iran-emrooz.net | Tue, 19.06.2012, 9:20
قراولخانهی شهر فرنگ است!
محسن قائم مقام
بلغ العلی بکمالهی/کشف الدجا بجمالهی
نقل از مقدمه گلستان سعدی(۱)
عناوین "مقام معظم رهبری" و " بیت مقام معظم رهبری" از واژههای همتای " آریامهر" و "بزرگ ارتشتاران فرمانده" و "دربار .."، و عناوین شبیه آن برای ترساندن و در انقیاد نگاهداشتن مردم وغولی را همواره در بالای سر ایشان قرار دادن، در درازای استبداد در ایران ساخته و پرداخته شده است. عنوان "سلطان صاحب قران"، ناصرالدین شاه را در پهنه دو قرن مالک پوست و گوشت و استخوان مردم نشان میداد و در نتیجه اجازه به تنور انداختن شاطر گرانفروش را از حقوق مسلم "سلطان" قلمداد میکرد، کاری که وحشتناکتر از پوست کندن قاضی رشوهگیر و پوست او را روی صندلی روبروی قاضی جدید، که فرزند قاضی پوستکنده اول بود، نمیشد.(۲)
باز حکایتی در ردیف نمایش باغی از گروهی از مزدکیان که با کله در خاک فرو برده شده و به قولی از عدل انوشیروان خبر میداد، نبود. استبداد و شکنجه مردم هرگز از این آب و خاک رخت برنبست. فرق دوران باستان با امروز در این است که مملکت در دوران پادشاهان آن دوران، سرآمد کشورهای روی نقشه جغرافیا بود و امروزه یا در بست در خدمت قدرتهای خارجی شدند و یا برای حفظ حکومت خود به "وطن فروشی"، بهصورت در اختیار قرار دادن ثروتهای مملکت به قدرتهای خارجی، نظیر حکومت ناصرالدینشاه، پرداختهاند. این بار به جای روس و انگیس و امریکا، شده است چین و روسیه.
"نمایش قدرت" "بیت رهبری" چیزی از دربارهای استبدادی گذشته کم ندارد. و به یمن درآمد سرشار نفت، به قول زنده یاد آیتالله منتظری، قدرت روحانیت را هم خریدهاند. صدای مردم که جای خود دارد، سروصداهای خودیها را هم خفه کردهاند. حکومت با درآمد نفتی، که با هیچ دورانی از دارسی تا به امروز قابل مقایسه نیست، نیروهای انتظامی بسیار وسیع و قدرتمندی با درآمد آن برای مقابله با مردم ساخته است. فضائی ساختهاند که همگان دزدی و بیشرفی دستگاه استبداد را ناظر باشند و هر صدای اعتراضی با شدیدترین تنبیه خاموش شود.
"آقایان" این نمایش قدرت برایشان کافی نیست. خود را در صدر هر مجلسی مینشانند و نه تنها در هر مبحث و موضوعی اظهار فضل مینمایند بلکه امر بر خودشان هم مشتبه شده است و نظرات بیمعنی و تو خالی خود را نه تنها باهل دانش تحمیل مینمایند، بلکه به آگاهی و دانش خود در هر رشتهای اعتماد دارند و مثل همه دیکتاتورها در زندان روحی و فکری متملقین که ایشان را دوره کردهاند گرفتارند و با رفتاری بیمسؤلیت هذیانهای فکری و روحی خود را "رسم المشق" جامعه و کشور قرار میدهند. جنایات امام راحل که به عنوان راه حل مشکلات جامعه عنوان میشد و با سبعیت تمام انجام میگرفت از خاطر هیچکس نرفته است. حلقآویز نمودن چندین هزار جوان برومند در زندان "جمهوری اسلامی" یک نمایش از "راه حل" اجتماعی و اخلاقی امام برای منزه ساختن جامعه از پلیدیها وپرورش اسلامی جوانان مملکت بود. در مملکتی که دزدهای کلان و سر منشآ همه پلیدیها فقط سردمداران "جمهوری اسلامی"اند. امام راحل چنان موضوع "زعامت" برایش مشتبه شده بود، که خود را همچون مائوتسه دون یک استراتژیست نظامی میدانست و همه شاهد بودیم که با چه خفتی جنگ در آزادی خرمشهر برنده را بالاخره در پایان با نوشیدن جام زهر به شکست سنگینی کشاند. ایشان در قم به طلبههای جوان فلسفه درس میدادهاند و با نوشتن "رساله"ای (حلالمسائل) درجه آیت اللهی گرفتهاند. رسالهای که محتویات آن بهقدری ناهنجار و اکثرآ زشت بوده است که حکومت اسلامی آنرا پنهان کرده است و شما آن را در کتابخانههای شهر هم پیدا نمیکنید، در حالیکه اگر امتیازی برای امام بود هزار بار میبایست تجدید چاپ شود. حالا این کوله بارهای "مذهبی" چه ربطی به استراتژیست نظامی شدن دارد که مردم و مملکت را به پرتگاه بیاندازد. نظر"آقا" در مورد گرفتن بیتالمقدس بدقت نظر فتحعلیشاه در مقابله با دولت روس بود. او که میدانست چه قدرتهائی در پشت دولت اسرائیل قرار دارند و بالاخره با حضور اینهمه دولت عربی معلوم نبود که نقش ایشان برای نجات سرزمینهای عربی آنهم با مملکتی که هنوز مسائل "انقلاب" خود را حل ننموده است، در کجای کار قرار دارد؟ و سرانجام از همان دولت اسرائیل برای ادامه جنگ برای "نجات بیتالمقددس" و جنگ با صدام حسین اسلحه خرید!
خمینی خود را در نقش پیامبر اسلام میدید چه، عنوان رئیس مملکت را هم بر خود قرار نداد و خواست بالا تر از "خلیفه" و امیرالمؤمنین عمل نماید، و بر آن بود که غزوههای پیامبر که در آن زمان در عربستان انجام شده بود را در نزدیکی قرن بیست و یکم در جهان پیاده کند. و انتظار آن را داشت که از او همانند پیامبر در صدر اسلام پیروی کنند. ولی در عمل نشان داد که کوردل وخونخواری بیش نیست و نه مملکتداری میداند و نه جهان امروز را میشناسد و نتایج بیخردیهایش زود تر از آنکه انتظار میرفت بر همگان برملا شد.
"مقام معظم رهبری" فعلی نیز همان راه را میروند و همان احساس خود بزرگ بینی را دارند که مرشد ایشان داشت، با این تفاوت که ایشان در هیچ رشتهای حتی روحانیت که لباس آن را بر تن کردهاند "اجتهادی" ندارند. ایشان نه تنها رهبری جنایات علیه بشریت در مقابله با مردم را به عهده گرفتهاند بلکه در هر رشتهای از علوم و فنون اظهار فضل و ارائه رهبری میکنند.
ماه پیش به تصادف برنامهای از تلویزیون جمهوری اسلامی را نگاه میکردم. با یک مقام بزرگ بهداشتی کشور مصاحبه میشد. او کوشش داشت که نشان دهد امروزه علم پزشکی در ایران چقدر پیشرفت نموده است. او میگفت در زمان شاه اگر اشتباه نکنم ما در مقام مثلآ چهل و دوم بودیم ولی در دوران جمهوری اسلامی مقام بیست و ششمین شدیم و امروزه مقام نوزدهم در جهان هستیم. و باز اضافه میکرد که در حال حاضر ما همه علوم پزشکی جهان را میدانیم و ده سال دیگر این ما خواهیم بود که موضوعات جدید پزشکی به جهان عرضه خواهیم کرد. تا اینجای مطلب میتوانست حقایقی در صحبتهای ایشان باشد ، چه متخصصین پزشکی در ایران کارهای بزرگی را انجام میدهند. در اینجا مقام پزشکی ایران در جهان و وضع عمومی پزشکی در ایران مورد بحث ما نیست. آنچه این متخصص و مقام ارشد بهداشتی ایران بعد از طرح این مطالب اضافه نمود و مورد حیرت من گردید آن بود که گفت، اما "مقام معظم رهبری" عقیده دارد که ما در پانزده سال (و نه در ده سال) به آن مقام خواهیم رسید: بلغ العلی بکمالهی!..
متآسفانه من در آخر کار متوجه قبح کلام شدم و فرصت یادداشت برنامه و گوینده را پیدا نکردم. ولی از این ردیف اظهار فضل و رهبری نمودنهای ایشان آنقدر زیاد است که احتیاج به مستند ساختن یک موضوع خاص را ندارد. نظریات ایشان در مورد برنامههای مختلف مملکتی همه شاهدی از اظهار فضل و رهبریهای بیجای یک مستبد بیسوادی است که بدلیل بیخردی اندازه کم دانشی خود را نمیداند.
بهعبارتی یک مشت آدم بیسواد و بیفرهنگ نه تنها به چپاول کشور و منابع طبیعی سرشار آن کمر بستهاند، و برای ادامه حکومت خود به وطنفروشی به قدرتهای بزرگ جهان ادامه میدهند، بلکه بدلیل بیسوادی و خود بزرگبینی رهبری کارهای تخصصی را هم به هده گرفتهاند. بیچاره متخصصین با سواد و پرکار ما که گرفتار چنین بیخردانی میباشند!
چون همه جا صحبت مقام معظم رهبری و بیت مقام معظم رهبری است، شعر زیبای زیر را که خواندم بهنظرم آمد شاهدی برای بیت معظم رهبری میتواند باشد: یادم میآید که در شهر نمایش دهندگان بیبضاعتی جعبه فلزی و سنگین "شهر فرنگ" را بدوش خود میکشیدند و در کوچههای شهر بچهها دور شهر فرنگ جمع میشدند و از دریچههائی که در جلوی ذره بینهای بزرگی ساخته بودند، چند کودک به پردههائی که نقاشیهای مختلف از داستانهای آشنای به ذهن مردم مانند رستم و دیو سفید و امیر ارسلان....را نشان میداد، به تماشا میپرداختند. و نمایش دهنده نقالی میکرد و پردههای جدید را نشان میداد که: شهر، شهر فرنگ است و از همه رنگ است. درست مانند بیت رهبری که هم شهر فرنگ است و هم از همه "رنگ". شعر زیر مرا یاد بیت رهبری انداخت که هر هنری با هر رنگی را رهبران مستبد و بیخرد آن بخود نسبت میدهند و نمایشگر شهر فرنگ شدهاند:
"میان ابرویش پر ریو و رنگ است/ قراولخانه شهر فرنگ است"
- محسن نآثیر، نقل از فرهنگ معین.
محسن قائم مقام – نیویورک
16 ماه ژوئن 2012
۱- نقل از مقدمه گلستان سعدی در بزرگداشت پیغمبر اسلام. خمینی خود را در نقش پیامبر اسلام میدید چه عنوان رئیس مملکت را هم بر خود قرار نداد و خواست بالا تر از خلیفه عمل نماید، و بر آن بود که غزوههای پیامبر که در آن زمان در عربستان انجام شده بود را در نزدیکی قرن بیست و یکم در جهان پیاده نماید. و در آن صورت انتظار آن را داشت که از او همانند پیامبر پیروی نمایند. ولی در عمل نشان داد که کوردل و خونخواری است و نه مملکت داری میداند و نه جهان امروز را میشناسد و نتایج بیخردیهایش زود تر از آنکه انتظار میرفت بر همگان برملا شد.
۲- نقل از کتابهای درسی تاریخ، منسوب به دوران داریوش بزرگ که آنرا نمودار احترام به دادخواهی سلطنت معرفی میکردند.