iran-emrooz.net | Sat, 18.08.2012, 14:35
«۲۸ مرداد - غرور و سقوط»
محمود نکوروح
پژوهشگر مرکز مطالعات عالی علوم انسانی - پاریس
صبح بود و - آفتاب از کوههای مشرق به تدریج دامن زرین خود را بر هر کوی و بام میافکند، مدرسهها تعطیل بودند. پیچ رادیو باز بود که هر روز صبحگاه شیر خدا بر طبل خود میکوبید و ورزش باستانی را پاس میداشت، و بسیاری ورزش میکردند، زنگ ساعت رادیو چون هر روز زنگ ساعت هفت را هفت بار نواخت و بیکباره گوینده گفت "توجه کنید توجه کنید - با تکرار توجه کنید" بعد از قطع جنگ جهانی دوم دیگر خبری مهم بود اما حالا؟ بالاخره گفت "دیشب کودتایی در شرف انجام بود که با شکست روبرو شد" فورا تلفنها به صدا در آمد "چی شده؟"
آنوقتها رادیو خارجی هم در این حد متداول نبود. ماهواره و اینترنت هم نبود روزنامهها هم شب قبل صفحهبندی شده بود، که اطلاع رسانی مثل امروز نبود، بنابراین آنها که حزبی بودند فورا ریختند توی خیابانها، با دوچرخه و تاکسی واتوبوس "کمتر حزبیها ماشین داشتند" شاید اصلا نداشتنند، تیپهای روشنفکری اصلا همیشه دست بدهناند. اینها بودند که در کشور ما بدنه احزاب را بیشتر تشکیل میدادند. مرکز همه حزبها بیشتر میدان بهارستان بود با دلشوره به یکدیگر که چی شده؟ و... دانشجویان و دانشآموزان بیشترین کنشگران اجتماعی و سیاسیی بودند. و بعد هم شاگردان بازار و کسبه جزء وکارگران و... همینها بودند که بعدها با این کودتا با "قهر" از رژیم شاه انقلابی شدند.
"غرور" انجا بود که فهمیدیم کودتایی را و اما ناکام، به قول دکتر فاطمی این اسطورهی تاریخ معاصر که " ابرقدرتها به جنگ مصدق آمده بودند و بدتر از آن عوامل داخلی، ژنرالهایی که بر علیه رهبر ملی کودتا نمودند و... - که ما اگر خواب بودیم پیرمرد با همه کهولت بیدار بوده است".
صبح روز ۲۵ مرداد رادیو تهران تنها منبع خبری بود و گفت "توجه کنید توجه کنید از چندی قبل به دولت اطلاعاتی از منابع مختلف میرسید که برای سقوط دولت، نقشهی کودتایی از طرف گارد شاهنشاهی در شرف تکوین است، دولت البته احتیاط لازم را مرعی داشته و... تا اینکه شب گذشته در حوالی نیمه شب بوسیله سرهنگ نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی این نقشه به مرحله اجراگذاشته میشود، این فرمانده با هشیاری افسرا ن نگهبان منزل نخست وزیر روبرو وبازداشت میگردد".
برنامه این کودتا از مدتها قبل از پاریس میان اشرف پهلوی از یکسو و دو نفر نمایندگان سازمانهای جاسوسی انگلستان و "سیا" ترتیب داده شده بود در آپارتمانهای "جنگل بولون" و...، تا جاییکه به هنگام آوردن پیام این گروه به ایران برای شاه، به طریقی دکتر مصدق مطلع شده، که فورا از درون دربار در همان لحظه اول اشرف خواهر شاه برگردانده میشود، گویا راننده تاکسی اشرف را شناخته، بعد از رساندن او به دربار که نام و قیافهاش عوض شده بود، به دفتر دکتر مصدق تلفن کرده و دفتر مصدق را مطلع میکند. ساعتی بعد یک افسر شهربانی از منزل مصدق به کاخ اشرف رفته و میگوید " قربان هواپیمای ارفرانس که شمارا از پاریس آورده است منتظر بازگشت شماست" امری که با ورود "شوارتسکوف" افسر امریکایی که قبلا رییس "ژاندارمری" در ایران بوده ادامه یافته، و در سفری مجددا با چمدانهایش مسافرتی توریستی!! به ایران کرده و با شاه ملاقات میکند که معروفست در این چمدانها "شش میلیون دلار" برای هزینه کودتا به شاه میدهد.
رادیو تهران ادامه میدهد "وزرای بازداشت شده که با قنداق تفنگ وعدهای افراد خاین ووطن فروش مورد ضرب وشتم قرار گرفته بودند بازگردانده شده، در حال حاضر دولت کاملا بر اوضاع مسلط است "..." دولت عدهای افراد خاین وخایف را توقیف نموده که قریبا به مکافات اقدامات ضدملی خود خواهند رسید". " در این جریان عدهای افسر شرافتمند با کمال شجاعت و علاقمندی وظایف خود را انجام داده که اسامی آنها در موقع خود به استحضار خواهد رسید".
در هر صورت آن شب با بازداشت "نصیری" دکتر مصدق فورا سرتیپ ریاحی رییس ستاد ارتش را احضار کرده و فرماندهی عملیات ضد کودتا از همان نیمهی شب را بعهده میگیرد، نیم ساعت بعد سرهنگ نصیری در یک جیپ ارتشی توسط سرهنگ ممتاز سرفرماندهی نیروهای حافظ خانه مصدق و ستوان فشارکی و... به ستاد ارتش دفتر سرتیپ مهندس "ریاحی" منتقل شده و در آنجا باز جویی و سپس انتقال به زندان دژبان در کنار افسران دیگری از کودتاچیان - بازداشت میگردد. سرتیپ ریاحی طبق دستور دکتر مصدق با نظارت فاطمی که حالا آزاد شده بود، به کاخ سعدآباد رفته و نیروهای گارد را خلع سلاح میکنند و دربهای کاخ را لاک و مهر مینمایند.
کرومیت روزولت عامل سیا و مجری اصلی کودتا فورا در یکی از خانههای پشت سفارت مخفی شده و "زاهدی" که در مجلس با حمایت رییس مجلس "کاشانی" متحصن شده و آماده برای بدست گرفتن قدرت بود، او هم از مجلس مخفیانه خارج و در یکی از خانههای سفارت پنهان میشود؛ سرهنگ بدنامی که در جنگ جهانی دوم فرمانده لشگر اصفهان بود و مدتی بخاطر فساد و... بازداشت شد و به کرمانشاه منتقل میشود. البته در این مقطع عواملی در مجلس حمایتش نموده و پذیراییاش کردهاند، بعد از مجلس در منزلی پشت سفارت آمریکا مخفی و همان جا حکم غیرقانونی عزل مصدق را که با دو تاریخ بود ۲۲ مرداد و ۲۴ مرداد امضاکرده و به سرهنگ نصیری داده بودند حکمی که غیر قانونی بود، تا نیمه شب ۲۵ مرداد به مصدق ابلاغ کند که گرفتار شد. این "۲ تاریخ" از ابتدا مورد شک واقع شد که حاکی از دستپاچگی کودتا چیان از ابتدا قرار گرفت که درنهایت زاهدی به نصیری گفته بود "تو کارت نباشد حکم را زود برسان" که نیمه شب از ترس واکنش مردم "حکم عزل" با یک زره پوش در خیابان کاخ داده شد. که هم در هنگام بازداشت در خیابان وهم در دفتر ستاد ارتش این سوال از او شد "چرااین موقع شب؟!!" بعلاوه "چرا با زره پوش؟!!" زیرا چنانچه حکم قانونی بود نیاز به زره پوش وابلاغ در نیمه شب... نداشت. چه هنوز کودتا گران از حضور مردم با اطلاع از کودتا وحشت داشتند. چنان نبود که مردم و حامیان مصدق که بیشتر جوانان و طبقات متوسط و محروم بودند منفعل شده باشند.
سرهنگ نصیری که حکم شاه را در دست داشت، توسط "پیرمرد" فاتح دادگاه لاهه و شورای امنیت، در گاراژخانه او با همه ابهتش بازداشت میشود سرهنگی که در دانشکده افسری به "نعمت خره" معروف بود، توسط افسران رشیدی جون شادروان "سرهنگ ممتاز- ستوان فشارکی و... " زندانی و بازداشت گردیده افسرانی که تا لحظه آخر ساعتها از منزل مصدق دفاع جانانه و خونین نمودند. چه، مصدق کودتا را که با تانک و توپ از شب قبل شرو ع شده بود از همان لحظه اول ناکام گذاشت. سرهنگانی چون آزموده، باتمانقلیج و...ابتدا گریختند، رادیو ایران سه روز از یک بعد ازظهر تا دو - برنامه برای واعظ مشهور "صدربلاغی" با عنوان " اسلام و جمهوریت" ترتیب داد که اولین بار با تفاسیری تازه و بروز بود، چه قبلا گفته بودند "زنبورها هم شاه دارند!!" (فلسفی)
بازداشتیهای کودتا را چون دکتر حسین فاطمی و تعدادی از وزرا و مشاورین مصدق را که در شب قبل با واحدهای نظامی ناجوانمردانه و با خشونت نیمه شب دستگیر و زندانی کرده بودند، دولت آزاد نمود و فردایش در ۲۶ مرداد در میتینگی مردم ایران درمیدان بهارستان به حمایت از دولت ملی گرد آمدند. در این گردهمایی دکتر فاطمی فریاد زد " تا دربار پهلوی در ایران است انگلستان نیاز به سفارت خانه ندارد" که مدتها بود که مصدق با انگلستان قطع رابطه نموده بود. حتی دفاتری در خیابان استانبول که نقش رابط را با عوامل انگلیس اجرا میکردند "یک شرکت هواپیمایی" و یک قهوه فروشی بنام "آی بتا" که کشف و صاحبانش بازداشت شدند. ولی برادران رشیدیان صاحبان سینماهای "رکس و ایران" فرزندان دربان سفارت انگلیس که گویا عوامل اصلی و هنوز مخفی و فراری بودند.
در این میتینگ نمایندگان احزاب ملی هر کدام سخنرانیهایی کرده. نماینده "جمعیت آزادی مردم ایران- سوسیالیستهای خداپرست" گفت "روزی است که اقدام غیورانه کنیم – از پیر و جوان جنبش مردانه کنیم – آن کاح که آشیانه فتنه در اوست – از بیخ کنیم و پاک ویرانه کنیم".
سخنرانان دیگر چون دکتر سنجابی – دکتر شایگان استادان دانشکده حقوق - کودتا و عوامل خارجی آن امریکا و انگلیس را محکوم نمودند به همچنین نمایندگان سایر گروهها و احزاب ملی تا سندیکاهای کارگری و دانشجویی و... سخنرانیهایی نمودند. در قطعنامه گردهمآیی ذکرشده "چون شاه فراری است از دولت ملی مصدق درخواست میشود که به فوریت به تشکیل شورای سلطنتی اقدام و با نهایت قوت وقدرت به تکالیف قانونی خود عمل کند". چه، ساعت چهار بعد از ظهر شاه از صحنه گریخته با هواپیمای خصوصی به خلبانی "سروان خاتم" شوهر خواهرش به رامسر و سپس، به بغداد رفته بود. خلبانی که بعدها مغضوب و کشته شد.
شاه و همراهان بهنگام ورود به بغداد کسی به استقبالش حتی سفیر ایران نرفت در گوشه فرودگاه هواپیمای آنها فرود آمد درحالیکه شاه به برج مراقبت گفته بود "بنزینم تمام شده چهار نفریم برای چند ساعت به ما پناهندگی بدهید". در زمانیکه پادشاه جوان عراق از اردن هاشمی باز میگشت و واحدهای تشریفاتی در فرودگاه حاضر بودند، تلکس سفارت ایران به سفیر سرهنگ مصور رحمانی که "شاه گریخته هر طور هست او را دستگیر کنید" سرهنگ فورا عازم حرکت به فرود گاه شد، شاه در گوشه فرودگاه یکساعت با لباس نامرتب منتظر مانده بودند چه کنند، معروفست که شاه از ترس جوراب به پا نداشت که گریخته بود.
ناگهان مدیرکل وزارت خارجه عراق به معاون وزارت میگوید "آن هواپیمای کوچک مال کیه" با اتوموبیل بسوی آن حرکت میکنند، مدیرکل او را شناخت، ناگهان با تعجب میگوید "شما اینجا..." شاه: "من فقط از کشور شما چند روز پناهندگی میخواهم من از سلطنت کناره گیری نکردهام، این دو نفر یکی خلبان من است یکی آجودان من، ثریا و خواهر شاه با تعجب و نگرانی شاهد بودند". مدیر کل بعداز تماسهایی گفت "ما چند روز میتوانیم شما را در یکی از کاخها نگهداری کنیم و..." روزنامههای عراق فردا موضوع را بطور گسترده منعکس کرده و نوشتند "سرنوشت او چون سرنوشت ملک فاروق آخرین پادشاه مصر خواهد بود". روزبعد ایرانیان مقیم عراق تظاهراتی علیه شاه بر پاکردند و خواستار اخراج او از عراق شدند، چه اینها که غالبا از منطقه لرستان و خرم آّباد تا کردستان و تبعیدی و... بودند خاطرات خوشی از رضاشاه و پسرش نداشتند". (از سرهنگ مصور رحمانی سفیر ایران دربغداد در کتاب "کهنه سرباز").
دو روز بعد شاه به روم پرواز کرد در زمانیکه نتوانسته بود پولهایی با خود ببرد که در این مرحله "ثابت پاسال" از سرمایهداران "هنوز نیمه معروف" دسته چک جلویش گذارد و گفت نگران نباش که هزینههایت محاسبه شده است و" عالیخانی" دانشجویی که بعدها وزیر شد دنبال کارها برای اقامت و...شد.
ثابت پاسال صاحب شرکت "پپسی کولا" در ایران از طبقهای که بعدها ثزوتمندتر شده با شراکت با خارجیها منجمله امریکاییها و انگلیسها به "بورژوازی کمپرادور" مشهور شدند. همانها که با شکافهای طبقاتی "ذهنیت انقلابی" را در جامعهی ایران باعث شدند، که طیقه حاکمه نام گرفتند. همانها که میلیاردها دلار از ایران به جای سرمایه گذاری در"توسعه" خارج کرده و بسیاری دیگر، تا جاییکه "سازمان ملل در همان زمان علت العلل عقب ماندگی و توسعه نایافتگی کشورهای جهان سوم را سیل دلارها از کشورهای جهان سوم به بانکهای خارج اعلام نمود". (کتاب جامعه شناسی فقر- ژان گابن – پاریس)
روز بعد در دفتر تیمسار ریاحی ریاست ستاد ارتش که افسران کودتاچی مورد باز خواست قرار گرفته بودند خبر آمد که یکی دوتا از افسران کودتاچی "خودکشی" کردهاند که گویا به بیمارستان منتقل شدهاند. "سرهنگ اخوی و یکی دیگر و..و بعضی در برابر بازجوییهای افسران ملی "غلط کردم و..."
با این شکست آمریگاییها به کرومیت روزولت خبردادند که باز گردد و در جهان اعلام کردند "کودتا شکست خورده است" منتها عواملی از درون پیغام دادند "مرو ما اینجاییم" همانها که در ارتش "افسران رضاخانی" شاه بختی، جلاد لرستان – سپهبد امیر احمدی، جلاد کردستان و "کرزن" قصاب آذربایجان و....که با قتل افشار طوس رییس شهربانی به جنگ مصدق آمده بود. "که مصدق ارتش را از این عوامل فساد تصفیه کرده بود".(نقل روزنامه باختر امروز روزکودتا آخرین شماره)
همانها که با راهنمایی بقایی رفیق خاین نیمه راه که گول شاه را برای نخست وزیری خورده بود، افشار طوس از افسران ناسیونالیست را دزدیدند وکشتند، در بدترین شرایط که مردم ایران رهایی را تجربه کرده، که جز ننگ برای خودباقی نگذاشتند. تا نماینگانی در مجلس که در حدود سی نفر هر کدام صدهزار تومان آن روز که یعنی "صدمیلیون تومان امروز" گرفته بودند تا در برابر "رفراندوم" مصدق برای انحلال مجلس به کار خود ادامه دهند، درحالیکه مجلس اکثریت نداشت". (کتاب " اسناد سخن میگویند – ترجمه دکتر رجایی")
حسین مکی یکی از اینها بود که ابتدا از طرف مردم "سرباز فداکار" نام گرفته بود و بعد سرباز خطاکار "چون علیه نهضت ملی و رهبر آن با دربار سروسری پیدا کرد که اینها نوچههای قوام السلطنه از ابتدا بودند. افسوس که قدر و مقام موقعیت خودا درنیافتند که همه اینها از دربار هم چیزی عایدشان نشد. چه، شاه خودش هم مهره کشورهای غربی بود که گفت من سلطنتم را از آمریکا و...دارم. میبینیم در برابر آن غرور "نفی کودتای دربار و ابر قدرتها" این "سقوط " و انحطاط بخشی از یاران اولیه که تاریخ فراموش نخواهد کرد، بدینگونه کودتا "کودتای ننگین ۲۸ مرداد" از همان زمان نام گرفت.
مردم ایران بعد از شکست کودتای ۲۵ مرداد انتظار نداشتند عدهای یاران دیروز حتی آیت اله کاشانی، با بیگانه همکاری کرده کودتای دوم را به سود آن ترتیب دهند. چه، آمریکاییها بخاطر شکست کودتای اول به کرومیت روزولت گفته بودند باز گردد ولی عوامل داخلی گفتند چند روز دیگر صبر کند. در حالیکه حزب توده زمینههای نارضایتی را از ابتدا فراهم کرده بود و از ۲۵ تا ۲۸ مرداد بیشتر شهرها را به آشوب کشاند. حتی در بعضی محلات با پایین کشیدن مجسمهها تا غارت در خیابانهای مرکزی بر ناامنیها افزوده بود. بخشهایی از مردم از یک انقلاب کمونیستی وحشت کرده بودند. حزبی که هم از کمکهای روسیه شوروی و هم شرکت نفت انگلیسی در انتشار روزنامههای بیشمارش بهره میبرد" (انورخامهای – رضامرزبان در پاریس)؛ شرکتی که در انگلستان زمان حکومت حزب کارگر با توطئهها اجازه نداد کار نفت حل شود. چه رییس آن "فریزر عاقد قرارداد ۱۹۳۳ با تقی زاده ورضاشاه" که افسر انگلیسی قبلا بود معتقد بود "ایرانیها باید در مانده و گرسنه همیشه باشند" (از کتاب " نفت – قدرت واصول" ترجمه مصطفی علم). بدینگونه حزب توده با لجن مال کردن رجال ملی و طرفدار مصدق همه را "امریکایی" به جامعه ایران معرفی میکرد.
کودتایی که از سه راه سیروس از منزل آیت اله درباری "بهبهانی" با لاتهایی بنامهای مهدی قصاب و... از پامنار طرفداران آیت اله کاشانی که شعبان بیمخ و احمد عشقی تا امیر موبور که در نهم اسفند در جلو دربار مانع رفتن شاه شدند، در ۲۸ مرداد همینها بعلاوهی طیب و طاهر و حسین رمضان یخی گروههایی اندک از اوباش که از جنوب شهر بسیج کرده بودند با "چوب قپون" جاوید شاه گویان از ظهر شروع کرده، با دلارهای آمریکایی که پخش میشد، از میدان امین سلطان – میدان سید اسماعیل- میدان گمرک – میدان شوش – تا محله بدنام "شهر نو" با فواحش و...که در بعداز ظهر آنروز "دلار" در خیابانهای پایین شهر به نصف قیمت میفروختند. در میدان امین السلطان لاتها اتوبوسها را از محرومین و گداها با پول و وعده نهار پر کرده به جلو دربار میبردند در میدان ثریا "زکی ترکه"در انبار غله و میدان شوش " اصغر شاطر " در میدان خراسان "باقر کچل" که همه اینها بعدها املاک آن محلات که متعلق دولت بود پاداش گرفتند.
، تا ظهر کسی گمان نمیکرد با این نیروها ی اندک بتوان دولت را ساقط کرد ولی از بعد از ظهر که آرتش ونیروهای شهربانی با فرماندهانی که بعدا معلوم شد دلار گرفتهاند با تانک وتوپ به منزل مصدق حمله نمودند. از طرفی بخاطر همسایگی لشگر دو زرهی با ایستگاه رادیو تهران که با چند تانک در اولین فرصت اشغال شد و یکی از اوباش آنروزی " مهدی میراشرافی" که مرتبا سقوط دولت را اعلام میکرد. به تدریج فضا عوض شد. حتی سرهنگ علمیه که در حضور مصدق قبلا بود به مصدق میگوید " آقا همه اینها خائنند" مصدق جواب میدهد "آقا آدم ندارم". حتی سرتیپ دفتری فامیلش که در لحظات آخر مصدق را فریفته و غیر از پست گمرک مقام ریاست شهربانی را هم میگیرد که بعدها با فساد ملی به زندان محکوم شد، حتی تعدادی افسران ملی از مصدق میخواهند تعدادی از افسران بازداشتی کودتا را اعدام کند که او میگوید "قوه قضاییه مستقل است" چه او مرد قانون بود.
کودتایی به کمک ارتش به فرماندهی افسران رضاخانی، که باز نشسته و تصفیه شده بودند، که اولین کارشان آزادی افسران زندانی در دژبان کل کشور بود و اینها کودتا را با گروهانهای پیاده و زرهی آماده در خیابانها به کمک شعبان بیمخها و اجامر واوباش حتی بسیج فواحش از محله بدنام شهر نو توسط "محمود مسگر" از لاتهای قلعه – زاهدی را با کرومیت روزولت سوار تانگ کرده، تا در خیابان کاخ خانه مصدق را به توپ بستند. بعد از گلوله باران خانه مصدق که چند ساعت طول کشید تصور کردند مصدق کشته شده است. غروب آن روز کنارههای افق خونین بود تعدادی کشته و زخمی در جلوی منزل مصدق شدند. بدین گونه مردم ایران غافلگیر شدند.
جالب آنکه روزنامه "نبرد ملت " ارگان فداییان اسلام با کودتاچیان شده بود بعلاوهی آیت اله کاشانی با تحریک آقا مصطفی و...و بسیاری دیگر بخاطر تماس با "شاهرخ " پسر ارباب کیخسرو زرتشتی از فراماسونها، تا اردشیر زاهدی و..، که قبلا ترور دکتر فاطمی قبلا توسط همین باند در بدترین شرایط در سالگرد قتل محمد مسعود انجام شد، وقتی گقت " بدبختی ما آنست که دراین جهنم قانون اجرا نمیشود". بعد هم توسط کودتاچیان با ۴۰ درجه تب تیرباران شد. تروری که بهربهانه باشد نمیتواند در آن شرایط که با انگلستان درگیر بودیم موجه باشد، و قابل دفاع حتی به بهانه اسلام، که "فداییان اسلام آنزمان کم کم دربرابر آیت اله کاشانی هم قرار میگیرند".(خاطرات شمس قنات آبادی)
بعلاوه در مسجد "امام" امروز و شاه آن روز که میتینگی فداییان اسلام دو سه روز بعد از کودتا ترتیب داده در سایه سربازان لشگر گارد و... مصدق را امریکایی و کودتاچی معرفی میکردند که در آن نواب و واحدی حضور داشتند، در حالیکه مصدق زندانی کودتاچیان انگلیسی امریکایی بود. و فاطمی مخفی که بعد از مدتها هم که دستگیر شد "درپشت پاکت سیگار در زندان توسط آیتاله زنجانی به افسرانی ملی که بازداشت شده بودند پیغام میدهد شهامت داشته و مقاومت کنید".
اگر آنروز گروهی از یاران دکتر مصدق و مشاورانش چون شایگان و مهندس زیرکزاده و.. او را که اصرار داشت در منزل بماند با سختی از نردبان بالا و به منزل همسایه نبرده بودند و.... شهید راه استقلال ایر ان شده بود. ولی با زنده ماندنش در دادگاه نظامی کودتا را افشاکرد، که در دادگاه نظامی در حالکه اشک در چشمانش موج میزد گفت "گناه من آنست که نفت را که انگلستان بیحساب و کتاب میبرد من ملی کردم" و بعدها پیر سالینجر از تحلیلگران روزنامههای امریکایی نوشت که "کودتا باید میشد چون مصدق ملی کردنها را در منطقه آغاز کرده بود".
در این دادگاه دکتر مصدق چک دلاری که بهنگام کودتا برای هزینه در خیابانها از دلار به ریال تبدیل شده بود رو کرد، و ثابت کرد که کودتا حاصل این دلارها بود. این ارزانترین کودتا در تاریخ امریکا بود، برا ی نمونه بعدها کودتای شیلی صد میلیون دلار هزینه برد در صورتیکه کودتای ایران کمتر از یک دهم این مبلغ هزینه داشت، که در آخر سر در مورد ۵میلیون دلار آن بین زاهدی – دربار – و امینی عاقد قرارداد دعوا درگرفت. ننگی که دربار پهلوی هرگز نتوانست از چنین ننگ "مزدوری بیگانه "، وتوطئه برعلیه مردم ایران ورهبر با درایتش دامن پاک کند.
با شاهی که از ابتدا از مصدق وحشت داشت که بعد هم با قیام سیام تیر بیشتر دولتش تثبیت شده بود، قبلا هم در جریان سیام تیر کشف شد که "به هندرسن سفیر امریکا گفته بود کاری کنند که مصدق در دادگاه لاهه و شورای امنیت پیروز نشود" (کتاب نهضت ملی و دشمنانش) امری که با قیام مردم ایران در سیام تیر خنثی شد و فردای آن روز دادگاه لاهه به سود ایران رای خودرا داد. منتها این بار مملکت نیاز به آرامش داشت که از ۲۵ تا ۲۸ مرداد آشوبها توسط افراد مشکوک تا بعضی گروههای تودهای افزایش یافته و طبقه متوسط را نگران کرده بود در این مرحله ما نیاز به ثبات داشتیم. و کسی فکر خیانت عدهای را تا این حد نمیکرد.
بدین خاطر بعد از به توپ بستن منزل مصدق وسکوت روز ۲۸ مرداد کودتاچیان "حکومت نظامی" اعلام کردند. مردم احساس کردند غافلگیر شدهاند، چه رادیو ایران که بدست کودتاچیان افتاده بود از این زمان مرتبا اعلام میکرد که " مصدق کشته شده است – فاطمی را مردم تکه پاره کردهاند و..."
مصدق بعداز بیست وچهار ساعت خود را معرفی کرد به عنوان "نخست وزیر قانونی ایران" که با این کار کودتاچیان خلاف قانون عملکرده و محکوم بودند. چه او با رفراندوم، وقتی مجلس که با استعفای عدهای از اکثریت افتاده بود، او رای مردم را کسب کرده بود، در برابر چنین دولت کودتایی وابسته "نا مشروع" که هر واکنشی حتی " انقلاب" در برابر آن مشروع، قانونی طبق قانون اساسی مشروطه بود. و مردم ایران هرگز آن را برسمیت نشناخت و در انتخاباتهای دوره ۱۸ ، ۱۹، ۲۰ و... حتی رفراندوم انقلاب سفیدش شرکت نکرد. که جبهه ملی اعلام کرد "اصلاحات آری دیکتاتوری نه" چه مردم از کودتا به بعد با رژیم قهر کرده بودند.
از طرفی آن زمان آشوبهای خیابانی توسط حزب توده و احزاب درباری "آریا" و" سومکا" که اولی با "لومپن پرولتاریا" هر شب خیابانها را به آشوب میکشید و دومی مراکز احزاب ملی را مورد تهاجم قرار میداد. در این مقطع بود که با نیروهای داخلی کودتا موفق شد تا "جایی که غرور گریه کرد"(احمد شاملو) ولی نهضت پایان نیافت اگرچه برای گروههای وابسته به حزب توده و...پایان یافت که نیروهای ملی و مذهبی "مدرن" بدان ادامه دادند ولی سنتیها از همان زمان ساکت شدند....
شب هنگام فرمانداری نظامی اعلام حکومت نظامی کرد و از مردم خواسته شد که به خانههای خود بروند، دستوری که اجرا نشد چه تا نیمه شب مردم در خیابانها بودند. از همان شب در خیابان فرهنگ منزل آیت اله زنجانی محمد نخشب با حسین شاه حسینی حاضر شده و پیشنهاد تشکیل "نهضت مقاومت ملی" توسط محمد نخشب به نمایندههای حزب ایران، فروهر از ملت ایران، نماینده نیروی سوم خلیل ملکی داده، طرح تراکتی با این مضمون "نهضت ادامه دارد" که با دست شروع به نوشتن برای شب اول نمودند. آیت اله زنجانی همان شب در حدود دویست سیصد برگ برداشته در بازار از زیر عبا پشت درب بسیاری مغازهها میاندازد، بدینگونه اعتصابها آغاز شد. بازار تهران یک هفته تعطیل کرد، تمام اتحادیهها و سندیکاها علیه کودتا اعلامیه داند و از فردا تظاهرات در دانشگاهها تا بازار که تودهایها گفتند ما هم میآییم و نیامدند و... تظاهرات و کنشها تا سالها در هر فرصتی علیه کودتا و شاه ادامه یافت. روزنامههای "راه مصدق"، "مکتب مصدق" تا سالها بطور مخفیانه منتشر میشد.
چنان نبود که چنانکه بعضی گفتهاند "مردم ساکت ماندند" سرکوب شدید شروع شد. که جهان سلطه علیه ما شده بود، هر روز صبح تعدادی "تیرباران شده" از افسران ارتش و... مرتبا رادیو اعلام میکرد، زندانها به سرعت پرشد، تبعیدگاهها از قلعه "فلک افلاک تا جزیره خارک" بسیاری را در خود جای داد از خلیل ملکی تا فروهر و محمد نخشب و راضی و.... کلانتریها به سرعت سرکوب را گسترش داده که افسران نیروهای امنیتی از این خان یغما " توزیع دلارها" بهرهها بردند جالب آنکه همه اینها بعدها به اتهام فساد بازداشت شدند. تا جاییکه صادق سرمد شاعر درباری قطعه شعری بدین مضمون سرود "ای شاه بس است پسر را در جلوی چشمان پدر مکش - و پدر را در چلوی چشمان پسر و..." و به لندن گریخت - از هفته اول بازار تهران که تا بحال با کاشانی بود به سود نهضت ملی اعتصاب نمود، تا جایی که بسیاری مغازهها را نیروهای نظامی گل گرفتند.
از سویی در دانشگاهها و دبیرستانها هر روز علیه دولت کودتا تظاهرات با شعار "مرگ بر شاه" بود، در انتخابات دوره هیجدهم وزارت کشوررا در میدان ارگ به آتش کشیدند، در روز محکوم کردن مصدق به زندان درگیری در خیابانهای مرکزی تهران به تعدادی کشته و زخمی انجامید، امری که با روز ورود نیکسون یکی شده بود برای قرارداد نفت، که "سه آذر اهورایی" به آسمان با شهادتشان پر کشیدند، تا سالها انتخاباتها تحریم بود تا دولت جمهوری خواه در امریکا دورهاش به پایان رسید و کندی با افشای عملکرد آنها نوشت "ما در کشورهایی کوشیدیم رذلترینها و کثیفترینها را به قدرت برسانیم"(از کتاب "سیمای شجاعان). قبلا آیزنهاور در سفری پنج ساعته به ایران که خیابان کاخ را فرش کرده بودند، در کنگره به هنگام بازگشت گفت "من از دیدگان این مردم فهمیدم که دلارها که ابتدا بصورت وام و بلاعوض... به کودتاچیان دادیم. به اینها نرسیده است چه در حضور او وقتی از مجلس سنای ایران بیرون میامد پلیس مرم تماشاچی را مورد حمله و ضرب و شتم شدید قرارداد، وامی و کمکی که یکبار به مصدق بهنگام حضور در شورای امنیت زمان حکومت ترومن رییس جمهور دموکرات پیشنهاد میشود و مصدق با بلند نظری گفته که "من برای گدایی نیامدهام ما از شما میخواهیم نگذارید انگلیسها بیش از این مارا غارت کنند" (نقل به مضمون). و مصدق سالها قبل در مجلس گفته بود "انگلیسها میگشتند پست ترینها و کثیف ترینهارا در ایران حاکم کنند" (از کتاب نطقهای دکتر مصدق – کی استوان)،
چنانچه این کودتا انجام نشده بود، با الگوشدن ایران در منطقه امروز کشورهایی برای رسیدن به "دموکراسی" اینهمه مشکل نداشتند، امری که کلینتون رییس جمهور اسبق امریکا در کتاب خاطراتش بدان به اصطلاح "اشتباه!!" اشاره دارد.
ادامه منطقی کودتا - قانون شکنیهای شاه و اختناق سالها که همه راهها بسته بود "انقلاب اسلامی" بود که سلطنت او حاصل کودتایی ضد ملی و با حمایت بیگانگان بود. میراث این توطئهها در کشورما نوعی فرهنگ "تنفر" شد که حاصلش یک روز کتاب غرب زدگی ال احمد تا نویسندگان دیگر که نه تنها غرب زدگی بلکه "ایدئولوژی زدگی" بخاطر عملکرد حزب توده گردید، درحالیکه هرگونه سازمان وحزبی بالاخره سر در گروی نوعی آرمان و ایدئولوژی دارد.
لازم به ذکر است که در جامعهای که علیرغم نظر مدعی هنوز "ما و شما و..." نشده است رادیکالیسم کور علیرغم رادیکالیسم روشنفکری که نداشتیم در حوزهی ایدولوژی آنهم مارکسیسم ابتدایی – روسی، حتی در حوزه مذهبی و خرافات گرایی فراوان داشتنیم که امروز تجربه میکنیم، و در زمان حاکمیت رجال نفتی وعقب افتاده، عوامفریبی، جنبشهای پوپولیستی و سوئ استفاده از آن "رادیکالیسم" امکان پذیر بود، امری که "حزب توده" با الهام از ایدئولوژی مارکسیسم لنیسنیمی با این جنبشها هر حرکت ملی را به بهانه "بورژوازی – لیبرالیسم و..." به انحراف میکشید.
از طرف دیگر نیروهای انگلوفیل متعلق به سید ضیا بگونهای دیگر که زمینه داشت، که در ملی شدن نفت قرار بود بعد از رزم آرا او نخست وزیر شود و مساله نفت را حل کند، مصدق با غافلگیری همه با قبول پیشنهاد جمال امامی که به طنز بدو گفت "خودت نخست وزیری را قبول کن" جواب داد "مشروط به رای به ملی شدن نفت و..." که میبینیم غالب ترورها بویژه "رزم آرا" نه برای مصدق بوده است، و مشکوک بخاطر هدفهای دیگری، تا جاییکه وقتی شاه به مصدق میگوید "برای حفظ جان شما چندنفر مامور خواهم گذارد"، مصدق جواب میدهد "متشکرم – همانطور که برای رزم آرا گذشتید؟!!" و رد میکند.
با همه این شرایط مردم ایران در سایه این تناقضات گاهی با نوعی "فرصت" روبرو شدند، که قدرت وابسته "قبیلگی – قاجار" و دیگری به اصلاح "مدرن- پهلوی" را ساقط نمودند از مشروطه تا ملی شدن نفت، اگرچه از داخل گرفتاریهایی داشتیم، و از خارج بیش از گرفتاری، که میان قدرتهای بزرگ – طماع – از منظر استراتژیک، و منافع ملی و... نیاز به دست اندرکاران "مدیر و مدبر و هوشمند و آشنا به جهان و سیاستهای حاکم داشتیم، وگرنه با هر ج و مرج، و کودتا و حکومتهای عوامفریب و... روبرو میشدیم.
بویژه که هنوز بخش اعظم جامعه در مرحله اسفناکی نه تنها درروستاها حتی در "کپرها- حلبی آبادها- حصیرآبادها در آبادان - گودها و... در تهران و..." بصورت حیوانی زندگی میکردند تا جاییکه اتوبان "چمران" امروز بنام "پارک وی" که به هتل هیلتون منتهی میشد برای آن بود که از میدان انقلاب عبور نکند که هنوز حلبی آباد و... اطراف میدان انقلاب تا پایان دهه چهل داشتیم. و درگودها که هربار باران و سیل میآمد مشکل زندگی گودنشینان بود. اینها همه باعث شد که روشنفکری ایران با تمام نواقص واکنشهایی گاهی درست و غلط داشته باشد، که فقر " قبح" وابستگی را از میان برده بود، به علاوه مشکل فرهنگی که هنوز روشنفکرانی از تحلیل درست بیشتر عاجز و در دام "رادیکالیسم کور" افتاده، که رادیوهای خارجی مرتبا به تبلیغ ایدئولوژیهای سیاسی شده میپرداختند آنهم مارکسیسم ابتدایی که لنین در جامعه عصر کشاورزی دیگر کرد حاصلش "قئودالیسم صنعتی" شد(آلن تورن).
چه، ما هنوز گرفتار فقر مادی - فقر فرهنگی، فقر تحلیل شرایط، فقر تئوریک که هنوز در "کویر" بودیم، علوم انسانی نداشتیم، و از طرفی بخاطر فساد گسترده تا ارتشا و فحشا در شهر در "مرداب"، در زمانیکه بخشی سنت زدگان تفریطی و بخشی غرب زدگان افراطی در حوزههای اجتماعی تناقضات و تضادهارا میافزودند. گذار از میان این تضادها بر احتی ممکن نبود.
در چنین شرایطی بعد از دیکتاتوری به بهانه مدرنیزاسیون و..، شاهد استبداد و "فاشیسم" در حوزهی "فرهنگ" حتی در میان روشنفکران مدعی که در دهه بیست قبل از همه "حزب توده" در سایه اشغال نیروهای روسی شبها به کلوپهای احزاب دیگر حمله میکرد، و خیابانها را به خشونت میکشید، و از سوی دیگر رجال "انگلوفیل دربار پهلوی، تا حرب اراده ملی سید ضیا" که بعدها معلوم شد دستش در پشت بسیاری ترورها بوده است (کتاب خاطرات شمس قنات آبادی) و شاه جوانی که با تحریکات طبقه حاکمه و زمین داران و...مجلس موسسانی ترتیب داد و اختیار انحلال مجلس، و انتخاب نخست وزیر، که در قانون اساسی مشروطه غیر از این بود به خود منتقل کرد، مجددا قدرت متمرکز و البته فساد آور حتی خواهر و مادرش تا اعوان و انصارش شد که در بعضی سیاستها اینها هم تماس با بیگانگان داشتند. حتی در کودتای ننگین ۲۸ مرداد که رابط با شاه اشرف از پاریس بود. در زمانیکه مصدق اخراجش کرده بود.
حزب توده در سایه نیروهای اشغالگر روسی بارها بزرگترین تظاهراتها را حتی "درگیریها با سایر احزاب" راه میانداخت تا جاییکه تعدادی کشته و زخمی در زمان "دولت ملی" حاصلش شد، و از طرف دیگر دربار پهلوی توسط شهر بانی که فرمانده آن همیشه از ارتش بود، به کشتار آنان دست میزد. در زمانیکه دولت ملی سرگرم "خلع ید" ا ز شرکت سابق نفت بود. در زمانیکه مردم ایران آرم "ملی شدن نفت درسراسر ایران" را در جلوی کت خود نصب کرده بودند حزب توده "جمعیت مبارزه بانفت جنوب درست میکرد و..."
حتی یکبار راه پیمایی از خیابانهای مرکزی تهران ترتیب میداد در خیابان شاه آباد به تابلوی حزب ایران و بلندگوی خاموش آن حمله نمود و سر در حزب ایران تا تابلوهای آن و بعد حزب "زحمتکشان ملت ایران" را مورد حمله قرار دادند و... که در این جریانات پلیس دخالت کرد و تعدادی کشته و زخمی از دو طرف شدند، شدت آن به حدی بود که تنها ۵۹ پلیس کشته و زخمی با سنگ شدند" (روزنامه اطلاعات) و حتی رییس پلیس سرهنگ نوری شاد با سنگ مورد حمله قرار گرفت و کشته شد". دکتر مصدق سرلشگر بقایی رییس شهر بانی را معزول نمود و...(روزنامه اطلاعات)
در این راه پیمایی تا آنجا که من به خاطر دارم با جمعیت عظیمی که یک کامیون با دکل نفتی جلو حرکت میکرد جلوی مجلس برای خواندن قطعنامه ایستاد، حفاظت مجلس در دست نیروهای گارد شاهنشاهی بود، و نیروهای آماده حمله در خطی ایستاده. جوانی از حزب توده شیفته تبلیغات آن بی توجه به سیاسی کاریهای دولتهای خارجی، اولین جوان بالای دکل رفت و ماده یک قطعنامه را خواند و با اولین تیراندازی لشگر گارد روبرو شد و سقوط کرد، دومی دومین ماده را خواند به سرنوشت اولی دچار شد، چند ماده خوانده شد که همه به فحش مصدق بود و تکرار کشتار و سقوط از دکل - و همه مواد قطعنامه حمله به "مصدق" که او عامل امپریالیسم آمریکاست و بوژوازی حامی او همه آمریکاییاند و... بلاخره با چوبهای پرچمها و در کامیونها که حزب توده آماده کرده بود درگیریهای بیسابقهای انجام شد و... امری که بعضی مواقع شبها در خیابانهای مرکزی داشتیم وعامل وحشت طبقه متوسط شهری که تازه میخواست از حکومت ملی و...حمایت کند. از سوی دیگر اوباش احزاب "آریا" و "سومکا" که درباری بودند و بارها احزاب ملی را در سایه پلیس مورد حمله قرار دادند.
در زمانیکه در دنیا انگلیسها نیاز داشتند نشان دهند که دولت ملی در حال سقوط است، حتی در زمانیکه بخشی از بودجه را بخاطر "تحریم نفتی" کارخانه دخانیات تامین میکرد در حدود روزی یک میلیون تومان (حزب توده کارخانه را به اعتصاب کشاند – بابک امیر خسروی درپاریس)- در خانه صلح به بهانه صلح متعلق به حزب توده بارها "رجال انگلوفیل چون عباس مسعودی و علی اصغر حکمت تا بزرگ علوی و...از حزب توده روی یکدیگر را درپایان سخنرانیهای سران حزب توده بوسیدند". جالب اینکه این کلوپ مالکیتش متعلق به "زاهدی" کودتاچی بود و سازمان جوانان حزب توده در خیابان "سیام تیر"، قوالسلطنه آن روز، متعلق به ملکه مادر که یکبار بزرگترین کشتارها از جوانان در آن توسط ارتش شاه انجام شد وهمه برای تضعیف حکومت ملی مصدق بود.
ائتلاف باندهای "انگلوفیل و روسوفیل" در برابر دولت ملی و رشد جامعه شهری همیشه دردسرساز بود. "پرولتاریای ما روستاییان مستضعفی بودند که در روستاها با تبلیغ حزب توده با درگیریها هر روز با قتل و غارت و کشتاررعایا از زمین داران رقیب به محو یکدیگر مشغول بودند... "(خاطرات اردشیر آوانسیان)
در خیابان استانبول هرشب با هموطنان محروم آذری که کنار خیابانها پرتقال و...میوه میفروختند هر شب درگیری با نیروهای ملی بصورت خشونت با چوب و چماق حاصله از صندوقهای میوه با دانشجویانی که خود از طبقات محروم غالبا بودند داشتیم، حتی در هنگام مبارزات انتخاباتی بارها در دروازه غار و محلات فقیر با چوب و چماق به نمایندگان احزاب دیگر حمله میکردند و انتخاباتها را به خشونت میکشیدند. که تعدادی اوباش تودهای شبی در درگیریها با دانشجویان ملی در خیابان استانبول دانشجویی بنام "طالقانی" را شهید نمودند، همه اینها با تحریکات حزبی مدعی روشنفکری بود با "فاشیسمی" به بهانه مارکسیسم، چون به دموکراسی اعتقاد نداشته، حتی به بهانه بورژوازی و... همه احزاب ملی و دولت ملی را عامل آمریکا معرفی کرده، در حالیکه یکی از عوامل توسعه و رشد در کشوری چون ما " بورژوازی و احزاب ملی" در آن شرایط در برابر فئودالها و زمین داران بود.
در چنین شرایطی بود که دکتر مصدق استعفای خودرا در ۲۶ تیر به شاه داد. حتی هر بار که مساله نفت در زمان "حزب دموکرات امریکا و حکومت حزب کارگر" در انگلستان نزدیک به حل شدن بود حزب توده یک آشوب خیابانی راه میانداخت. چه بخشی از هموطنان ما چنان گرفتار شیفتگی ایدئولوژِیک شده که منافع ملی را فراموش کرده حتی روشنفکرانی که بخش بزرگ اهل قلم و شعر و هنر به این حزب پیوستند، یا از همکاران نزدیک آن شدند. ژاله اصفهانی، احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج،، گلشیری، سیاوش کسرائی، فریدون توللی و اخوان ثالث و… نمونههای آن در قلمر و شعر و واقعا مشتی از خروارند.
دردهه بیست شمسی عضویت در حزب توده ایران افتخار بزرگی بود "(بابک امیر خسروی در آخرین مصاحبه –پاریس) البته بعدها این روشنفکران به اشتباه "واکنشی" خود واقف شده و غالبا اعتراف نمودند و حتی بسیاری "لیبرال" شدند. که شعر "پریا" متعلق به شاملو و شعر "زمستان" اخوان بیانگر شرایط بعد از کودتا ست. چه نسل جوان آن روز دموکراسی و آزادی بیان را تازه تجربه کرد و البته بخشهایی این دورهی طلایی را قدر ندانستند....
توطئهها تا آنجا بود که تعدادی "لشوش و فواحش" را از محله بدنام "شهرنو" در آن چند روز بسیج میکنند، به موازات آن تعدادی جرثقیل از همان زمان از همان محل برای پایین کشیدن مجسمهها اجاره و در میدان توپخانه "امام" امروز- تا محلات دیگر با چپهای رادیکال حزب توده که مستعد این کار بدون توجه به "تبعات اجتماعی" آن بودند بکار میگیرند. امری که به غافلگیری همه انجامید. و متاسفانه افسران حزب توده که منتظر دستور کمیته مرکزی بودند عکسالعملی نشان نداده که کودتاچیان حمایت روسها را قبلا جلب کرده بودند که "طلاهای طلب ایران را به زاهدی دادند ولی به مصدق در آن شرایط مالی ندادند" البته خسرو روزبه و گروههایی علیرغم سیاست روسها و کمیته مرکزی به مقاومتهایی اندک دست زدند که تیر باران شدند و به همچنین "افسران سازمان افسران ناسیونالیست ایران" که واکنش نشان ندادند و عافلگیر شدند. بعد هم توسط محمد علی مسعودی متخصص پر کردن صندوقها در انتخاباتها " نامههایی به مراجع و روحانیون نوشته و آنها را از حکومت کمونیستها ترسانده بودند (آیت اله طالقانی) درحالیکه اگر لحظات اول کودتا پنج نفر از سران کودتا را افسران ملی و...بازداشت و...کرده بودند کودتا برای بار دوم در نطفه خفه میشد منتها جهان سلطه به جنگ ما آمده بود. امری که نمیشود فراموش کرد.
یکبار غلامحسین رحیمیان نماینده مجلس به مصدق پیشنهاد ملی شدن نفت و...را ارائه داد که مصدق گفت " الان وقتش نیست" چه هنوز نیروهای اشغالگر در ایران بودند و نمایندگان انگلوفیل و روسوفیل که در مجلس چهارده اکثریت داشتند، آن را رد کرده و قرارداد الحاقی را فورا تصویب میکردند، در مجلس پانزدهم انتخابات را "حزب دموکرات قوام السلطنه" با تقلبها برد و بعد از مدتی با فشار اشرف خواهر شاه همان مجلس بدو رای عدم اعتماد داد.
زمینههای اجتماعی در فضای باز بعد از جنگ آماده تر شد، روزنامه و احزاب مختلف فعال بودند، آگاهیها بالا رفت، "دانشجویان " خداپرست سوسیالیست" که با حزب ایران ائتلاف کرده بودند گروهی شان جزو تند نویسان مجلس بودند ونظزات کارشناسانه مهندس حسیبی وزیرک زاده و...به بقایی ومکی و... نمایندگان مجلس رسانده که آنها با توجه با آیین نامه مجلس که "نماینده درمجلس برای اظهار نظراتش وقت نامحدود دارد " وقت مجلس پانزدهم را با سخنرانیها گرفته (خاطرا ت حسین راضی) تا دوره ی پانزده که دوسال بود تمام شد، چه حزب ایران متشکل از تعدادی تکنوکراتهای ملی والبته سوسیالیست بود..
در دوره شانزده مصدق نمایندهی اول تهران شد و در مجلس با پیشنهاد "جمال امامی" از باند سید ضیا که به طنز گفت "نخستوزیری را خودت قبول کن" گفت "مشروط به همراهی بارای به ملی شدن نفت" وگرنه ترور رزم آرا برای ارتقای مصدق به نخست وزیری نبود، چه نقش عوامل انگلیسی که اینها را تحریک میکردند نباید فراموش کرد، با قبولی مصدق و رای مجلس همه برنامهها بهم ریخت، با این امر همه عافلگیر شدند حتی انگلیسها و عواملشان چون دربار و سید ضیا و... که مجلس هم در برابر مردم که با اعتصاب همگانی در خیابان و میدان بهارستان و خیابانهای اطراف منتظر رای مجلس به مصدق بودند چارهای جز رای مثبت به پیشنهاد جمال امامی که از رجال انگلوفیل بود نداشتند، و سید ضیا در این زمان در دربار منتظر رای به "خود " بود. به همین دلیل بعدها جمال امامی مغضوب و مورد بی مهری دربار و... قرار گرفت ولب بسخن گشود که شاه تبعیدش کرد.
بخاطر انتقاد به "بی ارادگی شاه دربرابرسفرای غرب" که در مجلس گفت "ماروزی نخست وزیری داشتیم که حتی سفرای غرب را به راحتی نمیپذیرفت و اینک نخست وزیرانی غلام و چاکر و جان نثار و بیاختیار، تا شاهی که بدون مشورت با سفرای خارجی هیچ عملی انجام نمیدهد" (نقل به مضمون). چه بعدا همه دولتهای بزرگ در کنسرسیوم نفت در بهره برداری از نفت ما شریک شده بودند. با نظامیانی باقیمانده از رژیم رضاخانی، برای نمونه با فاصله فرهنگی با نسل دهه بیست با این مرتجعین "مدرن" تناقضی لاینحل، که وقتی دکتر فاطمی را در دادگاه محاکمه میکردند، زمانی که یک سرلشگر "مقبلی" رییس دادگاه بود و از فاطمی پرسید "شغل" جواب داد "رییس دادگاه بر آشفت و گفت "مسخره میکنی مگر روزنامهنگاری شغل است؟!!"
در حالیکه مدت یک قرن بود که بالاخره مردم ما روزنامه داشتند، همانها که با آگاهی بخشی زمینه ساز انقلاب مشروطه شدند، و بعدها هم همیشه در صف اول مبارزه برای استقرار آزادی بیان واندیشه ودموکراسی بودند، واما مهمتر از همه تداوم " سوءتفاهمها"ی حاصله از این کودتای ننگین بوده؟ در حالیکه زمانه و نسل عوض شده است؟