نشریهی تایم مقام اول شخص سال ۲۰۱۲ را به پرزیدنت اوباما داده است. ولی جالبتر این است که مقام دوم به دختر جوان پانزده سالهی پاکستانی تعلق گرفته است که با شجاعت بینظیرش در دفاع از آموزش برای دختران و همچنین نجات معجزه آسایش از گلولهی طالبان دنیا را به تحسین واداشت.
«ملاله یوسف زایی» تنها هدف و خواستهاش این بود که خودش و دختران دیگر پاکستانی بتوانند به مدرسه بروند و دانش بیاموزند. طالبان بیرحمانه کوشیدند صدای این دانش آموز جوان را با گلوله خاموش کنند ولی گلولهی آنها موجب شد که صدای این دختر شجاع امروز سنبل جنبش دختران و زنان در تمام دنیا شود. سومین شخصیت سال «تیم کوک» «Tim Cook» رئیس کمپانی بسیار پیشرو «اَپل» «Apple» است که در نوآوری به مرحلهی تازهای در تکنولوژی برای پیوند دادن مردم دنیا رسیده است.
وی مهمترین کمپانی دنیا را از بزرگترین ابداعگر تاریخ معاصر یعنی «استیو جاب» به ارث برد و در سال ۲۰۱۲ این کمپانی مهم را از آن خود کرد.
در مقام چهارم «محمد مرسی» رئیس جمهور جنجالی مصر است که امروز مهمترین رهبر خاورمیانه شناخته شده است. وی به دلیل اینکه در اختلافات اخیر اسرائیل و حماس کمک بزرگی انجام داد از جانب غرب مورد ستایش قرار گرفت. ولی با قدرتجویی در داخل، با نفرت و مخالفت مردم مصر روبرو شد. اقدامات بعدی وی میتواند در سرنوشت آیندهی خاورمیانه بسیار مؤثر باشد.
و بالاخره پنجمین شخصیت سال یک زن فیزیکدان ایتالیایی است بنام «فالیولا جی آنوش» که همراه با ۳ هزار دانشمند دیگر در بزرگترین مرکز تحقیقات علمی در مورد انرژی هستهای و فیزیک به تحقیق مشغول است. این زن دانشمند با کشفیات اخیر خود کمک کرده است که بعبارتی«کد ژنتیک» جهان بهتر شناخته شود.
چالشهای شخصی سال
۲۷ سال پس از روزی که در یک ماشین هوندای ۲ ۹هزار دلاری از نیویورک به شیکاگو آمد تا کار کمدرآمدی را شروع کند، باراک اوباما در آن روز سرنوشتساز نوامبر با همان اندام باریک ولی موی خاکستریتر در اتاق هتل مجللی در شیکاگو ایستاده بود و به صفحات تلویزیون نگاه میکرد که گوینده اعلام کرد وی برای بار دوم به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شده است.
کسانی که ماهها بلکه سالها برای این روز کار کرده بودند، اعضاء گروه انتخاباتی و مشاوران وی با شادی یکدیگر را در آغوش گرفته و اوباما را به طرف اتاقی که همسر و فرزندان و خانوادهاش در انتظار بودند همراهی کردند.
از همان اولین لحظات آنچه ذهن اوباما را بخود مشغول کرده بود برنامهها و چالشهای وی در این دورهی دوم بود. این آخرین باری است که در هر نوع انتخاباتی شرکت خواهد کرد. دوران مبارزات انتخاباتی برای همیشه به پایان رسیده است و حالا باید با سرعت هر چه بیشتر به حل مشکلات پرداخت.
چندین نکته در مورد این انتخابات حايز اهمیت بود. این انتخابات نشان داد که جمعیت آمریکا در حال تغییر است. انتخابات بعدی حتا جمعیتی متفاوتتر خواهد داشت. در ۲۰۱۲ جمعیت لاتین آمریکا که در حال رشد بسیار سریعی است ۷۱ درصد به اوباما رأی داد. ۹۳ در صد از سیاهان، ۷۳ درصد از آسیاییها و ۶۰ درصد از جوانان زیر ۳۰ سال نیز به اوباما رأی دادند. علیرغم مبالغ هنگفتی که در این انتخابات خرج شد در نهایت مردم به کسی که بیشتر اعتماد داشتند رأی دادند.
حتا زمانی که از کار او به عنوان رئیس جمهور خشنود نبودند در تمام آمارها مردم میگفتند که در زندگی شخصیاش فردی درستکار است. ارزشهای شخصی او را تحسین میکردند و اینکه میکوشد کار درستی انجام دهد. همچنین اعتقاد بر این بود که در ۵۰ سال گذشته نسبت به تمام رؤسای جمهور پیشین در زمان مشکلتری بر سرکار آمده و باید به او شانس دوبارهای داد.
نکته دیگری که موجب موفقیت وی شد این بود که بر خلاف کوشش مخالفان، اکثریت مردم معتقد بودند «اوباما» در پی ایدئولوژی ویژهای نیست. در یک اقتصاد ضعیف «اوباما» انتخابات خود را بر اساس اعتماد به نفس گذاشت. اعتماد به خودش و اعتماد مردم به او و در نهایت این اعتماد دو جانبه برنده شد.
گفته میشود که در دورهی دوم، رئیس جمهور آمریکا تنها دو سال را برای اجرای برنامههایش فرصت دارد. انجام این برنامهها و چالشهای مربوط به آن شاید در دو سال غیر ممکن باشد ولی «اوباما» مصمم است بطور خستگی ناپذیر این اهداف را دنبال کند.
بهبود اقتصاد آمریکا در رأس این برنامههاست که بدون کمک و همکاری کنگره و جمهوریخواهان مشکل است به نتیجه برسد. رفرم قوانین مهاجرت و روشنشدن سرنوشت بیش از ۱۱ میلیون مهاجر غیرقانونی از چالشهای مهم دیگر است.
تعدیل کسر بودجه آمریکا، ازدیاد مالیات ثروتمندان، تغییر در قوانین مالیاتی و کم کردن مخارج دولتی همگی بنظر بسیار پیچیده میآید.
مسائل مربوط به آموزش از جمله کمکهای بیشتر به آموزش کودکان و یافتن راههایی که مخارج تحصیلی دانشگاهی را کمتر کند. در این سالهای اخیر شهریه دانشجویان به حدی بالا رفته است که برای بسیاری از خانوادههای طبقهی متوسط دیگر قابل پرداخت نیست.
بهبود محیط زیست از چالشهای بسیار مهم دیگر است. زیرا در این زمینه باید با کمپانیهای عظیم نفتی و سرمایهداران بزرگ روبرو شد.
تغییر قوانین مربوط به مبارزات انتخاباتی چه در سطح ایالتی چه فدرال و همچنین وضع قوانینی که دسترسی به رأی دادن را ساده تر نماید از برنامههای دیگر اوباماست.
از مسائل بسیار مهم دیگری که جامعهی آمریکا را آلوده کرده است، مواد مخدر و سیستم قضایی مربوط به آنچه اصطلاحاً «جنگ با مواد مخدر» (Drug war) نامیده میشود.
زندانهای آمریکا پر از کسانی است که به دلیل قاچاق مواد مخدر، و جنایات وابسته به آن به زندان افتادهاند. تعداد زندانیان آمریکا بیش از تمام کشورهای غربی و پیشرفته است. از سوی دیگر مواد مخدر با اسلحه رابطهی تنگاتنگی دارد که شاید مهمترین مشکل این جامعه و چالش بزرگی برای رئیس جمهور و یا هر کسی که نیت مبارزه با آن را دارد بوجود میآورد.
علاوه بر این مسائل پیچیده داخلی، با چالشهای بسیاری در زمینه سیاست خارجی روبروست. از جمله اتمی شدن ایران، جنگ در سوریه، مشکل پیچیده اسرائیل و فلسطین، جنگ افغانستان و بسیاری مسايل دیگر.
چالش واقعی در این است که نشان داد آیا آمریکا، صلح و مذاکره و همکاری با کشورهای دیگر را انتخاب میکند و یا احتمالاً جنگ و زورگوئی. «اوباما» شخصاً به نظر میرسد صلح دوست است ولی مفسران بسیاری بر این عقیدهاند که بهر قیمتی شده جلوی اتمی شدن ایران را خواهد گرفت.
یک جامعه مسلح
در یک روز جمعه زمستانی، چند روز پیش از کریسمس، خردسالان شهر «نیوتان» مانند روزهای دیگر به مدرسه رفتند. این کودکان بین ۵ و ۱۰ سال در شهر کوچک و آرام خود احساس امینت داشتند. ولی هیچکس نمیدانست در آن روز شیطان، این منطقه سبز و آرام را برای همیشه غمزده و خونآلود خواهد کرد.
«لوگن» پسر ۵ سالهای که نگرانی مزمن وی موجب شد آن روز به مدرسه نرود، اگر چه جان سالم بدر برد ولی مادرش میگوید من چگونه میتوانم برای همیشه این جنایت فجیع را از او پنهان کنم. «لوگن» بهمان مدرسه میرفت و دو دختر همسایه او «مادلین» و «کارولین» هر دو ۶ ساله دوست و حامی «لوگن» بودند. به او همیشه دلداری میداند که مدرسه خوبست و نباید ترسید. هیچ خطری متوجهی او نیست. «چگونه میتوانم به پسرم بگویم که این دو دوست تو، این دو فرشته کوچک به دست مرد دیوانهای کشته شدند. چگونه میتوانم بگویم مدیر مدرسه زنی که همیشه با مهربانی با «لوگن» برخورد میکرد و روانشناس مدرسه که بارها وقتی «لوگن» دچار دلهرههای شدید میشد، او را با آغوش باز میپذیرفت و آرام میکرد. هر دو کشته شدهاند.»
«کارن» مادر «لوگن» میگوید: «حالا چگونه میتوانم این کودک ۵ ساله را که همیشه ترس و دلهره از مدرسه رفتن داشت، قانع کنم که بار دیگر سوار اتوبوس شده و بمدرسه برود. من هنوز با خانوادههای این دو دوست کوچک پسرم صحبت نکرده ام ولی باید به آنها بگویم چگونه این دو دختر ۶ ساله حامی پسرم بودند».
«آرتور» عموی «نوحا» ۶ ساله میگوید: این پسر بچه با هوش از سنش بیشتر میفهمید. پرسشهای زیادی در مورد وسائل الکترونیکی و چگونگی کار آنها داشت. او کنجکاو بود. با بزرگسالان به راحتی صحبت میکرده. «آرتو» گفت: هیچکس حالا دل آن را ندارد که به مادر بزرگ ۷۸ سالهاش بگوید «نوحا» کشته شده است.
«شارلوت» چندین روز بود که از مادرش میخواست اجازه دهد لباس صورتی رنگ و چکمههای سفید را که برای کریسمس خریده بودند بپوشد. آن روز «شارلوت» با لباس صورتی و چکمههای سفید به مدرسه رفته بود. برادر «شارلوت» ۹ ساله آن روز جان سالم بدر برد. مادر شارلوت یک گروه ۱۰ نفری دختران پیشاهنگ را سرپرستی میکرد. ۵ نفر از آن دختران آنروز کشته شدند.
تراژدی دبستان شهر «نیوتان» پس از «ویرجنیا تک» که در آن ۳۲ نفر کشته شدند، مرگ آورترین حادثه در تاریخ آمریکاست ۲۰ کودک ۵ و ۶ ساله و ۶ بزرگسال در لحظات کوتاهی جان خود را از دست دادند.
جوان ۲۰ سالهای که لباس ضد گلوله پوشیده بود و تفنگ و هفت تیر به همراه داشت ابتدا مادرش را در خانه به ضرب چندین گلوله کشته و سپس به مدرسهای که مادرش بهطور نیمه وقت در آن کار میکرده رفته و کودکان بیگناه را به همراه مدیر مدرسه، روانشناس و ۴ معلم گلوله باران کرده و سپس خود را نیز با شلیک گلوله میکشد. این فاجعه نه تنها آمریکا بلکه جهان را تکان داد.
پرزیدنت اوباما با تأثر بسیار بلافاصله پس از این حادثه گفت: «ما تراژدیهای بسیاری را در این چند سال گذشته تحمل کردهایم و هر بار که من این اخبار را میشنوم، واکنش من نه به عنوان یک رئیس جمهور بلکه به عنوان یک پدر است و این بویژه امروز واقعیت دارد». اوباما در مراسم یادبود کشته شدگان این فاجعه شرکت کرد و گفت: بهعنوان یک ملت ما باندازهی کافی نکوشیدهایم که فرزندانمان را امن نگهداریم و تعهد کرد که همه قدرت خود را برای جلوگیری از این فجایع بکار ببرد.
اوباما گفت: «آیا ما حاضریم بگوئیم که چنین خشونتی که همه ساله فرزندان ما را از بین میبرد بهایی است که برای آزادی میدهیم».
این بخش از سخنان «اوباما» مربوط به آن کسانی است که ادعا میکنند آزادی حمل اسلحه که در مادهی دوم قانون اساسی آمده است نباید بههیچ عنوان محدود شود. مشکل بزرگ جامعه امروز این است که سلاحهایی کشندهای مانند تفنگهای اتوماتیک بسیار قوی که در یک دقیقه میتواند دهها فشنگ را خالی کند و هر نوع اسلحههای دیگر به سادگی حتا از طریق اینترنت قابل دسترسی و خریداری است. اگر چه فروش اسلحه به کسانی که دارای سوء پیشینه هستند غیرقانونی است ولی در بازارهای آزاد دیگری معروف به «شوهای اسلحه» خرید و فروش هر نوع اسلحهای آزاد است.
فاجعهی «نیو تان» بار دیگر لزوم تدوین قوانینی که فروش سلاحهای بسیار خطرناک و کشنده را محدود میکند مورد بحث قرار داده است. ولی لابیستهای اسلحه، بیشرمانه از آزادی حمل و فروش هر نوع سلاحی حمایت میکنند. یک هفته پس از قتل ۲۰ کودک بیگناه، رئیس پر قدرتترین لابیستها یعنی «انجمن ملی اسلحه» (National Rifle Association) که پیشینه ۱۴۱ ساله دارد، با هر نوع محدودیت اسلحه مخالفت کرد و پیشنهاد وی این بود که در هر مدرسهای در سراسر آمریکا یک گارد مسلح گذاشته شود. وی مشکل اصلی را هالیوود، فیلمها و ویدیوهایی دانست که خشونت را ترویج میدهند. راه حل وی اسلحهی بیشتر بود نه محدود کردن آن.
سخنان رئیس «انجمن ملی اسلحه» با واکنش منفی جهانی بسیاری از مردم در سطوح گوناگون روبرو شد. ولی در حالی که پدر و مادرهای داغدار فرزندان خردسال خود را در شهر «نیوتان» بخاک میسپردند، فروش تفنگهای اتوماتیک خطرناکی که در این فاجعه و حوادث خونین قبلی استفاده شده بود بالا رفت.
امروز آمریکا تبدیل به یک جامعهی کاملاً مسلح شده است. هر بار که فاجعهای رخ میدهد و کوچکترین بحثی در مورد وضع قوانین محدود کننده پیش میآید، فروش اسلحه زیادتر میشود، و دنیا همچنان با شگفتی به این فاجعه و دلبستگی مردم به سلاحهای کشنده و خطرناک مینگرد.
اگر چه پرزیدنت اوباما تعهد کرده است که در این زمینه اقداماتی انجام خواهد داد ولی بعید بهنظر میرسد با قدرتی که لابیستهای اسلحه دارند بتوان کار چندانی انجام داد. در حقیقت انتخاب اوباما به ریاست جمهوری چه در سال ۲۰۰۸ و چه امسال به فروش اسلحه افزود.
یک دختر مبارز
در ۹ اکتبر یک مرد قاتل طالبانی وارد ماشینی شد که دختران پاکستانی را در منطقهی «درهی سوآت» به مدرسه میبرد. وی پرسید «ملاله» کیست و وقتی نگاهها بهسوی یک دختر ۱۵ ساله رفت وی گلولهای در مغز او خالی کرد و گریخت.
«ملاله» بطور معجزه آسایی زنده ماند. پس از یک جراحی خطرناک در پاکستان به بیمارستان مجهزی در بریتانیا انتقال یافت. «ملاله» پس از چند عمل جراحی قادر است دوباره کتاب بخواند.
این دختر شجاع و مبارز ۱۵ ساله، سخنگوی دختران پاکستانی بود. طالبان با سوء قصد به وی او را تبدیل به یک سخنگوی قدرتمند برای همه دختران و زنانی کردند که تحت فشار و ظلم هستند. طالبان که میخواستند صدای این دختر جوان را خاموش کنند با عمل فجیع خود موجب شدند که صدای «ملاله» در سراسر جهان طنین بیاندازد. وی به عنوان محبوبترینهای حقوق کودکان شناخته شده است.
مبارزه اصلی او دسترسی دختران و کودکان به تحصیل در کشورهای در حال توسعه است. این حادثه همچنین مسئله مهم نا امنی برای دختران و کودکان را در این نوع جوامع در سطح جهانی مطرح کرده است.
نخست وزیر پیشین بریتانیا «گوردن براون» که نمایندهی ویژه سازمان ملل در زمینه سواد آموزی در جهان است، روز ۱۵ نوامبر را به نام روز «ملاله» اعلام کرد. این برای ۵۰ میلیون دخترانی است که در سراسر جهان از رفتن به مدرسه و سوادآموزی محرومند. بیش از نیم میلیون امضا جمع شد که «ملاله» را به عنوان کاندیدای جایزهی صلح انتخاب کنند.
مبارزات «ملاله» از سالها پیش آغاز شد. ۲ سال و نیمه بود که پشت میز مدرسه همراه با دانش آموزان ۱۰ ساله نشست. «ضیاءالدین یوسف زایی» پدر ملاله یک فعال سیاسی و مبارز برای تحصیلات دختران است. ۱۷ سال پیش با این هدف که نسلی از دختران تحصیلکرده تربیت کنند، مدرسه کوچکی را در منطقه «درهی سوآت» باز کرد. این مدرسه را که تنها اتاقی بود، ضیاءالدین با یک معلم و یک مدیر اداره میکرد.
«ملاله» با عشق و علاقه به آموختن ادامه داد. همیشه کتاب در دستش بود. در سال ۲۰۰۸ وقتی «ملاله» ۱۱ ساله بود روزی پدرش او را به «پیشاور» برد که در یک برنامه «کلوپ مطبوعات» شرکت کند. در آن جلسه این دختر ۱۱ ساله سخنرانی کرد و در مقابل نمایندگان مطبوعات گفت: «طالبان چه جسارتی دارند که حق انسانی مرا برای تحصیل از من بگیرند». این زمانی بود که طالبان در این منطقه قدرت زیادی یافته و قوانین خشن اسلامی را به مردم تحمیل میکردند.
اگر چه سخنرانی «ملاله» مورد توجه «کلوپ مطبوعات» قرار گرفت ولی از آن زمان مورد هدف طالبان نیز واقع شد. در همان سال بیبی سی اردو به «ضیاءالدین» پیشنهاد کرد که یکی از شاگردانش یک بلاگ بطور ناشناس درست کند و در مورد مدرسه رفتن و تحصیل کردن تحت فشارهای طالبان گزارش بنویسد.
«ملاله» داوطلب شد و خودش اینکار را انجام داد. در ۲۰۰۹ یک روز که «ملاله» به همراه پدرش در یک راهپیمائی علیه طالبان شرکت کرد، خبرنگار بنام پاکستانی را دید و از وی خواست که در شوی او برود و شجاعانه در آن برنامه گفت: «آنچه من میخواهم تحصیل کردن است و از هیچکس هم نمیترسم».
هفت ماه بعد که طالبان در «سوآت» با شکست مواجه شدند، «ملاله» به عنوان یک مبارز و مدافع از حق سوادآموزی دختران شناخته شده بود. بطوریکه با مقامات دولتی برای افزایش بودجه آموزشی دختران صحبت کرده بود و حتا با نمایندهی ویژه آمریکا در افغانستان و پاکستان ملاقات کرد.
دولت پاکستان چند مدرسه را بنام «ملاله» نامگذاری کرد. ولی طالبان همچنان بدنبال کشتن وی بودند و بالاخره در ۹ اکتبر سال ۲۰۱۲ برای خاموش کردن صدای این دختر ۱۵ ساله گلولهای به مغزش خالی کردند. این گلوله «ملاله» را نکشت و صدای او را نیز خاموش نکرد ولی بهبودی وی نیز راهی نسبتاً طولانی در پیش دارد.
«مارک کِلی» فضانورد آمریکایی و همسر «گبی گیفورد» عضو پیشین مجلس آمریکا که در اریزونا هدف گلوله قرار گرفت، با کمک افراد خیرخواه دیگری یک صندوق اعانه بورس تحصیلی به نام «ملاله» بوجود آورده است که «ملاله» و پدرش میتوانند به عنوان عضو اداره کننده در مورد اینکه چه کسانی از این بورسها استفاده کنند تصمیم بگیرند. «گوردن براون» نیز اعلام کرده است که ضیاء الدین پدر ملاله را به عنوان مشاور خود استخدام خواهد کرد.
در پاکستان در مدرسهای که «ملاله» درس میخواند میز او هنوز خالی است و اسمش روی این میز نوشته شده است. همکلاسهای وی میگویند منتظرند که «ملاله» روزی دوباره به آن مدرسه باز گردد.
«ملاله» ۱۵ ساله بعنوان شخص دوم سال ۲۰۱۲ شناخته شده است و حادثه تیراندازی بسوی او تبدیل بیکی از مهمترین وقایع این سال شد. حتا اگر «ملاله» تصمیم بگیرد که مبارزات وی در اینجا بپایان رسیده است نهالی را که کاشته در آینده میوههای بسیاری خواهد داد. هزاران دختر و زن در سراسر جهان مبارزات او را برای دفاع از حقوق دختران و زنان ادامه خواهند داد.