوریه به مثابه یکی از مستعمرات خود برخورد مینماید و وظیفه حفظ متولی خود در آن کشور را بهظاهر از واجبات حکومت خود بهشمار میآورد. و تا آنجا پیش میرود که سرنوشت خود را به دیکتاتوری گره زده است، که بهقول آقای تاجزاده در نامهاش خطاب به خامنهای:
«... بزرگترین خطای دو سال اخیر حکومت، دفاع مطلق از بشار اسد و عملکرد جنایت بارش بوده است. رژیمی که به اعتراف مقامات روس، از حمایت یک سوم مردم خود، عمدتا اقلیتهای علوی و مسیحی و… برخوردار است و با سرکوب خونین تظاهرات مسالمت آمیز مخالفان، راه کاربرد گسترده سلاح را به روی آنان و نیز البته به روی افراطی ترین نیروهای سلفی– تکفیری گشود تا آگاه یا ناآگاه، دوگانه حکومت استبدادی– مردم آزادی خواه را به دوقطبی شیعی– سنی تبدیل کند. نمیدانم که آیا ایران اسد را به سرکوب خشونت بار اجتماعات مسالمت آمیز سوریان، به بهانه مقابله با انقلاب مخملی و یا دفاع از مقاومت، تشویق کرد یا خیر؟»
اتخاذ چنین سیاستی از طرف رژیم ایران که به نام دفاع از رژیم سوریه که گویا “محور مقاومت ضد صهیونیستی” است و در “جنگی نیابتی با آمریكا و اسرا ئیل” گرفتار است توجیه میگردد. چنین سیاستی اما برای مردم ایران و هم چنین اکثریت مردم منطقه غیر قابل قبول است. چه ساکنان منطقه چه عرب، چه ایرانی و یا ترک مسولان نظام حاکم در ایران را در جنایاتی که رژیم اسد مرتکب میشود شریک میدانند. بهنظر ناظرین وقایع جاری در سوریه مسولین نظام جمهوری اسلامی در ایران با دخالت مستقیم سپاه قدس و کمکهای مالی و تجهیزاتی بیدریغی که به رژیم اسد مینمایند بصورت غیر مستقیم در کشتار بیش از ۷۰۰۰۰ از مردم سوریه و بیخانمان شدن ملیونها سکنه این مملکت شریکند. دامنه این کمکها روزبروز گسترش بیشتری را پیدا نموده، بهطوریکه بهروایت مهدی طائب مشاور عالی رهبر: «سوریه ارتش داشت اما این ارتش قادر به اداره جنگ در داخل شهرهای سوریه نبود از این رو ایران پیشنهاد کرد که برای اداره جنگ شهری بسیج تشکیل دهید. بسیج سوریه با ۶۰ هزار حزب اللهی تشکیل شد و باعث شد جنگ را در کف خیابانها از ارتش تحویل بگیرد.»
دخالت در امور کشور مستقل سوریه و اهمیت دفاع از دیکتاتوری اسد برای رژیم ایران ظاهرا به اندازهای دارای اهمیت است، که وزیر دفاع آن و آقای ولایتی (مشاور رهبر در امور خارجی) همصدا بیان میدارند که «چنانچه به سوریه حمله نظامی شود بهمعنای این است که به ایران حمله شده است، و امینت ملی ما، وضعیت ژئوپولوتیک (جغرافیای سیاسی) ما، آینده ما وابسته به وضع سوریه است». و فرد امنیتی دیگری بنام مهدی طائب فرمانده قرارگاه عمار و یکی از مشاورین عالی رتبه رهبری حتی تا آنجا پیش میرود که کشور مستقل سوریه را استان سی و پنجم و استانی استراتژیك برای ایران معرفی نموده و بیان میدارد که: “اگر دشمن به ما هجوم كند و بخواهد سوریه یا خوزستان را بگیرد اولویت با این است كه ما سوریه را نگه داریم چون اگر سوریه را نگه داریم می توانیم خوزستان را هم پس بگیریم اما اگرسوریه را از دست بدهیم، تهران را هم نمی توانیم نگه داریم.”
اگر بهقول یکی از هموطنان خوزستانی «[همان] مسئولانی که به دفاع مقدس افتخار میکردند، فراموش کردهاند که این همه جوان و مرد و زن از خوزستان و همه جای ایران، جان خود را فدا کردند تا این خاک باقی بماند.» و اگر مسئولان این رژیم که به نام آزادسازی سرزمین خوزستان در جنگ ایران و عراق خساراتی را که به این کشور و ملت وارد کردهاند را فراموش نمودهاند، و اکنون و برای تضمین بقای ننگین خود حاضرند آن را در طبق اخلاص گذارند. و چنانچه بفراموشی سپردهاند که بهجهت ادامه بیحاصل جنگ بهمدت ۸ سال، بنابر آمار رسمی خود آنان در مجموع بیش از یک میلیون کشته و مجروح که بیش از صد هزار نفر آنان را کودکان و جوانان خردسالی تشکیل دادهاند که از آنها بهعنوان گوشت دم توپ استفاده میکردید. باید بدانند که مردم ایران چنین جنایاتی را که محصول لجاجت پردازیهای پیرمردی مجنون که هوای فتح قدس را در سر داشت هنوز بیاد دارند. سردمداران نظام جمهوری اسلامی اگر امروز حاضرند این تکه از خاکوطن را چنین بیمحابا قربانی بقای دیکتاتور منفور ورشکستهای چون اسد نمایند، که عمر ننگینش بهسر رسیده است، باید بدانند که در آیندهای نه چندان دور بهجرم خیانت به تمامیت ارضی کشور محبور به جوابگویی خواهند بود.
کفگیر نظام جمهوری اسلامی اکنون به ته دیگ خورده است. و این نظام که نمیتواند خود را با واقعیات جهان امروز و سقوط پیوسته حکومتهای دیکتاتوری در منطقه و جهان وفق دهد، کم کم درصف موجوداتی قرار میگیرد که محکوم به فنایند، و بهقول معروف اگرچنین امری دیر و زود داشته باشد ولی وقوع آن حتمی و سوخت و سوز ندارد. این نظام عدم توان خود در اداره مملکت بهنمایش گذاشته است. چه نظامی است که به امر ولی فقیهاش که راه را بر هرگونه مذاکره و گفتگویی بسته است، قادر نمیباشد کوچکترین قدمی در جهت خاتمه دادن به تحریمهایی که زندگی مردم و اقتصاد کشور را به نابودی کشانده است بردارد.
این نظام همچنین ناتوانست که حتی داروهای ضروری و مورد نیاز مردم جامعه را تآمین نماید، و ترجیح میدهد بجای خرید داروهای مورد نیاز مردم ارز حاصل از درآمد نفت را صرف خرید اتومبیلهای لوکس و گرانقیمت نماید، و نشان میدهد که فراهم نمودن وسیله تفریح و تفرج مشتی ” آقازاده” را بر حفظ جان و سلامت مریضها و کودکان جامعه مقدم میشمارد. سردمداران نظام که روزانه شاهد ورشکستگی واحدهای صنعتی کشور و بیکاری جمع کثیرتری از کارگران و مختل شدن زندگی آنان هستند، قدمی در جلوگیری از این روند برنداشته و برای خود مسولیتی قائل نیستند.
مسولین نظام بجای پرداختن به بازسازی مناطق ویران شده در شهرهای مرزی ایران و عراق و بخصوص خرابههای بجا مانده در اهواز و آبادان سرمایه ملت ایران را به بازسازی خرابیهای جنگ حزب ﷲ و اسرائیل در جنوب لبنان!! اختصاص داده و پس از گذشت بیش از بیست سال از خاتمه جنگ هموطنان بیگناه خوزستان را که برروی گنجی از نفت نشستهاند را با خرابههای وارده تنها گذاشته است.
در این نظام مجلسش بجای پرداختن به مشکلات عدیده کشور، به محفلی برای تسویه حسابهای مقامات نظام تبدیل گشته است. رهبر این نظام به مترسکی تبدیل شده است، که فاقد هرگونه اتوریتهایست، او هرروز شاهد زوال و بیاعتباری بیشتر ارگانهای حکومتی تحت نظر خود است بدون اینکه قدرت جلوگیری از آن را داشته باشد. در این رژیم روند امور جاری کشور در همه زمینهها به بن بست رسیده است، فساد و دزدی بیسابقهای بر اقتصاد کشور حاکم شده و ارزش پول کشور در ظرف یکسال گذشته بیش از نصف اعتبار خود را از دست داده است، و چنین روندی فقر بیش ازپیش بخصوص بر اقشار تهی دست جامعه تحمیل نموده است.
نظام دروازههای کشور را بر روی ورود کالاهای بنجل خارجی باز گذاشته که ورشکستگی آخرین واحدهای تولیدی و بیکاری هزاران کارگر شاغل در این واحدها را بدنبال داشته است. چنین است که این رژیم حق ادامه حیات بیشتر را از خود سلب نموده و بایستی کنار رود. آنچه که ملت ایران اما باید از وقوعش جلوگیری نمایند، این است که به این مسولین اجازه ندهند که با رفتن خود مملکت را هم بباد دهند، و بجز سرزمینی سوختهای از خود باقی نگذارند.
ملت ایران بهیقین میتوانند در این راه به کمک نیروهایی که رژیم آنان را متعلق بهخود میدانند هم حساب کنند. بهحق این سوال میتواند برای پاسدار و بسیجی خوزستانی که شاهد است، چگونهای اینها سرزمین آباواجدادیش را چنین بیمحابا به فروش گذاشتهاند، و یا آن پاسدار و بسیجی دیگریکه که هرروز بدلیل تورم و بیارزش شدن مستمر دستمزدش، در تامین ضروریترین کالاهای مورد نیاز خود و خانوادهاش با مشکلات جدیدی روبرو است مطرح گردد؟ که بچه دلیلی بازهم بایستی رودرروی هموطنانی قرار گیرد که خواهان تعویض چنین نظامی هستند.