iran-emrooz.net | Sat, 12.05.2012, 23:06
قرار نبود بمیرد!
عطا گیلانی
دو یا سه هفته پیش بود، زمان دقیقش یادم نیست، چه فرقی میکند، از ایرج هم بپرسید، چیزی به خاطرش نمیآید، همان روز هم درست نمیدانست صبح است یا عصر است؛ دم غروب بود که به دیدارش به بیمارستان رسیدیم، چشمش به دنبال آفتاب بود.
یک ماه و اندی قبل از آن، یکی دو روز بعد از عید نوروز، در فرودگاه دوسلدورف بدرقهاش کرده بودم، میرفت عزیزانش را برای آخرین بار در ایران ببیند! آخرین بار...؟! یعنی خودش میدانست؟ یعنی...؟!
با پای خودش رفته بود، با صندلی چرخدار برگشت.
چرا دارم این چیزها را برای شما مینویسم؟ چه فرقی میکند که در روزهای پایانی زندگیاش چه کرده است و کجا بوده است، چه دیده است؟ زندگانیاش اگر نه دراز، بسیار فشرده بود: بسیار دید، بسا سفر کرد، بسا ماجرا داشت و اکنون که ازین دیر خراب درگذشته و با هفتادهزارسالگان سربسر شده است، دیگر چه فرقی میکند؟ شب وصال گذشت و شب فراق گذشت!
اما نه، داستان ایرج تمام نشده است. کتابهایش ماندهاند، ترجمههایش، نمایشنامههایش، دستنوشتههایش که همه آنها را به امانت به رفیق گرمابه و گلستانش، آرتا داوری، سپرد. هنوز میتوان با ملانصرالدینش خندید، هنوز میتوان در عالم خیال انگشتش را گرفت و پا به پای او رقصید. جنازهاش هم میرقصید اگر قوتی به زانو میداشت!
چند روز پیش، بار دیگر با آرتا پیشش بودم و این آخرین عکسها را از او به یادگار گرفتم. باز هم او بود و کتاب بود و قول و قرار کار بود، نمایشنامههایش بودند، برنامه فستیوال تئاتر و دوستان راه و نیمراه و هزار درد دل دیگر که بر زبان نمیآمدند.
زانوهایش را مالید و گفت: «پیر شدیم، فلانی! چه زود پیر شدیم!»
گفتم: «کسی که نمیخواهد پیر شود، باید جوانمرگ شود!»، خندید؛ شاید هم نه، نخندید، همینطور راست در چشمانم نگاه کرد و گفت: «ما اول جوانمرگ شدیم، بعد پیر!»
میگفت «نمیخواهم بمیرم، اول، بخاطر دوستان که نمیخواهم از این دوستان دل بکنم و بروم! دوم، بخاطر دشمنان که نمیخواهم دلشان را خوش کنم!»
خندیدیم. آرتا پرسید: «مگر دشمنی هم داری؟» پاسخش نگاه عاقل اندر سفیه بود و نامی چند که خود اسباب خنده بیشتر شد.
حالا دوست و دشمن را به حال خود رها کرد و رفت تا شاید بهانه دیگری برای خنده باشد!
باری، اگر دیدیدش، سلام مرا به او برسانید و بگویید؛ قرار نبود که بمیرد!
عطا گیلانی
کلن، ۲۳ اردیبشت ۱۳۹۱
نظر کاربران:
che beja goft" ke ma awal jawanmarg shodim wa baad pir "waghean nasle ma awal jawanmarg shod wa baadan baazi be piri residand ba ehteram be roohe an sheida wa ba tashakor az aataye aziz Moradi