ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 15.03.2012, 14:14
چند نکته در مورد حزب توده ایران

محمد ارسی - آمریکا
.(JavaScript must be enabled to view this email address)


در هفتادمین سالگرد تاسیس حزب توده، شماری از روشنفکران و فعالان سیاسی، با نوشته‌های مختصر و مفید، به تحلیل این قدیمی‌ترین حزب سیاسی ایران پرداخته، و از زوایای مختلف، آن را مورد بررسی قرار داده‌اند.

اینجانب که هیچوقت عضو و همراه حزب توده نبوده و همیشه در مقابل آن بودم، در این مورد، می‌خواهم به چند نکته بسیار مهم، اشاره کنم.

نکته اول: «نقش جامعه در تحولات حزب توده»

تقییر و تحولاتی که در حزب توده پس از تاسیس در سال ۱۳۲۰ شمسی به مرور ایّام رخ داد، تنها، برآمده از ایدیولوژی حاکم بر حزب، سیاست تیم رهبری آن، و یا سلطه شوروی نبود، بل، مخالفان سوگند خورده ی توده‌ای‌ها، یعنی، خانها، اربابها، حکومتهای وابسته به استعمار انگلیس و آمریکا در ایران، ملایان وابسته به قدرتهای داخلی و خارجی، جریانهای دست راستی افراطی، خاصه، شخص محمد رضا شاه و دربار سلطنتی، نقش تعیین کننده‌ای در آنها داشتند.

زیرا، همین مراکز قدرت سیاسی-اقتصادی و مذهبی بودند که، از ابتدای کار حزب توده، با برخوردی به غایت درجه غیر دموکراتیک و غیر انسانی، به خصومت خونی با آن برخاستند و حزبی را که خواهان فعالیت در چارجوب قانون اساسی کشور، تداوم ارزشهای مشروطّیت و پیشبرد اصلاحات مترقیانه در مملکت بود با توطئه و توهین و سرکوب، به حاشیه راندند و در چنان وضعی قرارش دادند که، هرچه بیشتر به شوروی وابسته و متکی شد، به اپوزوسیون ابدی در برابر نظام سلطنتی بدل گشت، و با غیر خودی و رقبای عقیدتی‌اش نیز، برخوردهای نامناسب و مغایر با اصول سیاسی کرد.

یادمان باشد که، رابطه یک حزب سیاسی بزرگ با جامعه و مخالفان و رقبای خود، رابطه‌ای یک سویه و یک جانبه نیست. هر دو بر هم اثر می‌گذارند و یکدیگر را شکل می‌دهند.

اگر احزاب سوسیالیست و کمونیست اروپا و ممالک مترقی دنیا، سرچشمه خیر و خوبی رفاه و ترقی برای توده‌ها شدند و در تحولات دموکراتیک جوامع خود موثر افتادند و خود نیز، تحولی دموکراتیک یافتند، به این سبب بود که جامعه‌های توسعه یافته، مردمانی آگاه، مخالفانی منصف و حکومتهایی مسئول و سازنده داشتند.

فرضا اگر، به جای انگلیس، روس بر هند حاکم بود و یا آلمان هیتلری بر آن مسلط می‌شد، آیا حزب کنگره هندوستان به همین شکل و شمایلی در می‌آمد که در آمد؟ آیا می‌توانست آن نقش دموکراتیک و پیشرویی را ایفا کند، که ایفا کرد؟

آیا مهندس کارام جاند گاندی، مهاتما گاندی می‌شد؟ اصلا گاندیی می‌توانست زمینه ظهور و ابراز وجود پیدا کند؟ جالب است که خردمندی هندی، با اشاره به همین واقعیت، گفته است که: «ما هندی‌ها، مهندس کارامجاند گاندی را به انگلستان دادیم، انگلستان مهاتما گاندی را به ما تحویل داد...»

نمونه دیگر مارتین لوترکینگ است. اگر کینگ به جای آمریکا در یک مستعمره پرتقال در آفریقا، جنبش عدالت طلبانه خود را آغاز می‌کرد، آیا حرکتی که او آغاز گرش بود، به همین صورتی درمی آمد که در آمریکا در آمد؟

آری، حق مطلب را حافظ ادا کرده است که:
«مکن در این چمنم، سرزنش به خودرویی
چنانکه پرورشم می‌دهند می‌رویم»

نکته دوم: «تبدیل شدن به مخالف دایمی، ویرانگراست»

میگویند، دو چیز است که در عالم قدرت و سیاستمداری، ابدی و همیشگی شدنشان، مایه اصلی خطاهای فکری و اخلاقی و سیاسی می‌شود: یکی نشستن بر تخت قدرت فرمانروایی و نهادهای حکومتی برای همیشه و تبدیل شدن به دولت ابد مدّت. و دیگری، دور ماندن دایمی از قدرت سیاسی، و مبدل شدن به مخالف همیشگی حاکمان و در موضع اپوزوسیون ابد مدّت، بودن.

راز رشد و سیر تکاملی احزاب و شخصیتهای سیاسی در نظامهای دمکراتیک و آزاد از دیکتاتوری و زورگویی، همین است که، احزاب و حکومتگران دیار آزادان از مقام قدرت حکومتی به موضع اپوزیسیون، و از اپوزیسیون به جایگاه قدرت دولتی، دایما در رفت و آمدند، و بدینگونه است که، دو طرف قضایای سیاسی و مملکتی، درک متقابلی از هم دارند و در زمان ضروری، دست در دست هم می‌گذارند و درجهت اهداف مشترک ملی و کشوری حرکت می‌کنند.

در مورد حزب توده و در مجموع، گروه‌های دست چپی، چنین برخورد دمکراتیکی هیچوقت صورت وقوع پیدا نکرده است. زیرا، رجال عقب مانده دربار پهلوی از آغاز کار حزب توده، بنای سیاست خود را، بر کوتاه کردن دست توده‌ای‌ها از قدرت سیاسی و مجلس و مردم ایران قرار دادند و عاقبت هم، با اتهامی که درسال ۱۳۲۷ شمسی زدند (سو قصد به شاه)، آن را منحله اعلام کردند و بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ بود که سرکوب خونین اعضای حزب آغاز شد و حزب توده، عملا به قربانی اصلی کودتای مریکایی-انگلیسی-پهلوی تبدیل گردید...

نتایج مترتب بر خارج نشینی دایمی، و ماندن در موضع اپوزیسیون همیشگی را می‌توان بعدا مورد بررسی بیشتری قرار داد.

نکته سوم: «نبود یک جریان راست مدیر و مدبر و قوی، برای حزب توده مشکل آفرید.»

نبود یک نیروی راست مدیر و مدبّر و منسجم، در برابر حزب توده، برای حزب به طور ویژه، و برای جامعه ایرانی در مجموع بسیار گران تمام شد.

از یاد نبریم که دوره دیکتاتوری رضاشاهی، دوره‌ای بود که نیروی راست آگاه و مدیر و مربّر و دانایی که از دل اشرافیت عصر قاجاری بیرون آمده، در انقلاب مشروطه، بالیده و آبدیده و سیاست شناس و سیاستمدار شده بود با سرکوب گریهای قزاقان و پاسبانان دیکتاتوری پهلوی اوّل، سخت ضربه خورد و از هم پاشید.

شخصیت‌های برجسته‌ای چون: قوام السلطنه، تقی زاده، فروغی، مدرس، تیمورتاش، داور، بهار، دکتر مصدق و رجال والای دیگر قرباتی استبداد رضاخانی شدند و کشور ایران از این دولتمداران با تدبیر و توانا و خردمند، محروم ماند. دستگاه پلیس رضاشاهی برخی از این بزرگان را کشت، شماری را تبعید کرد و برخی را نیز با مشاغل بی خاصیت حاشیه یی، از اثرگذاری بر جامعه انداخت.

پس از رفتن رضا شاه، باز در دهه ۱۳۲۰، راست خردگرا، داشت، جان تازه‌ای می‌یافت، که با داس مرگ کودتای ۲۸ مرداد کلا از ریشه برافتاد و در نتیجه، "شبه راستی" که جز بله بله قربان گویی و نوکری در برابر شاه دیکتاتور، هنر دیگری نداشت، همه کاره شد و چرخ سیاست مملکت در مسیری قرار گرفت، که عاقبت به ورطه انقلاب اسلامی و چاه جکومت فقاهتی درغلتید.

در معنی، سلسله پهلوی فقط نیروی چپ را سرکوب نکرد، راست خردگرا و نخبه این کشور هم، که گردانندگان دانای چرخ سیاسی ایران می‌تواننسند باشند، به گونه دیگری سرکوب شدند و از عرصه کشور داری خارج گشتند.

به جرئت می‌توان گف که، تراژدی توسعه نیافتگی در جامعه سیاسی ایران، از ضعف نیروی چپ آن ناشی نمی‌شود. بل ریشه در نبود یک نیروی راست مدیر و مدبر و نخبه و داناست ، که ایران را به وضع اسفبار کنونی کشانده است.

لذا، وقتی که حزب توده با آن کادرهای با سواد و مردمی و کوشا، گام به عرصه سیاست ایران گذاشت، و آن گونه سریع و سراسری رشد کرد و به نیروی بیرقیبی در اکثر عرصه‌ها تبدیل شد، یک جریان معقول و نیرومند و مسنجمی از راستها وجود نداشت که به رقابت با توده‌ای‌ها بپردازد و عامل مهمّی، در ایجاد تعادل میان چپ و راست، در کشور باشد.

آری، برای توسعه سیاسی پایدار ایران، حضور هر دو جناح چپ و راست ضروری بود، تا در یک رقابت و کنش و واکنش سیاسی و اجتماعی، با هم رشد کنند و جامعه را هم در مسیر ترقی و تعالی به پیش ببرند..

نکته چهارم: در انتقاد از حزب توده

در ارتباط با انتقادات و حملاتی که به حزب توده می‌شد و می‌شود، حرف و حدیث بسیار است. در این مورد، اساسا با دو نوع انتقادات و ایرادات روبرو هستیم:
الف: آن چه که دشمنان حزب توده مطرح می‌کردند.
ب: انتقاداتی که نیروهای ملّی و مردمی، پیش و پس از انقلاب می‌گفتند و می‌گویند.

الف:

۱- ورد زبان عوامل رژیم سلطنتی این بود که: توده‌ای‌ها همه مزدور مسکو هستند، ضّد وطن و بی وطن‌اند، اگر دست به قدرت یابند، زن و ناموس مردم را هم می‌گیرند و مصادره می‌کنند، جاسوس و خائن‌اند، پس باید تار و مار شوند...

۲- چپ‌های تندرو، مارکسیست لنینیست‌های خیلی انقلابی، خاصه پیروان مشی چریکی و مسلحانه، می‌گفتند: حزب توده تجدید نظر طلب شده، ضد استالینی است، مخالف پیکار مسلحانه است، ساز شکار است، رهبرانش خودخواه و نفع پرست‌اند، به هنگام سختی مبارزه، فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند، در زندانها تسلیم دشمن می‌شوند، و در نهایت، رفرمیست و پارلمانتاریست‌اند و انقلابی واقعی نیستند. لذا خائن به مارکسیسم محسوب می‌شوند و باید طرد و افشا شوند...

و در مجموع، ورد زبان عامّه ی مردم ایران، این بود که: حزب توده بازیچه شوروی است در جریان نهضت ملّی شدن نفت، به دکتر مصدق ضربه زده و از عوامل شکست جنبش ملی بوده و می‌توانسته از کودتای ۲۸ مرداد جلوگیری کند که نکرده.

حال، آنچه عوامل رژیم پهلوی، علیه توده‌ای‌ها می‌گفتند، آشکار است که، از سر کمونیسم و سوسیالیزم ستیزی، دشمنی با روشنفکران و دلسوزان جامعه، و اساسا برای حفظ منافع هیت حاکمه فاسد و منافع آمریکا و انگلیس در ایران بود. در این میان موضوع وابستگی به شوروی، تنها بهانه‌ای برای سرکوبگری و توجیه جنایاتی بود، که علیه حزب توده و افسران والای آن مرتکب می‌شدند. کما اینکه، با چپ‌های غیر وابسته به شوروی، به مراتب بدتر و غیر انسانی‌تر رفتار کردند...

و در رابطه با آنچه چپ افراطی و انقلابی علیه حزب توده مطرح می‌کرده، اقرار باید کرد، که آنها، نه تنها نقص و عیبی محسوب نمی‌شوند، بلکه، امتیازات و محسنات آن حزب بوده‌اند و امروزه، در پرتو تحولات شگرفی که در ایران و سراسر جهان رخ داده، درمیابیم که: رفرمیست بودن و دوری از خشونت و انقلابگری، تجدید نظر در جزمّیات مکتبی، اصلاح طلبی و کنار آمدن و سازش‌های ضروری با حکومتها و رقبا، طرد مبارزه مسلحانه و حرکات چپ رانه، همه و همه، آن ارزشهای جهانشمولی هستند که ایران و کشورهای همسایه و منطقه، برای سازندگی و پیشرفت و عدالت و توسعه همه جانبه، سخت بدان نیازمندند....

لذا، بر این نظرم که، انشعاباتی که از موضع چپ روانه وانقلابی گری، از حزب توده صورت گرفته بود، انشعابات و گست‌های زیان آور و بی ثمری بوده است. زیرا نه حزب توده تحولی کرد و نه انشعاب کننده‌ها به جایی رسیدند. اگر انشعاب کننده‌ها، در حزب می‌ماندند و به یک مبارزه سالم درونی با صبر و بردباری دامن می‌زدند، امکان تحول حزب توده به یک حزب بزرگ سوسیال دمکرات ایرانی ممکن می‌گردید و آنگاه، جنبش ملی-مردمی و عدالت طلب ملّت ایران هم، در وضعیت بهتری قرار می‌گرفت و‌ای بسا ، جامعه نیز براهی دیگر می‌رفت و مسیر سالمی را طی می‌کرد...

ب:

گمان نویسنده مقاله آنست که: انتقادات سازنده، حقیتی و مسئولانه، همانهایی هستند که، ملی گراهای مصدقی، یعنی: جبهه ملّی ایران، نیروی سوّم ملکی، نهضت آزادی ایران، و طیف گسترده‌ای از پژوهشگران روشنفکران منصف و مردمی در باره حزب توده، قبل و بعد از انقلاب ۱۳۵۷، گقته و مطرح کرده اند:

۱- پیروی افراطی از شوروی سابق، که جنبه ایدیولوژیکی داشت و صد البتّه، با نوع وابستگی و دنباله روی عوامل انگلیس و آمریکا در ایران، اساسا متفاوت بود.

۲- رقابت‌های غیر اصولی با نیروهای ملّی در جریان ملّی شدن صنعت نفت.

۳- دشمنی با نیروهای ملّی، خاصه، خصومت بی حد و مرز با نهضت آزادی بازرگان، تحت عنوان مبارزه با "لیبرالیزم، به عنوان پایگاه امپریالیزم آمریکا در ایران" که سبب ساز بی توجهی حزب توده به امر آزادی و دمکراسی بعد از انقلاب اسلامی شد و در نتیجه، قدیمی‌ترین و پر تجربه‌ترین حزب سیاسی عدالت محور ایران، به نام دفاع از انقلاب و استقلال از غرب و پیکار با سرمایه داران جهانی، آزادی را فراموش کرد و آن هنگام که، انبوهی از مخالفان حکومت اسلامی را از خود رنجانده بود، خود نیز، گرفتار و قربانی تیغ تیز استبداد مذهبی گشت.

بحث درباره حزب توده را از حوزه عشق و نفرت باید بیرون آورد. اگر بحث درباره حزب توده را، به امری شخصی و ایدیولوژیکی تبدیل نکنیم، آگر آن را از حوزه عواطف و کین و مهر

گروهی خارج کنیم، اگرحزب توده را تنها در وابسته به شوروی بودن، یا به سبک کار کیانوری، در حمایت از آیت الله خمینی و خلخالی تقلیل ندهیم و از دایره تنگ پرسش خائن یا خادم، بیرون بیاییم، می‌توانیم بگوییم که: حزب توده بخش مهم و بزرگی از گذشته ی نزدیک ماست که با همه ی خوبی‌ها و بدی‌هایش به همه ملت ایران تعلق دارد . یعنی بخشی قابل توجه از تاریخ کشور ایران است. این حزب که با احتساب شکل گیری گروه ۵۳ نفر، همزاد دانشگاه تهران تلقی می‌شود، فرزند زمانه خود و عصر خویش بود و علیرغم مدرن و انترناسیونالیت بودن،خصوصیات اصلی توده ملت ایران را بر پیشانی خود داشت.

حزب توده، کانون اکثریتی از نسل دوم روشنفکران و کوشندگان سیاسی و اصلاح طلبان اجتماعی بعد از مشروطّیت بود که، برای مدرن کردن جامعه، نجات آن از چنگال فقر و عقب ماندگی و نظام ارباب و رعیتی، احقاق حقوق زحمتکشان، برابری حقوق زن و مرد، و آزادی منطقی و روشنمند از سلطه ارتجاع و خرافات مذهبی، گام به میدان پر مین جامعه مذهبی، سیاسی و اقتصادی ایران گذاشت و با درایت کم نظیر در کمترین مدّتی، به بزرگترین حزب ایران، به حزب تحصیلکردگان و زحمتکشان ایران تبدیل شد، به حزب توده ایران.

توده‌ای‌ها در پیشبرد این هدفهای انسانی شان، البته اشتباهات بسیار زیادی را مرتکب شدند، ولی هرچه کردند، به عشق مردم کردند و در آرزوی رهایی نهایی رنجبران و زحمتکشان.

حزب توده، هرچند، به هدفهای مکتبی خود در ارتباط با کارگران و دهقانان دست نیافت اما در چند زمینه ی اجتماعی و فرهنگی چنان موثر واقع شد که ابدا گفتگو برنمیدارد:

۱ - حزب توده، حزبی فرهنگ ساز بود. بیشتری و برجسه‌ترین روشنفکران، نویسندگان و هنرمندان، متخصصان و فرهنگیان، حتی نظامیان مردمی را جلب و جذب و نیز تربیت کرد.
۲ - در مدرن و عقلانی کردن جامعه، جهانی فکر کردن و هم عصر شدن با مردم دنیا، نقشی بی رقیب ایفا نمود.

۳ - اگر چه حکومت کارگران – دهقانان را نتوانست ایجاد کند، امّا، حزب توده بود که آنها را سازماندهی کرد، به پیشتازان آنها غرور و آگاهی و شخصیت داد و فضایی را شکل داد که توفیق خدمت به خلق زحمتکش و توده محروم اجتماع، به شرف و شعور و غرور و افتخار واقعی تبدیل شد...

نوشته خود را با بخشی از نامه‌ای که ماکسیم گورگی برای شرکت کنندگان سومین کنگره جهانی بروکسل، که درباره تعلیم و تربیت تشکیل شده بود، به پایان می‌رسانم.

گورگی می‌نویسد: «انسان بایستی به آثار و کارهای نسلهای گذشته احترام بگذارد، زیرا اگر غیر از این باشد بهم پیوستگی فرهنگ، ادامه کوشش انسانی بمنظور تجسّس اشکال تازه و عقلانی و آزادانه‌تر غیر مقدور خواهد بود.

غالبا شنیده می‌شود که می‌گویند: "گذشته بشر آکنده از لغزشهاست» درست است ولی این تایید و تصدیق آسان ورایگان به دست نیامده است و در قبال آن می‌توان این ضرب‌المثل قدیمی را...عنوان کرد که "فقط اشخاصی اشتباه نمی‌کنند که کاری انجام نمی‌دهند». اشتباهات بشری بارنج‌های توصیف ناپذیری جبران شده‌اند و درد‌های انسان آفریننده، شایسه احترام آیندگان است.

بنا بر این باید کودکان خود را با منافع مشترک بشریت سهیم سازیم و آنها را وادار نماییم تا به تلاش مقدس نسلهای پیشین واقف شوند."

واپسین گفته این که: هر وقت این شعر برشت را می‌خوانم، بی اختیار، این نامها در ذهنم صف می‌بندند: ارانی، روزبه، مختاری، به آذین، محمد قاضی، کسرایی، طبری و ...
"ولی شما! وقتی که زمانه فرزانه شد،
وقتی آدمی یاور آدمی شد،
با گذشت از ما یاد کنید"
برتولت برشت

۱۴ اسفند ۱۳۹۰ – تگزاس - آمریکا



نظر کاربران:


■ Mr Arasy thank you for your preciouse and invaluable draft about hezbe tudeh .I in my 90 years age always liked the its politics concerning iranian affaire as well as international that hezbes tudeh commited to carry on critically watched. this party and its members were honest and hard trying for iranian as well as international problems and peace in all over the world.I apologize not being able to type by persian .many tnanks



■ درود بر قلم و شرافت وجدان انسانی و خردمندانتان!
حتی خود توده‌ ایها تا امروز نتوانسته‌اند ، ازآنهمه‌ رنج و مشقت و فداکاری، که‌ شانه‌ به‌شانه‌ اشتباهات فکری و عملی شان بر دوش کشیده‌اند، چنین واضح، شفاف و بی طرفانه‌ و از موضعی کاملا هومانیستی و چنین دیالکتیکی دفاع کنند. متاسفانه‌ آنها هنوز در چهاچوبهای ایدئولوژیکی و انکار گرایانه‌ به‌ دفاع از خود می پردازند، شما مهارت بی نظیری در این امر بخرج داده‌اید!
بگذار چپ های منتقد و مدافع حزب توده‌ که‌ ادعای دارا بودن دانش و متد دیالتیکی تفکر را دارند ،از شما که‌ به‌ باور من چنین ادعایی ندارید یاد بگیرند! ضمنا آیا بی بی سی فارسی حاضر است چنین مقاله‌ خردورزانه‌ای را در کنار دیگر نوشته‌ها یش در مورد حزب توده‌،در سایت بی بی سی قرا بدهد؟ اندیشه‌ درست که‌ موفق به‌ کنار هم چیدن همه‌ حقایق می شود، مانند سیل همه‌ را با خود می برد، این را میتوان از استقبالی که‌ از مقاله‌ شما شده‌ براحتی فهمید. ئاواره‌


■ جناب ارسی؛ سپاس فراوان برای این مقاله خوب و همگرایی داریم با مهر : بدری و بهروز فاتحی


■ نوشتة آقای ارسی را باید دوباره و دوباره خواند و خواندن ان را به دوستان و آشنایان نیز توصیه کرد.


■ ایران امروز بیش از هر زمان دیگری نیاز مند فعالانی با شهامت و منصف در عرصه سیاست است .اگر مقالاتی که توسط افراد مختلف چه بصورت مستقل و چه به عنوان عضو یا هوادار سیاسی نوشته میشوند را بخوانیم ، در مییابیم که در اکثریت قابل توجهی از آنها نویسنده یا سازمانی که به ان متعلق است حق مطلق است و دیگران در اشتباه کامل ، در حالی که در بسیاری از مواردضمن اینکه ادعای دموکرات بودن همواره مطرح است این ادعا در همان مقاله تلویحا باطل میشود . مقاله آقای ارسی از معدود مقالاتی بود که با آنکه نویسنده از مخالفین مشی سیاسی حزب توده ایران بوده اند اما نگاه منصفانه و متهورانه ایشان نشان از بینشی عمیق در عرصه سیاسی است . آقای ارسی جدا از موضوع نقد حزب ، قلم را بجا فرا تر برده اند و نگاهی مدرن به عرصه سیاسی داشته اند که ایران امروز ما به ان نیاز دارد و جا دارد که دیگر پویندگان و نویسندگان و فعالین سیاسی به نیاز و اهمیت ان توجه نمایند و آنرا بسط و گسترش دهند .
دست گرانقدر آقای ارسی را به گرمی میفشارم و
برایتان آرزوی پیروزی دارم. ر. ب.


■ باتشکر از دید منصفانه و بدون غرض ورزی آقای ارسی
امیدوارم همه افرادباهرایدئولوژی ومرام مسلکی که دارند این مقاله رابخوانند و کمی منطقی درباره احزاب و گروههای سیاسی بپردازند و بجای اینکه از روی کین و دشمنی فقط سعی در کوبیدن یکدیگر داشته باشند به وحدت ویکپارچگی ملت بیاندیشند و بذر دوستی بیافشانند به قول شاعر // درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد // نهال دشمنی برکن که رنج بیشمارارد.
سال نو برهمه ی هموطنان مبارک وخجسته باد


■ جناب ارسی محترم شهامت شما را می‌ستایم.
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی ادم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حمله ی دیگر بمیرم از بشر
تا برارم از ملایک بال و پر
بار دیگر از ملک قربان شوم
انچه اندر وهم ناید ان شوم
موفق باشید.


■ بدون نام.
با درود به دوست عزیز محمد ارسی. امید که اسلوبی که محمد ارسی در این نوشته بر آن پای فشرد ، در میان روشنفکران و سیاسی کاران این مملکت گسترش یابد .


■ ‫درود بر شما آقای ارسی، شادم کردی با ارائه زیبایی از روش صحیح پرداخت به تاریخ و تجزیه و تحلیل آن برای شکوفایی و حرکت رو به جلو ‫من هم مثل شما موافقم با ضرب المثل قدیمی که میگوید، فقط اشخاصی اشتباه نمیکنند که کاری انجام نمی دهند، ولی اصولا میتوان از خود و دیگران سئوال کرد، اشتباه چگونه شکل میگیرد. به گمان من، اشتباه از آنجا آغاز میشود که فرد انسان و یا اجتماعی از انسانها فقط از یک زاویه به موضوعات پیرامون خود بنگرند. طبق قوانین ساده فیزیکی از یک زاویه دید مشخص، فقط میشود بخشی از موضوع مورد مطالعه را دید. همین انجماد دیدمان، اسباب چرخشمان در یک مدار بسته را فراهم آورده، به قسمی که با گذشت بیش از صد سال از تدوین اولین قانون اساسی ایران، هنوز ما ایرانیان دغدغه بدست آوردن آزادی بیان، قلم، اجتماعات و ...... را داریم ‫پیشاپیش فرا رسیدن بهار طبیعت و نوروز باستانی را به شما و دیگر خوانندگان این سطور شادباش میگویم


■ یکی از دادگرایانه ترین و منصفانه‌ترین ارزیابی ها از حزب توده ایران.
من دوست دارم همان اندیشه‌ی بنیادین شما را که از جایگاه راست اجتماعی، به یک حزب چپ ایرانی می پردازد، به همه‌ی مردم ایران گسترش دهم و از همان چشم انداز به پادشاهی پهلوی بنگرم. آنگاه تصوبری که از آن روزگار بدست داده می‌شود، بسیار منصفانه‌تر است از تصویری که شما از پهلوی‌ها بدست دادید. آیا بهتر نیست با سنگدلی به سرمایه‌های تاریخی این سرزمین رفتار نکنیم و نیک و بد را در سرشت همه‌ی مردمان ببینیم، چه در باره توده‌ای‌ها و چه در باره‌ی پادشاهان و نخبگان روزگار پهلوی؟


■ آقای ارسی گرامی درود بر روح آشتی‌جویانه و منصف شما. بی شک ایران امروز، نیاز شدیدی به اینگونه شناخت و شناساییهای دور از کینه ایدئولوژیکی دارد تا از پس انقلاب آینده به درستی برآید.
بهار و نوروز بر شما شاد باد
حوا


■ آقای ارسی گرامی کوشش شمارا برای تحلیل بدور از غرض و پیشداوری ارج می گذارم واینکه با نفرت و تضاد نه می توان تحلیل درستی ارائه داد و نه به قوام دمکراسی کمکی رساند.
چند سوال دارم که امیدوارم پاسخ دهید.۱) نظر شما در باره مقاله آقای خسرو شاکری درباره اینکه براساس اسناد ارائه شده از طرف ایشان حزب توده از همان زمان تاسیس با تایید و نظر حزب کمونیست شوروی شکل گرفته است چیست؟ ۲) سیاست ملی شدن نفت جنوب و نه شمال را از طرف حزب چگونه توجیه می کنید؟ ۳)
عدم کمترین مقاومت حزب توده در کودتای ۲۸ مردادرا با وجود سازمان نظامی بسیار قوی چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا تنها بدلیل این نبوده که سیاست عدم مقاومت از طرف شوروی ابلاغ شده بود آن هم بخاطر عدم پشتیبانی از دولت ملی مصدق. ۴) پشتیبانی بی قید وشرط از خمینی ودرست کردن تضاد مصنوعی مبارزه ضد امپریالیستی آیا دیکته سیاست شوروی به این حزب نبوده است؟
با احترام امید


■ jenabe arasye aziz, az inke computere man version farsi nadarad az khanandegan ozr mikhaham. dar morede neveshteye besyar khoobe shoma mitavan nokati azafeh kard ke man be dotaye anha eshareh mikonam 1- naghshe siasathaye motejavazaneye shoravye estalinisti va barkhorde tahghiramiza anan be ahzabe digar az jomleh hezbe toodeh va tabdil kardane rahbarane anan ba nookarane farmanbordar va masoole jasosi baraye shoravi kama inkeh dar morede hezbe toodeh chenin kard va nahayate tahghir va ehanat be in hezb ra ke rahbarane an nachar boodand baraye edameye zendegi zire salteye shoraviha bashand rava dasht. 2- koor shodane ensanhaye besyar sharif dar asare asarate ideologic ke moojeb mishavad yek rahbare hezbe siasi dar yek keshvare jahan sevvom etelaate nezamye keshvare khod ra dar khiaban be mamoore shoravi tahvil dahad, angooneh ke sazmane makhfye hezbe toodeh anjam midad va anan gaman mikardand dar hale khedmat be mihan hastand. zadodane taassobate ideologic va hooshyari nesbat be biganegan va maghasede anan darshayi hastand ke az sarneveshte hezabi nazire hezbe toodeh bayad amokht.
neveshteye shoma besyar mofid vali niaz be takmil darad. shayad roozi forsat dast dahad ta barkhi nagoftehha dar in mavared bekhosos morede avvali ke eshareh kardam va az zabane tedadi az rahbarane hezbe toodeh dar zendane eslam shenidam ra bian konam felan ke forsati nist.
ba drood.i



■ جناب آقای ارسی عزیز و گرامی: منهم از نگاه منصف و واقع بین شما سپاسگزارم.از مجموعه مقالاتی که به مناسبت هفتادمین سال تاسیس حزب توده ایران منتشر شده، مقاله شما به من آرامش بخشید.ممنونم از بینش انسانیتان.
آقای ارسی عزیز من ۷۲ مین سال را پشت سر میگذارم و بیش از ۶۰ سال است که هوادار حزب توده ایران بوده و هستم.هسچگاه با هیچ یک از رهبران حزب ملاقاتی نداشته ام.در دوران پس از انقلاب حتی یک بار به دفتر حزب در خیابان ۱۶ آذر نرفتم. تنها از دور نگاهش میکردم و اشک شوق میریختم.آنچه برایم در درجه اول اهمیت قرار داشت برنامه حزب بود و هست که با منافع مادی ، معنوی و حقوق انسانی من همسو بود.باور بفرمائید اگر همین امروز حزب سیاسی دیگری باشد که برنامه ای بهتر در جهت منافع زحمتکشان بطور کلی،شهری و روستائی داشته باشد حتما از آن برنامه حمایت میکنم.اما آننچه من در گذشته و در رابطه با حزب توده ایران دیده و خوانده ام آلوده به اغراض شخصی ، کینه طبقاتی و منافع نا مشروع و بطور کلی غیر عادلانه بوده است.
به عنوان نومنه که از نهضت آزادی ایران نام بردید، کافیست اعلامیه نهضت آزادی را که به مناسبت یورش به حزب و دستگیری و شکنجه رهبران سالخورده و شریف آن توسط جمهوری اسلامی صادر کردند بخوانید تا به عمق کینه و نفرت طبقاتی صادر کنندگان آن نسبت به حزب توده ایران پی برید.
آقای ارسی من هم مثل هزاران نفر از هواداران حزب در آن یورش بربر منشانه تمام هستیم را ازدست دادم چند سالی هم گرفتار دانشگاه آقایان بودم اما تنها موردی که میتوانم به آن ببالم و افتخار کنم همانا انتخاب درست راه زندگیم یعنی هواداری از حزب توده ایران بوده است.
با سپاس مجدد از واقع بینی شما.آسمان


■ آقای ارسی گرامی، گفته‌های شما نشان از درکی روشن و بی‌غرض و شهامتی ستودنی دارد... موفق باشید. نوروزتان پیروز


■ آقای محمد ارسی
مقاله شما مقاله ای آشتی جویانه میان هموطنان می باشد. ما نیاز به آشتی و همزیستی داریم و نه دشمنی. آزادی و همپذیری ایرانیان با همزیستی قرین است نه با دشمنی. شما که حتما موضعی غیر از حزب توده دارید، با حرکت از پذیرش حق و حقوق تمامی احاد و افراد ملت ایران به برخوردهای یک جانبه با حزب توده بنحو اثباتی برخورد کرده اید. درود بر شما.
نسل من، از حزب توده برید و جنبش فدائی را ایجاد کرد. در بریدن نسل من از حزب توده حزب توده بی تقصیر نبود. تا انجا که اطلاع من حد می دهد، آن ها از حزب طرازنوین طبقه کارگر پائین نمی امدند. و نسل من نیز صرفا از فرصت طلب بودن آن حرف می زد. می دانید نتیجه چه شد و به آن اشاره کرده اید. تجاربی که به بهای درد و رنج در آن حزب جمع شده بود از دید نسل من پنهان ماند و جنبش فدائی از اندوخته و سرمایه پدران خود محروم کرد و ان شد که خود داستانی جداگانه است. برخورد مقاله شما حاوی این درس نیز می باشد که از برخوردهای غیر مسئولانه به داشت های خود احتراز کنیم در عین حالی که با آن ها ایده الیستی روبرو نشویم.


■ Thank you Mr Arrasey.Always there is someone to have logic opinion about most importand historic subject . You are one of them Mohsen


■ به شخصی كه گله دارد (کمی از مقایسه هند و لوتر کینگ در امریکا متعجب شدم چرا که ناخواسته انگلیس وامریکا بنو عی دمکرات و آزاد منش معرفی میشدند) - مگر غیر از همین دوسه كشور غربی كشور و یا مردم دیگری هم سراع دارید كه به همین مقدر ناقابل هم در نهاد و ادامه آزادی و دموكراسی بشر سهیم باشند؟ مگر هند بدون انگلیس بزرگترین دموكراسی دنیا می‌شد؟ البته جواب من از قبل مهیأ و آماده شلیك است. پس این بمب هائی كه روی ویتنام و افقانستان و عراق ولیبی میریزند نمی‌بینی؟ زندان ابوغریب چی؟ جواب من این است كه همه چیز نسبی است، هركس زور دارد بدتر هم كرده و می‌كند ضمن اینكه چیزهای مثبت دموكراسی غربی را هم ندارد - در كجای دنیا فرماندهان نظامیش به رئیس جمهور فرمانده كل قوا نامه سرگشاده می‌نویسند و او را از فكر حمله به كشور ما منع میكنند. آیا در كشور‌های مقدس شوروی و چون و كوبا وووو چنین تصوری هم می‌توان كرد. زمانی فحش دادن به امریكا و انگلیس علامت روشنفكری بود (البته آن موقع كه اكثر مردم معنی روشنفكر را نمی‌دانستند و فكر می‌كردند كه هركه مدرسه/دانشگاه رفته روشنفكر است) لطفا بفرمائید نسبت به معیاری كه برای دموكراسی دارید كدام یك از قدرتهای جهان به مرز دموكراسی مطلوب شما نزدیكترند.


■ آقای ارسی عزیز! انچە نوشتەاید، بدون کم وکاست برای من قابل ستایش است. درود میفرستم برشما.
حقیقتن مقالەی شما نظر و شیوەای منصفانەی نو در نگریستن بە این مسئلە بود. امید است خیر یا شر پنداشتن پدیدەها، ارزش یا ضد ارزش دانستن گروهها، کە هم اکنون هم کم نیست از جامعە رخت بربندد و انصاف وحقیقت گوئی جایگزین اتهام و تهمت گردد...
با درودی دیگر معروف عثمانی


■ بنظر این بنده هم از زاویه خیلی خوب بموضوع پرداخته شد. مرسی


■ قبل از اینکه‌ نظرم را در مورد نوشتار آقای ارسی بنویسم سخنی چند با دوستان مسئول این سایت دارم. دوستان من تا کنون نظر ات خۆدرا در چند مورد نوشته‌ و ارسال داشته‌ام اما متاسفانه‌ هیچکدام درج نشده‌ مثلا در مورد همین مطلب آقای ارسی امروز نظرات خود را به‌ شیوه درج شده‌ در پایین سایت فرستادم اما تا کنون به‌ چاپ نرسیده‌ لطفآ بگویید که‌ علت آن چیست؟ اشتباه ارسال از من است یا علت دیگری دارد.


■ آقای ارسی گرامی‌ مقاله شما را پسندیدم و من بر خلاف شما توده‌ای بودم و به مانند شما معتقد هستم نه تنها اعضای این حزب که فعالان سیاسی اپوزسیون شخصاً نه به دنبال سود فردی بوده‌اند نه لحظه‌ای در خیال پی‌ پشت کردن به منافع وطن و مردم ایران، این انسانها همگی‌ از تحول طلبان جامعه خود بودند صرفنظر از درست یا غلط بودن راهشان یادشان همیشه گرامی خواهد بود اما همینطور که شما اشاره کردید برای ساختن کشور و برون رفت از این دایره باطل و دور تسلسل بی‌ حاصل هم به حاکمان منصف و متعادل نیاز هست هم به اپوزوسیون متعادل و منصف، اما متأسفانه تاریخ ما از جانب حاکمان حفظ قدرت به هر قیمت بوده و از جانب اپوزوسیون بلند پروازیهای افراطی و عدم سازش، هر دو هم با اصلاح به موقع و ضروری بیگانه.
حزب توده این استعداد را داشت که به یک حزب سیاسی واقعی‌ تبدیل شود اما متاسفانه علاوه بر موارد مورد اشاره شما همسایگی با شوروی و در هم تنیدگی سیاسی این حزب با حزب حاکم در آنجا و آلودگی به فرهنگ رایج جامعه نگذاشت یک فکر ملی‌ در این حزب رشد و نمو کند اگر هم مانند خلیل ملکی یا ایرج اسکندری یا بابک امیر خسروی هم سر بر آوردند از دایره این حزب ترد شدند و تاسف اینجاست که نه تنها از جانب رهبری وقت که از جانب اعضای این حزب هم کما بیش مورد بی‌مهری قرار گرفتند.
خود من بعد از مصاحبه ایرج اسکندری با آقای سرکوهی و مطرح کردن دیدگاه‌های مغایر خط حزب همراه با همه اعضای آن زمان حزب خواستار اخراج ایشان از حزب شدم چیزی که اشک پیر مرد را درآورد منظور این که رفرم در این حزب و ایجاد یک پلاتفرم نظری به غیر از آن چه رسمأ مطرح میشد چیزی در حد خیانت بود برای نمونه نوشته ؛نامه به رفقا؛ که بعد از سرکوب این حزب به دست جهوری اسلامی از جانب ۳ عضو مرکزی این حزب (شاد روان فریدون آذر نور ، بابک امیر خسروی، و فرهاد فرجاد) نوشته شد که شامل انتقادات بسیار مختصر از سیاست حزب بود. این نامه به جای ایجاد یک فضای گفتگو و ارزیابی آن چه بر ما رفت تبدیل به وسیله سرکوب تمام عیار اعضای منتقد حزب شد در ابتدا نویسندگان به امپریالیسم و سیا
چسبانده شدند و و در گام بعدی (هواداری از این نامه) تبدیل به ؛ بابکی؛ شدن که مساوی خیانت بود گردید، فضای حاکم درون حزبی اینگونه بود آن هم در عصر گلاست نوست و گورباچف که با دوران ۲۸ مرداد و قبل از آن قابل مقایسه نبود ، نتیجه این شد که امروز می‌بینید، بنابر این امکان نو زایی در این حزب اینطور نبود که منتقدین باید می‌ماندند و وضع موجود را اصلاح میکردند خاصه این که دست شوروی هم در این میان کار خودش را میکرد و منشأ دوام یک جریان یا کنار رفتن دیگری میشد مانند کنار گذاشتن اسکندری و انتخاب کیانوری ، مراد من این است که آن چه در حاکمیت بر قرار بود در همان شکل در جامعه و از جمله در حزب توده هم با همان محتوا برقرار بود و این تنها مشکل حزب توده نبود، فضای درونی دیگر جریانات هم به همین ترتیب یا خشن تر بود.
به نظر من مشکل جامعه ما جنبه فرهنگی‌ -تاریخی‌ دارد که سراغ آن را نه تنها در این حزب که در تک تک ما می‌توان گرفت، آن چه مایه دلگرمی‌ است سر بر آوردن نسل جدیدی است که با دست رسی‌ آسان به اطلاعات و به دور از کینه‌ها و شعار‌های زنده با د و مرده با د به تمام این بازنگریها ی تاریخی‌ برای ارج گذاشتن به کوشش نسلهای گذشته و از همه مهمتر یاد گیری از ناکامیهای آنان کمر همت گماردند و مقاله‌های از جنس مقاله شما کمک به این نوع نگاه است
بهروز فتحعلی


■ تبليغات بسيار خوبی برای حزب توده بود.
نويسنده کوشيده است با «آب زمزم» چهره تاريخی حزب توده را بشويد. چه تلاش بی ثمری؛ چرا که داوری تاريخ درباره حزب توده پيش روی دو نسل از مردم ايران قرار دارد و با اين تبليغات نمی توان آن را محو کرد.
در کنار اين همه نظر موافق، لطفاً اين نکته انتقادی را هم منتشر کنيد. ممنون


■ با درود به ارسی بسیارعزیز بخاطر این نوشته منصفانه‌اش. تغییرات بزرگی کرده‌ایم همه ما از راست تا چپ از فعالین مذهبی تا چپهای ایئولوژیک.
بسیار اتفاق افتاده که فکر درستی را کسی در گذشته های دور مطرح ساخته اما بعلت فقدان زمینه های لازم برای درک عمومی به حاشیه رانده شده وبه طاق نسیان سپرده شده است. نگاه کنید به اندیشه های خورشید محوری منظومه شمسی که خیلی پیشتر از ارسطو مطرح شده بود اما بیش از دوهزار سال خاک خورد تا دوباره توسط کپرنیکوس وکپلر گرد گیری شدند.
اگرما تجربیات تلخ گذشته را نداشتیم اگر ما تجربه شکست شوروی را نداشتیم اگر ما هنوز هم در دگم های مذهبی وآته ایستی خود دست وپا میزدیم شاید گفته های ارسی عزیز امروز هم برایمان سنگین بود وهنوز به سران حزب توده ، سران نهضت آزادی ویا حتی شاه نه با این دید که با دید خودی وغیر خودی می نگریستیم.
زمانه همه‌ی ما را تغییر داد . زمانه ما را متعادل تر کرد. شاید بهتر باشد آرزوی این را داشته باشیم که زمانه به حاکمیت فعلی هم این درس را بدهد تا دست از ایران ویرانی بر دارد چرا که اینها هم ایرانی هستند وبرخی از آنها وطن پرست ایدئولوژیک هستند وبا تصورات غلط راه جهنم را پیش پای ملت ما فرش میکنند.
مسلما اگر شاه کمی کوتاه می آمد وما هم کمی کوتاه میامدیم جامعه ما باین روز نمی افتاد که افتاد که افتاد. بخش اعظم شرارت هایی که روی زمین رخداده شرارت های ابزاری ایدئولوژیکی هستند. فراموش نکنیم که انسان زیر تشعشات ایدئولوژیک یک بعدی وکلیشه ای میشود، بنحوی که ما خودمان بودیم و هنوز بخشی از مردمان جامعه ما هستند . مسلما باید با کلیشه شده ها مبارزه کنیم اما فراموش نکنیم که آنها نیز انسان هستند سرکوبگران ما هم انسانند. بقول ویلیام بلاک حتی ظالم هم قلب انسانی دارد.
علی احمد درویش


■ جناب آقای ارسی، با سلام و خسته نباشید. من هیچ سخنی بر آنچه نوشته‌اید، نخواهم افزود. نوشته ای بود منصفانه و خرد ورزانه. آرزو میکنم همه کنشگران اجتماعی؛ همین روش را پیشه کنند.
نوروز ۱۳۹۱ فرخنده باد شاد و پیروز باشید.
بهرام خراسانی


■ ارسی عزیز؛ نوشته‌ای خوب، منطقی‌، منصفانه، و قابل تامل، دستتان درد نکند.
علی‌ شاکری


■ آقای ارسی چقدر خوشحالم از این ارزیابی شما... این نگرش می‌تواند عامل وحدت نیروهای دموکرات سکولار و ملی مذهبی باشد. به نظر میرسد که می‌توان حزب را همچنانکه در آغاز بود حول منافع مشترک ملت ایران احیا نمود و آنرا از قبضه نماینده یک ایدئولوژی و گروه اجتماعی در آورد.


■ آفرین این دقیق ترین نوشتاری بود که من در این روزها در مورد حزب توده خوندم.


■ با سلام واحترام، نوشته شما را خواندم انصافا"چون منهم چون شما وابسته باین حزب نبوده ام . ولی هیچگاه اتهامات به این حزب را باور نداشتم. تا اینکه مقله شمارا دیدم. البته همانطور که نوشته‌اید بی اشتباه نبوده است؛ ولی نه آنقدر که دشمنا نش به او نسبت داده‌اند. کمی از مقایسه هند و لوتر کینگ در امریکا متعجب شدم چرا که ناخواسته انگلیس وامریکا بنو عی دمکرات و آزاد منش معرفی میشدند. همانگونه که امروزه با همه توان میخواهند درعین منفوری خود را اینگونه نشان دهند در هر صورت منصفا نه قضاوت فر موده بودید ممنون.


■ ازاینکه انصاف بخرج داده و با بیان واقعیتهای حزب توده ایران (البته نه همه آنها) را معرفی کرده اید سپاس و تقدیرم را تقدیمت می‌کنم. من آشنایان و دوستان توده‌ای فراوان دارم که همه پا به سن هستند با اطمینان و قاطعیت می‌گویم اکثریت قریب به اتفاق آنها از شرافتمندترین و با گذشت‌ترین انسانها هستند. شاید فیلم اخیر مریم فیروز که بی بی سی اخیرا نشان داد شاهد خوبی باشد. این شاهزاده قاجار که می‌توانست به زندگی شاهانه‌اش ادامه دهد واین همه مشقت و جور وستم را تحمل نکند و در آ خر عمر در سنین کهولت گرفتار شکنجه گران حکومت ولایت فقیه نشود چرا از همه امکانات صرفنظر می‌کند؟