iran-emrooz.net | Sat, 22.09.2012, 19:18
ایران جامعهای چندزبانه وچندفرهنگی است
کریم عبدیان
متن سخنرانی دکتر کریم عبدیان در سمپوزیم پاریس
با تشکر از آقای کندال به خاطر تعریف جامع ایشان، بدینوسیله از پارلمان فرانسه، انستیتو کرد پاریس و حزب دمکرات کردستان ایران و دیگر ترتیب دهندگان این سمپوزیوم، سپگزاری مینمایم.
هنگامی که از ایران و مسائل و مشکلات ایران صحبت میشود، یک ناظر بیغرض بین المللی را به این فکر وا میدارد که چرا کشوری به این وسعت و دارای همه نوع منابع انسانی و طبیعی، نزدیک به یک قرن است که گرفتار دیکتاتوری است و از نظر سیاسی و اجتماعی از دیگر کشورها عقب مانده است. با استفاده از متافورـ میتوان ایران را "مریضی" پنداشت که برای درمان او دارویی به اشتباه تجویز کردهاند.
بعد از سقوط "قاجار" و برآمدن رضا شاه، اریستوکراسی ایران در سال ۱۹۲۵ داروی درمان را با توافق صریح و یا ضمنی استعمار انگلیس، در حکومتی فوق العاده متمرکز در تهران با سیطره و تسلط فقط یکی از ملیتهای ساکن براین سرزمین دید. انگاه با الغاء خود گردانی و خود مختاری موجود در مناطق پیرامونی؛ سعی در محو دیگرفرهنگهاو زبانها و رسمی کردن فقط زبان و فرهنگ فارس نمود؛ اینْ البته برخلاف راه حلی بود که رهبران جنبش مشروطه پیشنهاد کرده بودند.
این یکسان سازی اجباری در کشوری انجام گرفت که بیشترین تنوع و تکثر ملی، اتنیکی، مذهبی و زبانی را در منطقه خاور میانه دارد. ایران نه تنها کشوری تک ملتی نبوده بلکه از ملیتهای ترک و فارس و عرب و کرد و بلوچ و ترکمن و ارمنی و آسوری و غیره تشکیل شده است. ما در ایران مسلمان و مسیحی و یهودی و نصرانی و بهائی و رزدشتی و مندانی و غیره داریم. هیچ ملیتی به تنهائی اکثریت ندارد ولی حکومت مرکزی عملا ملیتهای غیرفارس را از کلیه حقوق فرهنگی و زبانی و اجتماعی و سیاسی محروم کرده است و با آنان به مانند شهروندان در جه دو و سه رفتار میکند و اصولا به حقوق جمعی آنها معترف نیست.
ملیتها و اقوام غیرفارس در ایران حداقل نصف و یا بیشتر کل جمعیت را تشکیل میدهند. عدم آزادی فردی و گروهی، اختناق و فشارهای سیاسی و اجتماعی، بیعدالتی و فقر و بیکاری که در ایران جمهوری اسلامی موجود است حقیقتاً در دنیا بینظیر است. هم چنان که ملاحظه میکنید همین شرایطی که نام بردم عوامل اصلی بهار عربی و انقلابات اخیر در کشورهای عربی خاورمیانه و شمال آفریقا بوده است بنابراین دیر یا زود باید انتظار تکرار آن در ایران داشته باشیم.
پروژه ساختن "ملت واحد" با القای حکومت غیر متمرکز موجود بنام "ممالک محروسه ایران" و سعی در جایگزینی آن با یک حکومت تک ملیتی و تک زبانه بوسیله رضا شاه پهلوی در سال ۱۹۲۵، در ایران شروع شد. این پروژه ابتدا با سعی در فارس کردن ملل و اقوام غیر فارس در ایر ان بصورت جبری و یا "فارسیزه کردن"غیر فارسها در ایران آغاز گردید.سپس ملیتهای غیر فارس ایرانی را به حاشیه رانده و عملا آنها را از گردونه قدرت خارج کرده، سعی در تحمیل زبان و فرهنگ و تاریخ فارسی به ملیتهای غیر فارس کردند. معالوصف پروژه "یکسانسازی" و به زور فارس کردن غیرفارسها عملاْ شکست خورده و یا حداقل غیر موفق بوده است؛ چرا که این سیاست کما کان بوسیله ملل غیر فارس در ایران مستمراً ودر هر فرصتی به چالش کشیده میشود (وجود ما در این جا خود نمونهای از این چالش است).
ملیتهای غیر مسلط و تحت ستم مضاعف در تمام حیات جمهوری اسلامی در صف مقدم مبارزات دمکراسی خواهی در سه دهه گذشته بودهاند. هم اکنون در مناطق حاشیهای "عرب نشین"، "کرد نشین"، "بلوچ نشین"، "ترکمن نشین" و نیز آذربایجان، شاهد مبارزات ضدحکومتی با ابعاد مختلف از مبارزه مسلحانه تا تظاهرات مسالمتآمیز و تمرد مدنی، میباشیم. رژیم حاکم بر ایران، همواره با اتخاذ سیاست مشت آهنین و عدم تحمل هر نوع اعتراض و رد هر نوع مطالبات سعی در سرکوب این مبارزات کرده است. رژیم حتی مطالبه اجرای مواد ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی که در سطحی ابتدائی تدریس به زبانهای غیر فارسی و نوعی خود گردانی را منظور کرده است؛ تحمل نمیکند.
در استان عربنشین خوزستان یا "اقلیم اهواز" که من در انجا به دنیا آمدهام در خلال ۷ سال گذشته و بعد از انتفاضه عظیم ملت ما در اوریل ۲۰۰۵ که طی ان مردم عرب با تظاهرات مسالمت آمیز به سیاستهای "پاکسازی قومی" و "عرب ستیزی" به اعتراض برخاستند؛ این اعتراضات کماکان و بطور مداوم و مستمر به اشکال مختلف ادامه دارد و هر ساله صدها مبارز آزادیخواه عرب را بدون هیچ مجوزی در ملا عام اعدام میکنند. اخبار این اعدامها و کشتارهاِی بیامان آزادیخواهان عرب و دیگر مبارزان ملی و قومی در رسانههای دولتی تهران و اصلاح طلب داخل و خارج حکومت، انعکاس نمییابد. متاسفانه در رسانههای فرانسه و بطور کلی در غرب هم اخبار چنین جنایاتی منشر نمیشود. عدم درج این اخبار، مردمان این مناطق را نسبت به اصلاحطلبان و ناسیونالستهای ایرانی، و در مواردی نسبت به جامعه بینالمللی، بسیار بدبین کرده است.
هرنوع مطالبه مردمان غیرفارس برای ایجاد و تاسیس حکومی غیر متمرکز، به عنوان "تجزیه طلبی" و خطری برای "وحدت "و "تمامیت ارضی" قلمداد میشود. علیرغم اینکه تمام سازمانهای عضو" کنگره ملیتهای ایران فدرال" مکررا اعلام کردهاند که خواهان تجزیه ایران نیستند بلکه خواهان سیستم حکومتی غیرمتمرکز فدرالی هستند. این ملیتها، خواهان حاکمیت ملی خود در مناطق فدرال و خود گردان برای ترویج و اعتلاء زبان و فرهنگ خود و تدریس به زبان مادری و بهره برداری از منابع و ثروت مملکتی هستند.
ما معتقدیم، فقط یک جمهوری دمکراتیک سکولار و فدرال با اتحاد خود خواسته تمامی ملل ساکن ایران میتواند تضمین کننده حقوق فردی و گروهی همه ایرانیان بوده و جایگزن سیستم تک ملیتی و شونیستی فعلی باشد. این تقسیم قدرت و حاکمیت سیاسی عملا میتواند سدی در مقابل پیدایش و ظهور دیکتاتوری دیگری در هر لباس باشد. با توجه به این ملاحظات بود که کنگره ملیتهای ایران فدرال در ۲۵ فوریه ۲۰۰۵ در لندن با شرکت ۱۷ سازمان ملی و منطقهای متشکل از تورک و عرب و کرد و لر و بلوچ و ترکمن برای رسیدن به دمکراسی و عدالت اجتماعی و حکومت قانون و جدائی دین از دولت و احترام به حقوق بشر و تساوی کامل زن و مرد و حمایت کامل از حقوق اقلیتهای ملی و مذهبی و قومی و اجتماعی، پا به عرصه وجود نهاد.
مبارزات سازمانهای منطقهای متشکل در کنگره ملیتهای ایران فدرال قسمتی از گذار جامعه ایران به دمکراسی است که بدست مردم ایران و از درون ان در حال تحقق است. ما معتقد هستیم که ایران باید متعلق به کلیه ساکنان آن باشد که آینده ایران را خود ورق بزنند و بسازند. ما معتقد هستیم که شمولیت و فراگیری همه مردمان ایران باید در دستور روز باشد این شمولیت و عدالت اجتماعی میبایستی همه آحاد جامعه مانند زنان و گروههای مذهبی و ملی را شامل شود.
ما معتقد هستیم که رهبران جبش موسوم به سبز متاسفانه نخواستند و یا نتوانستند مطالبات و خواستههای ملل ساکن حاشیه در ایران را در نظر بگیرند و بنابراین نتوانستند اطمینان ملتهای غیرفارس را بدست آورند؛ این، شاید بدلیل عدم درک آنها از عمق اجحاف و حرمانی است که بر ملل غیر فارس روا میشود و یا شاید از جانب دیگر از رشد آگاهی ملی و سیاسی در این مناطق اگاهی ندارند. از جانبی دیگر اتحاد همه نیروهای بالنده اپوزیسیون از زنان و ملیتهای غیر فارس وجوانان و کارگران و دانشجویان و سازمانهای موسوم به سراسری، یک ضرورت مبرم است ولی هنوز برخی از سازمانها و احزاب فارس اپوزیسون ایران شهامت و جراْت اعتراف به وجود ملیتهای غیر فارس و سازمانها و احزاب سیاسی منطقهای را ندارند. آخرین نمونه اینگونه واکنشها را در عکس العمل به تفاهم نامه بین حزب دمکرات و کومله دیدیم.
ملیتهای غیر فارس ساکن پیرامون در محل سکونت خود در اکثریت ولی در مقایسه با کل جمعیت یک اقلیت هستند، این امر فینفسه، نه فقط بد نیست بلکه یک مزیت است و میشود از آن زمینهای برای یک تفاهم و وفاق ملی و ملیتی، برای گذار از دیکتاتوری جمهوری اسلامی بسوی استقرار و تداوم دمکراسی در این کشور بسهولت فراهم کرد.
اکنون اجازه دهید همانگونه که از من خواسته شد کمی در مورد شرایط زندگی و وضعیت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ملت عرب در ایران یا "عربهای اهوازی" بگویم:
حکومت ایران در مورد تعداد جمعیت اقلیتهای مذهبی و ملی هیچ گونه آماری نمیدهد ولی بنا به آمار غیر رسمی جمعیت عربها در ایران را ۸-۱۰ در صد کل جمعیت ایران میدانند که بیش از 5 میلیون از انان در جنوب غرب ایران، در استان خوزستان در نزدیکی مرز عراق و کویت، زندگی میکنند. خود مردم محلی عرب، این استان را به نام تاریخی و بومی آن، یعنی ایالت و یا استان اهواز (که عربی آن الاهوازاست) و یا اقلیم اهواز؛ و یا عربستان که تا چندی پیش نام ایرانی و بینالمللی آن بوده است؛ میشناسند.
عربهای اهوازی در ایران اقلیتی ملی (National)، بومی (Indigenous)، اثنیکی (Ethnic)، و زبانی (Linguistic) میباشند.
قبل ازسال ۱۹۲۵ منطقه عربستان یا خوزستان کنونی یکی از مناطق کاملاً خود مختار ایران بوده و این منطقه برای هزاران سال محل سکونت عشایر و طوایف عرب بومی بوده است. در ۵۰۰ سال گذشته، از زمان صفویه بطور رسمی این منطقه بنام "عربستان "نامیده میشده که نشان از محل سکونت عربهای بومی این منطقه دارد. حکومت وقت ایران در سال ۱۳۶ آن را به "خوزستان" تغییر نام داد.
پس از ظهور رضاخان و اقدام به متمرکز ساختن قدرت دولت، حکومت محلی و حاکمیت ملی "عربستان" ساقط و منطقه بطور تمام و کمال به زیر کنترل تهران در آمد. این البته بدون هیچ مشورت و دخالت یا همه پرسی از مردم منطقه صورت گرفت. حکومت مرکزی زبان فارسی، كه حتی امروز کمتر از نیمی از کل جمعیت ایران به آن صحبت میكنند را تنها زبان رسمى و سراسرى اعلام كرده، مدارس عربی را تعطیل و تدریس به زبان عربی را در منطقهای که بیش از ۹۰ درصد مردم به این زبان تکلم میکردهاند؛ ممنوع کرد. این ممنوعیت تا بامروز کماکان ادامه دارد. فرزندان اقلیتهای زبانی در ایران از جمله عربها از تدریس و تکلم بزبان مادری خود محروم و علاوه بر نقض حقوق فردی مانند هر ایرانی دیگر، حقوق جمعی و اجتماعیشان نیز سلب شده است.
عربهای اهوازی در خوزستان در فقر بسر برده و از داشتن هرگونه امکانات اولیه زندگی محرومند درحالیکه زمینهای زیر پایشان روزی حداقل ۴ میلیون بشکه نفت در روز تولید و قریب به ۹۰% درآمد نفت ایران از این اقلیم تاًمین میشود ولی خود آنها و منطقه شان از این ثروت بیبهرهاند. بعبارتی وجود نفت برای عربها درایران خود بهصورت یک نکبت درآمده است.
در رابطه با تصاحب زمین، جمهوری اسلامی ایران سیاست جابجائی جمعیت و تصاحب غیر قانونی کشاورزان عرب را به شیوه رژیم سابق ادامه میدهد و اقلیت عرب ایران را با چشم شک و تردید، غیر وطنپرست و متاًسفانه به آنها نگاه امنیتی دارد که بهاصطلاح ممکن است روزی استان نفتخیز خوزستان را از ایران تجزیه کنند.
در سی سال گذشته دولت بیش از ۵۰۰ هزار هکتار از زمینهای کشاورزان عرب را در مناطق جفیر (بین حویزه و محمره)، شوش، هویزه و حمیدیه را غصب و تصاحب کرده و این زمینها را به مهاجرین غیرعرب و غیر بومی فارس و یا به شرکتهای تعاونی دولتی موسوم به "ایثارگران" یعنی افراد مرتبط با سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی و دیگر کارگزاران غیر بومی دولت، واگذار کرده است.
واگذاری زمینهای روستاییان عرب در منطقه الدره در آبادان به سپاه پاسداران و اخراج اجباری روستائیان عرب و تصاحب و واگذاری زمینهای شمال کارون به پروژه نیشکر و در نتیحه بیکاری و بیخانمانی دهها هزار کشاورز عرب در این مناطق، جزیی از پروژه تغییر دموگرافی منطقه توسط حاکمیت است. هدف اصلی این سیاست پاکسازی قومی است که نتیجه آن تهجیر اجباری نزدیک به یک میلیون و نیم عرب از سرزمینهای خود و اسکان همین تعداد از مهاجرین غیر عرب و عمدتاً غیر بومی در"اقلیم اهواز "میباشد.
راستای این سیاست پاکسازی قومی، محو و نابودى هویت ملى و فرهنگى ملت عرب اهواز است که همان اهداف نهائی نامه "ابطحی" است که از سال ۱۹۹۹ تا بحال اجرا گذاشته شده و سیاست رسمی آسمیسلاسیون و پاکیزگی قومی عربهای ایران را بوسیله تغیر بافت جمعیتی، جابجائی، اخراج و اسکان اجباری مردم عرب از زمینهایشان به خارج از منطقه - به اصفهان، شیراز، تبریز، کرج و تهران است و بنا به تصریحات این بخشنامه هدف نهائی این سیاست تقلیل جمعیت عرب خوزستان، از حدود ۷۰% به یک سوم، در مدت ۱۰ سال یا کمتر، میباشد.
در راستای این سیاست پاکیزگی قومی، دولت، شهرکهای شبه-استعماری مانند رامین-۲، شیرینشهر و دیگر مجمتمعهای مسکونی را با کلیه امکانات رفاهی احداٍث کرده و بیش از یک ملیون مهاجر غیر عرب و غیر بومی را در مناطق عرب نشین، از جمله ملاثانی در ۴۵ کیلو متری شمال اهواز، اسکان داده است. هیچکدام از این امکانات برای عربها بومی موجود نمیباشد.
بنا به گزارش آقای میلون کوتاری نماینده اختصاصی سازمان ملل و گزارشگر ویژه در امور زمین و مسکن که در جولای سال ۲۰۰۵ از اقلیم اهواز (خوزستان) دیدن کرده است «وقتی که از اهواز دیدن میکنید مشاهده میکنید که هزاران تن بدون هرگونه امکانات رفاهی، بدون آب، بدون برق، بدون گاز و بدون اگو ولی در جوار اگوی باز زندگی میکنند»... و باز ایشان ادامه میدهند «در خوزستان دولت سعی در ساختن شهرکهائی کرده و ساکنین استانهای دیگر را به این شهرکها میآورد»... و باز میگوید «آماری که ما در دست داریم نشان میدهد که حکومت بین دویست تا دویست و پنجاه هزار خانوار عرب را از دهات خود اخراج و بیخانمان کرده است.»
طی ۸۰ سال گذشته عربهای اهواز وحشیانهترین جور و ستم ملی و پاکسازی نژادی و قومی را متحمل شده و متاسفانه حکومت مرکزی ساکنان اصلی این سر زمین را به شهروندان درجه دو و سه تقلیل داه است. برای نمونه عربهای خوزستان حق استفاده از پوشش محلی خود در ادارههای دولتی و اماکن رسمی را ندارند. منابع و مطبوعات رسمی و حتی غیر رسمی وجود آنها را انکار و یا به تحقیر آنان را نه عرب بلکه عرب زبان خطاب میکنند. دولت به روشنی سعی در همگونی و یکسان سازی اجباری جامعه (یا فارسیزاسیون) آنان دارد.
تقاضای عادلانه اقلیت عرب برای احقاق حقوق انسانی از جمله آموزش به زبان مادری، و دیگر خواستههاى به حق اجتماعی، اقتصادی و فرهنگى را رژیم ایران كماكان بابر چسب "تجزیه طلبى" و "وابستگی به کشورهای اجنبی" و "خطر برای تمامیت ارضى"، "بعثی و "وهابی" و غیره سركوب میکند.
در حالیکه میزان بیسوادی در کل ایران، بنا به منابع دولتی، حدود ۲۰ در صد است، این میزان در بین زنان چندین برابر است. تدریس به زبان مادری از دانش آموزان عرب دریغ و در نتیجه آن ۳/ ۱ دانش آموزان عرب در دوره ابتدائی، ۲/ ۱ در دوره متوسطه؛ و ۴/ ۳ در دوره دبیرستان ترک تحصیل میکنند. یعنی از ۴ نفر دانش آموز عرب که به مدرسه میروند فقط یکی دیپلم میگیرد.
در زمان حاکمیت جمهوری اسلامی، همانند رژیم سابق، کماکان استاندار خوزستان، تمام فرمانداران و تمامى افراد بلندپایه و میان پایه استان مستمراٌ از غیر بومیان، غیرعرب و غیر محلی، انتخاب و گمارده میشوند.
در سالجاری حکومت انحراف رود کارون را بعد از ۸ سال با اتمام سد انحرافی گتوند به مرحله اجرا در آورد و آب آن را به مناطق غیر بومی و فارسنشین اصفهان، رفسنجان، یزد و کرمان و دیگر مناطق مرکزی، منتقل نمود. این در حالی است که خوزستان از بیآبی رنج میبرد.
پس از گذشت ۲۴ سال از اتمام جنگ، هنوز قسمت عمدهای از اراضی مینگذاری شده باقیمانده از جنگ ایران و عراق دست نخوردهاند و سیاست عدم پاکسازی مین از شهرها و دهات مرزی و سرزمینهای عرب نشین ادامه دارد که نتیجه آن عدم امکان برگشت مردم عرب به خانه و کاشانه خود شده است، مضافاً این عمل منجر به تدوام تصاحب غیرقانونی سرزمینهای مردم بومی بوسیله دولت و عمال غیر بومی و غیر محلی حکومت میباشد.
آلودگى آب آشامیدنى به علت دفع سموم ناشى از پروژه نیشكر و دیگر مجتمعات صنعتی و نفت و پتروشیمی در رودخانه کارون منجر به مرگ احشام (گاومیش) کشاورزان عرب شده است و این فاجعه زیست محیطی نیز همچنان ادامه دارد.
بنا به به بعضی آمار رسمی، ۸۰ درصد کودکان عرب دشت آزادگان در منطقه نقتخیز خوزستان از سوء تغذیه رنج برده و نصف کل جمعیت عربهای این منطقه در زیر خط فقر مطلق بسر میبرد.
ندادن مجوز بدون ارائه هیچ دلیلی به کشاورزان عرب برای کاشتن دوباره ملیونها اصله نخل که در جنگ از بین رفتهاند و زمانی بعد از عراق دومین صادر کننده خرما به جهان بود و دهها هزار کارگر در کارگاههای چرداق خرمشهر، آبادان و قصبه و صلبوخ و فلاحیه و....را بکار گرفته بود.
معالوصف طیف وسیعی از جامعه عرب اقلیم الاهواز و یا خوزستان با اعتقاد به عدم خشونت و بااستفاده از ابزار و اشکال مختلف مبارزه مدنی و مسالمت آمیز برای نیل به هدف ادامه میدهند. ما پایبند به منشور جهانی حقوق بشر و تمام میثاقها و پروتکلهای بینالمللی هستیم.
ما معتقد هستیم که ایران جامعهای غیر همگون، چند زبانه و چند فرهنگی است. آینده ایران به عنوان کشوری مترقی، مدرن و عضو فعال جامعه بینالملل، تنها از طریق همزیستی داوطلبانه همه ملیتهای متشکله آن و تحت شرایطی که همه ملل فرصت غناء و شکوفایی فرهنگ، زبان، تاریخ، اقتصاد و سرزمین خود را داشته باشند؛ در چهارچوب یک سیستم سیاسی-حکومتی فدرال، با احترام به حق تعین سرنوشت فقط ممکن و میسر است و آنرا شالوده وزیر بنای صلح میدانیم.
امروزه هیچ جنبشی به تنهائی و مستقل از جنبش زنان و جنبش هویتخواهی ملیتهای غیر فارس و نیز جنبشهای کارگری و دانشجوئی؛ بدون پیوند این جنبشها با دیگر؛ موفق یه تغیر بنیادی برای رسیدن به دمکراسی و عدالت اجتماعی نخواهد شد.
ما عربهای اهواز خواستار زندگی مسالمتآمیز در جوار دیگر ملیتهای ایران هستیم. ما هر نوع سیستم حکومتی که حقوق ذکر شده بالا و دموکراسی و عدالت اجتماعی را تضمین کند قبول خواهیم کرد. اما ما معتقد به تحمیل یک ملت بر دیگر ملیتها نیستیم.
در خاتمه تکرار میکنم که آینده ایران و حل بحران دیرینه داخلی آن که نتیجه وجود حکومتهای خودکامه سلطنتی و ولایی است میبایستی انعکاس این تعدد و تکثر قومی و نیز میبایستی و بالضروره مسئولیت همه ملیتهای ساکن ایران باشد.
ما معتقد به دمکراسی، فدرالیزم، حکومت قانون، حقوق بشر، تساوی حقوق زنان، پایبندی به حقوق اقلیتها و عدالت اجتماعی در ایران هستیم و معتقدیم که اینکار تنها از طریق همزیستی داوطلبانه همه ملیتهای ساکن در آن و در ایرانی فدرال تضمین خواهد شد.
افق دید ما، بهمانند ملل هم رزم تحت ستم مان در "کنگره ملیتهای ایران فدرال"، ایرانی فدرال و سکولار است که دولت مرکزی یا دولت فدرال مسئولیت دفاع ملی، روابط خارجی، چاپ اسکناس و ضرب سکه، و برنامه ریزی کلان ملی را متقبل خواهد بود. کلیه قدرتهای دیگر به دولتهای فدرال و خود مختار محول خواهد شد. کلیه مردمان ایران بر حسب جمعیت در مجلس شورای ملی و ایالات خود مختار در مجلس سنا شرکت داشته و در وضع قوانین کلان شرکت خواهند کرد.
منظور ما آنچنان قانون اساسی فدرالی است که با همه ایرانیان تحت پوشش قانون و صرفنظراز جنس، رنگ، مذهب بطور مساوی رفتار نماید و آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی مسلک، آزادی مذهب و آزادی انتخابات را تضمین نماید. قانون اساسی دولت مرکزی و نیز قانون اساسی حکومت ملیتهای خود مختارهمچنین بایداین حقوق را در مورد شهروندان خود، و بخصوص اقلیتهای ملی و مذهبی ساکن در ایالات خود مختار خود، تضمین نمایند. قانون اساسی فدرال، باید از حقوق کلیه اقلیتهای مذهبی، مشتمل بر بهائیان، مسیحیان، یهودیان و اهل تسنن حرا ست و پشتیبانی نماید.
متشکرم
نظر کاربران:
این بابا گیچ است. نمیداند که اهواز نام یک شهر است که در سال بیست هجری توسط اشغالگران عرب تأسیس شده است و پس از این نیز یک روستای خوزی نشین بوده است و در آنجا عرب وجود نداشته است.
این بابا گیچ است و نمیداند که ملتی به نام فارس در تاریخ ایران وجود نداشته است بلکه پارسی یا فارسی یکی از اقوام ایرانی بوده که دیگر وجود ندارد.
این بابا گیچ است و نمیداند که لرها خودشان را ایرانی خالص و پارسی می دانند نه یک ملت.
این بابا گیچ است و نمی داند که کل عربهای ایران هم به دو ملیون نفر نمی رسد.
این بابا گیچ است و منگ است و گمان میکند که عربها هزاران سال است در سزمین خوزستان جاگیر بودهاند. نمی داند که عرب زبانهای جاگیر در خوزستان کنونی هنوز قبایلشان در عراق و کویت زندگی می کنند و هنوز چهارصد سال هم نیست که از عراق به خوزستان آمدهاند.
چه میشود کرد. جمهوری اسلامی ما را به اینجا رسانده است که چنین آدمهای گیچ و منگی سردمدار سیاست می شوند و برنامۀ تشکیل کشور مستقل عربستان را در خوزستان دارند.
دکتر امیرحسین خنجی