شنبه، ۶ خرداد ۱۳۹۱
کیوان صمیمی سال ۱۳۲۷ در آبادان متولد شد. پدرش از دانشجویان دورهی اول دانشکدهی نفت آبادان بود که در دههی ۲۰ خورشیدی موفق به اخذ لیسانس مهندسی نفت از آن دانشکده شد و بلافاصله به استخدام پالایشگاه آبادان درآمد؛ پالایشگاهی که آن زمان توسط انگلیسیها اداره میشد و بزرگترین پالایشگاه نفت جهان بود. مهندس حبیب الله صمیمی فردی بود بسیار دقیق، اخلاق مدار، تخصص گرا، ضد اجنبی، پاک دست و طرفدار دکتر مصدق، که بعدها عضو هیأت خلع ید از انگلیسیها شد.
بسیار اتفاق میافتاد با رؤسای خود که از مهندسین انگلیسی کنسرسیوم نفت ایران و انگلیس بودند بر سر مسایل مدیریتی دچار اختلاف نظر میشد و همین زیر بار زور آنها نرفتن را در منزل برای خانواده تعریف میکرد، به همین علت فرزندانش یعنی کامران و ساسان و کیوان از افکار ضد سلطهی پدرشان از همان کودکی تأثیر پذیرفتند.
علاوه بر پدر، مادر نیز خصوصیات بارز و عقل گرایانهای داشت که همیشه الگو و راهنمایی برای فرزندان، فامیل و حتی دوستان بود. عفت عسکری که در زمان رضا شاه در یکی از معدود دبیرستانهای دخترانهی تهران تحصیل میکرد، فرزند اشرف الوکلا از وکلای عدلیهی آن زمان بود که صاحب منصب و وکیلی شریف و شجاع بود و به همین خاطر مرتباً توسط داور (وزیر عدلیه) دردسرهایی برایش درست میشد. سرانجام، مخالفت علنی پدربزرگ کیوان با تصاحب زمینهای کشاورزان توسط رضا شاه، باعث تبعید اشرف الوکلا (میرزا محمود خان عسکری یزدی) به خوزستان شد. بنابر این عفت هم که دانشجوی حقوق دانشگاه تهران بود، به علت انتقال خانواده مجبور به ترک تحصیل شد و به تدریس ادبیات و ریاضیات در تنها دبیرستان دخترانهی اهواز پرداخت؛ ایشان فردی بسیار باهوش، راستگو، فعال، مهربان و متین بود.
مادر و پدری با این ویژگیها و سوابق، مربیان سه فرزند خود شدند؛ مربیانی که سالها بعد (۱۳۵۵) وقتی با بیانی محکم، پاسخ یکی از سرکردگان ساواک (منوچهری) را دادند، او به آنان گفته بود: مگر شما تخم دو زرده کردهاید؟ با این فرزندانی که تربیت کردهاید و هر سه علیه اعلیحضرت هستند، باز هم طلبکارانه حرف میزنید؟ و سپس آن دو را برای چند ساعت در سلول کمیته زندانی کرد. کیوان صمیمی اوایل سال ۱۳۴۲ به همراه خانواده از آبادان به شیراز نقل مکان کرد. در آن زمان اولین واحد پتروشیمی کشور در شیراز راه اندازی شد و شرکت نفت، چند نفر از مهندسین زبدهی پالایشگاه آبادان را به منظور تحویل گرفتن پتروشیمی شیراز از سازندگان فرانسوی، گزینش کرده و به شیراز منتقل کرد و مهندس حبیب الله صمیمی که بعداً قائم مقام مدیرعامل پتروشیمی شیراز شد از آن جمله بود.
کیوان در این سالهای نوجوانی ضمن نوشتن قطعاتی کوتاه در روزنامهی دیواری دبیرستان شاهپور شیراز، به تدریج از طریق پسرخاله اش که دانشجوی پزشکی دانشگاه پهلوی (دانشگاه شیراز فعلی) و از طرفداران دکتر مصدق بود، با جنبش دانشجویی آشنا شد و در همین ارتباط، نخستین بازداشت خود ولی بسیار کوتاه مدت را در ۱۷ سالگی در شیراز (سال ۱۳۴۴) تجربه کرد. سپس او با قبولی در کنکور دانشگاه صنعتی آریامهر (صنعتی شریف فعلی) وارد سیاسی ترین فضای دانشجویی آن زمان شد که مرتباً درگیر اعتصابات بود. ضمناً برادر بزرگترش (کامران) از فعالان دانشجویی دانشگاه برکلی و سپس UCLA آمریکا و عضو کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور بود و برادر دیگرش (ساسان) فعال دانشجویی و شاگرد اول برق و الکترونیک دانشگاه پهلوی.
سالهای ۴۶ و ۴۷ فعالیت علنی دکتر علی شریعتی در تهران و حسینیه ارشاد به تدریج شروع شد و محفلی شد برای گرد آمدن روشنفکران مذهبی و به ویژه دانشجویان. کیوان صمیمی نیز با حضور در سخنرانیهای شریعتی و با توجه به زمینههایی که از قبل در او به وجود آمده بود، تدریجاً به یکی از معتقدان راه این نظریه پرداز شور برانگیز تبدیل شد.
علاوه بر آن، حسینیه ارشاد پاتوقی شده بود برای این که دانشجویان مذهبی طیف غیر سنتی، با همدیگر آشنا میشدند و ارتباطی بین آنها برای سازماندهی فعالیتهای سیاسی و اعتراضات دانشجویی به وجود میآمد. دستیابی کیوان به اعلامیهها و برخی جزوات مخفی و دادن آنها به برادرش ساسان و سپس توزیع شدن آن بین دانشجویان مستعد شیراز، دستاورد دیگر کلاسهای شریعتی بود.
سال ۵۰ بود که سازمان مجاهدین خلق با این دو برادر تماس برقرار کرد و پس از آن و هنگام سفر نیکسون رئیس جمهور آمریکا به ایران (۱۳۵۱) کیوان به خاطر شرکت در تظاهرات علیه شاه و نیکسون مجدداً بازداشت شد. مقاومت و زیرکی او در بازجوییهای کمیته مشترک ساواک و شهربانی باعث شد تا ارتباطش با سازمان مجاهدین (از جمله عملیات مصادرهی ماشین پلی کپی از دانشکدهی مهندسی صنایع دانشگاه آریامهر که به اتفاق دو نفر دیگر انجام داده بود) رو نشود و فقط به خاطر شرکت در تظاهرات به سه ماه حبس محکوم شد. پس از طی مدت محکومیت و آزاد شدن از زندان قصر، کلاً فعالیت علنی سیاسی را کنار گذاشت و در کنار اشتغال در یک شرکت مهندسین مشاور، به مبارزهی مخفی و تشکیلاتی در اتصال با سازمان مشغول بود.
پس از فارغ التحصیل شدن برادرش ساسان، او نیز به تهران آمد و با کیوان (با نام مستعار حسن) در یک تیم که تحت نظر شریف واقفی بود قرار گرفتند. در آن موقع سازمان مجاهدین به سه شاخه تقسیم شده بود؛ شاخهی تقی شهرام (که به تازگی از زندان ساری فرار کرده بود)، شاخهی بهرام آرام (از دانشجویان سابق صنعتی آریامهر که بعد از ضربهی سال ۵۰ مخفی شده بود) و شاخهی شریف واقفی (دانشجوی سابق آریامهر که پس از شهادت رضا رضایی، عضو مرکزیت سازمان شده بود). ساسان و کیوان یک سوئیت کوچک در طبقهی سوم یک ساختمان قدیمی در جنوب شهر تهران (تقاطعهاشمی و کارون) که راههای درروی خوبی داشت اجاره کرده بودند که به غیر از دو سه نفر از افراد بسیار نزدیک و مورد اطمینان، کس دیگری آدرس آن را نمیدانست.
بعد از واقعهی تغییر ایدئولوژی در سازمان مجاهدین که نهایتاً منجر به اعدام درون سازمانی مجید شریف واقفی در اردیبهشت ۵۴ به دستور دو عضو دیگر مرکزیت شد، وحید افراخته (دانشجوی سابق دانشگاه آریامهر) به جای او وارد مرکزیت شد و مسئول شاخهای از سازمان شد که برادران صمیمی در آن بودند. کیوان وقتی از مسئولش مجید لغوی (که سال ۵۵ در درگیری با مأموران ساواک شهید شد) علت اعدام مجید شریف واقفی را پرسیده بود پاسخی که شنید دو محور داشت. یکی این که در آن ردهی بالای تشکیلاتی که مجید قرار داشت، مذهبی ماندن و قبول نکردن مارکسیسم به مثابه علم مبارزه، خیانت به جنبش است. و دیگر پس ندادن چند اسلحهای که در اختیار مجید بود به مرکزیت، به منزلهی خلع سلاح سازمان در مقابل پلیس تلقی میشود که مجازات آن در دادگاه خلق، اعدام است. مدت کمی از شهادت مجید گذشته بود که وحید افراخته در تابستان ۵۴ دستگیر شد و بر خلاف رویهی ۹۹% اعضای سازمانهای چریکی، خیلی زود به همکاری همه جانبه و خیانت بار با ساواک روی آورد و از این طریق بود که محل سکونت ساسان و کیوان نیز لو رفت و این دو برادر ۲۸ مرداد ۵۴ دستگیر شدند.
معمولاً در مبارزات چریکی قبل از انقلاب، مبارزین در زیر شکنجه مقاومت میکردند و موارد عکس آن کمتر بود. در آن زمان علاوه بر بسیاری افراد که به رغم شکنجههای واقعاً سنگین ساواک خوب مقاومت کردند، کیوان صمیمی نیز از جمله مجاهدینی بود که تحمل و مقاومت بسیار بالایی از خود نشان داد و با وجود اطلاعات و ارتباطات زیادی که با دانشجویان و فارغ التحصیلان مبارز دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف) داشت، از طریق وی نتوانستند حتی به یک نفر دستیابی پیدا کنند و هیچ کس از کانال او پایش به ساواک و کمیتهی مشترک ضد خرابکاری نرسید به طوری که ساسان صمیمی در وصیت نامه اش از برادرش با عنوان «مرد ترین انسانی که دیده ام» نام برده است. پاهای او از شدت پارگی (به علت کابلهایی که خورده بود و عفونتی که کرده بود) سه بار در بیمارستان شهربانی (خیابان بهار) مورد عمل جراحی قرار گرفت و یکی از پاها تا زانو سیاه شده بود که بنا به تشخیص پزشکان، در صورت چند روز دیرتر رسیدن به اتاق عمل، میبایست قطع میشد. ساواک حتی الامکان نمیخواست اثر شفافی از شکنجه باقی گذارد زیرا همیشه شکنجهی زندانیان سیاسی را در مجامع بین المللی و حقوق بشری نفی کرده بود، بنابراین در عین حال که شدیداً شکنجه میکرد ولی این شکنجهها بسیار تخصصی و حساب شده بود و در مواردی هم که به هر علت آثار بسیار مشهود و زیانباری پدید میآمد، به انحاء مختلف و حتی با صرف هزینههای زیاد و جراحیهای پیشرفته، اثر آن را از بین میبرد و یا آثار را به حداقل میرساند. علاوه بر آن در سال ۵۶ و ۵۷ که فضا به سمت باز شدن پیش میرفت و هیأتی از صلیب سرخ جهانی برای بازدید از زندانیان سیاسی به ایران آمدند، زندانیانی که هنوز آثار مشهودی از شکنجه با خود داشتند را به بندهای خاص که بازدید نمیشدند بردند تا مسایل برملا نشود.
صمیمی در این سومین بازداشت خود با استناد به ماده قانونی «عضویت در گروههای مخالف نظام شاهنشاهی» که محکومیتی بین ۳ تا ۱۰ سال برای آن تعیین شده بود به یازده سال (به دلیل تکرار محکومیت) حبس محکوم شد و برادرش ساسان به خاطر همراهی در عملیات ترور به اعدام محکوم و به همراه وحید افراخته، سید محسن سید خاموشی، مرتضی صمدیه لباف، محمد طاهر رحیمی، محسن بطحایی، منیژه اشرف زاده کرمانی، عبدالرضا منیری جاوید و مرتضی لبافی نژاد در سحرگاه ۴ بهمن ۵۴ تیرباران و جنازههایشان با هلیکوپتر در دریاچه نمک قم انداخته شد.
هیچکس حتی بازجوهای ساواک انتظار اعدام افراخته و خاموشی را نداشتند زیرا خدماتی که به خصوص وحید افراخته در متلاشی کردن سازمان مجاهدین کرد، هدیهی بزرگی به رژیم شاه بود و ترکشهای آن حتی به چریکهای فدایی خلق هم ضرباتی جدی وارد کرد. وحید باعث دستگیری حدود ۲۰۰ نفر شد که در سطوح مختلف از عضو سازمان تا سمپاتها و حتی کسانی بود که آنها را قبلاً میشناخته ولی سالها بود که ندیده بود ولی حدس میزد که با توجه به روحیاتشان در سالهای پیشین، شاید اکنون وارد فضای سیاسی شده باشند. افراخته و صمیمی هم دانشگاه و هم دوره بودند و در یکی از دفعاتی که بعد از صدور حکم اعدام توسط دادگاه بدوی به اتفاق محسن خاموشی و چند نفر دیگر با اتوبوس مخصوص زندان، از کمیته مشترک به دادرسی ارتش برای جلسهی پرونده خوانی میرفتند، وحید به کیوان گفته بود من توسط اعلیحضرت مورد عفو واقع میشوم و احتمالاً ۱۵ سال میگیرم، تو هم احتمالاً ۳ سال محکوم میشوی و بعدش هم برو به خوشگذرانی مشغول شو و این کارها را کنار بگذار. ولی بعد از گذشت حدود دو هفته از این صحبت، حکم اعدام وحید افراخته و ۸ نفر دیگر در دادگاه تجدید نظر فرمایشی دادرسی ارتش، تأیید شد. چند روز به اعدام مهندس ساسان صمیمی مانده بود که وی از منوچهری و رسولی (سر بازجوهای ساواک) خواست که این روزهای آخر را با کیوان هم سلول شود ولی آنان فقط با ملاقاتی یکساعته موافقت کردند. ساسان در این ملاقات گفته بود که به نفی مبارزهی مسلحانه و ضرورت مبارزات سیاسی و حزبی ِ علنی رسیده است که این موضوع، مختصراً در وصیت نامهی آن شهید و نیز مفصلاً در فیلم ضبط شده توسط دوربین مدار بستهی دادگاه، منعکس و موجود است. او در ملاقات با برادرش، انحرافات ایدئولوژیک، تشکیلاتی و اخلاقی سازمان را ناشی از اتخاذ “مشی مسلحانه” تحلیل میکرد و برای کیوان به توضیح یکی دو نمونه از شکنجه در هر دو بخش مذهبی و مارکسیست پرداخته و آن را در فرایند مشی مسلحانه، اجتناب ناپذیر میدانست. زندانیانی که در سلولهای مجاور او بودند نقل میکنند که تا آخرین روز حیات، ورزش میکرد و سرودهای سیاسی میخواند و از یکی از زندانیانی که قرائت قرآن زیبایی داشت خواسته بود وقتی که نگهبان در آن نزدیکی نیست برایش با صدای بلند قرآن بخواند. ساسان که ناخنهای دست چپش را کشیده بودند در پایان ملاقات با همان روحیهی بالای همیشگی به کیوان گفته بود، در بهشت منتظرت هستم.
کیوان صمیمی پس از نزدیک به شش ماه که در سلولهای کمیته مشترک ضد خرابکاری بود به زندان قصر منتقل شد و در آنجا به تدریج با مشاهدهی دستورالعملها و آشنا شدن با برخوردهای غیر دموکراتیک و حتی تحقیر کنندهی رهبری درون زندان سازمان مجاهدین با سایر زندانیان و بعضاً با ردههای دوم و سوم و عمدتاً پایینتر سازمان و نیز سمپاتها، انتقاداتی را با مرکزیت و رهبری مجاهدین در میان میگذاشت و نهایتاً به علتی که او آن را «عدم اصلاح رویهها» مینامد در سال ۵۵ از تشکیلات سازمان جدا میشود. سال ۵۶ رهبری سازمان در زندانهای ایران (مسعود رجوی و موسی خیابانی) به منظور بازگرداندن اعضاء جدا شده به سازمان، محمد رضا سعادتی بالاترین کادر مجاهدین را برای قانع کردن هفت عضو اصلی ِ انشعاب کرده با پوشش معالجه در بهداری قصر، از اوین به زندان قصر فرستاد. مذاکرات سعادتی با صمیمی و سایر انشعابیون ماهها به طول انجامید که نهایتاً چهار نفر از جداشدگان (علی خدایی صفت، حسن صادق، جواد زنجیره فروش، ابوالقاسم اثنی عشری) قانع شدند تا مجدداً به تشکیلات بپیوندند ولی کیوان و دو نفر دیگر (محمود اشجع، رضا دادی زاده) همچنان بر مواضع خود باقی ماندند.
یکی از عواقب تغییر ایدئولوژی در سازمان مجاهدین، حساس شدن بسیاری از زندانیان مذهبی نسبت به ارتباط با زندانیان چپ بود که نهایتاً منجر به جدا شدن سفرههای آنان شد اما صمیمی و معدودی از مذهبیها مخالف این انشقاق بودند و تا آخر زمان حبس به ارتباط و گفتگو با همهی طیفها از مذهبیهای سنتی گرفته تا مارکسیستها ادامه میدادند. عمدهی شکافهای بین نیروهای سیاسی در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب که ضربات جبران ناپذیری به ویژه پس از خرداد ۶۰ به فضای نسبتاً آزاد بعد از انقلاب وارد کرد، ریشه در اختلافات و کدورتهای طیفهای مختلف زندانیان سیاسی داشت. اینها بعضاً عکس العملی بود از تحقیر شدگی زندانیان مذهبی سنتی، که البته در بخش افراطی آن به صورت بیمارگونه و غیر اخلاقی که ناشی از انجماد فکری هم بود خود را نشان داد و تولد استبداد دینی را سبب شد؛ مقولهای که زندانیانی که سالها زیر یک سقف با یکدیگر زندگی میکردند تصورش را هم نمیکردند.
آزادی زندانیان سیاسی از آبان ۵۷ به طور جدی آغاز شد و صمیمی نیز دی ماه در زمان دولت شاپور بختیار به همراه سایر محکومین بین ۱۰ تا ۱۵ سال آزاد شد. او در یکی دو ماهی که منجر به پیروزی انقلاب شد در سازماندهی تظاهرات مردمی فعال بود و از ارتباط دوستانهای که با افراد و گروههای مذهبی و مارکسیست که همگی از زندان آزاد شده بودند داشت، به نفع حرکت مردمی و وحدت ضد استبدادی بهره برداری میکرد. در همین ایام بود که برادرش مهندس کامران صمیمی پس از ۱۴ سال تحصیل و حضور فعال در فعالیتهای کنفدراسیون در آمریکا علیه نظام شاهنشاهی، به ایران آمد و همراه کیوان در کمک به تظاهرات مردمی فعالیت میکردند و جای سبز برادر شهیدشان مهندس ساسان صمیمی را پاس میداشتند.
وی پس از پیروزی انقلاب با همراهی چند نفر دیگر از فارغ التحصیلان دانشگاه شریف و پلی تکنیک تهران (دانشگاه صنعتی امیر کبیر) اقدام به راه اندازی دفتر ارتباط صنعت و دانشگاه کرد. او به موازات این فعالیت تخصصی و به دنبال آشناییای که پس از هم بند شدن با مهندس عزت الله سحابی در زندان قصر پیدا کرده بود، توسط ایشان با دکتر حبیب الله پیمان و دکتر کاظم سامی و سایر مبارزان ملی و اعضاء نهضت آزادی آشنا شد و به مشورت با آنان پیرامون مسایل سیاسی آن زمان میپرداخت و از همان سال ۵۸ به تدریس سازماندهی و تشکیلات در جنبش مسلمانان مبارز پرداخت و سپس به همراه دو تن از همفکران به راه اندازی شاخهی کارگری جنبش اقدام کرد. از همان ماههای نخست پیروزی انقلاب به برخی از عملکردهای دوستان و همبندیانش که اکنون در بسیاری مناصب سیاسی کشور و نهادهای انقلابی دارای مسئولیتهای بالایی شده بودند انتقاد داشت، و پس از حدود یک سال همکاری افتخاری در دفتر تازه تأسیس ارتباط صنعت و دانشگاه، از سال ۵۹ به بعد همکاری و اشتغال در سازمان صنایع ملی ایران را بر اشتغال در نهادهای انقلابی که دوستان زمان زندان پیشنهاد میدادند ترجیح داد. وی به موازات جلسات و هم اندیشی مستمر با دوستانی که بعداً فعالان ملی – مذهبی نام گرفتند، از سال ۶۰ فعالیت مطبوعاتی خود را نیز با نوشتن مقاله در نشریه پیامهاجر به مدیر مسئولی اعظم طالقانی آغاز کرد.
صمیمی در نشستهای مستمر دیگری هم حضور فعال داشت از جمله جلسات حجت الاسلام امید نجف آبادی از شاگردان آیت الله منتظری که چند سال بعد اعدام شد و نیز جلسات هفتگی دیگری که حدود ده نفر از زندانیان سیاسی سابق در کنار بررسی هفتگی رویدادهای سیاسی، به کار نظری پیرامون اندیشههای اقبال لاهوری میپرداختند، این جلسات ۳۰ سال و تا زمان بازداشت وی در سال ۸۸ ادامه داشت.
به قول زندانی قدیمی بزرگواری که کیوان صمیمی افتخار آشنایی با ایشان را پیدا کرده بود یعنی آیت الله طالقانی که نسبت به زمینهی تولد استبداد دینی هشدار داده بود، وضعیت سیاسی به تدریج بدتر میشد و انحصارطلبیها کاملاً خود را نشان میدادند و در نتیجه نگرانی او و تعدادی از انقلابیون پیش از انقلاب نسبت به کمرنگ شدن ارزشهایی که مبارزین قدیمی برای برپایی آن سختیها کشیده بودند نیز بیشتر و بیشتر میشد. و در نتیجه، انجام تذکرات شفاهی خصوصی و نیز علنی در محافل و نوشتن یادداشتها و بیانیههای انتقادی و تماماً دلسوزانه، دائماً توسط او و همهی نیروهای خواهان آزادی و عدالت رو به افزایش بود.
اواخر سال ۶۱ ضربهای دیگر بر وی و بر پدر و مادر هزینه داده اش وارد آمد؛ کامران صمیمی در ۵ بهمن ۱۳۶۱ اعدام شد. او که همانند پدر و مادرش انسانی بسیار اخلاقی و پر از احساس مسئولیت بود و به قصد مشارکت در انقلاب برای رسیدن به فضایی آزاد و عدالت محور، پیش از پیروزی انقلاب به ایران بازگشته بود، به رغم ناملایماتی که سه سالهی بعد از پیروزی به واسطهی تندرویهای حاکمیت بر او روا شد و نیز به رغم امکاناتی که برای زندگی راحت در آمریکا داشت، حاضر نشد به آنجا برگردد و از مردم دور شود. کامران بسیار متواضع و مهربان بود و حدود یک سال نیز داوطلبانه به جبهه رفته بود تا این که بعد از شهید شدن یکی از رفقای همفکرش و به جرم داشتن اعتقادات مارکسیستی، از جبهه اخراجش کردند. حاکمیت را قبول نداشت ولی مشی سیاسی را اتخاذ کرده بود و انتشار یک نشریه را به اتفاق برخی دوستانش ادامه میداد اما به خاطر این که بعضی همفکران سابقش که در آمریکا به اتفاق هم علیه حکومت شاه فعالیت میکردند، مشی نظامی را علیه جمهوری اسلامی برگزیده بودند، همهی ۲۳ نفرشان را با هم اعدام کردند.
از همان اوایل دههی ۶۰ فشار نیروهای تندرو به همه جا سرایت کرده بود و نمایندگان دورهی اول مجلس شورا نیز از این فضا مصون نبودند، نمایندگانی که تعدادی شان از جمله طیف ملی - مذهبی آن از دوستان کیوان بودند و جلسات هم اندیشی با آنان همچنان ادامه داشت. طیفهای متفاوت این منتقدان مرتباً به صدور بیانیههایی با اسم افراد و نیز برگزاری جلسات سخنرانی و پرسش و پاسخ به ویژه برای دانشجویان در سراسر کشور ادامه میدادند که وی و سایر دوستانش نیز در این زمینه فعال بودند. معمولاً این جلسات عمومی با توهین و فحاشی و هجوم و حتی برخی موارد، ضرب و شتم توسط نیروهای تندروی طرفدار حاکمیت همراه میشد و حتی بزرگترانی چون مهندس بازرگان، دکتر سامی، مهندس سحابی، دکتر ورجاوند، داریوش فروهر، دکتر پیمان و مهندس معین فر هم از این فشارها مصون نبودند. به موازات این فشارهای اجتماعی و سیاسی در دههی ۶۰ اعدامها و شکنجههای وحشیانهای هم در زندانها حاکم بود که نهایتاً منجر به کشتار وسیع چند هزار نفره در سال ۶۷ شد اما خبر آن به هیچ وجه منتشر نشد و مدتها بعد به تدریج اخبار موثق آن قتل عام در نقل قولها و خاطرات به گوش رسید.
در سالهای ۶۹ و ۷۰ به تدریج مقدار کمی از فشارها کاسته شد و دست کم در فضاهای رسمی، برخی حریمها به ظاهر رعایت میشد و همین موقع بود که در زمان وزیر ارشاد بودن خاتمی، نخستین نشریهی علنی و رسمی متعلق به اپوزیسیون به نام «دریچه گفتگو» اجازهی انتشار یافت.
صمیمی و حدود ده نفر از همفکرانش این ماهنامهی سیاسی را پس از ده سال که تاریکی سنگینی بر فضای آزاد مطبوعات حاکم بود اداره میکردند ولی باز هم از تذکرات وزارت ارشاد و فشارهای وزارت اطلاعات مصون نبودند. او چندین بار به ارشاد احضار شد و مدیر مسئول نشریه نیز بارها به صورت تلفنی و حضوری مورد تهدیدهای جدی قرار گرفت تا بالاخره پس از شش شماره، دریچه گفتگو بدون انجام سیر قانونی و مستقل از وزارت ارشاد، با دخالت مستقیم وزارت اطلاعات تعطیل شد.
این توقیف تقریباً همزمان بود با آزاد شدن مهندس عزت الله سحابی از نخستین دستگیری اش (۱۳۷۱) در جمهوری اسلامی و بنابراین دست اندرکاران دریچه گفتگو با اضافه شدن چند نفر دیگر، نشریه «ایران فردا» را با مدیر مسئولی مهندس سحابی سازماندهی و منتشر کردند. کیوان و ۴ نفر از همفکرانش تا یازده شماره به طور رسمی با این ماهنامه همکاری داشت و آنگاه محفل آنان پایه گذاری «حزب آزادی مردم ایران» را آغاز کرد و البته آنها همکاری غیر رسمی و موردی خود با ایران فردا را نیز ادامه دادند.
وی در سال ۷۴ درخواست انتشار یک مجلهی تئوریک – سیاسی را به وزارت ارشاد (زمان وزارت میرسلیم) ارائه داد که پس از یک سال و نیم پیگیری با جواب منفی مواجه شد ولی بعد از ۲ خرداد ۷۶ و در زمان وزارت مهاجرانی با درخواست او موافقت شد و نشریه سیاسی «نامه» را راه اندازی کرد.
وی به موازات کار مطبوعاتی و طی همهی این سالها به همکاری با جریان ملی – مذهبی، انجام فعالیتهای حقوق بشری، همراهی و پشتیبانی از جریانات مترقی دانشجویی، ارتباط با سایر منتقدان و دگراندیشان از جمله جبهه ملی و مارکسیستها، دفاع از حقوق زنان و اقوام و اقلیتهامی پرداخت و همزمان در صنعت نیز اشتغال داشت. در سال ۷۷ نیز در قالب یک گروه ۵ نفره با عنوان هیأت مؤسس، تقاضای تأسیس رسمی حزب آزادی مردم ایران را به وزارت کشور ارائه نمود ولی دوران هشت سالهی دولت اصلاح طلبان تمام شد اما به حزب مورد نظر اینان پروانهی فعالیت داده نشد.
انتشار ماهنامهی نامه که روز به روز با استقبال بیشتر در سراسر کشور و نیز فعالان مقیم خارج مواجه شده بود باعث تشدید فشارهای رسمی و غیررسمی بر صمیمی شد و چند بار نیز در تریبون نماز جمعه تهران بدون ذکر نام افراد و در بولتنهای محرمانهی سپاه و نهادهای دیگر با ذکر نام و سوابق، از مدیر مسئول و گردانندگان اصلی نامه تحت عنوان «مارکسیستهای اسلامی» نام برده شد و بر ضرورت محدود کردن «حلقهی نامه» تأکید شده بود. احساس مسئولیت نسبت به ضرورت گسترش فعالیتهای مطبوعاتی و سیاسی و حقوق بشری، به تدریج او را به ضرورت ترک شغل و روی آوردن به مبارزهای حرفهای و تمام وقت نزدیک کرد تا بالاخره در سال ۸۱ وی اشتغال خود در صنعت را رها کرد و به صورت تمام وقت، زندگی خود را صرف فعالیتهای مردمی نمود که برای این کار منزل مسکونی که حاصل یک عمر تلاش بود را فروخت تا هزینههای اجارهی دفتر، استخدام همکاران، فعالیتهای مطبوعاتی و سیاسی و حقوق بشری اش را تأمین کند. مشاغل وی در طول سالها که به آن زمان ختم شد عبارت بودند از مدیر برنامه ریزی در معاونت طرح و برنامه سازمان صنایع ملی ایران، مدیر پروژهی سیستم اطلاعات مدیریت (شرکت کاشی حافظ)، مدیر پروژهی بالانس خط تولید (شرکت ایران یاسا)، مدیر عامل شرکت لاستیک دنا، مدیر عامل مرکز پژوهشهای توسعه صنعتی.
به این ترتیب مهندس صمیمی و دفتری که او برای گسترش فعالیتهایش اجاره کرد، از سال ۸۱ به خانهی امید بسیاری از دموکراسی خواهان و دانشجویانی تبدیل شد که خواهان فعالیت بودند ولی امکانات لازم را در اختیار نداشتند. او بارها تلفنی و حضوری، رسمی و غیررسمی تهدید و احضار شد ولی همیشه در پاسخ به مأموران وزارت اطلاعات، افسران نیروی انتظامی و پلیس امنیت، دادگاه انقلاب و سایر طرفهای صحبت و احضار خود میگفت تمامی این فعالیتهای علنی، جزء حقوق من است و همگی در چارچوب قانون اساسی است و علاوه بر همهی اینها وظیفهای است در جهت احیاء ارزشهای انقلاب که اکثراً فراموش شدهاند. وی یک بار نیز به خاطر دفاع از حقوق زنان و به همراه چند نفر از زنان فعال، مورد ضرب و شتم واقع و سپس به صورت کوتاه مدت بازداشت شد.
او در این ارتباط علیه فرماندهی آن زمان نیروی انتظامی تهران به طور رسمی شکایت کرد و در اثر پیگیریهای او، مدیر حقوقی نیروی انتظامی سعی بسیار در اخذ رضایت از صمیمی را نمود اما وی بر ضرورت تشکیل دادگاه علیه فرمانده اصرار داشت.
در سال ۸۵ نیز ماهنامهی سیاسی نامه توقیف شد و صمیمی به عنوان مدیر مسئول آن به یک سال حبس محکوم شد که بعداً به جزای نقدی تبدیل گردید. او بعد از تعطیل شدن نامه نیز به فعالیتهای مطبوعاتی، حقوق بشری و سیاسی خود در قالب شرکت در جلسات جریانات متفاوت اپوزیسیون، انجام نشستهای پرسش و پاسخ در دانشگاهها، صدور بیانیههای انتقادی با امضاء سایر دگراندیشان و همچنین برگزار کردن گردهماییهای فعالان زنان، دانشجویان، کارگران و هر جمع دموکراسی خواهی که جایی برای برپایی مجامع خود نداشتند در دفتر خود و نیز در پارکینگ مسقف آن پرداخت. وی در اوایل سال ۸۷ مبتکر طرح مطالبه محوری و سپس برگزار کنندهی ۹ ماه جلسات هفتگی آن بود که نتایج آن در بیانیههای تحلیلی «گفتمان مطالبه محور» منعکس شد و انتشار یافت که با استقبال صاحب نظران روبرو شد.
سرانجام کیوان صمیمی فردای انتخابات ریاست جمهوری دهم یعنی ۱۳۸۸/۳/۲۳ در دفتر خود بازداشت و پس از ۷ ماه که در سلولهای بند ۲۰۹ اوین بود به شش سال حبس و ۳۰ سال محرومیت از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی محکوم شد و به بند عمومی ۳۵۰ منتقل گردید. او سپس در آذر ۸۹ به عنوان تنبیه از زندان اوین به زندان رجائی شهر کرج فرستاده شد.
مهم ترین فعالیتها و مسئولیتهای غیر شغلی وی در ۳۰ سال اخیر عبارت بودند از: مبتکر و بنیان گذار کانون زندانیان سیاسی قبل از انقلاب، عضو شورای فعالان ملی – مذهبی، دبیر انجمن حمایت از حقوق شهروندی، عضو هیأت مدیرهی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات، دبیر کمیتهی پیگیری بازداشتهای خودسرانه، مدیر مسئول ماهنامهی نامه، رئیس انجمن حامیان حق تحصیل، دبیر هیأت اجرایی شورای ملی صلح، سردبیر نشریه اینترنتی خرابات، عضو شورای مرکزی همبستگی برای دموکراسی.