۶۵ سال جنگ، خونریزی و خانه خرابی، بهای سنگنی بوده که میلیونها عرب و یهودی در منطقه خاورمیانه، جهت بناکردن یک خانه امن و گرم و بی دغدغه پرداختهاند. هرچند همه بگونهای سقفی بر روی سر و نان بر سر سفره داشتهاند اما روزگارشان پیوسته توام با دغدغه خاطر، ترس، ناامنی، خشم و اعصاب و روان لرزان بوده است!
امروز این مناقشات و جنگهای خونین یهودیان و اعراب، انگیزه عرضی و سیاسی دارد و ظاهرا باز میگردد به دوران جنگهای ۶ روزه سال ۱۹۶۷ و به سال ۱۹۴۸، به زمان به رسمیت شناخته شدن دولت مستقل اسرائیل توسط سازمان ملل متحد. اما چون بگذشته بنگریم، تخم نفرت و کینه یهود در دل اعراب، از تعلیمات قرآنی منبعث است. هنگام هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه. پنج قوم یهود در مدینه میزیستند که جمعیت آنها بر روی هم فزون بر 55 درصد کل جمعیت مدینه بود. “قبایل بنی نظیر، بنیقینقاع، بنیمصطلق، بنیقریظه و یهودیان خیبر که قرنها پیش از اسلام در این شهر زیسته بودند”.
پیامبر اسلام که عقاید دینی و احکام اسلام را از یهود آموخته بود، در انتظار پذیرش و استقبال یهودیان از آیین خویش بود. اما پس از کوتاه مدتی، یهودیان که دریافتند مردی از عرب بیرون آمده، آیین و پیامبران آنها را بنام اسلام مصادره کرده است، به دشمنی با او برخاستند. این تضاد سبب شد که مسلمانان طرح مصادر اموال یهودیان و اخراج آنها را از سرزمین عرب بریزند. بهمین جهت آیات قرآنی در نفی و انکار و زشت نمایی یهودیان، به تواتر تحریر و بین مسلمانان رایج شد و زمینه شرعی و دینی، جهت براندازی یهودیان آماده گشت. تا آنجا که پس از بیرون راندن بخش عظیمی از آنها، ۷۵۰ تن از یهودیان بنی قریظه را در بازار مدینه سر بریدند و زنان و اموال آنان را بین خود تقسیم کردند. سوره بقره که مفصل ترین سورههای قرآنی است، یکسره در نفی و انکار یهودیان است که امروز پس از نزدیک به ۱۴۰۰ سال، پس لرزههایش، در خاک فلسطین و اسراییل، شنیده و دیده میشود.
شستشوی مغزی، خرافات و اعتقادات دینی، دست غیب و دست سرنوشت، ریشههای عمیق در هر دو دین دارد و قرنها منشا آشوب بوده و خواهد بود. مسلمان متعصب معتقد است که یهودی موجودی است نجس، از نوادگان مار و سوسمار و افعی و میمون که یا باید به دریا ریخته شود و یا در خشکی نابود گردد. مسلمانی هم که متعصب نیست اما از رنج و فقر و مسکنت مسلمان، متالم است، بر این تصور میباشد که زیاده خواهی یهود و دولت اسراییل در منطقه است که حق میخورد، زیاده میطلبد و با حرص و آز، توطئه سازی میکند تا مال و خاک و ثروت غیر یهود را تصاحب کند و جز مال اندوزی به هیچ نمیاندیشد. دستگاههای تبلیغاتی و آموزشی اسلامی هم در مدارس و در مساجد از بزرگترین دلالان و دکانداران تزریق یک چنین ذهنیت مسموم از دوران طفولیت تا دوران کهولت میباشند تا ولع جنگ و نفرت را در اذهان پیوسته و بشدت تقویت و تهیج کنند.
از سوی دیگر آموزش مذهبی یهود که موثرترین حلقه پیوند بین خانوادهها میباشد، ذهنیت مسموم دیگری را از دوران طفولیت تا دوران کهولت در مغز و روح افراد القاء میکند. اینکه این قوم، قومی است برگزیده که غیر یهود از دیر زمان مترصد نابودیش بوده است. به زعم خودقومی است که سرانجام بر دشمنان غالب میگردد با یک قدرت مطلق. تکرار قصههایی چون “سارا و هاجر” که امروزه برای بهخواب کردن کودکان در اتاق خواب، مصرف میگردد، در ذهن بسیاری از یهودیان بالغ، یک واقعیت تاریخی و الهی است.
یهودیان متعصب ریشه اختلافات خود با مسلمانان را بسی دورتر از جنگ بنیقریظه میدانند. در داستان حضرت ابراهیم که همسری داشت بنام سارا و سارا خدمهای داشت بنام هاجر، یک زن اسیر مصری که بشدت به سارا همسر ابراهیم حسادت میورزید. طاقت از دست میدهد و به مصر باز میگردد، اما فرشتهای بر او ظاهر میشود و نصیحت میکند که بازگردد و ابراهیم را از چنگ سارا بیرون بکشد و از او صاحب فرزند. هاجر نیز چنین میکند. هاجر و سارا هووی یکدیگر میشوند هر دو صاحب یک پسر از حضرت ابراهیم. فرزند سارا به نام اسحاق، یهودیت را آبیاری میکند و فرزند هاجر، اسما عیل که آواره دشت و صحرا شده، اسلام را. دو برادر دشمن یکدیگر و نوادگانشان در پی انتقام از یکدیگر بر میآیند و تا یک قوم، قوم دگر را با براه انداختن جویهای خون بر نیندازد و نابود نکند، مشایا (امام زمان یهودیان) و مهدی (امام زمان مسلمانان) ظهور نخواهد کرد. باورمندان به این قصه رویائی معتقدند که زمان نزدیک شده. نخست مسلمانان از یهودیان، زیاد خواهند کشت و با طغیان ناگهانی و جسورانه یهودیان، و با جاری شدن کوچه به کوچه خون مسلمانان، اعظم کشورهای مسلمان نشین نابود، یهود پیروز و مشایا ظهور خواهد کرد. (این اعتقاد، مفری است برای باورمندان تا با تساهل و تامل، زورگویی حاکمانشان را موجه دانند).
یهودیانی هم که تعصب مذهبی تا بدین پایه را ندارند اصولا نسبت به نیت مسلمانان، بدبین هستند و معتقدند که اغلب مسلمانان خواهان مصالحه و صلح نیستند. ذاتا آدم کش هستند. بدون نزاع و زد و خورد، روزگارشان نمیچرخد (قرآنشان چنین توصیه میکند).
توجه به این دو طرز تفکر، با ریشههای عمیق تاریخی و مذهبی، خویشکامی دولتها، دکاکین دروغ مذهبی، دسایس سیاسی، عدم ترویج فرهنگ انسان دوستی و انصاف در حقوق مساوی انسانها، از درفش مذهب، هیولایی زهرآگین ساخته است! از بین عدیده تونل نهادهای مذهبی، فرهنگی و سیاسی، زیرکانه و تخریب گرانه، خوراک مسموم خورانده و نوشانده میشود. از صنف کفاش، بزاز، نانوا، معلم، بازرگان گرفته تا کارگر و کارفرما، خانه نشین و حرفهای، سیاسی و غیر سیاسی، سوار بر دلیجان خرافات و تعصب است و بر ضریح یکی از بقاع متبرکه دخیل میبندد. هر چند در دارالفنون علم و معرفت، یاد میگیرد و میآموزد اما، گویی باورهایش را به دو پاره کردهاند.
تراژدی بشری در همین جاست. به بهانه پاکسازی قومی، دادخواه و دادرس و دادگستر، دیوار به دیوار و در همسایگی، سر به دشمنی و خونخواهی بر میدارند...
طرح دو کشور مستقل در کنار یکدیگر، با موانع مواجه میگردد و هر یک سعی در نفی دیگری دارد. در راستای عدم به رسمیت شناختن، متوسل به پرتاب سنگ، زور مشت، پرتاب نارنجک و خمپاره و موشک و بمب میگردد. یک رزمگاه تعطیل ناپذیر! زهر کردن زندگی یکی توسط دیگری. اینگونه کشور اسرائیل در کنار فلسطین و کشور فلسطین در کنار اسرائیل، سازش ناپذیر و سخت میگردد. پس چاره در چیست!؟
نشستهای صلح، با میانجیگریهای جهانی، یکی بعد از دیگری خط میخورد و منتهی به شکست میگردد. از نشست اسلو در سال ۱۹۹۳ گرفته تا نشستهای کمپ دیوید و دهها نشست و مذاکره مستقیم و غیر مستقیم دیگر. سال پشت سال با تشنج میرود. اخبار جنگ و صلح، در سطح خبری کلیه رسانههای جهانی میچرخد و حاصلش، جز سر بشریت را به درد آوردن و دهان درههای سیاسی هیچ نبوده است!
اما عصر جدید، ریشه تاریخی نزاع بین فلسطییها و اسراییلیها را به اواخر قرن ۱۹ و اوائل قرن بیستم، نسبت میدهد. با تولد جنبشهای ناسیونالیستی بین مردمان عرب و یهود، زمانی که هردو بر آن شدند سرزمینی آرام برای مردمانشان در خاورمیانه تاسیس کنند.
هر چند که تا پایان جنگ جهانی اول، هر دو دوستانه و در کنار هم، بدون ادعای مالکیت خاک یا ملیت زندگی میکردند. یعنی زمانی که کل خاک ، تحت تسلط دولت عثمانی بود. پس از سرنگونی پادشاهی در سوریه به سال ۱۹۲۰، بعد از جنگ فرانکو و سوریه، خیزش یک مرد فلسطینی بنام حاج امین الحسینی، در مقام آرشیتکت جنبش ناسیونالیستی عرب در منطقه نضج گرفت. این مرد ، مهاجرت یهودیان به منطقه را یک خطر جدی تلقی کرد. در سال ۱۹۲۰ چندین عملیات خشونت آمیز از جانب سرکردگان عرب بر علیه یهودیها، صورت گرفت که حاصلش کشتار عظیمی از یهودیها در منطقه شد و منجر به تخلیه یهودیها از هیبرن و غزه. دخالت دولت بریتانیا در خاموش کردن جنبش اعراب و کشتار سران جنبش، نقش بسزایی داشت. این جنگ و ستیزها، قبل از قدرت گیری هیتلر و واقعه هولناک هولوکاست صورت میگرفت.
در بحبوهه جنگ جهانی دوم ، حاج امینالحسینی، رابطه خود را با هیتلر نزدیک و نازیها و ایتالیای زیر تسلط موسولینی را تشویق به بمباران تل آویو نمود که البته چنین عملی صورت نگرفت. بعد از خاتمه جنگ جهانی دوم و آشکار شدن فجایع هیتلر نسبت به یهودیان، مهاجرت عظیم و سریع یهودیها، از اروپا به خاورمیانه شدت گرفت و با ایجاد سازمان ملل متحد، سرانجام در سال ۱۹۴۸ دولت مستقل اسراییل به رسمیت شناخته شد.
قضیه صیهونیزم و کشور اسرائیل، حکم بمبی را داشت بر سر اعراب که از دههها پیش تر، سعی در نابودی یهودیها در منطقه را داشتند. اما بازگشت غیر ممکن بود. ضمن اینکه دولت آمریکا، بعنوان یک مدافع و پشتیبان بدون قید و شرط در پشت سر یهودیان قرار گرفت. تبلیغات وسیع بر علیه هیتلر و نسل کشی او، موضوع و متن هزاران فیلم، کتاب، مقاله، کنفرانس و نشست شد و یهودیان بعنوان قومی مورد تعرض قرار گرفته و سرگردان و مستاصل، یک بار برای همیشه، سعی در استحکام خطوط جغرافیایی خود کرد. جهانیان هم محکم و استوار در کنارش ایستادند.
در سال ۱۹۶۴ یک نهاد جدید زیر نام، سازمان آزادیبخش فلسطین، توسط یاسر عرفات تشکیل شد که بلافاصله پشتیبانی اکثر جمعیت و حکومتهای اعراب را در برگرفت. شعار کلیدی یاسر عرفات، تسلط فلسطینیها از بهر تا نهر بود. یعنی از دریای مدیترانه تا کرانههای رود اردن. جنگ ۶ روزه سال ۱۹۶۷، یک شکست کامل برای اعراب و یک پیروزی مسلم برای اسرائیلیها بود. اسراییل خاک خود را از کرانههای رود اردن، اورشلیم تا غزه وسعت داد و راه را بر هرگونه نفوذ سازمان آزادی بخش فلسطین مسدود کرد.
اسراییل ضمن از میان بردن کامل نیروی هوایی مصر، نیروهای اردنی را که بخش شرقی اسراییل امروزین که شامل بیت المقدس و کرانه غربی رود اردن بود، بیرون راند و صدها هزار فلسطینی، خاک اجدادی خود را به اجبار ترک و از آنچه خاک فلسطین نامیده میشد خارج شدند بطوری که این سازمان مجبور شد مرکز اصلی اداری خود را در خاک لبنان بنا نهد. جایی که صدها هزار فلسطینی فراری را بعنوان مهاجر در خود جا داد.
جنوب لبنان به یک رزمگاه نظامی مبدل گشت و حملات به شمال اسراییل سازماندهی شد. هواپیما ربایی، گروگان گیری و کشتار از فعالیتهای عمده سازمان آزادیبخش فلسطین شد که با اقدامات و حملات متقابل اسراییل پاسخ داده میشد. در طول سالها نبرد، هزاران هزار فلسطینی کشته شد. جان و مال و خاک یکسره بر باد رفت. لبنان عروس شهرهای خاور میانه صدمات بسیاردید، یک اضمحلال کامل.
هر چند تا دهه ۱۹۹۰، با سرکوبهای نظامی اسراییل، فلسطینیها تا حدی غیر فعال شده بودند اما اقدامات جهانی، در راستای پایان دادن به منازعه بین فلسطینیها و اسراییلیها آغاز گشت که به نشست ۱۹۹۳ اسلو منتهی گشت.
در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون، رئیس جمهوری وقت آمریکا، مناسب ترین پیشنهاد جهت ایجاد دو سرزمین مستقل در کنار یکدیگر، با مرزها و اختیارات مشخص داده، و بظاهر از هر دو طرف موافقت هم شد. اما به دلایل نامعلوم، یاسر عرفات از پذیرش آن طفره رفت. شاید اغواء تسلط از بهر تا نهر مغز و روح او را انباشته بود.
نبرد عمده دیگر، نبرد (یوم کیپور) در سال ۱۹۷۲ به فرماندهی انور السادات رئیس جمهوری مصر میباشد که ضمن حصول پیروزیهای ابتدائی نه تنها کمکی به فلسطینیها نکرد، بلکه بخش عظیمی از صحرای سینا نیز از دست رفت و به دست یهودیها افتاد که البته بعدها در کنفرانس صلح کمپ دیوید، باز پس گرفته شد.
طول دههها، فلسطینیها جهت تسلط بر خاک، شیوه جنگ را برگزیدند. اما اسراییل از یکسو جنگ را پیشه کرد و از سوی دیگر با درایت و گسترش مناسبات سیاسی، خود را در بین کشورهائی که حضورش را در منطقه موثر و موجه میدانستند، مستحکم کرد. ارتش را قوت بخشید. با کمک جهانیان اقتصاد را رونق داد. کوششهای فردی حیرت انگیز بود و حتی با کمک فرانسه به نخستین بمب اتمی خود دست یافت. زیر پایش بقدری محکم شد که بجای گرایشهای صلح آمیز و تعامل به شیوه خشونت و سرکوب فلسطینیان آویخت!!
اسراییل با دژی پولادین، خود را یک پارچه و واحد و فلسطینیها خود را به دو تکه تقسیم کردند. تکه الفتح و تکه حماس، هر دو بر علیه یکدیگر. درگیر دو جنگ، یکی با اسراییل و دو دیگر در بین خودی خود! برادر کشی به شیوههای فجیع، از فلسطینیها، چهرهای غیرقابل ترحم در نگاه جهانیان ساخت. ضمن عدم اتحاد با یکدیگر، تعلیم خشونت و نبرد خونین را به کودکان و نوجوانان جهت نابودی اسرائیل و اسرائیلیها در سطح وسیع فرهنگی نهادینه کردند.
یهودیان که خود را در محاصره دشمنان عرب دیدند، از آغاز شیوه ترور و خشونت و کشتار، پیشه کرده بودند. از کشتار غیر نظامیان فلسطینی گرفته تا بمب گذاری هتل کینگ دیوید در اورشلیم که توسط گروه تروریستی مناخیم بین (نخست وزیر سابق اسرائیل) تا کشتارهای فجیعی که از فلسطینیها زیر نظر ژنرال آریون شارون (نخست وزیر بعدی اسرائیل) توسط فالانژهای مسیحی لبنان انجام گرفت. تا به امروز، اسرائیل هرگونه حرکت نظامی فلسطینیها را با شدت و حدت تمام و با کاربرد نیروی نظامی برتر، سرکوب و متلاشی کرده است و گاه زمینههای حمله را خودش فراهم میسازد و با در هم کوبیدن خانههائی که مانند قوطی کبریت در کنار هم چیده شدهاند، بدنبال انبار مهمات حماس میگردد و کشتار کودکان و زنان و مردمان عادی را به جای تجاوز، (عملیات نظامی) نامگذاری میکند. عملیات در اردوگاه مرگ!
پا در میانی سازمان ملل متحد و قطعنامه 242، بازگشت اسرائیل را به محدوده قبل از جنگهای 6 روزه سال 1967 پیشنهاد میکند که مورد قبول دولت اسرائیل واقع نشده است و اسرائیل زمینهای اشغالی را جزئی ازمایملک قوم یهود میداند.
یکی از منازعات عمده بین فلسطینیها و اسرائیلیها، شهر مقدس اورشلیم میباشد. به دلیل اماکن متبرکه مسلمین (مسجد الاقصی) و اماکن متبرکه یهودی (دیوار ندبه) که به یک مرکز توریستی و پر درآمد نیز تبدیل گشته است.
امروز مردمان اسراییل در یک قصر شیشهای نشستهاند و دولت، دست بالا را دارد. زور، صدا، قدرت، اقتصاد قوی و نفوذ در دالانهای واشنگتن را پرپشت و سنگینن وزن دارد. میگوید خانه سازی را در مناطق اشغالی ادامه خواهد داد. میگوید اورشلیم (بیت المقدس) هم شرق و هم غربش، ضمیمه خاک اسرائیل است و باید پایتخت گردد.
بلندیهای جولان را هم بنا به دلائل امنیتی، پس نخواهد داد. مدعی است که اصولا سرزمین فلسطین جعلی است و ریشه تاریخی ندارد و وجب به وجب خاک اسرائیل بوده که نامش به یغما رفته و فلسطینیها فریبکاری میکنند. جهت اثبات ادعای خود متشبث به تاریخ نگاران مدرن یهودی میگردد که بعض جعلیات تاریخی را در هم بافتهاند و با بوق و کرنا تبلیغ میکنند.
دولت اسرائیل، طغیانگرانه، از اخطارهای بینالملل ، امساک میورزد اعم از اخطارهای سران کشورهای عرب، اتحادیه اروپا، واشنگتن و حتی کلیه نهادهای حقوق بشری تا دست از یکه تازی برداشته و حق فلسطینی آزاد را در نظر بگیرد. اما مصرانه مشت بر میز میکوبد و همه را به زورگوئی و حق خوری متهم میکند.
اسراییل آمرانه میخواهد از قوانینش اطاعت گردد ضمن اینکه خود، قوانین بین المللی را میشکند و در پاسخگویی یا حاشا میکند، یا لحن آمرانه بخود میگیرد.
اسرائیل ترجیح میدهد با دست خود لقمههای غذا را در دهان بچه شیطان و شرور (غزه) بگذارد. کنترل آب، برق، رفت و آمد آذوقه و کالا، یک به یک را از زیر ذره بین میگذراند و این جیره بندی، عدم استقلال و کنترل از راه خشکی، دریا و هوا، امان از مردان مغرور عرب بریده است.
مدعیان خاک اسراییل، فقط محدود به فلسطینیهای نوار غزه و ساکنان کرانه رود اردن نیست که بیش از ۵ میلیون مدعی عرب دیگر نیز دارد. کمپهای اردن، لبنان و سوریه، انباشته و مملو از فلسطینیهای معترضی است که بعد از استقلال اسرائیل در سال ۱۹۴۸ و جنگهای ۶ روزه ۱۹۶۷، گریختهاند. این میلیونها میگویند هفتصد و یازده هزار نفر از اجدادشان، توسط سربازان اسرائیل به زور سرنیزه و قنداق تفنگ بیرون انداخته شدهاند و باید سرانجام به خاک پدری خود برگردانیده شوند. البته اسرائیل معتقد است که این رفت کاملا اختیاری بوده و بازگشت به مناطق یهودی نشین اصولا نه امکان دارد و نه معنا!
ضمن پیچیدگی اقدامات رهبران هر دو سو، مردم ولع رسیدن به صلح را بیش از هر زمان دیگر طلب میکنند. برای مثال طبق آمار سال ۲۰۱۱ در دانشگاه هیبرو در اسرائیل، ۵۸ درصد اسرائیلیها و ۵۰ درصد فلسطینیها، خواهان تشکیل دو کشور مستقل در کنار یکدیگر بودهاند در حالیکه آمار همین دانشگاه در سال ۲۰۰۳، ۴۷ درصد از اسرائیلیها و ۳۹ درصد از فلسطنیها بودهاند.
گروههای افراطی و میلیشیا چه از سوی حماس و سایر گروههای زاد و ولد شده فلسطینی و چه از سوی مذهبیهای دست راستی اسرائیل، بزرگترین موانع، در راه یک صلح پایدار می باشند. امروز نزاع باید بین مثلث نتان یاهوی تند رو، محمود عباس میانه رو و خالد مشعل افراطی، حل و فصل گردد.
سرانجام در ۲۹ نوامبر ۲۰۱۲، فلسطینیها به همت محمود عباس با بردن شکایت به سازمان ملل متحد و با جلب توجه بیش از دو سوم اعضاء کشورهای عضو (بعنوان کشور ناظر غیر عضو) شناخته و به رسمیت شناخته شد. یک گام بلند به جلو برداشت و از این پس میتواند بر علیه افراط کاریهای دولت اسرائیل، در سازمان ملل، اقامه دعوا کند. ولی آیا این برگ برنده در دست فلسطینی، اسرائیل را به مذاکرات منصفانه، سوق خواهد داد؟
جهت فیصله دادن به دعاوی فلسطین و اسرائیل، گذشت زمان، فرصتها را با خود میبرد. گروههای تندرو چه از سوی عربها و چه از جانب اسرائیلیها، هر روز رو به رشد و ازدیاد میگذارند. از زیر خانههای بچههای غزه، با دستهای تهی اما قامتهای برافراشته، تونلهای زیر زمینی بسوی صحرای سینا کنده میشود تا به همراه عبور دادن وسایل معیشتی، تجهیزات جنگی را نیز به خانهها ببرند و کل منطقه را تبدیل به انبار مهمات کنند که زبانههای جنگ به بس فراتر از خطوط جغرافیایی این دو قوم عرب و یهود کشیده خواهد شد. دیر شده و هر روز دیرتر هم میشود. وحشت از آن روزی است که دشمنان یهود و یهودیت، چندین برابر گردند، با امکانات تکنولوژیک و عزم راسخ، شعار یاسر عرفات را شعار محوری خود قرار دهند: (باید با برگهای زیتون در یک دست و تفنگ در دست دیگر، به سراغ اسرائیلیها رفت!)