iran-emrooz.net | Sun, 29.07.2012, 0:20
دشمنان ایرانی آنگ سان سوچی
نیره توحیدی و رامین جهانبگلو
دشمنان ایرانی آنگ سان سوچی: زن ستیزان مستبد و مدافعین خشونت
نیره توحیدی و رامین جهانبگلو
۲۵ ژوئیه ۲۰۱۲
این فقط دست راستیها و حامیان تداوم سیاستهای امپریالیستی در غرب چون بوش نیستند که از گفتمان حقوق بشر سوء استفاده سیاسی میکنند تا به اهداف سلطه جویانه خود برسند. بسیاری از بنیادگرایان مذهبی، تمامت خواهان و غرب سیتزان راست و چپ نیز فقط زمانی به یاد حقوق بشر میافتند که با اهداف سلطه جویانه و ایدئولوژی سیاسی آنها هماهنگی وجود داشته باشد. کاربرد معیارهای دوگانه یک بام و دو هوا، و ضد و نقیض در گفتار و کردار این گونه هواداران مغرضانه و موسمی از حقوق بشر، بسیار مرسوم است.
یک نمونه جالب و جدید وطنی از این گونه بازی سیاسی با گفتمان حقوق بشر، مورد میانمار (برمه) میباشد که اخیرا عدهای به ظاهر در دفاع از حقوق بشر مسلمانان میانمار و در باطن با هدف مختل کردن فرایند دمکراسی و اصلاحات در آن کشور و به ویژه به قصد ضربه زدن به محبوبیت خانم آنگ سان سو چی، رهبر جنبش دمکراسی خواهی میانمار و به الگوی سیاسی مطلوبی که ارائه داده است، به تلاش افتادهاند. برای مثال در روزهای اخیر آیتالله خامنهای، در یک محفل قرآنی ضمن سخنان همیشگی خویش علیه "دشمن" یعنی "غرب" به موضوع درگیریهای قومی در میانمار اشاره کرده اعتراض کرد که «... دارند هزاران انسان مسلمان فدا میشوند، مدعیان دروغین حقوق بشر لبتر نمیكنند.»
آیتالله خامنهای حملات خود را نه متوجه حاکمان نظامی میانمار و بودائیان افراطی که حقوق اقلیت مسلمان آن کشور را ضایع کرده اند، بلکه علیه مدافعان حقوق بشر متمرکز کرده نا صادقانه آنها را متهم به سکوت در قبال کشتار و آزار مسلمانان نمود. ارگانهای تبلیغاتی رژیم هم بلافاصله در وسایل ارتباط جمعی نظیر روزنامه کیهان، سایت رجانیوز، و Press TV حرفهای رهبر خود را تکرار کردند. چند روز بعد (سوم مرداد ۱۳۹۱) تظاهراتی نیز در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران ترتیب داده شد که طی آن خواستار متوقف کردن کشتار و نقض حقوق بشری مسلمانهای برمه (میانمار) شدند.
اینکه امروز آقای خامنهای و افرادی دیگر سکوت و بیاعتنایی خود به نقض حقوق بشر در برمه را حداقل در مورد بخشی از مردم آن شکستهاند و به صف معترضین بینالمللی و "غربی" پیوستهاند میتوانست قدم مثبتی باشد. چرا که همه مدافعین حقوق بشر باید نقض حقوق انسانی مردم برمه بویژه اقلیت مسلمان آن را محکوم کنند. اما بیصداقتی و اهداف سیاسی در پشت این موضع اعتراضی و نوع موضعگیری است که آنرا به سوء استفاده از گفتمان حقوق بشر تبدیل میکند. چرا که این آقایان نه دیکتاتوری نظامی در میانمار و نه افراطیون بودائی، و نه دولت چین که حامی مهم نظامیهائی بوده است که هنوز قدرت اصلی را در دست دارند، بلکه اصلاحطلبان، آپوزیسیون ملی و دمکرات و حامیان غربی آن، و به وِیژه سازمانهای مدافع حقوق بشر را مورد حمله و ملامت خویش قرار دادهاند. یعنی همان سازمانهایی که سالهاست صدای مظلومیت مردم میانمار، از جمله اقلیت مسلمان "روهینگیا" بودهاند. و طرفهتر اینکه یکی از نویسندگان ایرانی منتقد رژیم نیز که تاکنون مطلبی در مورد مسلمانان برمه و در محکومیت "شورای حکومتی نظامی" و دههها نقض حقوق بشر از جمله ۱۵ سال حصرخانگی خانم سوچی ننوشته بود، ناگهان و مشابه رسانههای دولتی نوک تیز حمله را نه بر روی نظامیان و عاملین و آمرین خشونت بلکه علیه خانم آنگ سان سوچی که خود از قربانیان خشونت دولتی بوده، قرار داده است! نمونه حملات و اتهامهای مغرضانه و سیستماتیک رسانههای رژیم راعلیه خانم سوچی
اتهامها و ادعاهای دروغین علیه مدافعین حقوق بشر:
باید به این امر اشاره کرد که مدافعان پیگیر حقوق بشر امروز نیز مثل سالهای پیش همچنان علیه خشونتها در حق اقلیت مسلمان و اکثریت غیر مسلمان میانمار مینویسند و میگویند و اعتراض میکنند. یکی از مفصلترین گزارشهای تحقیقی در باره وضعیت ستمزده مسلمانان روهینگیا توسط سازمان «عفو بین الملل» در سال ۲۰۰۵ منتشر شد و نمونه گزارشهای اخیر این سازمان و نیز "دیدبان حقوق بشر" را ذیلا میتوان مشاهده نمود.[۱]
ضمنا نه تنها سازمانهای غیردولتی مدافع حقوق بشر، بلکه بسیاری از دولتها از جمله دولت کنونی آمریکا نیز نسبت به نقض حقوق مسلمانان روهینگیا ابراز نگرانی کردهاند. جمعه گذشته سفیر جدید آمریکا در میانمار اعلام نمود که مبلغ ۳ میلیون دلار کمک به صورت مواد غذائی به مردم آسیب دیده منطقه درگیری ارسال میکند.
پرسش اینجاست که چرا ارگانهای تبلیغاتی دولت ایران و حتی برخی از روشنفکران ، ناگهان و فقط امروز به یاد مسلمانهای برمه افتادهاند؟! چرا فقط امروز دلشان برای مسلمانهای روهینگیا سوخته است و چرا قبلا صدای اعتراضشان به نقض حقوق بشر در میانمار را نشنیده بودیم؟ آیا این آقایان نمیدانستند بسیاری از مسلمانهای منطقه غرب برمه دهها سال است که در شرایط بسیار بد و خشونت آمیز در کنار مرزهای میان بنگلادش و برمه در وضعیتی مشابه اردوگاه پناهندگان به سر بردهاند و حتی از حق شهروندی محروم بودهاند؟ آیا نمیدانستند که دولت نظامی و دیکتاتور حاکم در برمه (میانمار) سالهاست که نه تنها اقلیت مسلمان، بلکه تمامی مردم برمه را تحت شدیدترین سرکوبها نگاهداشته است و یکی از عوارض منفی این دیکتاتوری همانا تعمیق و تشدید اختلافات قومی و درگیریهای فرقهای خونین در این کشور بوده است؟ آیا آنها از دههها تبعیض و خشونت به ویژه علیه اقلیت مسلمان (چهار در صد جمعیت برمه) که عمدتا در منطقه عقبمانده و فقیر اراکان ساکن هستند بیخبر بودهاند؟ آیا نمیدانستند که مدتهاست که این شرایط اسفبار را کارشناسان سازمان ملل «بحران مزمن» نامیدهاند؟ زیرا صدها هزار مسلمان روهینگیا در برمه یکی از اقلیتهای «بدون دولت» آسیا را تشکیل میدهند و هر بار که شرایط اقتصادی وخیمتر میشود و بحرانهای سیاسی و یا اغراض سیاسی خونتای نظامی ایجاب میکند به درگیریهای فرقهای و قومی دامن زده میشود.
سخنگویان حامی مسلمانان «روهینگیا» بارها گفتهاند که تبعیض ، ستم و خشونت علیه آنان از طرف بودائیان افراطی و دولت نظامی برمه بیش از ۳۰ سال است که اعمال میگردد. برای مثال: شیخ سلیمالله حسین عبدالرحمن رئیس سازمان همبستگى روهینگیا در همین زمینه اظهار داشت که «برمه در سال ۱۹۷۸ بیش از ۳۰۰ هزار مسلمان را از این سرزمین به بنگلادش تاراند و در سال ۱۹۸۲ نیز دولت برمه تابعیت مسلمانان را لغو کرد و اعلام نمود که اینها مهاجران غیر قانونى به این کشوراند». وى افزود: در سال ۱۹۹۲ نیز برمه حدود ۳۰۰ هزار نفر از مسلمین را به بنگلادش کوچ داد. این دولت سیاست ریشهکنى را در مورد مسلمانان به کار برده و سعى مىکند با برنامههاى تنظیم خانواده، جمعیت بازمانده از آنها را محدود و محدودتر کند. به عنوان مثال ازدواج دختر مسلمان بیش از ۲۵ سالگى و پسر مسلمان بیش از ۳۰ سالگى ممنوع شده است."
چرا امروز؟
آیا تاریخچه چندین دهه تبعیضات و نقض خقوق بشر در میانمار و نقش دیکتاتوری نظامی درتداوم آن این پرسش طبیعی را ایجاد نمیکند که بدانیم چرا رژیم و همآوایانش تا امروز در این باره ساکت بودهاند؟! واقعیت غمانگیز پشت این بازی سیاسی این است که امثال آقای خامنهای و عوامل تبلیغاتی او چون «کیهان» صلاح نمیدیدند که از خونتای نظامی میانمار- متحد نزدیک دولت چین - انتقاد کنند حتی اگر حقوق بشر نه تنها میلیونها انسان بودایی و غیرمسلمان (که لابد اصلا مطرح نیستند!)، بلکه انسانهای مسلمان مورد حمایت آنها نیز مورد ظلم و جور آن رژیم قرار گیرند. چرا؟ چون رژیم نظامی برمه همجنس سیاسی خود این آقایان بوده است و در صحنه بینالمللی نیز نقش دشمن «دشمن» آنها، یعنی «شیطان بزرگ» را بازی کرده است.
در واقع حکومت نظامی حاکم در میانمار از طرف اروپا و آمریکا به دلیل کودتا، نقض گسترده حقوق بشر، از جمله حصر خانگی رهبر ائتلاف ملی برای دمکراسی (یعنی خانم سوچی)، تحت فشار و تحریمهای هوشمندانه اقتصادی و سیاسی قرار داشته است. لذا مگر میشود به خاطر حقوق بشر گاه با آمریکا و اروپا و نیز سازمانهای غیردولتی حامی حقوق بشر همصدا شد؟ و یا مگر میشود مثل «غربی»ها به جنایات روسیه علیه مسلمانهای چچن اعتراض کرد؟ مگر میشود مثل «غربی»ها علیه نقض حقوق بشر مسلمانهای اویغور چین به دولت چین اعتراض کرد؟ مگر میشود علیه کشتار هزاران مسلمان سوری به دولت متحد خود در سوریه اعتراض کرد؟ خیر نمیشود، اعتراض این آقایان همیشه باید متوجه موارد نقض حقوق بشر در آمریکا و اروپا و یا کشورهای حامی «غرب» باشد و بس.
اما چرا امروز میتوان برای مسلمانهای میانمار دلسوزی نشان داد و تظاهرات کرد و مقاله نوشت؟ درست به این دلیل که اخیرا خونتای نظامی ضد «غرب» میانمار در اثر مبارزات مردم و فشارهای اقتصادی و سیاسی «غرب» مجبور شده است قدری کوتاه بیاید وبخشی از زندانیان سیاسی را آزاد کند، از جمله خانم سوچی را از حصر خانگی رها کرده و با او که رهبر حزب آپوزیسیون ملی است وارد گفتگو و مذاکره شود، به انتخابات آزاد تن داده و انتخاب ۴۴ تن از حزب آپوزیسیون از جمله خود خانم سو چی به پارلمان را به رسمیت بشناسد.
در نتیجه میانمار میرود که به تدریج وارد همزیستی مسالمتآمیز با کشورهای مختلف دنیا از جمله آمریکا و اروپا شود و در صورت پیشرفت فرایند آزاد سازی (لیبرالیزاسیون) و اصلاحات، تحریمها علیه میانمار لغو میگردد واین کشور که طی دهههای اخیر تمامی اقتصادش در کنترل نظامیهای وابسته به چین قرار گرفته بود و از فساد و ایستایی و عقبماندگی اقتصادی و خفقان سیاسی رنج میبرد، خواهد توانست وارد تعامل همه جانبه و شفاف با بخشهای مختلف اقتصادی و سیاسی جهان امروز گردد و بتواند از منابع ملی و بینالمللی به نحو بهتر و واقع بینانهتری در راه توسعه خود استفاده نماید.
آیا هماهنگی ناقضان حقوق بشر و بدخواهان خانم سوچی در ایران و میانمار تصادفی است؟!
نه نظامیان و مافیای قدرت در میانمار و نه مستبدین خشونتطلب زنستیز در ایران مایل هستند فرایند دموکراسی در میانمار با موفقیت به پیش رود. الگوی مقاومت و مبارزه برای دموکراسی که مردم میانمار به جهان ارائه دادهاند، به ویژه وجود خانم آنگ سان سوچی، یک زن قوی به مثابه نماد رهبری خشونتپرهیز که به جای گفتمان «دشمن» و پارادایم فرسوده و نا به هنگام «غرب»ستیزی، آماده است تا با اعتماد به نفس ملی با همه کشورها، ملتها، و تمدنها تعامل مسالمت آمیز داشته باشد، باعث آشفتگی و عصبانیت تمامت خواهها و کینه جویان و مرتجعین شده است.
نظامیان حاکم اگرچه در اثر مقاومت و مبارزات مردم میانمار وایستادگی رهبران دمکراتی چون آنگ سان سو چی، فشارهای بینالمللی حامیان دمکراسی، و نیز تحریمهای اقتصادی و سیاسی، ناگزیر به عقب نشینی و دادن امیتازاتی به آپوزیسیون شدهاند، اما هنوز حاضر به جا به جایی قدرت و رقابت سالم انتخاباتی با رقبای سیاسی خود نیستند و تلاش دارند که با کنترل و مهندسی روند دمکراسی از بالا، و پس از لغو تحریمها، دوباره امتیازات محدود را از مردم پس گرفته، بستر دمکراسی را سد کرده و اقتدار همه جانبه خود را باز پس بگیرند. آنها از محبوبیت خانم سو چی و احتمال قوی پیروزی او در انتخابات آتی وحشت دارند. بنابراین با ایجاد اختلال در کار دولت میانهرو جدید، از جمله دامن زدن به درگیریهای خونین فرقهای تلاش دارند افکار عمومی را در داخل و نیز در عرصه بین المللی برعلیه اصلاح طلبان بویژه خانم سوچی بشورانند.
کارشناسان امور میانمار، برای مثال برتیل لینتنر (Bertil Lintner)، روزنامهنگار معتبر سوئدی ساکن تایلند و نویسنده چند کتاب در باره تحولات سیاسی آسیا، معتقدند که نظامیان این کشور بطور موذیانهای به آتش درگیریهای فرقهای اخیر دامن میزنند تا خانم سوچی را در مخمصه قرار داده وادار به موضعگیری به نفع مسلمانان نمایند تا در نتیجه آن او حمایت بخش زیادی از بودائیان را از دست بدهد. اگر هم او موضع صریحی در دفاع از حقوق مسلمانان روهینگیا نگیرد به وجهه او در انظار بینالمللی ضربه میخورد. بنابراین مناقشات خونین قومی و فرقهای در هر حال به ضرر دموکراسی خواهان میباشد و لذا حربهای است کثیف در دست نظامیان بر علیه خانم سوچی و روند دموکراسی در میانمار و به نفع سلطه مجدد نظامیها.
البته «ائتلاف ملی برای دموکراسی» در مورد اقلیت مسلمان برمه، بخصوص روهینگیا با احتیاط سخن گفته است، چرا که اکثر مردم برمه آنها را نه شهروند برمهای، بلکه «مهاجرین غیرقانونی بنگلادشی» تلقی میکنند. با وجود این، ماه گذشته به دنبال شدت گرفتن مجدد درگیریهای خونین در ایالت اراکان و حاد شدن مجدد مناظرات بر سر مسائل قومی در برمه، خانم سوچی ضمن ملاقات با رهبران اقلیت مسلمان، اعتراض خود را نسبت به خشونتها و حق کشیها بیان کرده، خواهان مجارات قانونی مجرمان گردید.
او گفت: «شاید عدهای از آنچه میگویم خوششان نیاید، اما من باید آنچه را که لازم است گفته شود بگویم چه خوششان بیاید، چه نیاید. وقتی شما در جامعهای اکثریت را تشکیل میدهید، در واقع طرف قویتر هستید. اگر قویتر هستید، پس باید با گذشتتر و مهربانتر باشید. من دوست دارم همه گروهها و اقوام در برمه با هم مناسبات خوب داشته باشند بدون توجه به تفاوتهای مذهبی و قومی.»
طبق آخرین خبرها، خانم سوچی در اولین نطق پارلمانی خود، از این فرصت تاریخی استفاده و به اهمیت مسئله قومی در برمه نیز پرداخته است. او بر ضرورت وضع قوانینی در حمایت از اقلیتهای قومی، برای تبدیل برمه به کشوری واقعا دموکراتیک بر مبنای حقوق مساوی و احترام متقابل شهروندان تاکید کرده است.
درسهایی از میانمار: خشونت پرهیزی و اخلاق مدنی:
برمه نیز مانند برخی دیگر از کشورهای جهان که در نیم قرن گذشته مسیر خشونت پرهیز را برای رسیدن به دمکراسی انتخاب کردهاند، به دلیل داشتن رهبری با سرمایه اخلاقی چون آنگ سان سوچی و فشارهای جهانی مجبور به پایان دادن به حصر خآنگی خانم سوچی، آزادی حزب او و اجازه شرکت آنها در انتخابات شد. ولی مهمتر اینکه خانم سوچی سیاستمداری با اخلاق و صلحجو است که همواره در پیامهایش برای هواداران خود و برای رهبران برمه، آنها را به پرهیز از خشونت دعوت کرده است. این خصیصه خانم سوچی تا حد زیادی ناشی از اعتقادات و باورهای بودایی و گاندیستی اوست ولی ضمنا از نظر عملی و برای رسیدن به دمکراسی نیز روش مناسبی است.
خشونت پرهیزی چند مرحله دارد که خانم سوچی از این مراحل گذشته است. مرحله اول اعتقاد به سیاست گاندیستی است که خود همزمان معتقد به خشونت پرهیزی و دموکراسی فراسوی هر گونه دین سامان یافته است؛ دوم اینکه خانم سوچی اعتقاد دارد که بهترین راه آگاهی دادن به شهروندان استفاده از همین روش پرهیز از خشونت است؛ و مرحله سوم ایجاد حس همبستگی، اخلاق مدنی و شبکههای شهروندی از طریق ترویج اندیشه عدم خشونت است، که خانم سوچی این مرحله را هم با موفقیت انجام داده است.
شکی نیست که خانم سو چی هم مثل گاندی، لوتر کینگ و ماندلا از این امر آگاهی دارد که عدم خشونت هم یک راه و روش زندگی است و هم یک استراتژی اجتماعی و سیاسی برای اصلاح و ایجاد تغییرات بنیادین در ساختار و نهادهای جامعه. به همین جهت از دیدگاه او عدم خشونت باید مثل دموکراسی به دست خود فعالان مدنی یک جامعه تمرین شود. شکی نیست که پذیرش این واقعیت برای آنهایی که معتقد به مبارزهی قهرآمیز و خشونت هستند مشکل است، چون برای آنها پنهان شدن در پشت شعارهای پوپولیستی و عوام فریبانه مهمتر از آینده مردم است.
همانطور که از حملات لفظی و انتقادات شخصی برخی از منتقدان شیوه عدم خشونت سیاستمدارانی چون سو چی بر میآید، عشق به قدرت مانع قدرت عشق میشود. اگر جنبش دموکراتیک و خشونت پرهیز خانم سو چی برای جامعه مدنی ایران و آینده سیاسی کشورمان معنایی داشته باشد در نگرش خشونت پرهیز آن به مقولاتی چون قانون، شهروندی و عدالت است. افرادی که جنبش سبز را سرکوب میکنند، قتل میدان کاج و بسیاری جنایات دیگر را تحمل میکنند و به عنوان ناظر در پیشگیری از قتل عملی را انجام نمیدهند. ولی آنهایی که چه در برمه و چه در ایران برای آزادی و عدالت و به ویژه با فرهنگ جاهلی و انتقام مبارزه میکنند، قاتل نیستند و نمیخواهند باشند. آنها با ماهیت قتل و خشونت مخالفند. بنابراین حرکت اجتماعی آنان حتی در قالب دفاع از خود باید همواره این محتوای اخلاقی را به همراه داشته باشد و خشونت را محکوم کند. تفاوت آنگ سان سو چی و ارتشیان برمه در همین است، برای ارتشیان مثل همه دیکتاتورها هدف مهم است و برای خانم سو چی شیوه رسیدن به هدف.
آنچه که جنبش سو چی به ما میآموزد و این قابل قبول مستبدان نیست این است که جمهور مردم بدون عدم خشونت به دست نمیآید و هر گونه خشونت پرهیزی اجتماعی و سیاسی در برمه و جوامع دیگر مستلزم جمهور مردم و بازیگران جامعه مدنی در تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی مملکت خویش است. بنا براین مساله اصلی فقط عمودی دیدن نیست ، بلکه جامعه برمه باید بتواند به طور افقی مکانیسمهایی را هم در میان اعضای خودش و بدون در نظر گرفتن قدرت دولت ایجاد کند. جامعه برمه مثل بسیاری از جوامع دیکتاتوری جامعهای است که از خشونت عمیق رنج میبرد. شکی نیست زمانی که نهادهای اجتماعی و سیاسی یک جامعه بر مبنای خشونت و زورگویی و رفتار و منش مستبدانه قرار گرفته باشند افراد جامعه استفاده از حربه خشونت را امری مشروع میدانند. ولی جالب اینجاست که خانم سو چی و افرادی چون او در چنین فضایی هم ترویج خشونت پرهیزی میکنند و صرفا در جست و جوی قدرت نیستند. آنها به خوبی میدانند که پرسش اصلی در برمه فقط نابودی و یا سرنگونی حکومت نظامی نیست، بلکه مبارزه با فرهنگ خشونت در سطح جامعه برمه است.
ولی پرسش اصلی برای ما ایرانیان این است: چرا جامعه ما رهبرانی چون ماندلا و سو چی تولید نمیکند؟ و باز هم پرسشی دیگر: آیا با رد و طرد خانم سو چی و بیتوجهی به جنبش خشونت پرهیز او مساله خشونت در جامعه ایران حل میشود؟ بیشک نه. ولی مهم اینجاست که فعالان مدنی ما مثل قدرت حاکم در دروغ زندگی نکنند و دروغ را نپذیرند. اگر با فرهنگ دروغ و خشونت مبارزه نکنیم، خشونت نوع دیگری و با چهرهای جدید در آینده ایران در انتظارمان است. این بزرگترین درسی است که امروزه جامعه برمه و خانم سو چی به ما میدهند.
*(ضمنا سازمان حامی مسلمانان روهینگیا تعداد کشته شدگان اخیر را ۲۵۰، دولت میانمار ۳۰ نفر، و روزنامه کیهان هزاران نفر اعلام کردهاند.)
------------------------
۱. برای اطلاع بیشتر از نحوه برخورد خانم سوچی نسبت به مسئله مناقشات قومی و فرقهای در میانماربه گزارشهای اخیر مراجعه کنید.