iran-emrooz.net | Wed, 04.04.2012, 19:01
خشونت و تبعیض علیه زنان و سیاهپوستان
شهلا صمصامی
مبارزات زنان و سیاهپوستان برای دست یافتن به حقوق مساوی و آزادی، حق رأی و رهائی از خشونت و تبعیض تاریخچه طولانی و راهی پر پیچ و خم داشته است. حتا قانون اساسی آمریکا که یکی از بهترین و پیشرفتهترین اسناد دموکراتیک در جهان است، آزادی بردگان و حقوق مساوی و حق رأی برای زنان را بهمراه نداشت. این جمله در قانون اساسی که «ما مساوی آفریده شدهایم» شامل حال سیاهان و زنان نمیشد.
تراژدی برده داری و خشونت علیه سیاهان از صفحات بسیار تاریک و غم انگیز تاریخ این کشور است که متأسفانه به گونهای هنوز ادامه دارد. مبارزات طولانی سیاهان برای بدست آوردن حقوق مساوی با سفید پوستان از آغاز دوران برده داری شروع شد و بالاخره با مبارزات وسیع در سالهای ۶۰ به نتیجه رسید. «مارتین لوتر کینگ» و بسیاری از مبارزان دیگر جان خود را در این راه از دست دادند.
اگر چه قانوناً امروز سیاهان دارای حقوق مساوی با سفید پوستان هستند، ولی بخشی از جامعهی آمریکا شاید هرگز ذهنیت برده داری و تبعیض را تغییر نداد. با انتخاب اولین رئیس جمهور سیاهپوست، تصور بر این بود که دوران تبعیض و خشونت علیه سیاهان بپایان رسیده است. متأسفانه همین انتخاب موجب شد که احساسات نژاد پرستانه و تبعیض بدرجات بیشتری بر انگیخته شود.
۴۰ سال پس از انقلاب فمینستی، نیروهای ارتجاعی و دست راستی علیه زنان و حقوق انسانی آنها دست به مبارزات وسیعی زده و در این راه از پول و نفوذ ثروتمندان و« اونجلیست»ها بهره میبرند.
امروز بیش از هر زمان نیروهای راست افراطی مصمماند بهر نحوی شده بقدرت کامل برسند. زنان و سیاهان بار دیگر مورد حمله قرار گرفته و حتا مسائل پیش پا افتادهای مانند قرص ضد حاملگی از موضوعات مهم در مبارزات انتخاباتی است. این دوران خطرناکی در تعیین سیاستهای آیندهی این کشور، چه از نظر داخلی و چه از نظر خارجی است.
مبارزات زنان
زنان در آمریکا که مهد دموکراسی جهان خوانده میشود، تا سالهای ۲۰ حق رأی نداشتند. حق رأی به زنان داه نشد، بلکه آنها برای چنین حقی میبایست مبارزه کنند. ۵۰ سال پیش اگر کسی قرص ضد حاملگی را خرید و فروش میکرد بسادگی میتوانست دستگیر شده، جریمه بدهد و به زندان بیافتد. تبعیض علیه زنان در محل کار از نظر شرایط استخدام و دستمزد کاملاً رایج و قانونی بود. ولی در عرض ۱۵ سال ناگهان شرایط اجتماعی تغییر کرد.
در ۱۹۶۰ قرص ضد حاملگی به بازار آمد و سپس آنچه که معروف به انقلاب سکس و فمینیسم است شروع شد و بدنبال آن آزادی هم جنس گرایان اتفاق افتاد. در سالهای ۱۹۷۰ مبارزات زنان با شدت بیشتری ادامه یافت و در پایان این دهه، قوانینی مانند تبعیض بر اساس جنیست غیر قانونی اعلام شد و دادگاه عالی رأی داد که تمام قوانینی که قرص ضد حاملگی و سقط جنین را غیر قانونی نماید مغایر قانون اساسی آمریکا بوده و باینگونه زنان به حقوق مهمی دست یافتند. این تغییرات بسیار مهم مدیون تلاش و مبارزات وسیع زنان و مردان آزادیخواه بود.
ولی مخالفان نیز ساکت و بیکار نبودند. در ۱۹۷۲ مبارزات جدیدی بنام «ضد انقلاب» آغاز شد. گروهی از زنان و جمهوریخواهان بسیار دست راستی و سنت گرا دست بکار شدند. باینگونه جنبش ضد زنان بخشی از سیاستهای حزب جمهوریخواه شد.
شاید تعجب آور باشد که زنان مخالف حقوق مساوی برای زنان باشند، ولی گروه «ضد انقلاب» معتقد بود که خداوند نقشی را که به زن داده نگهداری از همسر و فرزندان و خانواده است. این گروه کوچک بتدریج بزرگتر شد و توانست تبدیل به نیرویی شود که در ۱۵ ایالت، قوانین و حقوق مساوی برای زنان را شکست دادند. این نیروی دست راستی-مذهبی همچنین توانست از آموزش مسائل جنسی در برخی از مدارس دولتی نیز جلوگیری کند.
مبارزات علیه سقط جنین از مسائل اولیه گروه «ضد انقلاب» نبود. ولی زمانی که «اونجلیست»هایی مانند «جری فال ولز» و «پَت رابرستون» گروه بسیار با نفوذ «مسیحیان راست گرا» را بوجود آوردند، تغییر قانون آزادی سقط جنین در رأس اهداف آنها قرار گرفت. این گروه بتدریج تبدیل به پایههای اصلی حزب جمهوریخواه امروزی شد.
از ۱۹۹۴ رأی دهندگان بسیار دست راستی و مذهبی ۴۰ درصد از حزب جمهوریخواه را تشکیل میدهند که به انتخاب جرج بوش کمک کرده و امروز از طرفداران «ریک سنتورام» هستند.
انقلاب فمینیستی در داخل حزب دموکراب نیز با عکس العمل منفی روبرو شد. زماینکه در ۱۹۷۲ «جرج مک گاورن» ریاست جمهوری را باخت، بسیاری از رهبران حزب دموکرات جنبش زنان و هم جنس گرایان را مقصر دانستند. باینگونه در سالهای ۱۹۸۰ بخشی از طبقهی متوسط خود را «دموکراتهای ریگان» نامیدند و به جمهوریخواهان رأی دادند.
اگر چه حزب دموکرات در مسائل اجتماعی پیشرفته تر از جمهوریخواهان است ولی سیاستمداران بسیاری میکوشند خود را کنسرواتیو جلوه دهند. زیرا این تصور وجود دارد که برای انتخاب شدن باید در مسائل بویژه اجتماعی کنسرواتیو بود. در حالیکه آمار نشان میدهد ۶۳ درصد از مردم آمریکا موافقند که برای مثال بیمهها قرص ضد حاملگی را مجانی در اختیار زنان قرار دهند. ولی هنوز این موضوع در سال ۲۰۱۲ از مسائل انتخاباتی ریاست جمهوری شده است. پرسش بسیاری اینست که دست راستیها و عوامل ارتجاعی چه دشمنی با زنان بویژه زنان طبقه متوسط و فقیر دارند که میخواهند بعناوین گوناگون آنها را مجازات کنند؟
پرسش مهم دیگر این است که اگر مخالف سقط جنین هستید آیا یکی از راه حلها این نیست که آموزش مسائل جنسی را گسترش داده، بودجهی کلینیکهای خانواده را زیاد کرده و دختران و زنان را تشویق به استفاده از قرص حاملگی کنید؟ این واقعیتی است که یکی از مشکلات مهم جامعهی آمریکا بی بند و باری و عدم رعایت اصول انسانی و اخلاقی است. فرزندان بیشماری که از مادران جوان و بدون داشتن پدر متولد شده غالباً از طبقات فقیر و اقلیتها هستند، سرنوشتی دردناک و تاریک دارند. این یک جامعهی سطحی و مبتنی بر مادیات است. جامعهای که خشونت در آن بعناوین گوناگون تشویق میشود. ولی آیا راه حل از دست رفتن حقوق و آزادیهای فردی و برقراری یک حکومت ارتجاعی-مذهبی است؟ کشوری که میخواهد دمرکراسی را در جهان گسترش دهد مردم آن باید تحت فشار و محدودیت نیروهایی باشند که هدف اصلی آنها بدست آوردن پول و قدرت بیشتر است.
زمانیکه سنتوروم میگوید: «دیوار بین کلیسا و حکومت را فرو ریزید» به سیاستمداران اجازه میدهد که مبنای فلسفه و عقیده خود را بر اصول و ارزشهای مذهبی گذاشته و آنرا وارد مباحث سیاسی و انتخاباتی کنند. این بر خلاف اصل جدائی دین از حکومت است زیرا آمریکا قرار است یک دموکراسی باشد نه یک تئوکراسی.
خشونت علیه سیاهان
حادثهای که ناگهان موجب خشم بسیاری از مردم آمریکا بویژه سیاهپوستان شده است، کشته شدن یک نوجوان سیاهپوست بدست یک مرد سفید است که با هفت تیر ۹ میلیمتری خود این نوجوان بیگناه را هدف گلوله قرار داده است.
در غروب روز ۲۶ فوریه «تریوان مارتین» در یک محلهی مسکونی در شهر سنفورد در ایالت فلوریدا پیاده بطرف خانه یکی از اقوام خود میرفته و با تلفن با دوست دخترش صحبت میکرده است. «جرج زیمرمن» در ماشین مدتی او را تعقیب میکند. سپس به تلفن اوژانس پلیس ۹۱۱ زنگ میزند و میگوید «ما در این محله چندین دزدی داشته ایم و حالا شخصی که بنظر خیلی مشکوک میآید در حال راه رفتن است. بنظر میرسد که نیت بدی دارد. شاید معتاد است. اکنون دارد به خانهها نگاه میکند»، سپس به مأمور ۹۱۱ میگوید: «حالا دارد بطرف من میآید. چیزی هم در دستش است، من نمیدانم چیست، دارد میدود، فرار میکند».
مأمور ۹۱۱ میگوید «مانیاز نداریم که تو او را تعقیب کنی» ولی جرج که از ماشین پیاده شده است همچنان این نوجوان را دنبال میکند.
دو نفر از همسایگان که سر و صدایی از خارج از خانه خود شنیدهاند به ۹۱۱ زنگ میزنند. در این حادثه شاهد عینی وجود ندارد. ولی از سر و صداها پیداست که زدو خوردی صورت گرفته و صدایی که تقاضای کمک میکند شنیده میشود. سپس این صدا با شلیک یک گلوله خاموش میشود.
دوست دختر «تریوان» که تلفنی با او صحبت میکرده گفته است که «تریوان» گفت: مردی مرا تعقیب میکند، الان پشت سر من است، سعی میکنم تند تر بروم سپس گفتگویی بین «تریوان» و آن مرد رد و بدل شد. «تریوان» پرسید: چرا مرا تعقیب میکنی. مرد گفت «تو در این حوالی چه میکنی». در اینجا تلفن ناگهان قطع شد».
«جرج زیمرمن» که دلش میخواسته پلیس شود خود را بعنوان مأمور محافظ همسایگان میدانسته. ظاهراً همیشه اسلحه به کمر بوده و بارها به ۹۱۱ تلفن کرده. باوجودیکه «تریوان» جوان ۱۷ ساله مسلح نبوده و کشته شده است ولی پلیس جرج را دستگیر و زندانی نکرده است.
سیاهان شهر «سنفورد» از این حادثه بسیار عصبانی هستند. «جِسی» یکی از ساکنان این منطقه تعریف میکند که دو سال پیش با نامزدش و پسر خواهر ۱۴ ساله اش بطرف خانه رانندگی میکرده که یک ماشین پلیس آنها را تعقیب میکند. جِسی میگوید که یک ماشین بنز نقرهای ۱۹۹۶ دارد. لحظاتی بعد دو ماشین دیگر همراه پلیس او را تعقیب میکنند. سپس با پیچیدن جلوی او مجبورش میکنند که از جاده خارج شده و به پارکینگ یک رستوان برود. پلیس دست به هفت تیر به ماشین او نزدیک شده، اشاره به دوربینهای پارکینگ میکند. جِسی میپرسد چرا او را متوقف کردهاند. پلیس میگویدکه «گزارشهای زیادی داشتیم که اینوع ماشینها بتازگی دزدیده شده است». جِسی خود دارای یک بیزینس موفق است ولی هنوز از بیاد آوردن آن واقعه میلرزد.
خشم بسیاری باین دلیل است که میگویند اگر جوان کشته شده سفید پوست بود و مرد هفت تیر بدست سیاهپوست، بدون شک پلیس او را دستگیر کرده بزندان انداخته و بسادگی میتوانست به حبس ابد و یا اعدام محکوم شود. این واقعه نمایانگر این واقعیت است که جان سیاهپوستان ارزشی ندارد.
قانون دفاع از خود
فلوریدا اولین ایالتی بود که قانون جنجال برانگیز «دفاع از خود» را در سال ۲۰۰۵ به تصویب رساند. از آنزمان تا کنون ۲۰ ایالت دیگر این قانون را اتخاذ کردهاند. این قانون اجازه میدهد که افراد هر جا که هستند زور را با زور پاسخ گفته حتا اگر بمعنی اعمال زور با اسلحه باشد. باین معنی که اگر فردی جان خود را در خطر ببیند و یا در معرض صدمهی بدنی باشد، قانون باو اجازه میدهد که عقب نشینی نکرده در خانهی خود خیابان، مغازه و یا هر جای دیگر از خود دفاع کند.
این قانونی است که به «جرج زیمرمن» اجازه میدهد نوجوان سیاهپوست را با هفت تیر خود بکشد و بعد آزاد باشد. «زیمرمن» اعلام کرده است که جانش در خطر بوده و برای دفاع از خود نوجوان ۱۷ ساله را کشته است.
طرفداران این قانون موردی را مثال میزنند که چندی پیش یک زن جوان که در خانه اش با فرزند خورد سالش تنها بود مردیی در خانه را شکسته و با چاقو وارد میشود. این زن هم با هفت تیر او را میکشد و مورد تعقیب قانونی قرار نمیگیرد.
در مورد حادثهی «تریوان» که در یک غروب بارانی و بدون هیچ شاهدی اتفاق افتاد، جوانی که تنها یک تلفن، یک شکلات و یک آشامیدنی در دست داشت وپیاده راه میرفت، توسط مردی که مسلح بود کشته میشود و قاتل هنوز میتواند از قانون «دفاع از خود» استفاده کند.
مهمترین حامیان «قانون دفاع از خود» لابیستهای اسلحه در آمریکا هستند. کارخانجات بزرگ اسلحه سازی و لابیستهای قدرتمند مربوط به این کمپانیهای عظیم بهر وسیلهای شده میکوشند فروش و استفاده از اسلحه رواج یابد. بر اساس آخرین آمارها امروز تعداد اسلحهها بیش از تعداد جمعیت در این کشور است. انتخاب اوباما بهانهی خوبی بود که لابیستهای اسلحه به دروغ شایعه جمع کردن اسلحه را بوجود آورند. اکنون هم صحبت از اینست که اگر اوباما دوباره انتخاب شود، بطور یقین اسلحهها را جمع خواهد کرد. باین دلیل بازار فروش اسلحه بیش از همیشه داغ است.
کنگره آمریکا تنها نیرویی است که میتواند با گذراندن قوانین ویژه فروش و حمل اسلحه را محدود کند. جمهوریخواهان بطور سنتی از حامیان اسلحه و کارخانجات اسلحه سازی بودهاند.
متأسفانه دموکراتها نیز در این زمینه کوتاهی کرده و در مقابل لابیستهای اسلحه مقاومتی نشان ندادهاند. بطوریکه امروز فروش و حمل اسلحه از همیشه ساده تر میباشد. در حادثهی ۱۱ سپتامبر ۳ هزار نفر کشته شدند. ۱۰ سال پس از این واقعه تعداد کسانی که در این کشور بدست یکدیگر کشته شدهاند بیش از ۱۰۰ هزار است. تعداد اسلحههایی که در این کشور وجود دارد در دنیا بی سابقه بوده بار به همین دلیل جنایات مربوط به اسلحه از هر کشوری بیشتر است. ۶۰ درصد از زندانیان سیاهپوست و یا لاتین هستند. حادثه قتل «تریوان» بار دیگر موضوع بسیار حساس تبعیض نژادی را در این جامعه نمایان کرده است. سیاهان احساس میکنند و میترسند که قوانینی نظیر «دفاع از خود» علیه اقلیتها بویژه سیاهپوستان بوجود آمده است. سیاهپوستان احساس میکنند که بویژه نوجوانان و جوانان آنها در یک خطر جدی در این جامعه هستند.
چگونه میتوان سیاه بود و زنده ماند
در این زمینه «توره» Toure یک مفسر سیاسی سیاهپوست نشریه تایم مینویسد: از ۲۶ فوریه و زمانیکه نوجوان ۱۷ ساله «تریوان مارتین» کشته شد و کسی که او را به قتل رساند «جرج زیمرمن» آزادانه به خانه بازگشت، بسیاری از ما احساس میکنیم که هنوز تا چه اندازه در خطریم. باد سرد تبعیض نژادی به خانههایمان وارد شده و موهای پشت گردنمان ایستاده است. پسران جوان سیاه بار دیگر باید بیاد بیاورند که هدف گلوله هستند. پدر و مادرها چه باید به آنها بگویند؟ شاید چیزی مانند:
۱- بعید است ولی امکان دارد که تو امروز یا هر روز دیگر کشته شوی. متأسفم ولی این یک واقعیت است مرد سیاهپوست بودن یک عامل فنا پذیر است. اینرا میگویم نه برای ترساندن تو بلکه ممکن است زندگی ات را نجات دهد.
مردمی هستند که بتو نگاه میکنند و یک تبهکار و یا جنایتکار و یا کسی که باید از او ترسید میبینند. این امکان وجود دارد که دست به عملی بر اساس ترس، تبعیض و یا عدم اعتماد بزنند. سیاه بودن میتواند یک وضعیت معمولی و پیش پا افتاده را به یک واقعه مرگ و زندگی تبدیل کند و دلیل این نیست که تو کار اشتباهی کرده ای.
۲- اگر با چنین موقعیتی روبرو شدی آرامش خود را حفظ کن، عاقلانه رفتار کن. بدنبال برنده شدن نباش. مأموریت تو تنها اینست که زنده بمانی.
۳- تو هیچ اشکالی نداری، تو فوق العاده هستی من دوستت دارم. وقتی بتو نگاه میکنم یک انسان پیچیده با تواناییهای بالقوه بسیار میبینم، ولی شاید کسانی باشند که ترا یک آدم شرور ببینند. بدون هیچ شواهدی و تنها بدلیل رنگ پوست تو. این احساس نژاد پرستی مربوط به مشکلات و نگرانیهای بزرگتری در آمریکاست که تو آنها را بوجود نیاوردی.
۴- تو حتا باید برای نژاد پرستی مردم دیگر حقی قائل باشی، این بخشی از باری است که سیاه بودن بهمراه دارد. ما میتوانیم سرکش باشیم و مرده و یا زیرک باشیم و زنده.
من نمیگویم تو نمیتوانی چیزی را که میخواهی بتن کنی ولی لباسی که تو میپوشی میتواند خطر آفرین باشد. آنها آنرا مربوط به کلاه گرم کن تو، شلوار جین تو میدانند در حالی که زمانیکه تصمیم گرفتند که تو یک جنایتکار هستی بخاطر سیاه بودن توست.
نژاد پرستی یعنی بیاد آوردن اینکه تو کمتر از یک انسانی، ارزش کمتری داری، کمتر زیبایی و کمتر با هوشی. اینها برای اینست که تو مورد یک پیش قضاوتی هستی که ترا خشن، ترسناک و یک تهدید تلقی میکنند.
بهترین راه برخورد با آنها بکار بردن مغز و فکر توست نه مشتهایت. اگر اینرا فراموش نکنی دیگر آنها نمیتوانند آزاری بتو برسانند. بهترین انتقام جویی جان سالم بدر بردن و زنده ماندن است.
۵- از دور و اطراف خود آگاه باش، بویژه در تاریکی، حتا در روشنایی. برخی همیشه بدنبال دزدها و یا تجاوزگران جنسی هستند. تو هم باید مراقب کسانی باشی که ترا چنین میبینند و قضاوت میکنند. به آنها فرصت اشتباه کردن نده.
۶- اگر دیدی کسی ترا دنبال میکند و نظر سوئی دارد، اگر بدنبال شکار تو هستند، مانند آنچه برای «تریوان» اتفاق افتاد که توسط شخصی مسلح و بزرگتر از خودش تعقیب شد، باید به پلیس تلفن کنی. درست است که پلیس در مواردی میتواند مانند دشمن تو باشد، ولی در چنین شرایطی باید به ۹۱۱ تلفن کنی و این تلفن میتواند زندگی ات را نجات دهد.
۷- اگر این پلیس است که احساس میکنی ترا بخطر انداخته، در اینصورت عقب نشینی کن. نه، فرار نکن. منظورم اینست که مقاومت نکن. در اینجا نباید با قدرت به جنگی. مطمئن باش که دستهایت را میبینند.
دستورات آنها را اجرا کن. حرف نزن. آرام باش. هدف تو اینست که اوضاع را آرام کنی حتا اگر مورد توهین قرار گرفته ای. بگو بله آقا. ممکن است آنها غیر عادلانه رفتار میکنند ولی این جان آنها نیست که در خطر است، این جان توست. اگر زنده بمانی میتوانی به وکیل خودت بگویی که چه اتفاقی افتاد.
۸-هرگز فراموش نکن، تا جائیکه ما میدانیم «تریوان» هیچ کار اشتباهی نکرد و هنوز جانش را از دست داد. تو هم میتوانی یک «تریوان » دیگر باشی. هر کدام از ما میتوانیم.