سهشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۱ – 2 اکتبر 2012
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
بحران ارز در ایران و سقوط آزاد ریال در برابر ارزهای خارجی در این روزها، همچون یک سونامی، فضای اقتصادی و سیاسی کشور را ملتهب و متشنج کرده است. افزایش لحظه به لحظه بهای ارزهای خارجی و در ماندگی کسانی که برای تهیه ارز به این در و آن در میزنند، و گرانیهای ناشی از صعود سرسامآور بهای کالاهای وارداتی، نوعی از نگرانی عمومی را به دنبال آورده است. مردم از حکومتیان میخواهند که چارهای برای این امر بیندیشند، ولی در برابر، جزوعدههای توخالی و متهم کردن «عوامل داخلی و خارجی» پاسخی نمیگیرند. حکومت از حل بحرانی که طبیعی و آسمانی نیست، و بلکه زمینی و محصول مستقیم سیاستهای داخلی و خارجی خود آن است، عاجز مانده است و نمیتواند کنترل قیمتها را به دست گیرد. سقوط آزاد ریال، بیش از هر چیز دیگر، از ناتوانی حکومت در کنترل و اداره اقتصاد کشور حکایت میکند. و حکومتی که نتواند اقتصاد کشور را کنترل کند در واقع از حکومت بر مردم خود عاجز مانده است.
دلایل سقوط ریال از نظر اقتصادی روشن است. ارزهای خارجی مانند هر کالایی خرید و فروش میشوند، و قیمت آنها تابع قانون عرضه و تقاضا است. ارز خارجی عمدتا از طریق فروش نفت به دست میآید و سالیان چندی با ثابت بودن تقریبی صادرات نفت و بهای بالای آن، کمبودی در عرضه وجود نداشت و تقاضا را پوشش میداد. با شروع تحریمهای همهجانبه بینالمللی در ماههای اخیر، هم فروش نفت به شدت پایین آمد و هم به دلیل تحریمهای مالی و بانکی نقل و انتقال ارزهای حاصله از فروش نفت دچار اشکال شد. تعادل عرضه و تقاضا با کم شدن عرضه در مرحله اول به هم خورد و بهای دلار و سایر ارزهای خارجی سیر صعودی خود را آغاز کردند. این امر که با سقوط ارزش ریال همراه بود، بسیاری از مردم را که نگران کاهش ارزش پساندازهای ریالی خود بودند به بازار ارز (و طلا) کشاند. یعنی به دنبال کم شدن عرضه تقاضا نیز رو به افزایش نهاد، و بهای ارزهای خارجی با سرعت بیشتری رو به بالا حرکت کرد. هجوم مردم برای تبدیل ریال خود به ارزهای خارجی، و کاهش بیشتر بهای ریال، متقابلاً بر یکدیگر تأثیر میگذارند و هم چون تندبادی بهای ارز را به آسمان میبرند - تا موقعی که افزایش عرضه و یا کاهش تقاضا تعادل جدیدی در قیمت ایجاد کنند و تندباد از نفس بیفتد.
این مقدار از دانش اقتصاد را هر دانشآموز دبیرستانی میداند، و بعید است دولتمردان جمهوری اسلامی که بر یکی از پر درآمدترین کشورهای جهان سوم حکم میرانند، از آن غافل مانده باشند. ولی همین دولتمردان وقتی سلسله تحریمهای اقتصادی شروع شد آن را به سخره گرفتند و مدعی شدند که این تحریمها تأثیری بر اقتصاد ایران نخواهد داشت. آقای احمدینژاد قطعنامههای سازمان ملل و کشورهای غربی را «ورقپاره» خواند و آقای خامنهای از «اقتصاد مقاومتی» سخن گفت. اینان که سالانه میلیاردها دلار از بیت المال را در راه هدفها و بلندپروازیهای جاهطلبانه خود در ایران و سوریه و لبنان و فلسطین و نقاط دیگر جهان حیف و میل میکردند (و میکنند) از مردم توقع داشتند که سختیهای ناشی از تحریمهای اقتصادی را تحمل کنند و دم بر نیاورند. ولی قوانین خشک و جامد اقتصادی چیز دیگری میگفت. حاکمیت این قوانین است که امروز دلار را به حول و حوش چهار هزار تومان رسانده است، و نه وعدههای مسئولان بانک مرکزی یا وزارتخانههای اقتصاد و دارایی میتواند دلار را پایین بیاورد و نه تهدیدهای غلاظ و شداد مسئولان قضایی، انتظامی و امنیتی کشور.
کاری که برای مسئولان جمهوری اسلامی باقی مانده است، شکستن کاسه کوزهها بر سر یکدیگر و سرزنش کردن همدیگر است. مجلسیان به دولت و بانک مرکزی میتوپند که نتوانستهاند بازار ارز را کنترل کنند، و دولت همه نهادهای دیگر را مسئول میداند به جز خودش. آقای احمدینژاد در مصاحبه مطبوعاتی خود که امروز (سه شنبه) برگزار شد با شدیدترین و بیسابقهترین لحن به برخی از منتقدان خود حمله کرد و علاوه بر انتقاد از چندتن از عالیترین مقامات جمهوری اسلامی (مانند علی لاریجانی و ضرغامی و سردار جعفری)، برخی از نهادهای امنیتی و نظامی و خبرگزاریهای وابسته به آنها را (مانند خبرگزاری فارس) که به گفته او بودجه خود را از دولت میگیرند نیز مورد حمله و شماتت قرار داد. او برای اولین بار با صراحت به اثر تحریمها بر بحران ارزی اذعان کرد و واقعیتی را پذیرفت که قبلا انکار میکرد و خود در پیدایش آن نقش بارزی ایفا کرده است.
برخورد شدید امروز احمدینژاد به رقبا و حریفان حکومتی، بدون این که به «راه حل» مورد نظر خود برای بحران ارزی کمترین اشارهای بکند، درجه استیصال دولت را در برابر بحران موجود نشان میدهد. او میداند که تا تحریمها باقی است این بحران راه حل اقتصادی ندارد و مردم باید عوارض سوء ناشی از آن را (در پایین رفتن ارزش ریال، گرانی و بیکاری حاصل از آن که در راه است، و مشکلات کسانی که به دلایل پزشکی یا تحصیل در خارج کشور نیاز به ارز دارند) تحمل کنند - و تا سیاست هستهای ایران که او خود را از قهرمانان آن بشمار میآورد ادامه داشته باشد تحریمها نه فقط باقی میمانند و بلکه تشدید نیز خواهند شد. رژیم ایران به رهبری خامنهای و جارزنی احمدینژاد با سوء سیاست هستهای و خارجی خود ایران را در مخمصهای قرار داده که راه فراری از آن وجود ندارد و پیش از آن که جنگی بر آن تحمیل شود شیرازه اقتصادی آن در حال فروپاشی است.
حکومت جمهوری اسلامی در برابر بحرانی قرار گرفته که راه حلی برای آن ندارد و در مقابله با آن مستأصل است. در این شرایط، نهادهای مختلف حکومتی در برابر هم قرار میگیرند و با مسئول شناختن نهادهای دیگر سعی دارند که خود را از مسئولیت بری نشان بدهند. مجلسیان، سوء مدیریت دولت و نهادهای مالی و اقتصادی آن را (به شمول بانک مرکزی) مسئول بحران معرفی میکنند، و احمدینژاد از «عوامل داخلی» مسئول این بحران که او به تلویح یا تصریح از آنان نام میبرد، در ردیف عوامل خارجی، یاد میکند. او چنان به عمق نارضایی مردم و تنفر مردم از مقامات و نهادهای حاکم آگاه است که احساس میکند با فاصلهگیری از ولی فقیه (و موضعگیری در برابر او) و حمله به رقبای حکومتی خود میتواند برای خویش مصونیت یا اعتباری کسب کند. او میداند که در بازی خطرناکی پا گذاشته است و از این رو در این مصاحبه امکان عزل یا استعفای خود را نیز به میان میکشد.
حملات متقابل احمدینژاد و رقبایش در حکومت به یکدیگر، به هر انگیزه که باشد و سرانجام آن هرچه که برآید، این واقعیت را نمیتواند پنهان کند که حکومت جمهوری اسلامی به بحرانی کشنده و صعب العلاج گرفتار شده است. حل این بحران در کوتاهمدت تقریبا ناممکن است و در دراز مدت تنها با یک گردش 180 درجهای در سیاست هستهای و خارجی جمهوری اسلامی عملی است. در این فاصله، اما، حکومت از کنترل بهای ارز عاجز خواهد ماند. حکومت میتواند در زمینههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی با قلع و قمع و اعمال زور اراده خود را تحمیل کند و حکم براند. ولی در زمینه اقتصاد چنین نیست. اگر مردمی نان نداشته باشند هیچ درجه از سرکوب نمیتواند آنان را ساکت کند. مسئله ارز هم با اعمال زور و دخالت نیروهای امنیتی و نظامی قابل حل نیست. و رژیمی که نتواند بحران اقتصادی جامعه را حل کند در واقع نشان داده است که نمیتواند حکومت کند - وضعی که به گفته لنین نیمی از شرایط انقلابی در یک جامعه را نشان میدهد...
■ با تقدیم سلام خدمت شما که در بین ایرانیان دور از وطن از خوبان هستید. آ نچه به قلم جاری کردهاید درست و عین واقعیت است که تلخی آن در کام همه هست اما در این نوشتهاید که مردم و روشنفکران ایران در برهه کنونی چه وظیفهای دارند آ یا از این فرصت طلائی چگونه باید استفاده کرد. شما همیشه منادی اتحاد و همبستگی بوده و هستید بنظر میرسد دراین زمان باد صدای شما و افراد نظیر شما رساتر و بلند تر شود با توجه به خواسته های امروز مردم دعوت به همبستگی و ایچاد همبستگی در روحیه اثر مثبت تری خواهد داشت. دست همه کسانی که برای نجات مردم از چنگال آخوندهای بی وطن و ابله سیری ناپذیر از دزدی را میبوسیم و التماس میکنیم که برای جلوگیری از تخریب آ ب و خاک آ با و اجدادی دست بدست هم دهید.
■ لنین از نظر استراتژیک دیوانه بود، ولی قهرمان تاکتیک بود. اگر او یک سخن درست گفته باشد همین است: موقعیت انقلابی زمانیست که پایینیها نخواهند همچون گذشته زندگی کنند و بالایی ها نتوانند همچون گذشته قرمانروایی کنند.