در دو سه سال قبل از پیروزی انقلاب و سرنگونی رژیم پهلوی در ایران و به فاصله دو سال از همدیگر در دو نقطه متفاوت از ایران دو کودکی زاده میشوند که خانوادههایشان نام ستار را برای آنان بر میگزینند. ستار بهشتی متولد سال ۱۳۵۶ شمسی در تهران و ستار صیاحی متولد سال ۱۳۵۴ شمسی در اهواز بود.
ستار اولی مرکز نشین و متعلق به فرهنگی غالب اما برای آزادی و برابری مبارزه میکرد و ستار دومی پیرامون نشین و متعلق به فرهنگی مغلوب که در دفاع از هویت قومی و فرهنگی خود در برابر ددمنشان و دیو صفتان تاریخ قد علم کرد. محض تصادف و یا بازی سر نوشت نبود که نهایت و عاقبت هر دو ستار مشابه هم باشد، بلکه این خواست و تصمیم ستمگران بود که هر دو ستار به همان جای بیبازگشتی بروند که ماموران وزارت اطلاعات در آخرین تهدیدشان برای شاعر حماسه سرای ملت عرب از آن سخن گفته بودند.
“الشعر دیوان العرب” جمله کوتاهی است که در واقع وجه مشترک تمام اعراب است و نشان از اهمیت شعر در جوامع عربی دارد. مردم عرب اهواز نیز شعر را دیوان خود میداند و هزاران سال است که اشعار بی شماری سینه به سینه در بین مردم ما از نسلی به نسل دیگر منتقل شدند تا جاییکه امروزه پژوهشگران عرب با تفحص و باز خوانی اشعار به میراث رسیده از نیاکان، تاریخ و حوادث تاریخی منطقه را بازسازی میکنند و رد آن حوادث را در میان ابیات عامیانه و فصیح شعر عربی میجویند.
“شعر عامیانه” یا “الشعر الشعبی” در بین مردم عرب اهواز جایگاه خاصی دارد، این نوع شعر همیشه زینت بخش محافل و مجالس مردم آن خطه است. “الشعر الشعبی” بیش از پانزده نوع دارد اما اهزوجه و یا هوسه نوع حماسی و شایع آن بشمار میرود.
اهزوجه و یا هوسه یک شعر حماسی کوتاهی است که از یک چهار بیتی تشکیل شده است که معمولا در سه بیت اول در کمتر از سی کلمه شاعر موضوعی را میگوید و در بیت چهارم آن شاعر در حالییکه محکم پای راست خود را به زمین میکوبد با صدای رسا شعاری موزون میسراید و جمعیت هم با تکرار این شعار موزون حلقهوار در یک دایره و با ریتم مخصوص میچرخند.
در سالهای اخیر شاعر جوانی بنام ستار صیاحی معروف به «ابو سرور الاحوازی» پای بر عرصه اشعار حماسی گذاشت که در کوتاه مدت گوی سبقت را از دیگر شعرای عرب ربود و شهرت و آوازهاش از مرزها گذشت و به جنوب عراق رسید.
ستار با حضور در مجالس و مراسم مختلف مخصوصا مجالس غیر مجاز از نظر حکومتی و حماسهسرایی و گرامیداشت مبارزان اعدام شده مردم عرب حساسیت ماموران امنیتی و اطلاعاتی رژیم را بر انگیخت و در معرض بازداشتهای مکرر و تهدید قرار گرفت.
ايشان سه بار بطور رسمی دستگير میشوند که هر بار حدود سه تا چهار ماه در حبس انفرادی وزارت اطلاعات بسر میبرند و پس از أخذ تعهد آزاد مي شوند.
آغاز دستگیریهای ستار صیاحی از دی ماه ۱۳۸۶ شمسی شروع شد. در آن هنگام شاعر حماسهسرای مردم عرب با حضور و سراییدن اشعار حماسی در مراسم غیر مجاز یکی از شهدای مبارز عرب توسط ماموران لباس شخصی وزارت اطلاعات دستگير میشوند و آخرین این دستگیریها پنج سال بعد در روز پنجشنبه ۲۷ مهر ماه ۱۳۹۱ بود که از طریق تماس تلفنی از او میخواهند که به ستاد خبری وزارت اطلاعات واقع در فلکه ساعت اهواز مراجعه کند. دعوتی که در آن ستار رکیکترین ناسزاها را میشنود و بدترین تهدیدها را میگیرد. ماموران امنیتی به او گفتند که اجازه شعر گفتن را ندارد و از او خواستند که دست از تحریک مردم بر دارد وگر نه او را به جای بیبازگشتی خواهند فرستاد، جایی که قبل از آن ستارهای بیشماری روانه آن شدهاند.
عاقبت ستار صیاحی شاعر حماسه سرای ملت عرب که برای امرار معاش خود و خانوادهاش در یک شرکت خصوصی نگهبانی میکرد در حالیکه در یکشنبه شب بیست و یکم آبان ماه ۱۳۹۱ شمسی در پست نگهبانی خود بود بناگاه دچار لرزش شدیدی قرار میگیرد و قبل از رسیدن به بیمارستان در حالیکه خون از بینی اش میریزد در دامن یکی از همکاران خود میمیمرد ،مرگی که چندین سئوال بی جواب را بدنبال خود میآورد.
دوستان ستار معتقدند که این بار ماموران وزارت اطلاعات تهدید خود را به شیوه جدیدی در حق ستار صیاحی اجراء نمودند، شیوهای که هیچگونه مسئولیتی را متوجه رژیم و ماموران عرب ستیزش نمیکند و آنها را از خون او مبرا میسازد. شیوهای جدید که مرگ یک مبارز را طبیعی نشان دهد و در چشم ملت خود قهرمان نباشد و جلوی اینرا میگیرد که رژیم با دست خود برای مردم عرب قهرمان سازی نکند.
قبل از این جنایتکاران شیوه ایجاد حوادث ساختگی رانندگی را برای حذف مخالفان و مبارزان بکار میبردند اما وقتی که تعداد حوادث در دو مقطع زمانی و مکانی زیاد شوند، جنایتکاران از ترس زیر سئوال رفتن این حوادث به ناچار شیوه دیگری را باید بر گزینند.
تاکنون شاعران مبارز عرب بیشماری به شیوه اولی که همانا ترتیب دادن حوادث رانندگی ساختگی است از بین رفتند، حوادثی که هیچگاه طرف مقصری نداشتند و در همان ساعات اولیه پروندهها را مختومه اعلام میکردند.
شنان شاعر دیگری است که پسر عمه ستار صیاحی میباشند و تقریبا هفت ماه قبل از مرگ ستار در یک سیه شبی در حین بازگشت از شب شعری او را زیر میگیرند که بامداد همان شب مردم محله جسد خونین وی را یافتند. شنان هم شاعر بود و هم حماسهسرا.
در سالهای اخیر قربانیان حوادث رانندگی بطرز چشمگیری افزایش داشتند ولی نکته مهم و باور نکردنی تعرض شعراء و فعالان فرهنگی عرب اهوازی بیش از دیگران به این نوع حوادث مرگبار میباشد. برای نمونه میتوان به قتل مشکوک سه شاعر پر آوازه عرب در شهر محمره (خرمشهر) به نامهای طاهر سلامی و عباس جعاوله و ناظم هاشمی که از پس از بر پایی شب شعری در بندر ماهشهر در حال بازگشت در جاده آبادان– ماهشهر در سه شنبه شب ششم فروردین ۱۳۸۷ شمسی دچار حادثه مشکوک میشوند و هرسه در دم جان میسپارند. این سه شاعر در جشنوارههای شعر عامیانه در عراق برای چندین بار شرکت کردند و در آنجا از حقیقت رژیم و ظلم و ستمی که در ایران بر مردم عرب روا شده سخن گفتند، سخنانی که مورد غضب مزدوران رژیم چه در عراق و چه در ایران واقع شد.
شاعر مبارز دیگری که ایوب خنافره نام داشت در سال ۱۳۸۵ شمسی در جاده کوت عبدالله هم بطرز فجیعی کشته میشود ، ایوب یک هفته پس از برپایی شب شعری میمیرد که ويديوی آن در شبکه یوتیوب منتشر شده است.
در آذر ماه سال ۱۳۹۰ شمسی هم به خانه شاعر عرب دیگری که ناصر جبر زرگانی نام داشت یورش میبرند و او را به قصد کشتن در جلوی فرزندانش شکنجه میکنند که هم اکنون زمین گیر و فلج میباشند. ناصر جبر شاعر حماسی تودهها بود.
کثرت حوادث مشکوک و تهدیدهایی که شاعر فقیدمان ستار صیاحی و خونی که به هنگام مرگ و خاکسپاری از بینی این شاعر عرب به بیرون ریخته شده جای هیچگونه شک و شبههای در دست داشتن ماموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی نگذاشته و بیشک این شاعر حماسی عرب همچون ستار بهشتی اما به شیوهای دیگر بدست عوامل رژیم به قتل رسیده است.
حال سوالی که خود را در اینجا مطرح میکند؛ آیا رسانههای فارسی زبان داخل و خارج از کشور و همچنین اپوزیسیون و فعالان حقوق بشری ایرانی به دور از تبعیض و دوگانگی ستار صیاحی عرب را همرزم و همشهری ستار بهشتی غیر عرب میبینند؟ و آیا در رساندن صدای مظلومیت هر دو به جهانیان و محافل حقوق بشری گام بر میدارند؟
13/11/2012