احمدینژاد در سال پایانی ریاستش بر دولت اسلامی، تصمیم گرفته است شخصیّت جدیدی از خود بنمایاند؛ و از این رو، با واکنشهایش نسبت به اتفاقات خلاف طبعش نشان داد که بر خلاف آنچه در ظاهر مینماید نه تنها پخمه نیست، بل بسیار از آقای محمد خاتمی اصلاحطلب با شهامتتر است. بسیار با قدرت و شهامت در برابر رهبر معظمش ایستادگی کرده و حتا نه تنها بسیاری از تصمیمهای حضرت رهبر را بیاثر و خنثی کرده است، بل او را به پذیرش خواستههایش وادار و ملزم کرده است.
یک بار یازده روز قهر کرد و درخانه بست نشست؛ و تا حرفش را نپذیرفتند از بست خارج نشد. از آن زمان، هرچه خواسته و هر تقاضائی را مطرح کرده است، اگر مجلس اسلامی نیز سر سازش با آن نداشته، حاکم مقتدر را مجبور کرده است که با حکم حکومتی جانبش را نگهدارد و مجلسیان را به عقب نشینی وادارد.
یک بار او را به مجلس اسلامی فراخواندند تا سوآل پیچش کنند و مغلوبش سازند. اما او محیط مجلس را به صحنه یک تئاتر رو حوضی و کمدی تبدیل کرد و با جُک گفتن و لغز پراندن مجلس و مجلسیان را سکه یک پول ساخت و پیروز از میدان کارزار بیرون آمد.
بار دوم که مجلس او را برای پاسخگوئی فراخواند، چون رهبر معظم میدانست که این بار احمدینژاد در برابر مجلسیان به جای جُک گوئی و لغز پرانی به گفتن حقایق میپردازد و اسرار را فاش میکند و ناگفتهها را برملا خواهد کرد، حکم حکومتی صادر فرمود و از مجلسیان خواست که پرسش را کنار بگذارند؛ و فرصت به ابراز تهور و شجاعت نوچهاش ندهند؛ زیرا آبروریزی خواهد شد!
هم اکنون در مجلس طرحی در مورد قانون انتخابات ریاست جمهوری مطرح شده و به تصویب رسیده است؛ مطابق طرح، در قانون انتخابات تجدید نظر شده و موادی را به آن افزودهاند که اگرچه به ریاست کنونی و گذشتهی احمدینژاد هیچ ربط و دخلی ندارد؛ و این دوره پایان کار او در این شغل و مقام است، ولی در برابر مجلسیان محکم و استوار ایستاده و نمایندگان را به چالش کشیده است که شما حق چنین کاری را ندارید. در این زمینه، دلیلی اقناع کننده را بر زبان آورده و خطاب به نمایندگان مجلس اسلامی گفته است: «تنها مقامی که نمایندهی اراده ملت است رئیس جمهوری است؛ و حتا در ایران مقام رهبری نیز با واسطه انتخاب میشود... شما با تعدادی اندک از رأی مردم برگزیده شده اید؛ و حال آن که من با آراء بیست میلیونی به این مقام رسیدهام... پس شما همه نسبت به من، در اقلیّت قرار دارید» که سخنی درست است.
زیرا نگارنده این سطور به هنگام انتخابات اخیر مجلس اسلامی، آراء نمایندگان تهران را یک به یک یادداشت کرده و نگه داشتهام. نفر نخست تهران اندکی بیش از یک میلیون رأی داشت؛ و نفر آخر نیز با کمتر از ۳۰۰ هزار رأی به نمایندگی رسید. این در حالی است که مجموع جمعیّت تهران و شهر ری و شمیرانات، از ۱۵ میلیون نفر بیشتر است؛ و تعداد واجدین شرایط رأی دادن در بین این جمعیّت انبوه چیزی حدود ده میلیون است. از این ده میلیون، حضرات نماینده تهران بین یک میلیون تا ۳۰۰ هزار رأی داشتهاند؛ و ادعای احمدینژاد در باره در اقلیّت قرار گرفتن جمیع این پخمگان صادق است.
اما احمدینژاد به این نیز بسنده نکرده و نوع انتخاب رهبر را نیز به چالش کشیده است. او در این مورد گفته است: «...حتا خود حضرت رهبر نیز با انتخاب غیر مستقیم برگزیده میشود و...» که این سخن نیز درست و حقیقت است؛ و اشاره به اندک بودن تعداد اعضای مجلس خبرگان از یک سو، و رأی اندک نماینگان همین مجلس به هنگام انتخابات خبرگان از سوی دیگر است. زیرا نخست این که رهبر را مجلس خبرگان بر میگزیند و چنین مجلسی با تعداد هشتاد عضو؛ اگر گزینشاش با اتفاق آراء هم باشد هشتاد رأی دارد. دوم این که انتخابات اعضای مجلس خبرگان همیشه و در همه وقت، ضعیفترین و بیحالترین نوع انتخابات بوده است؛ و مردم هیچ شوق و انگیزهای برای شرکت در این گزینش تا کنون از خود نشان نداده اند؛ و تعدا آراء این نمایندگان در تهران و استانها هیچ گاه به سی تا چهل هزار رأی نرسیده است. رقم هشتاد عضو را اگر حتا در ۵۰ هزار نیز ضرب کنیم، عدد چهار میلیون به دست میآید؛ و حضرت رهبر در کشوری ۸۰ میلیونی که دستکم ۵۰ میلیون آن واجد شرایط انتخاب کردن هستند، چیزی حدود چهار میلیون رأی یعنی ۸% نظر کل واجدین شرایط را کسب کرده است.
در ضمن میدانیم و به یاد داریم که به هنگام پایان انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ خود حضرت رهبر ضمن تبریک گفتن نسبت به انتخاب نوچهاش احمدینژاد، آراء او را بیش از ۲۳ میلیون اعلام کرد. در نتیجه باید پذیرفت که احمدینژاد در همین نظرخواهیهای فرمایشی نیز ۲۳ بر ۴ از حضرت رهبر جلو زده است و چیزی حدود شش برابر در همین مکر و فریب، محبوبتر از خامنهای است؛ پس ادعایش دور از واقع نیست؛ و در واقع سخنش طعنه آمیز است.
اما آنچه در این میان پر اهمیّت است و جلب توجه میکند، میزان تهوری است که همین فردی که دستکم کل اپوزیسیون نظام او را یک پخمه میشناسند، از خود نشان داده و نوع برخوردش با مقامی است که آخوند مصباح یزدی چندین بار او را جانشین الله در زمین معرفی کرده است. همچنین چاپلوسان و کاسه لیسان از معمم و غیر معمم هر روز و هر ساعت برای خامنهای خرق عادت و معجزه میتراشند و میسازند؛ و حتا از سوی تمام دستمال به دستان عنوان امام چهاردهم را کسب کرده و او را امام خامنهای خطاب میکنند. اما اکنون فردی در برابرش قد علم کرده و با او در افتاده و پنجه درافکنده است، که هیچکس گمان چنین جسارت و شجاعتی را از او نداشت.
این موضوع زمانی بیشتر نمایان و پر اهمیّت میشود که واکنشهای احمدینژاد را با عکس العملهای سید محمد خاتمی در مقابله با خامنهای به یاد آوریم؛ و میزان انفعال این سید و آخوند بیعرضه را در مواجهه با خامنهای با پایداریهای احمدینژاد مقایسه کنیم. خاتمی در مقابل خامنهای به مانند موشی بود در مواجهه با گربه؛ هیچ گاه و در هیچ موردی نه ابراز قدرتی کرد و نه حتا یک بار، دهها ایراد و طعنهی خامنهای را به دولت و کابینهاش پاسخگو بود. بارها در زیر شماتت رهبر قرار گرفت؛ و خامنهای با خفت به او تذکر داد. ولی خاتمی جز سکوت واکنشی از خود بروز نداد. حتا یک بار در برابر دوربین تلویزیون خطاب به خاتمی و اعضای کابینه چنین سخن حماقت زائی را نیز بیان کرد: «... شنیدهام کلاس یادگیری موسیقی تأسیس شده است و درس موسیقی تدریس میشود...» و این سخن نا به جا تنها برای تحقیر خاتمی و طعنه به او و کابینهاش بود. اما این سید بیبخار پاسخ نداد که اگر موسیقی در رادیو تلویزیون به هرگونهاش - حتا به عنوان سرود اجرا میشود- پس لازمهی وجودش تدریس آن است تا از بین نرود!! بدبختانه سید خندان با سکوت کامل و نیم لبخندی تنها ترس و ضعف خود را برملا کرد.
از این رو در مقایسهی احمدینژاد با سید محمد خاتمی، بیهیچ تردیدی وزنهی تهور و شجاعت به سود احمدینژاد سنگینی میکند؛ و من از این نظر، این پاسدار شکنجه گر را بر آن آخوند آرامش طلب و آزادیخواه پخمه برتری میدهم؛ زیرا رفتارش نشان از سر نترس دارد و به هر جهت و دلیل که هست، از خود جربزه و شهامت نشان میدهد.
اما پرسش بزرگ این است: احمدینژاد از چه رازی آگاه است و چه رمزی از حاکمیّت میداند که حضرت رهبر بسیار رعایتش میکند و متوجه است مبادا زیاد خشمگین شود و رازها را برملا سازد؟
چند دهه پیش «آلفرد هیچکاک» کارگردانهالیوود فیلمی ساخته بود به نام«مردی که زیاد میدانست» داستانش چنین بود که در خیابان یک نفر را با تیر زدند؛ و او بر زمین افتاد. رهگذری که از آنجا میگذشت، بربالینش آمد تا او را کمک کند. فرد تیر خورده که در حال نزع و موت بود، در گوش رهگذر سخنانی را گفت و پس از آن جان داد و مُرد. از آن تاریخ آن رهگذر از رازی آگاه شده بود و به رمزی پی برده بود که اهمیّت بسیار داشت؛ و در نتیجه مردی بود که زیاد میدانست؛ و تحت تعقیب همان کسان بود که رهگذر را کشته بودند؛ و میخواستند او را هم به نوعی سر به نیست کنند.
اکنون احمدینژاد گویا همان مردی است که زیاد میداند؛ و رهبر چون نمیخواهد و یا نمیتواند او را نابود کند، به ناچار هوایش را دارد و از زخمی شدنش در هراس است. احمدینژاد نیز این را میداند و لذا سوار بر «اسب این آگاهی به رموز» میتازد و مینازد و حضرت رهبر را «آچ مَز» کرده است.
کالیفرنیا دکتر محمد علی مهر آسا
15/12/2012
مهرآسا
■ قیاس خاتمی با احمدی نژاد ممکن نیست. هرکدام از ایندو وارث دوره ماقبل خود هستند که البته شرایط محمد خاتمی بسیار سخت تر بود. او بانی تئوری دموکراسی در رژیمی شد که ابدا در ضمیر علیلش هیچ توجهی به حقوق مردم نداشت. رژیم بعد از خاتمی مجبور به گشایش جبهه در برابر دموکراسی شد و این البته انرژی زیادی از رژیم گرفته است که نهایتا به تسلیم خواهد کشاند او را. کما اینکه همین رژیم بی قانون علی الظاهر ناچار است بگیر ببندهایش را شکلی قانونی بدهد و مانند دهه ۶۰ و ۷۰ لجام گسیخته نباشد. اما احمدی نژاد وارث دوران ثبات خاتمی بود و ثمراتی که آن مرد مهربان در طول هشت سال از خود بجای گذاشت.
احمدی نژاد آمد که بازهم بساط دزدی و لفت و لیس حکومتی برقرار گردد و عدم پاسخگویی حکومت دوباره احیا شود. در دوران خاتمی حتی خامنهای ناچار بود برای موارد متعدد دلیل و برهان بیاورد و اذهان عمومی را مثلا اقناع کند. احمدی نژاد دیروز هم البته با احمدی نژاد امروز متفاوت است. در اینکه این آدم صدمات زیادی به منابع کشور زده شکی نیست اما دریابیم او چه مقدار از ماهیت و موجودیت رژیم را نیز تضییع کرده است. اگر امروز وجود احمدینژاد من مخالف را خوشحال میکند یک بحث است و اگر دیروز وجود خاتمی مرا خشنود میکرد بحث دیگریاست. آن دوران امید داشتیم حکومت تن به اصلاح بدهد و این دوره امید داریم حکومت دچار تفرقه درونی شده و نابود شود. خاتمی و احمدینژاد با دو رویه متفات و منشهای مختلف عملا در مسیر خشنودی مردم گام برداشته و میدارند لذا باید منتظر ماند تا پردههای یکی بعد از دیگری برافتند و تکلیف روشن شود!
■ هر کس بتواند کمی از هژمونی نظام که همان ولی فقیه است چیزی کم کند به سود ملت ایران کار کرده است. پیدایش فردی بنام خاتمی در زمانی که روی کار آمد از دید تاریخی به این خاطر مهم است که در مقابل کاندید مورد علاقهی رهبر پیروز شد و به آزادی و حقوق بشر تا چندی پایبندی نشان داد. او از این نظر تاریخی شد که برای اولین بار در تاریخ ایران مردم با رای خودشان به رهبر هژموندار «بخوان ولی فقیه» نه گفتند.
و اما بیاد بسپاریم که احمدی نژاد در دورهای دیگر از تاریخ این حکومت سر بر آورد: او بر خلاف خاتمی برای آزادی مردم به میدان نیامد، بلکه می خواست پول نفت را به مردم بدهد: بنزین، نفت، مسکن و یارانه. ولی احمدی نژاد در سیاست خارجی با ندانم کاری بازنده شد. در این اواخر کار وقتی می بیند تغییرات اقتصادی و سیاسی در این کشور بدون برخورد با سر مار نا ممکن است یادش افتاده که اوین هم سری بزند و این همان شجاعتی است که نگارنده یادش رفته در یادداشت خود آنرا بستاید.
■ آقای دکتر مهر آسا شما نه تنها به خاتمی که همچنین به خوانندگانتان بیمهری کردید. از تیتر مقاله اینطور به نظر میرسد که میخواهد در مورد رازهایی که احمدینژاد میداند خبری بدهد، در حالی که این عنوان جالب فقط حیله ایست برای نثار کردن چند توهین به مردی که، تا آنجا که میدانیم، هیچگاه و به هیچکس توهین نکرده است. جدای از همه چیز این دور از ادب و جوانمردیست.
بحث این نیست که خاتمی خطا نداشته و ندارد، اما آیا ملال آور نیست که صدها نفر از هموطنان ما به راحتی همه زحماتی را که یکی ایرانی برای مملکت کشید را هیچ و مردود میشمرند و یکی به خود این زحمت را نمیدهد که بگوید او در هشت سال ریاست جمهوریش در زمینه اقتصاد، اصلاح فضای سیاسی فرهنگی داخلی و روابط تجاری و دیپلماتیک بین المللی چه کرد و ما را از کجا به کجا رساند، و احمدی نژاد مورد ستایش آقای دکتر چه کرده و ما راا به کجا رسانده. متأسفم که باد بگویم مشکل از عوامی ماست. و این مشکله حل نمیشود مگر صمیمانه کمر به حل آن ببندیم و از “ارزیابیهای شتابزده” که سر از قهقرا بدر میاورند خود داری کنیم. این دل و جرات آقای احمدینژاد در این سالها منشأ هزاران ضرر برای ما بوده، شما آنها را نمیبینی و نمیسنجی، فقط به این دلخوشی که جاهلی در برابر جاهل دیگری چنان ایستاده که آن فرهیختهای نتوانسته بود!!
تا زمانی که ما قضاوتهایمان چنین است آیا استحقاق داشتن رهبران پاکتر و محترم تری از احمدینژاد را داریم؟
جای آن است که خون موج زند در دل لعل——-زین تغابن که خزف میشکند بازارش!