سهشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۱ - 4 دسامبر 2012
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
محمود احمدینژاد در نزدیک به هشت سال ریاست خود بر جمهوری اسلامی اثرات عمیقی بر این نظام گذاشته است. او در دو انتخابات مشکوک و جنجالی مقام خود را احراز کرده است؛ با سیاست توزیع یارانه مستقیم و حذف یارانههای نامستقیم به بزرگترین تحول اقتصادی در حیات جمهوری اسلامی دست زده است؛ فعالیتهای هستهای ایران را به نحوی بینظیر و خارج از انتظار گسترش داده است؛ با اصرار مداوم بر این فعالیتها و اظهارات تحریکآمیز در باره اسراییل و هولوکاست، ایران را به بزرگترین و خطرناکترین مصاف خود با جهان غرب کشانده است؛ و بیش از هر رییس جمهور پیشین این نظام، در برابر ولی فقیه زمان ایستاده و موقعیت و احکام او را به چالش کشیده است. او اکنون در مقام یک مدافع حقوق و آزادیهای مردم، حکومت قانون، حق انتخاب آزادانه مردم، افتخارات باستانی و ملی ایران، نفی سلطه روحانیت بر حکومت، و تغییر قانون اساسی جمهوری اسلامی به سخن در آمده است.
سخنان اخیر احمدینژاد که در دو مراسم، یکی سمینار «قوهی مجریه در قانون اساسی» و دیگری مراسم بزرگداشت میرزا کوچکخان جنگلی ابراز شده حاوی نکاتی است که اولا اظهار آنها را از یک سیاستمدار آزادیخواه و دموکرات میتوان انتظار داشت، و ثانیا بسیاری از تابوها و خط قرمزهای نظام حاکم را در هم میشکند. او علنا موقعیت خامنهای را به عنوان کسی که منتخب مستقیم مردم نیست، در مقایسه با رییس جمهور که مستقیما از سوی مردم برگزیده میشود، پایین میآورد، و از لزوم تغییر قانون اساسی «چون مناسبات در حال تغییر است» سخن میگوید. اولی از دید غالب بر حکومت و نظریهپردازان آن کفر محض است، و دومی حتا به تعبیر بسیاری از اصلاحطلبان (از جمله، محمد خاتمیِ که یکبار در زمان ریاستش آن را اظهار کرده است) خیانت بشمار میرود.
احمدینژاد نه فقط سخنانی را اظهار میکند که اصلاحطلبان حتا در اوج قدرتشان از آن ابا و هراس داشتهاند، بلکه از به چالش کشیدن مهمترین مقامات نظام نیز واهمه نداشته است. او در دوره اول ریاستش، کارنامه ۲۴ ساله پیش از خود در جمهوری اسلامی را زیر سؤال برد و آن را تخطئه کرد. تعریض او به وضوح متوجه سه مقام عالی اجرایی این دوره، یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی (رقیب او در انتخابات سال ۸۴) و دو رهبر اصلاحات محمد خاتمی و میرحسین موسوی (رقیب انتخاباتی سال ۸۸ او) بود، و این وجه از سخن او در گزارشها و تحلیلهاعمده شد. ولی نمیتوان این کارنامه طولانی را تخطئه کرد، و نقش بازیگران اصلی آن دورهها را نادیده گرفت. دو ولی فقیه این دوره نیز که از اختیارات وسیعی برخوردار بودند، و به خصوص علی خامنهای که در هشت سال اولیه این دوره رییس جمهور بوده و در بقیه آن به عنوان ولی مطلقه فقیه در هر سیاست و کاری دخالت میکرده است، نیز طبیعتا از دید او مسئول عملکرد آن دوران بودهاند.
احمدینژاد درست در شرایطی این سخنان را ابراز میکرد و از جمله کارنامه نظام در دهه اول آن را زیر سؤال میبرد که رقیب انتخاباتی او میرحسین موسوی از آن دوران تحت عنوان «دوران طلایی امام» یاد میکرد. او نشان داده است که به جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام اسلامگرا اعتقادی ندارد و برای ولی فقیه به عنوان نایب امام زمان یا هر عنوان قدسی دیگر مقام و منزلت خاصی قایل نیست. او به رغم نارضاییهای شدیدی که خامنهای نسبت به اسفندیار رحیم مشایی، یار غار او و به تعبیری مرشد و مراد او نشان داده است، و بیاعتنا به کارزار شدیدی که مخالفان او در حکومت علیه مشایی (نفر اول «حلقه انحرافی») به راه انداختهاند، در حمایت از او ذرهای تردید به خود راه نداده است، و همین چند روز پیش در حکم انتصاب او به ریاست دبیرخانه جنبش عدم تعهد چنان واژگانی را به کار گرفت که به قول حسین شریعتمداری در کیهان تهران «گویی ... مشخصات یكی از اولیاء بزرگ الهی را» بیان كرده است. و البته آقای شریعتمداری فراموش نکرده که به گفتهای از مشایی اشاره کند حاکی از این که «دوران اسلامگرایی به پایان رسیده است، اسلام هست، اما دوره اش به پایان رسیده است» و یا «روند تحولات این نیست كه بشریت مسلمان بشود تا به حقانیت برسد. بشر سرعتش بالا رفته و فهمش نیز به حقایقی می رسد كه دیگر لازم نیست آن را از پوسته اسلام طی كند... یعنی دارد به یك عصاره اصلی می رسد و در آن عصاره اصلی یك فهم بزرگ قرار دارد»
به عبارت دیگر، احمدینژاد و حلقه اطراف او «سکولارترین» گرایش درون نظام جمهوری اسلامی را نمایندگی میکنند و در هفتهها و ماههای اخیر با صراحت و تهور بیشتری این گرایش را به نمایش گذاردهاند. البته این سؤال به جا است که این گرایش سکولار چگونه با اعتقادات خرافی امام زمانی احمدینژاد و نامه به چاه جمکران انداختن سازش دارد، و یا نطاقی آقای احمدینژاد در باره آزادی و عدالت و حقوق مردم و حکومت قانون و احترام به انتخاب مردم و مانند اینها چگونه با سابقه کار و عملکرد حکومت و شخص او میخواند. کسی که منکر وجود زندانی سیاسی در ایران میشود و یا مدعی است که در ایران همجنسگرا وجود ندارد (و توضیح نمیدهد که چرا افراد بیشماری به این اتهام اعدام شدهاند)، با انتخاباتی مشکوک به قدرت رسیده است، پروندههای فساد مالی همکاران خود را لاپوشانی میکند و یا متهم اصلی جنایات کهریزک (سعید مرتضوی) را تحت حمایت خود میگیرد تا از مجازات فرار کند و ... چگونه میتواند مدعی قانون و عدالت و حقوق مردم و مانند اینها باشد؟
پاسخ به این سؤالها هرچه که باشد، دونکته قابل ذکر است. یکی این که اگر عامل زمان را در این کارنامه وارد کنیم نمیتوان پدیده تغییر و تحول را نادیده گرفت. در طول زمان، از اعمال و اظهارات خرافی احمدینژاد کاسته شده و تکیه بر افتخارات ملی و باستانی در سخنان او بیشتر دیده میشود. دوم، انتخابات ریاست جمهوری خرداد آینده اکنون مشغله ذهنی اصلی جناحهای مختلف حکومتی، به شمول حلقه احمدینژاد است، و اظهارات اخیر او میتواند چیزی جز تبلیغات انتخاباتی نباشد. احمدینژاد با سیاستهای پوپولیستی و کمک به طبقات محروم (از جمله با سیاست توزیع نقدی یازانهها) پایگاه اجتماعی قابل توجهی در بین این طبقات به دست آورده است. اظهارات اخیر او در بین طبقات متوسط و مرفه جامعه جاذبه بیشتری دارد و ممکن است در جلب حمایت این طبقات در انتخابات سال آینده که او ظاهرا میخواهد (با پیاده کردن سناریوی پوتینمددوف در ایران) از نامزدی رحیم مشایی حمایت کند تا حد زیادی مؤثر باشد.
ولی اشتباه است اگر تصور کنیم که تنها تبلیغات انتخاباتی میتواند اظهارات اخیر احمدینژاد را توضیح دهد. مخالفت او با سلطه روحانیان بر حکومت، ایستادگی در برابر خامنهای، و تأکید بر افتخارات ملی و باستانی و یا شکستن تابوها در مورد حکومت اسلامی از سوی او و همراهانش از ماهها و سالها پیش شروع شده است. اکنون تردیدی در دست نیست که او به نظام ولایت فقیه اعتقادی ندارد و آن را صرفا به عنوان یک واقعیت برخاسته از قانون اساسی جمهوری اسلامی به رسمیت میشناسد. او با اشاره به این که ولی فقیه را مردم انتخاب نمیکنند صریحا گفته است که «تنها مقامی که نماد شکلگیری اراده ملی است و همه مردم در یک انتخابات یک فرد را انتخاب میکنند، رئیسجمهور است». او همچنین میداند که در شرایط فعلی موازنه قدرت به نفع او عمل میکند: خامنهای که مایه سنگینی برای برآمدن او به عنوان رییس جمهور گذاشته است نمیتواند هزینه سنگینتری را برای عزل او در این چند ماه آخر ریاستش تحمل کند، و از این رو در برابر تلاشهای هواداران برافروخته خود در مجلس برای این که او را به استیضاح بکشانند به سکوت دستور میدهد. احمدینژاد از موضع قدرت رسما به رویارویی با خامنهای برخاسته است، و در صورت لزوم از نفی و طرد او نیز ابا نخواهد داشت.
سؤالی که باقی میماند این است که چرا کسی احمدینژاد را جدی نمیگیرد. این سؤال به صورت دیگری در یک نوشته پیشین مطرح شد که «چرا اپوزیسیون از انشقاق درون رژیم بهره نمیگیرد؟» در آنجا گفته شد که «اصلاحطلبان او را غاصب مقام ریاست جمهوری اسلامی میدانند و اساسا به عنوان رییس جمهوری که ملیونها رأی (و لو نه اکثریت آرا را) به دست آورده به رسمیت نمیشناسند. علاوه بر این، بسیاری از اینان همراه با اپوزیسیون خارج نظام (ساختارشکنان) از آغاز با چشم تحقیر به او نگریسته و او را موضوع لطیفهها و جوکها (و در مواردی با تمسخر قیافه و چهره و هیکل او به صورتی زشت و قبیح) قرار دادهاند. نگاهی این گونه البته جدی گرفتن این فرد را مشکل میکند.» اظهارات و مواضع اخیر احمدینژاد، اما، همان قدر که اطرافیان خامنهای و روحانیت حاکم را گیچ و مستأصل کرده است، باید مورد توجه اپوزیسیون قرار بگیرد و از امکانات بالقوه آن برای دامن زدن به اختلافات درونی حکومت از یک سو، و حمایت و تقویت جنبش سکولار و دموکراتیک ایران از سوی دیگر، بهره گرفته شود.
احمدینژاد را باید جدی گرفت، و او را در برابر ادعاهایی که این روزها مطرح میکند پاسخگو دانست. اصلاحطلبان وعدهها و شعارهای زیادی سر دادند (مانند «ایران برای همه ایرانیان») و به پشتوانه آن به قدرت رسیدند، ولی در اوج قدرت خود کاری برای تحقق این وعدهها انجام ندادند. نیروهای سکولار و تحولخواه زیادی به جنبش سبز پیوستند، ولی رهبران این جنبش با تأکید بر التزام به قانون اساسی و مواضع مانند آن بسیاری از امیدها را سرد کردند. اکنون احمدینژاد سعی دارد با شعارهای تازه سکولاریستی و جذب طبقه متوسط، زیر پای اصلاحطلبان را خالی کند. اصلاحطلبان بیهوده تلاش میکنند دم ولی فقیه را ببینند تا در انتخابات اجازه شرکت پیدا کنند. امروز کسی میتواند رأی مردم را بگیرد که حساب خود را از ولی فقیه جدا کند. احمدینژاد چنین کرده است، و از این رو شانس به مراتب بیشتری برای جذب آرای طبقه متوسط دارد.
البته امروز روشن نیست که انتخابات پیش رو در چه جو و شرایطی برگزار خواهد شد و یا کدام جناحها در آن شرکت خواهند داشت. ولی تردید نباید کرد که احمدینژاد و حلقه اطراف او با آرامش و سکوت خود را بازنشسته و خانهنشین نخواهند کرد. آنان برآنند که ولایت فقیه را به چالش بکشند، تا آنان را در بازی انتخابات سهیم کند. به جز این صورت، نباید توسل آنان به شیوههای دیگر را برای کسب قدرت منتفی دانست. تقریبا مسلم است که حضور احمدینژاد و یارانش در صحنه سیاست ایران با پایان گرفتن دوره ریاست جمهوری او خاتمه نخواهد یافت. لحن کلام او و چالشهایی که مرتبا برای نظام جمهوری اسلامی و شخص علی خامنهای از سوی او ایجاد میشود حاکی ازآن است که احمدینژاد و یارانش بر آنند تا پس از خرداد ۹۲ همچنان در صحنه سیاسی ایران حضور داشته باشند - تا سیر وقایع چگونه باشد...