سهشنبه ۱۶ َآبان ۱۳۹۱ – 6 نوامبر 2012
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
درگیریهای محمود احمدینژاد با مجلس شورای اسلامی و قوه قضاییه که تحت کنترل دو برادر لاریجانی هستند در چند هفته اخیر با نامهپراکنیهای علنی او و صادق لاریجانی به اوج خود رسید و دخالت مستقیم علی خامنهای را در پی داشت. خامنهای که در شرایط بحرانهای سیاسی اقتصادی فعلی خطر فروپاشی تمامی نظام جمهوری اسلامی را در برابر خود میبیند، سعی کرد با شدیدترین لحن ممکن طرفین دعوا را به سکوت فرا بخواند و آنها را از ادامه برخوردهای علنی با یکدیگر باز دارد. پاسخ برادران لاریجانی به خطاب رهبر، مطیعانه و «سمعاً و طاعتاً» بود. واکنش احمدینژاد، اما، لحن دیگری داشت. او موقعیت خود را به عنوان «منتخب مردم» به رخ خامنهای کشید و به یاد او آورد که باید «با هر اقدامی که اختیارات و مسئوليتهای مهم او [احمدینژاد] را مخدوش نماید» مخالفت کند. احمدینژاد نشان داده که حاضر نیست همانند سران دیگر جمهوری اسلامی از خامنهای اطاعت کند و یا نظر او را فصل الخطاب بشمارد. این تنها یک اختلاف و تصادم «شخصیت»ها نیست و بلکه از یک افتراق عمیق ایدئولوژیک در درون حکومت حکایت میکند که میتواند تا فروپاشی کامل نظام جمهوری اسلامی ادامه پیدا کند.
در مورد رابطه احمدینژاد با خامنهای و «دین» متقابل آنان به یکدیگر و مواضع و نامهپراکنیهای اخیر احمدینژاد در دو مقاله پیشین سخن رفت. در آنجا با توجه به نقش احمدینژاد و حکومت او در سرکوب و خشونتهای گستردهای که در هفت سال گذشته بر مردم ایران رفته گفته شد که تأکید او بر دفاع از «حقوق اساسی مردم» را به چیزی جز تلاش برای سلب مسئولیت خود از بحرانهای خانمانسوزی که به برکت سیاستها و سوء مدیریت مشترک او و خامنهای بر مردم ایران تحمیل شده است نباید تعبیر کرد. در عین حال، این نکته نیز مورد تأیید قرار گرفت که استقلال رأیی که او در برابر ولی فقیه از خود نشان داده در سی و اندی سال پس از عزل بنیصدر تا کنون بی سابقه بوده است. شاید به همین دلیل بود که خامنهای لازم دید در یک سخنرانی رسمی و علنی با لحن بیسابقهای از نامهپراکنیهای علنی احمدینژاد انتقاد کند و ادامه این کار را مصداق صریح «خیانت» بشناسد. او البته صریحاً از رییس جمهور خود نام نبرد، ولی با توجه به این که احمدینژاد نامه خود به رییس قوه قضاییه را اول علنی منتشر کرد، در این که چه کسی منظور نظر خامنهای بوده است تردیدی باقی نماند.
پاسخ احمدینژاد به خامنهای، اما، بر خلاف نامههای برادران لاریجانی (رییسان دو قوه قضاییه و مقننه) نشانی از تسلیم و اطاعت در خود نداشت. به عکس، او از این فرصت برای تأکید بر حقانیت خود استفاده کرد و با اشاره به «جایگاه رفیع» ریاست جمهوری موقعیت خود را به عنوان «منتخب مردم» به رخ خامنهای کشید. قبلا نیز او با تأکید بر این که رییس جمهور مقام دوم حکومت است که با رأی مستقیم مردم انتخاب میشود از یک سو مقام خود را بالاتر از رییسان دو قوه دیگر نهاده و از سوی دیگر امتیازی برای خود در برابر ولی فقیه (که منتخب مستقیم مردم نیست) قایل شده بود. او همچنین در این نامه با لحنی تذکّر گونه به خامنهای یادآور شد که باید «با هر اقدامی که اختیارات و مسئوليتهای مهم او [احمدینژاد] را مخدوش نماید» مخالفت کند. احمدینژاد نه فقط حاضر نیست همانند سران دیگر جمهوری اسلامی از خامنهای اطاعت کند و یا نظر او را فصل الخطاب بشمارد، و بلکه برای او تعیین تکلیف نیز میکند.
بدین ترتیب، تهدید و انذار خامنهای، بر خلاف اعتقاد بسیاری، نتوانست بر این بزرگترین انشقاق حکومتی آن هم در متن شدیدترین بحرانهای سیاسی و اقتصادی حیات جمهوری اسلامی نقطه ختم بگذارد. احمدینژاد ظاهرا مصمم است از شرایط بحرانی موجود به نفع خود بهرهبرداری کند و با تصور این که خامنهای نمیتواند در این شرایط هزینه سنگین عزل او را بپذیرد به این ایستادگی خود ادامه دهد. خامنهای سرمایه سیاسی و اجتماعی سنگینی را برای برآوردن احمدینژاد متحمل شده است و عزل او در شرایط امروز برایش کار سادهای نیست. علاوه بر این، جناحهای حکومتی (به شمول خامنهای و بیت او) پروندههای سنگینی از فساد سیاسی و مالی علیه یکدیگر دارند و آمادهاند در شرایط لازم آنها را علیه هم به کار گیرند و یا در سطح عمومی منتشر کنند. اسنادی که این روزها از زمینخواری رییس قوه قضاییه و برادرش جواد لاریجانی (کسی که کباده به اصطلاح «حقوق بشر» را زیر دست برادرش به دوش میکشد) در اینترنت منتشر شده، و ظاهرا از دفتر رییس جمهور اسلامی به خارج درز کرده، است نمونهای از این تاکتیکها بشمار میرود.
ایستادگی احمدینژاد در برابر خامنهای علاوه بر تشدید انشقاق درون حکومتی به اغتشاش زیادی در رابطه این جناحها نیز دامن زده است. عدهای از مجلسیان که از ایستادگی احمدینژاد به خشم آمدهاند در صدد احضار و طرح سؤال از او برآمدند، ولی بعد با پخش این شایعه که خامنهای با این کار مخالف است برخی به تردید افتادند. سپس لاریجانی با ذکر این که از سوی خامنهای دستور نهی به او داده نشده است موضوع را در دستور قرار داد. برخی دیگر کار او را تخطئه کردند و آن را خلاف نظر خامنهای دانستند. مخالفان طرح ظاهرا از این ترس داشتند که احمدینژاد از فرصت پاسخ به سؤالات نمایندگان برای طرح مسایلی به نفع خود و تخطئه رقیبانش استفاده کند. صرف نظر از این که بسیاری از کسانی که به نام نمایندگان مردم بر کرسیهای مجلس تکیه زدهاند (به شمول رییس آن) نشان دادند که برای جهتگیری هر حرکت خود منتظر بادی مینشینند که از بیت ولی فقیه بوزد، این واقعه سر درگمی مجلسیان را در چگونگی موضعگیری در برابر احمدینژاد به نمایش گذاشت.
سر درگمی مجلسیان در واقع از آنجا ناشی میشد که پیامهای متناقضی به نام خامنهای به آنان میرسید. از یک سو، علی لاریجانی میگفت که اگر خامنهای با این کار مخالف بود به او تذکر میداد، و از این رو، او سکوت خامنهای را علامت رضا گرفته بود. از سوی دیگر، حسین شریعتمداری که عملا نقش سخنگوی خامنهای را ایفا میکند و بسیاری از سیاستهای حکومتی را طرح میریزد و به مجریان خط میدهد، در یادداشت خود در روزنامه کیهان دوشنبه (دیروز) ضمن اشاره به یک داستان تاریخی مربوط به شیخ بهایی و مقدس اردبیلی، در عین این که «اقدام نمایندگان محترم مجلس» را «درخور تقدیر» اعلام کرد، طرح این مسئله را در «شرایط و حسّاسیت زمانی» فعلی نادرست دانست و خطر ترک خوردن «استوانه نظام» را پیش کشید. و راستی برای نمایندگانی که برای هر اقدام خود گوسفندوار چشم به دهان ولی فقیه دوختهاند چه راه حلی باقی میماند؟
تحولات اخیر نشان داد که انشقاقی که در هفتههای اخیر در درون حکومت اتفاق افتاده و با احضار احمدینژاد از سوی مجلسیان دنبال میشود، ژرفتر از آن است که با دخالت خامنهای و حتا کاربرد شدیدترین تهدیدها و اخطارها از سوی او قابل سرپوش گذاشتن و یا التیام باشد. احمدینژاد و همراهان او از شرایط بحرانی امروز کشور برای ایجاد یک رودررویی صریح با ولی فقیه بهره گرفتهاند. این رودررویی، صرف نظر از انگیزههای آن که در دو مقاله پیشین اشاره شد، این واقعیت را که احمدینژاد در نظام فکری خود اعتبار چندانی برای ولی فقیه قایل نیست بیش از پیش برملا کرده است. احمدینژاد عقاید خرافی زیادی در باره امام زمان دارد که در فرهنگ حاکم بر جمهوری اسلامی به خوبی قابل پذیرش است، و یا توانسته بسیاری را با ادعای هاله دور سرش بفریبد. ولی او از اعتقاد به امام زمان دقیقا در جهتی بهره گرفته که بنیان جمهوری اسلامی را نفی میکند و آن ولایت فقیه است. او دقیقا به دلیل بیاعتقادی به ولایت فقیه است که میتواند بر خلاف سلف خود (خاتمی) در برابر خامنهای بایستد و او را به چالش بکشد.
بی اعتقادی احمدینژاد به ولایت فقیه سخن تازهای نیست و بسیاری به آن اشاره کردهاند. او و اطرافیانش چنان از امام زمان و ظهور قریب الوقوعش سخن میگویند که گویی دیگر نیازی به ولی فقیه نیست. ویدئوی «ظهور نزدیک است» که از سوی طرفداران او دو سال پیش تهیه و پخش شد نقشهای تقریبا مشابهی به او و خامنهای داده بود. او موقعیتی در ردیف خامنهای برای خود قایل است که در نامههای اخیر او نیز منعکس شده است. علاوه بر این، او نه فقط خامنهای و بلکه در بسیاری از موارد روحانیت حاکم را (در مقولاتی مانند ورزش زنان و گشت ارشاد) به چالش کشیده و از دخالت آنان در مسایل حکومتی انتقاد کرده است. (این که بسیاری از این سیاستها به دست وزیران خود او اعمال میشود خود قابل تأمل است!) اشارات گهگاهی او و همدستش رحیم مشایی به ایران باستان و افتخارات آن نیز (از جمله به منشور کورش) نمونه دیگری از گرایش ضد روحانیت و ضد ولایت فقیهی آنان است. در مجموع، میتوان گفت که اعتقاد احمدینژاد به ولایت فقیه تا آن جا بوده که بتواند در برگه نامزدی انتخابات آن را تأیید کند و از حمایت وسیع خامنهای برای صدارت این نظام برخوردار شود، و روحانیان نیز برای او تا آنجا احترام و ارزش داشتهاند که داستان هاله نور او در سازمان ملل را بپذیرند!
انشقاق فعلی داخل حکومت از این اختلاف ایدئولوژیک بین احمدینژاد و یارانش از یک سو، و سایر جناحهای حکومتی (به شمول اصلاحطلبانی که برای بازگشت به حکومت تلاش میکنند) از سوی دیگر، تغذیه میکند. اینان دغدغه نظام را دارند و ولایت فقیه را «عمود خیمه نظام» میشناسند. احمدینژاد، اما، با به چالش کشیدن ولی فقیه نشان داده است که چنین دغدغهای ندارد. اگر انشقاق فعلی حکومتی به سوی فروپاشی رژیم پیش رود احمدینژاد و رقیبانش در کدام صف قرار خواهند گرفت؟ صف مخالفان حکومتی و رقیبان احمدینژاد (از جمله اصلاحطلبانی که خود را به نظام و اجرای قانون اساسی آن متعهد میدانند) روشن است: حفظ نظام و ولایت فقیه. اما صف احمدینژاد؟ به سختی میتوان تصور کرد که او هم در صف فوق قرار گیرد. او و همراهانش به صفی میپیوندند که حاکمیت روحانیت را نفی کند و انسان عادی را (تا ظهور امام زمان ادعایی آنان) بر حکومت بنشاند. یعنی صف سکولارها: سکولارهایی، اما، خرافاتی، دروغپرداز و نادموکرات. چنین سکولارهایی را، البته نه تا این حد خرافاتی و دروغپرداز، ما قبلا نیز داشتهایم (نمونه برجسته آن، رضا شاه). و اکنون در یک گردش تاریخی، نظام مذهبی حاکم بر کشور ما ممکن است دقیقا از سوی نیرویی مشابه به چالش کشیده شود - مگر آن که سکولارهای دموکرات و خردگرا بتوانند پیش از آن که دیر شده باشد به هم بپیوندند و چالشی دموکراتیک را در برابر رژیم حاکم سازمان دهند.