iran-emrooz.net | Wed, 06.06.2012, 7:40
پدیده شاهین نجفی ماندنی است
حسین باقرزاده
سهشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۱ – 5 ژوئن 2012
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
ترانه «آی نقی» شاهین نجفی هیاهوی زیادی آفریده و واکنشهای گوناگونی را به دنبال آورده است. از یکسو روحانیان قدرت یافته در جمهوری اسلامی حکم قتل صادر کردهاند و برخی از عناصر و نهادهای وابسته به حکومت به تلاش برای تدارک قتل پرداختهاند، و از سوی دیگر خیل عظیمی از ایرانیان صدمه دیده از فرهنگ مذهبی حاکم و رها شده از آن به استقبال از ترانه آقای نجفی رفتهاند و یا به دفاع از او برخاستهاند. در این میان، نواندیشان مذهبی که از یک سو درد دین و دینداران را دارند و از سوی دیگر داعیه مدرنیته و آزادیها و حقوق بشر را، در مخمصه سختی گرفتار آمدهاند. اینان نه میتوانند «اهانت» به مقدسات را تحمل کنند و نه خشونتی را که رهبران دینی مبلغ و مروج آنند توجیه نمایند؛ و از این رو وظیفه خود میدانند که، به درجات مختلف، هم کار آقای نجفی را تقبیح و محکوم کنند و هم جواز آدمکشی رهبران دین را.
غالب اینان چون رهبران دینی را محترم و معزّز میشمارند از محکوم کردن کار آنان طفره میروند و بلکه سعی بر آن دارند که با توسل به استدلالات فقهی یا ملاحظات عملگرایانه این کار را نادرست یا مضر به دین و دینداران نشان دهند. در سوی دیگر، در محکوم کردن صریح کار آقای نجفی تردیدی در سخنان اینان به چشم نمیخورد و بالاتفاق ترانه او را مصداق بارز توهین و اهانت به «بزرگان» دین و «مقدسات» بر میشمارند. آنان حتا از دیگرانی که عمل نامبرده را تقبیح و محکوم نکردهاند خرده میگیرند و توقع دارند که همه روشنفکران و سکولارها و داعیان آزادی و حقوق بشر در پیکار محکوم کردن خواننده ترانه «آی نقی» با آنان همصدا و همگام شوند. از دید اینان، خودداری از این عمل یا تأیید ضمنی یا صریح کار آقای نجفی بیتوجهی به «احساسات» مردم دیندار و یا «توهین» به آنان تلقی میشود.
یکی از آخرین موضعگیریها در این باره، نوشته آقای عبدالکریم سروش است. ایشان که خود تا حدی طعم تکفیر و ارتداد را چشیده است در محکوم کردن فتوای قتل صادره از سوی مراجع دینی تردیدی به خود راه نمیهد، ولی در عین حال کار آنان را که «فقیهان کافرخوار» مینامد همتراز با کسانی که «حرمت بزرگان» دین را نگه نمیدارند و او از آنان تحت عنوان «کافران مسلمان خوار» یاد میکند قرار میدهد و آن دو را «رویه های زشت یک سکه منحوس» میداند: «اسلام کشی یا کفر کشی». آقای سروش البته از شاهین نجفی و ترانه او صریحاً یاد نمیکند و مثالهای خود را از «پیامبر اسلام را به صورت خوک نشان دادن یا امامان شیعه را سید گدا خواندن» که به گفته او «در رسانههای لوس آنجلسی» دیده شده است بر میگزیند. ولی اشارات او به حکم ارتداد صادره از سوی «فقیهان رسمی جمهوری "کافر" پرور ایران» تردیدی باقی نمیگذارد که نگاه مقاله در کل به نجفی و ترانه او است.
پدیدهای که این نواندیشان مذهبی به آن پرداختهاند. دو وجه دارد. یکی جواز قتل صادره از سوی چند رهبر مذهبی ایران و دیگری ترانهای که بهانه آن شده است. اولی، عملی مشخص و متعین و تأویلناپذیر است از مقوله تحریک به قتل که به وضوح یک عمل جنایی است (حتا در قوانین جمهوری اسلامی). دومی یک بیان است به زبان هنری، بدون این که تحریکی به عملی مجرمانه صورت گرفته باشد یا جان و مال کسی را به خطر بیندازد. تمام مدعای کسانی که به تقبیح و محکوم کردن این عمل پرداختهاند حول دو مقوله «اهانت» و «مقدسات» دور میزند. این دو به روشنی مقولاتی نسبی و ذهنی هستند. «اهانت» به قصد گوینده و قضاوت عرف بر میگردد، و «مقدسات» به درجه حساسیت و تحمل کسانی که آن را مقدس میشمارند مربوط میشود. از سوی دیگر امری که برای کسانی مقدس است ممکن است برای دیگرانی پیش پا افتاده باشد (گاو برای هندوها) و یا موضوع تقدس خود خرافه و موهوم تلقی شود (امام زمان از دید برخی از نواندیشان شیعه). و مگر در ایران «اسلامی» به مقدسات دیگران از سنیان گرفته تا بهاییان در تریبونهای رسمی و نارسمی توهین نمیکنند و یا معبد درویشان را بر سر آنان خراب نکردهاند؟
البته آقای سروش از زبان و واژگانی که در ترانه «آی نقی» به کار گرفته شده بر آشفته و آن را «دامن بزرگان دین را به لکه اهانت» آلودن و «رذیلت» نامیده است. او حتما آگاه است که سراینده ترانه خود گفته است که ترانهاش را اهانتآمیز نمیداند و قصد این کار را نداشته است. در عین حال آقای سروش به خود حق میدهد که آن را رذیلت بنامد و خواننده ترانه را به عنوان یک «کافر مسلمانخوار» در ردیف «فقیهان کافرخوار» بنشاند. او ظاهرا این تعبیر قرآنی را فراموش کرده است که «خدا درشتگویی/زشتگویی را از کسی نمیپسندد مگر این که مورد ستم قرار گرفته باشد»(۱) و گرنه باید بپذیرد که اگر نجفی و نجفیها زبان تند و درشتی را در بیان دردهای اجتماعی خود به کار میگیرند دقیقا به دلیل ستم دردناکی است که از ناحیه دینمداران حکومتی بیش از سه دهه بر آنان و همنسلان آنان رفته و آنان را کشته و زجردیده و یا بیخانمان و آواره کرده است. و وقتی خدا این افراد را قابل ملامت نمیداند، نواندیشان مذهبی چگونه به نام خدا و دین به خود اجازه میدهند که چنین کنند تا آنجا که حتا آنان را در ردیف آخوندهای جنایتپیشه و به قول آقای سروش «فقیهان کافرخوار» بنشانند؟
نواندیشان مذهبی عموما از جریحهدار شدن احساسات مؤمنان سخن میگویند و در قالب نمایندگی از «مردم مسلمان» ایران برای آنان دل میسوزانند. ولی جز تبلیغات آخوندها و رسانههای نیمه رسمی کدام سند و مدرک وجود دارد که نشان دهد ترانه «آی نقی» باعث ناراحتی مردم شده است؟ این ترانه تا کنون بیش از ۶۰۰ هزار شنونده فقط در یوتیوب داشته است. این به معنای آن است که دهها (اگر نه سدها) هزار نفر در داخل کشور آن را مستقیما یا به واسطه شنیدهاند. ولی چگونه است که این مردم کوچکترین واکنشی به صورت یک تجمّع خودجوش کوچک در گوشهای از ایران نشان ندادهاند (اگر فردا حکومتیان چنین تجمّعی را سازمان ندهند!) و واکنشهای منفی در دنیای مجازی نیز در مقایسه با واکنشهای مثبت ناچیز است؟ آیا این امر جز به معنای آن است که ترانه اعتراضی نجفی زبان حال بخش وسیعی از جامعهای است که از حکومت دینمداران به تنگ آمده، و با استقبال از این ترانه از کنار آنچه که شما «توهین به مقدسات» مینامید میگذرد؟
شاهین نجفی نمونه نسبتا کاملی از نسلی است که جمهوری اسلامی پرورده است. او در نوجوانی برای قاری حرفه ای قرآن شدن آموزش میدیده و تنها موقعی که به سربازی رفته به عمق فساد و نابرابری در جمهوری اسلامی پی برده، قرآن را به کناری گذاشته و به موسیقی رو آورده است. موسیقی او هم به زودی محتوای اعتراضی پیدا کرده و همین امر او را مغضوب نظام حاکم کرده است. او زبان و درد همنسلان خود را خوب میشناسد و از خطر کردن و عبور از خطهای قرمز فرهنگی و سیاسی و مذهبی واهمهای ندارد. در ترانه اخیرش که این روزها منتشر شده از «ایستاده مُردن» سخن میگوید (لابد با اقتباس از خسرو گلسرخی: «این رسم تو است که ایستاده بمیری ای سرو») و از «گرگ خسته کز تفنگ نترسیده».
تردیدی نیست که تحمل زبان نجفی برای بسیاری از دینداران شیعه سخت است و آنان را ناراحت میکند. ولی این یکی از اقتضائات دنیای مدرن و به هم پیوسته است که دینداران باید بیاموزند و به آن عادت کنند. ما همه شاهد آن هستیم که در دنیای غرب همخوابگی مسیح خدا (نه مسیح پیامبر) با مریم مجدلیه «روسپی» را در فیلم به تصویر میکشند، و یا خدا و مسیح و پاپ و ملکه انگلیس (رییس مذهب پروتستان) و رهبران مذهبی را به انواع مختلف مورد انواع تمسخر و استهزا قرار میدهند، ولی جامعه مسیحی آن قدر رشد یافته است (از جمله، به توصیه رهبران مذهبیاش) که این تمسخرها را تحمل کند و از کنار آن بگذرد. نواندیشان مذهبی اسلامی نیز باید بپذیرند که پدیده شاهین نجفی ماندنی است، و محکومیتها و تخطئهها (و به طریق اولی تهدیدها و قتلها) نمیتواند بر آن نقطه پایانی بگذارند. راهی اگر وجود دارد توصیه به مؤمنان است که سعه صدر پیدا کنند و تحمل و تساهل را پیشه گیرند - و این وظیفهای است که بیش از هر کس دیگر بر دوش نواندیشان دینی نهاده شده است.
-----------------
۱- لاَّ يُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ
سوره : النساء آیه : 148
نظر کاربران:
■ با نظرات آقای باقرزاده کاملا موافقم.در این سی و چندسال کجا مذهبیون به عقاید دیگران احترام گذاشته اند و یا حد اقل بی احترامی نکرده اند. طی این مدت دهها هزار نفر از دگراندیشان اعدام شده اندکجا یک نفر مذهبی حتی مترقی اعتراضی جدی کرده است؟چرا بایستی حتما به عقاید مذهبیون احترام گذاشت در جائی که برعکسش برای دگراندیشان اجرا میگردد.همگی بایستی یک خانه تکانی اساسی به افکارمان بدهیم.
با احترام حسین
■ ای کاش یکی میگفت کجای ترانه توهین بوده است. مثلا یک بیت یا خطی از آن را بیان می کرد که بشود گقت توهین کرده. من آنرا بارها گوش دادم ولی نمفهمم کدام بخشش توهین است.
"توهین به مقدسات" یعنی چی؟؟ یادم می آید وقتی نوجوان بودم آقای خمینی حکم اعدام یک گزارشگر و یک گزارش شونده را صادر فرمود چون گفته بود من از آوشین تقلید می کنم و نه حضرت فاطمه. آیا آن حرف توهین بوده؟ به نظر من "توهیم به مقدسات" یک واژه کلی است که متعصبین وقتی کم می آورند برای سرکوب مخالفانشان از آن استفاده می کنند. در نامه آقای سروش با زیرکی از فرصت سو استفاده شده بود تا به خواننده بقبولاند که سکولاریسم یعنی ضدیت با دین. به عبارتی از آب گل آلود ماهی گرفتن.
دوستان متعصب باید به یاد آورند که اگر یک کشیش یک بار کتاب مقدس مسلمانان را آتش زد. ایشان روزانه مقدسات هندووان را سر میبرند، بر آتش میپزند و می خورند. یا روزانه در نماز چندین بار باور مقدس مسیحیان که عیسی پسر خداست را منکر میشوند. البته می دانم که برای همه اینها توجیه دارند.
به هر حال کمی گذشت داشته باشید و به قول معروف واگذارشان کنید به خدایشان. اینطوری چهره بهتری از اسلام نشان میدهید. دنیا عوض شده و مردم دنبال صلح و آرامش هستند. ادیانی مثل بودایی در حال رشد است و ادیان خشونت طلب در حال افول.
■ دوستان، اغلب فراموش می کنند مردم سالاری، حقوق بشر و سکولاریسم از تلاشهای فکری بشر در این سه قرن اخیر و نهایتا در قرن بیستم در غرب حاصل شده است. همینطور فراموش می کنند که این دستاوردهای عزیز نتیجه برخوردهای غالبا تند و متضاد با آنچه کلیسا و نظام فکری پدرسالار بر جامعه دیکته می کرده است، بوجود آمده است. افکاری که اگر دوباره فرصت بهشان داده شود باز همان الگوهای فکری و هنری و حکومتی واپسگرا را دوباره در جامعه برقرار خواهند ساخت. ما هنوز به اندازه غربی ها متحمل دو جنگ جهانی و کشته شدن میلیونها نفر انسان بخاطر افکار قدرت طلبانه و احمقانه خود نشده ایم تا آنچه غربی ها با دوره های هنری داداییسم و کوبیسم و ... پست مدرنیسم و هنرمندان آوانگاردی نظیر پیکاسو و مارسل دوشامپ و جکسون پولاک و ... تجربه کرده اند، را در کشور خودمان شاهد باشیم و این که دریابیم چگونه می شود که از مسیر همین دیدگاه های متضاد و نقادانه و غالبا تند می توان همه دستاوردهای فکری و هنری گذشته مان را به نقد بکشیم اما از آن میان، راهی برای آزادی و حقوق بشر پیدا کنیم. من بعنوان یک مسلمان اگرچه نسبت به توهینی که برخی ها در خصوص باورهایم می کنند، آزرده خاطر می شوم اما در جایی که می بینم همکیشان من (اعم از نواندیشان مذهبی و ملی و مذهبی و حتا آنهایی خیلی سنتی به مذهب نگاه می کنند ) چه بلایی بر سر سر زمین من و دیگر هموطنانم آورده اند و قرار است با این مسیری که اینان در پیش گرفته اند نهایت همان بلایی را که کلیسا بعداز 1700 سال سیطره حکومت مذهبی جلوی پای مردم اروپا قرار داد، ایشان جلوی پای همه ما بگذارند، آنگاه از هر نقدی و "فکر متضاد" ی بهره می برم تا خودم را جدا از همگان ندانم و اینکه اگر من دوست دارم آزاد باشم و در شرایط آزاد باورم را اظهار دارم ، دیگران نیز حق دارند هرگونه که دوست می دارند فکر کنند. مضافا اینکه وقتی می بینم دینم و قرآنم نیز این را حق ذاتی و طبیعی همه دانسته*، سعی می کنم قضاوت در خصوص خودم و دیگران را به خدا و روز داوری واگذارم و اینکه تا زمانی که زندگی می کنم با دیگرانی (که مثل من فکر نمی کنند) یک زندگی مسالمت آمیزی را (البته در پناه قانون مردمسالاری و رعایت حقوق بشر) تجربه کنم.
(لکم دینکم ولی دین) این حالت به مراتب بهتر از آن حالتی که تاهمین قرن گذشته در اروپا حاکم بوده و اینک نیز اگر سکولارها و آزادی خواهان در کشورهای غربی وا بدهند بعید نیست که به همان اوضاع گذشته باز گردند.
بنابراین ما اگر نخواهیم الگوهای فکری خود را به مثابه پدرسالاران به جامعه دیکته کنیم و یا حتا به مثابه دکتر سروش از موضع بالانشینی و در قرار گرفتن در مقامی که به خودمان حق بدهیم که بر سر هر دو طرف درگیر در بحثهای دینی و ضد دینی نهیب بزنیم ".... که حد بشناسند و پا از گلیم خویش بیرون نیاورند که “این معامله تا صبحدم نخواهد ماند” جز این نیست که پا از حد گلیم خود بیرون نهاده ایم.
به نظر من، مسلمانان بویژه آنهایی که در آوردن "جمهوری اسلامی" و این وضع موجود دست داشته اند اگر می خواهند به وضعی در نیفتیم که بینمان جنگ داخلی صورت بگیرد، سخن شان فقط و فقط باید در ارتباط با نقد خودشان و نقد همکیشان شان باشد. بر این اساس من از مطلب منتشر شده اخیر دکتر سروش آنهم در بعد انتشار آهنگ شاهین نجفی اصلا خوشم نیامد و به نظرم خودپسندانه و از موضع ( بالانشیتی) بود. همان موضعی که پیشتر نیز او به خود حق داد تا در حساس ترین مکان و مقام، بتواند تصمیماتی را در جهت تقویت نظام "جمهوری اسلامی" و جا انداختن نظام فرهنگی و مذهبی کشور بگیرد و درواقع بر زندگی بسیاری از انسانها وسرنوشت ایرانیان دخالت داشته باشد. از اینرو به نظر من اینها باید همچون آقای محمد نوری زاد به آنچه قبلا کرده اند بپردازند و شجاعانه اذعان دارند که "ما آدم کشته ایم". والسلام
-----------------------
* آیات پایانی سوره ص اشاره دارد: «قال یا ابلیس ما منعک ان تسجد ....» ، (= فرمود ای ابلیس چه چیزی تو را از سجده کردن کردن به آنچه با دستهای خویش آفریدم، بازداشت؟ آیا تکبر جستی و یا از بلندپایگان بودی؟ گفت من بهتر از او هستم. زیرا که مرا از آتش آفریدی و او را از گل آفریدی. فرمود از آنجا (بهشت) بیرون شو که تو مطرودی. و لعنت من تا روز جزا بر تو خواهد بود. گفت پروردگارا پس مرا تا روزی که همه برانگیخته می شوند مهلت ده.
فرمود: تو از مهلت یافتگانی. تا آن زمان معین. گفت به عزت تو که همگی آنان را گمراه خواهم ساخت. مگر از میان آنان، آن بندگانت را که اخلاص یافته اند. فرمود حق است و حق می گویم که جهنم را از تو و همه کسانی که از تو پیروی می کنند [یعنی برتری طلبی می کنند] ، پر خواهم ساخت.) با این آیه ما می فهمیم که خدا دست شیطان را باز گذاشته که به هرطور که می خواهد انسانها را گمراه سازد. این مسئله به خودی خود ثابت می کند که انسانها در این جهان آزادند و مختارند که از بین گمراهی و رستگاری یکی را برای خود انتخاب کنند. با این سخن ما می توانیم از مسیر قرآن ثابت کنیم که موضوع قضاوت و همچنین دولت (بازوی قضاوت) ازاینکه حکم کند که چه چیز درست است و چیز غلط و یا کدام انسان خوب است و کدام انسان بد، بطور ذاتی از نهاد اعتقادات انسانی جدا است. به این عبارت که انسانها نمی توانند برحسب باورهاشان در امور حکومتی دخالت کرده و بخواهند برحسب قدرتی که در دولت دارند در حق دیگران قضاوت کنند. آنها که به خدا و روز قیامت باور دارند، می دانند که حق قضاوت برمردم را ندارند چه این کار برعهده خدا است که در روز قیامت در حق همه بندگانش قضاوت کند و تصمیم بگیرد که کرا عزیز بدارد وکرا به درکات جهنم سرنگون سازد. خلاصه اینکه تقوای دینی (پرهیزکاری) به ما اجازه نمی دهد که بر خدا سبقت بجوییم و بخواهیم پیش از روز داوری در حق بندگان خدا به قضاوت بنشینیم.
بقول قرآن (29/کهف) «و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر» (= و بگو این حق از سوی پروردگارم است که هرکس می خواهد ایمان بیاورد و هرکس می خواهد کفر بورزد). این یک حق ذاتی است که خداوند با آفرینش انسانها به آنها عطا کرده که آزادانه راه خود را خود انتخاب کنند و اینکه حق ندارند از پیش خود آن حق طبیعی (انتخاب) را از دیگر بندگان خدا سلب کنند.
حسین میرمبینی
■ جناب باقرزاده در غرب هم اموری مقدس وجود دارند که اتفاقا مطابق قوانین غرب بدون کوچکترین اغماضی سخت ترین مجازات را برای ان در نظر میگیرند از جمله مسئله هلوکاست که اتفاقا منشاء آن امری کاملا تاریخی و عقلانی است. من در مقام قضاوت اینکه این گونه برخورد با مسئله هلوکاست صحیح و مطابق آزادی بیان هست یا نه نیستم ولی به هر صورت امری مسلم است که تمسخر و طعن زدن و توهین با نقد عالمانه که فحوای سخن دکتر سروش است متفاوت است. اینکه سراینده و خواننده شعر گفته اند قصد توهین نداشته اند آیا برای مقصر نبودن انها کافی آست؟ آیا اگر پدیدهای تا حال در بخشی از دنیا _ تمسخر معتقدات دینی _ رواج داشته مجوز رواج آن و پیروی طابق النعل بالنعل آن در جای دیگر است؟ پس شرایط ویژه هر جا و اولویت های هر جامعه چه میشود؟ واقعا اولویت جامعه ما در حال حاضر تمسخر و تقدس زدایی از امامان است یا آموزش مدارا و تساهل و تسامح در برابر عقاید دیگران؟ فکر میکنم در یکی از برنامه های پرگار از جنابعالی در نقد شیوه های فمینیست های وطنی شنیدم که آنان وارد مقولاتی میشوند که اولویت جامعه زنان ایران نیست (نقل به مضمون)
■ آقای حسین باقرزاده عزیز
دراینکه هر انسان آزاده ای باید فتوای قتل صادره از سوی مراجع دینی را محکوم کند تردیدی به خود راه نمیدهیم.
امّا چند نکته و مطلب در مورد گفتار شما
- این که مردم کوچکترین واکنشی به صورت یک تجمّع خودجوش در گوشهای از ایران نشان ندادهاند دلیل درستی و توجیه این عمل نمی شود. تجمّع خودجوش در ایران کار ساده و عاقلانه و بی خطری نیست!
- شان انسان اخلاق و رفتار پسندیده و گفتار پاک و سنجیده است. تمسخر و استهزا افکار و عقاید دیگران بهر شکل و فرمی و بهر فردی و مرامی زشت و نا پسند می با شد، خصوصاّ اگر به دنبال جامعه ای هستیم متکثر و متنوع با اقوام و مرامهای گوناگون ولی فارغ از جنگ و جدال و جنون.
- تمسخر کردن افراد (معمولا توسط رسانهها ) و قبول و تحمل افراد در این خصوص ضعف و لودگی جامعه غرب را نشان میدهد. در غرب میزان درستی و نادرستی، ، تحسین و تقدیر، تمسخر و استهزا، جلفی و وقار به " شعور جامعه" بستگی دارد (که نبض آن در دست رسانه ها میباشد) و اگر در مقولهای به نام " قانون" تعریف نشده باشد، جریمه ای برای کاربران آن وجود ندارد. چه بسا پاکی و راستی همان ارزشی را داشته باشند که کژی و کاستی.
- در غرب امری به نام "مقدسات" وجود ندارد بنابراین جرمی هم بر آن متواتر نیست. و این دلیل رشد جامعه مسیحی نیست. از دید طرفداران فناتیک یک تیم، یک ستاره ورزشی و یا یک محل ورزشی و یا یک لباس ورزشی ممکن است بیشتر "مقدس" باشد تا حضرت مسیح و کلیسا و انجیل.
- دنیائی که در آن هستیم بیش از هر چیز محتاج به ممارست و مدارا و همدلی و فهم و سازش و آشتی و دوستی افراد و اقوام و مکاتب و مذاهب میباشد و لازمه اول آن احترام به باورهای مردمان است.
قران سوزی یک کشیش متعصب در آمریکا باعث کشته شدن بسیاری بی گناه در نقطه ای دیگر در جهان میشود.
ما اگر به دنبال صلحی دائم در این کره خاکی هستیم و خواستار مماشات و مدارا و تحمل و تساهل اهل عالم هستیم نمی توانیم نسبت به اعتقادات ملیاردها انسان و احساسات مذهبی آنان بی اعتنا باشیم.
نسخه سادهای که شما میپیچید و به مؤمنان توصیه میکنید "که سعه صدر پیدا کنند و تحمل و تساهل را پیشه گیرند –" نه شدنی است و نه منطقی است و نه مقرون به صواب.
که اگر شدنی بود دنیا در این آتش جانسوز تعصّبات مذهبی واین بیماری جدائی وتفرقه و اختلافات سیاسی اینگونه نمی سوخت.
با عرض احترام
شهرام