iran-emrooz.net | Sat, 10.09.2005, 4:20
آبگيری سد سيوند يک فاجعهی ملی است
شکوه میرزادگی ـ اسماعیل نوری علا
شنبه ١٩ شهريور ١٣٨٤
در نامهای به تاريخ ٣١ اگوست به شما اطلاع دادیم که آثار باستانی دشت پاسارگاد در خطر ويران شدناند. اکنون، پس از ده روز از انتشار نامه سرگشاده به مردم جهان و سازمانهای بینالمللی، و پس از اعلام تشکیل کمیته بینالمللی برای نجات آثار باستانی دشت پاسارگاد، لازم میبینیم تا از چند و چون اين ماجرا گزارش مبسوط تری به شما بدهيم.
در ١٤ سال گذشته سدی بستهاند بر تلاقی گاه دو رودخانه در دهی به نام «سیوند» که بر کنارهی «تنگه بلاغی» در استان فارس (صد کیلومتری شیراز) قرار دارد. تنگهها معمولا در جايی قرار میگیرند که دو رشته کوه ابتدا بهم نزدیک شده و سپس از هم دور میشوند. از این دور و نزدیک شدن چیزی بوجود میآید مثل ساعت شنی. در قسمتهای بالا و پائین اش دو دره وسیع قرار میگیرند که «دشت» خوانده میشوند و کمرگاه ساعت شنی همانی است که «تنگه» نام دارد. در استان فارس و در دل رشته کوههای زاگرس هم چنين وضعيتی وجود دارد. در شمال تنگه بلاغی، دشت مرغاب را داریم که پاسارگاد (شامل قبر کورش کبیر و تخت رستم که مقبره شاهان هخامنشی از داریوش کبیر ببعد است) در آن قرار دارد؛ و در جنوب این تنگه هم «مرودشت» قرار دارد که تخت جمشید را در برگرفته و تا شیراز گسترده است. جادهای که پاسارگاد را به تخت جمشید وصل میکند ٥٠ کیلومتر طول دارد و از دهکده «سیوند» میگذرد. بدینسان، مقبره کورش در ١٢ کیلومتری سد جدید قرار دارد و تخت جمشید در ٣٨ کیلومتری آن. دریاچهای که قرار است پشت سد سیوند بوجود آید دشت پاسارگاد را فرا میگیرد و، با توجه به میزان آب فعلی دو رودخانه، تا ٨ کیلومتر شعاع دارد. معنای این سخن آن است که دریاچهی این سد دایرهای به وسعت ٢٠٠ کیلومتر را به زیر آب میبرد و در بهترین وضعیت در حوالی ٤ کیلومتری مقبره کورش متوقف میشود.
مقامات سد سازی، با استناد به این نوع ارقام، اعلام میدارند که سد صدمهای به مقبره کورش نمیزند. اما متخصصان معتقدند که خاک دشت مرغاب، که ما دوست داریم آن را دشت پاسارگاد بخوانیم، بسیار سست و جذب کنندهی آب است و آب دریاچه به سرعت از زیرزمین این چهار کیلومتر را طی کرده و به مقبره کورش رسیده و آن را از بنیاد ویران میکند. این متخصصین از این هم پیش تر رفته و اعلام میکنند که آبهای دریاچه، در سوی ديگر سد هم، که رو به مرودشت دارد، به سرعت بسوی تخت جمشید رفته و ارکان آن را به خطر خواهند افکند. علاوه بر این، وجود دریاچهای به وسعت ٢٠٠ کیلومتر، آب و هوا و میزان رطوبت کل منطقه را تغییر داده و آثاری را که بعلت خشکی خاص این منطقه از گزند زمان ایمن ماندهاند در خطر خواهند افکند.
حال بگیریم که، بقول دو باستانشناس ايرانی مقِيم کالِفرنیا، این آب هرگز به مقبره کورش و تخت جمشید نرسد و از رطوبت هوا هم کاری بر نیاید؛ اما آن ٢٠٠ کیلومتری که واقعاً به زیر آب میرود (و مقامات سد سازی و سازمان حفظ میراث فرهنگی هم این مطلب را قبول دارند) خود مهمترین منطقه باستانشناسی برای شناخت عهد هخامنشی محسوب میشود. منطقه سیوند و تنگه بلاغی مقر شهرکهای هخامنشی و صنایع تولیدی عهد آنان بوده است که هنوز کاوش کافی در آن بعمل نیامده. باستانشناسان کشورهای مختلفی که در چند سال اخیر از این منطقه دیدن کردهاند تا کنون حداقل ١٢٥ محوطه باستانشناسی را تعیین و ثبت کردهاند که هر محوطه شامل اجزاء بسیار گوناگونی است. تاکنون برخی از کورههای فلز ریزی عهد داریوش کبیر را بدست آوردهاند. همچنین، از آنجا که عمده حقوق جنسی کارکنان دربار هخامنشی را جو و شراب تشکیل میداده است، کارگاههای شرابگیری متعددی در تنگه بلاغی بدست آمدهاند. نیز قبرستانهای وسیعی در این دشت وجود دارند که قرار است به زیر آب روند.
در واقع، برخلاف مناطقی همچون بین النهرین که سالیان درازی است خاک برداری از مناطق مسکونی عهد باستان در آنها انجام شده و، از آن طریق، اطلاعات وسیعی درباره نوع معماری، تقسیم فضاهای خانهها، کارکرد قسمتهای مختلف خانهها همچون آبریزگاه و آشپزخانه، و نوع زیرساختهايی همچون شالودهها و نیز شبکه فاضل آب (که در نوع خود در دنیا بی نظیر است) در این مناطق بعمل آمده ، مرو دشت و دشت پاسارگاد این گنجینههای اطلاعاتی را تا زمان ما در سینه خود حفظ کردهاند، اما اکنون، پیش از آنکه این گنجینهها را بازیابی کنیم قرار است آنها را برای همیشه بدست سیلابهای خروشان رودخانهها و آب ويران کنندهی دریاچه یک سد بسپاریم و برای همیشه از دستشان بدهیم.
پرسيده میشود که آیا ممکن است پیش از آغاز آبگیری این سد محوطههای باستانشناسی را کاوید و اشیاء بدست آمده را بجای مطمئنی منتقل کرد؟ کارشناسان تخمین میزنند که فقط گردآوری و انتقال هرآنچه تاکنون بدست آمده نیازمند به چهار پنج سال کار است. اما سازندگان سد تصمیم گرفتهاند که عملیات آبگیری را در بهاری که میآید و سیلابهای موسمی را براه میاندازد آغاز کنند.
کل این داستان خبر از اهمال، سهل انگاری و بی قابلیتی مقاماتی میدهد که کار حفظ آثار ملی را بدست آنان سپردهاند. وزارتخانهای که کار سدسازی را بعهده دارد به ما میگوید که ساختن این سد را کابینه آقای رفسنجانی در ١٤ سال پیش تصویب کرده و، پس از ابلاغ مصوبه به این وزارتخانه، مسئولان آن نامهای به سازمان حفظ میراث فرهنگی نوشته و از آنها پرسیدهاند که آیا این سد مخاطراتی را برای آثار باستانی منطقه تنگه بلاغی بهمراه دارد یانه؟ سازمان حفظ میراث فرهنگی پاسخی به این نامه نداده است و وزارتخانه مربوطه هم سکوت را حمل بر رضا نموده و کار ساختن سد را آغاز کرده است و در تمام دوران ریاست جمهوری آقایان رفسنجانی و خاتمی این عملیات ادامه داشته است؛ تا اینکه برخی از کارکنان دل سوز سازمان حفظ میراث فرهنگی متوجه خطرات ناشی از ساختن این سد شده و خبر را به بیرون از سازمان درز میدهند. خبر نخست در روزنامهها و رادیوهای فرنگی منعکس میشود و در این دو ساله اخیر انظار سازمانهای بینالمللی و موسسات باستانشناسی را بخود جلب میکند. جالب اینکه دو سال پیش، بی خبر از آنچه در تنگه بلاغی میگذرد، سازمان فرهنگی «یونسکو» پاسارگاد را بعنوان یکی از میراثهای فرهنگی جهان به ثبت میرساند و همین امر امکان آن را پیش میآورد که صداها بیشتر و بیشتر به اعتراض برخیزد.
عکسالعمل مقامات سازمان حفظ میراث فرهنگی بصورت حیرت انگیزی نشان از بی اعتنايی آنها به این آثار دارد. آنها از یکسو میگویند که آنچه از دست میرود آنقدر مهم نیست که بخواهیم از ساختن سد جلوگیری کنیم و یا «ما نمیتوانیم سد سازی را فدای حفظ آثار تاريخی کنیم» و، از سوی ديگر، همين سخن را اینگونه بیان میکنند که «آثار باستانی در حدی نيست كه مانع بهرهبرداری شود.» در مقابل، در اواخر سال گذشته، سازمان یونسکو طی نامهای نسبت به سرنوشت آثار باستانی این دو دشت کهن اظهار نگرانی کرده است اما مقامات ایرانی هنوز به این نامه پاسخی ندادهاند.
در روز ٣١ اگوست ٢٠٠٥ نامهی سرگشادهی ما نخست در پایگاههای اینترنتی «ایران امروز» و «ايرانیان» سپس در بسیاری از سایتها و مطبوعات و رادیو و تلویزیونها منعکس شد و استقبال مردم از آن چنان گسترده بود که هیچکس انتظار آن را نداشت، اگرچه آرزوی دیدن چنین استقبالی در دل تک تک ما وجود داشته است. این استقبال چنان بود که طومار مربوط به پاسارگاد برای چندین روز بعنوان فعالترین طومار اینترنتی جهان شناخته شد. ازسوی دیگر، سیل نامهها و فکسها وای ـ میلها، بخصوص از جانب اهل فن، بسوی ما دراز شد و تقاضاهای واصله برای عضویت در کمیته بینالمللی نجات آثار باستانی دشت پاسارگاد هر دم فزونی گرفت.
در این میان رئیس سازمان حفظ میراث فرهنگی نیز عوض شد و، یک هفته پس از قرار گرفتن تومار بر روی اینترنت، اسفنديار رحيممشايی، رييس جدید سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری، در گفت و گو با خبرنگار ايلنا، گفت: «هنوز از جزييات طرح اطلاعات كاملی ندارم ؛ ولی وظيفه قانونی و سازمانی من حفظ ميراث فرهنگی كشور است و در اين راستا تمام تلاش خود را خواهم كرد.» او همچنين، در خصوص اظهارنظر مرعشی، رئیس پیشین سازمان حفظ میراث فرهنگی، مبنی بر اين كه سدسازی و ايجاد تكنولوژی جديد را نبايد فدای حفظ ميراث فرهنگی كرد، اظهارداشت: «از عملكرد ضعيف سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری در گذشته نسبت به ساخت سد سيوند متاسفم.»
در همان روز طههاشمی، معاون پارلمانی سازمان ميراث فرهنگی نيز گفت: «در حال حاضر باستانشناسان خارجی و داخلی در حال بررسی در منطقه سيوند هستند و زمانی كه مطالعات و كاووشها به اتمام رسيد، سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری رسماً نظر خود را در اين باره اعلام خواهد كرد... و در صورتی كه مطمئن شويم از ابتدای كار احداث سد، مجريان طرح سد سيوند از سازمان ميراث فرهنگی استعلام كردهاند، كليه مسوولان گذشته سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری بايد پاسخگو باشند... از اين پس سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری قبل از شروع هر پروژهای حساسيتهای لازم را به كار خواهد گرفت و تلاش خواهد كرد نظر كارشناسی خود را با توجه به جوانب مساله اعلام كند... بعد از اتمام مطالعات و كاووشها هم، در صورتی كه نظر كارشناسان بر اين باشد كه در صورت آبگيری سد به آثار تاريخی لطمه جدی وارد خواهد شد، از آنجا كه وظيفه ما حفاظت از ميراث فرهنگی است، ضمن اين كه همه مسوولان سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری بايد پاسخگو باشند، از كليه ظرفيت و توان خود استفاده خواهيم كرد كه آبگيری سد را متوقف كنيم... ميراث فرهنگی كشور، نماد هويت ملی و سابقه فرهنگی و تمدن ايران است و اگر ميلياردها دلار هزينه شود، هرگز اثری مانند پاسارگاد و مقبره كوروش نخواهيم داشت؛ بنابراين با توقف آبگيری سد نه تنها دولت متضرر نخواهد شد، بلكه از نابود شدن سرمايهای عظيم جلوگيری كرده است.»
این سخنان دلگرم کنندهای است که میتوان به آنها امیودار بود. اما پیش از آنکه بیش از اندازه آسوده خاطر شویم لازم است به نکات زیر نيز توجه دقیق کنیم:
١. مقامات جديد سازمان میراث فرهنگی اعلام میدارند که آنها منتظر پایان مطالعات کارشناسان هستند تا آنگاه «نظر كارشناسی خود را با توجه به جوانب مساله اعلام كنند.» يعنی، هیچ یک از اظهارات این آقایان هنوز چیزی را روشن نمیکند و در عین حال معلوم نیست آن مطالعات چگونه و بوسیله چه کسانی انجام شده و مسئله بی طرفی مطالعه کنندگان چگونه تضمین میشود.
٢. اين مقامات اظهار میدارند که اگر « نظر كارشناسان بر اين باشد كه در صورت آبگيری سد به آثار تاريخی لطمه جدی وارد خواهد شد از كليه ظرفيت و توان خود استفاده خواهيم كرد كه آبگيری سد را متوقف كنيم.» در اینجا باید پرسید که آیا «لطمه جدی» چه تعریفی دارد و آقایان تا چه حد از لطمه را تحمل خواهند کرد؟ در عین حال «کلیه ظرفیت و توان» آنها برای جلوگیری از آبگيری سد چیست؟ آیا قانونی، مقرره ای، مصوبه ای، چیزی وجود دارد که به این دو نفر آقایان آن قدرت را عطا کند که بتوانند جلوی آبگیری سد را بگیرند؟ یا آنکه پس از استفاده از آن «ظرفیتها و توانها» به این نتیجه خواهند رسید که کاری از دستشات ساخته نیست و، در برابر به زیر آب رفتن تنگه بلاغی و دشت پاسارگاد و سست شدن ارکان مقبره کورش و تخت جمشید، چند کارمند بیچارهی سازمان را دراز خواهند کرد و به سلابه خواهند کشید؟
٤. در واقع مسئله این است که در برابر این فاجعه ملی آیا اطمینانهايی که از جانب روسای سازمان میراث فرهنگی داده میشود دارای ضمانت اجرا هم هست؟
باری، ما دیده ایم که در این حکومت هیچکس حرف آخر را نمیزند و در این خانخانی مزمن جز عنایت به مسئله بعنوان امری ملی نمیتوان به قول و قراری اعتماد کرد. در نتیجه، به گمان ما، اگر مسئله انرژی اتمی از جانب این حکومت «پروژهای ملی» خوانده میشود، مسئله جلوگیری از تخریب آثار باستانی کشورمان نیز به همان میزان «پروژهای ملی» است و باید اطمینانها از جانب بالاترین مسئولان مملکت و بخصوص شخص رهبر نظام داده شود. در غیر این صورت همانگونه که آقای مرعشی با یک حکم ساده از ریاست سازمان میراث فرهنگی عزل شد، آقایان اسفنديار رحيممشايی و طههاشمی هم ممکن است با حکم دیگری روانه خانههاشان شوند.
در عین حال، همانگونه که حکومت ایران در مورد پرونده انرژی اتمی تحت فشار جهانی قرار دارد، باید این حکومت را در مورد پرونده «سد سیوند» نیز تحت فشار دائم قرار داد. تفاوت اینجاست که اگر جهان در پرونده اتمی جان خویش را در خطر میبیند، اما در مورد پرونده پاسارگاد این روح و فرهنگ و هویت و هستی ما ایرانیان است که در معرض تهدید قرار گرفته و، در نتیجه، این فشار را کسی جز خود ما نمیتواند بر حکومت وارد کند.
از این قرار است که ما، یکبار دیگر، همگان را به امضاء نامه سرگشاده و، اگر مقدورشان باشد، به پیوستن به کمیته نجات دعوت میکنیم. اگر با ٢٥٠٠ امضاء توانستیم کوفی عنان را واداریم که در مورد جان اکبر گنجی اقدام کند، فکر کنید که وزن معنوی دهها هزار امضاء شما چه نیرو و فشاری را بوجود خواهد آورد.
پس، بخود و سرنوشت ملی خود لطف کرده و با مراجعه به آدرس زیر، بعنوان یکی از امضاء کنندگان نامه سرگشاده، به صف آرزومندان و خواستاران نجات آثار باستانی کشورمان در آئید، و گشایش این پرونده ملی و نورافکنی بر زوایای تاریک آن را مطالبه کنید:
http://www.petitiononline.com/Pasargad/petition.html
ما هر چند روز يک بار ليست امضاها را به دفتر آقای کوفی عنان و يونسکو و مراجع ديگر بين المللی خواهيم فرستاد.
ضمنا اگر علاقمند به داشتن اطلاعات بیشتری در این زمینه هستید میتوانید با مراجعه به آدرس زیر به گنجینهای از اطلاعات، مقالات و اظهارنظرهای موافق و مخالف دست بیابید:
http://www.puyeshgaraan.com/Pasargad/Pasargad_Main.htm