iran-emrooz.net | Tue, 16.08.2005, 21:05
كابینه جنگ و سركوب - و فاجعه اتمی
دكتر حسين باقرزاده
سهشنبه ٢٥ مرداد ١٣٨٤ – ١٦ اوت ٢٠٠٥
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
كابینه پیشنهادی احمدینژاد پروژه یكدست كردن حاكمیت را تكمیل میكند و قوه مجریه را (نیز) كاملا در اختیار ولی فقیه میگذارد. اكنون دیگر دیكتاتور میتواند بدون رادع و مانع حكم براند و سیاست داخلی و خارجی ایران را دیكته كند. ماموران مطیع او بر تمامی ارگانهای اجرایی، تقنینی و قضایی مسلط شدهاند و گوش به فرمان اویند. آمادهاند تا منویات او را به مرحله اجرا بگذارند. اگر كلاه خواست سر بیاورند و اگر سیبی خواست درختان باغ را از بیخ درآورند. او میتواند بگیرد و ببندد و بكشد، و اگر پیش آمد برای حفظ قدرت خویش قیصریه را آتش بزند. فاشیسم مذهبی اكنون كاملا بر جان و مال مردم مسلط میشود. و مهمتر این كه ایران در مسیری قرار گرفته است كه امكان دارد به یك فاجعه اتمی منجر شود.
آقای احمدی نژاد در انتخاب اعضای كابینهاش همه ملاحظات را كرده است. پستهای كلیدی وزارتخانههای كشور و اطلاعات و خارجه و فرهنگ و ارشاد اسلامی (به اضافه دبیری شورای امنیت ملی) را به عناصر شناخته شده و سابقهدار مورد تایید رهبری واگذار كرده است و وزارتخانههای دیگر را به افراد سرسپرده فرمانبردار و مامور اجرا واگذاشته است. در این تركیب، او از این امر واهمه نداشته است كه مسئولیت جان و مال و فرهنگ مردم را به دست كسانی بسپرد كه در همین چند سال گذشته (صرف نظر از دو دهه اول انقلاب) در قتل و آزار دگراندیشان دست داشتهاند و یا به جنایات ضد بشری شكنجه و ترور متهمند. اینان در واقع با این عملیات درجه ارادت خود به ولیفقیه را نشان دادهاند و صلاحیت و خوشخدمتی خود را به اثبات رساندهاند. برای خامنهای (و نظریهپرداز او، مصباح یزدی) شاید مامورانی صدیقتر و مریدانی مخلصتر از اینان برای تصدی مقامات فوق پیدا نمیشد.
از انتخاب رجایی به نخستوزیری (و سپس ریاست جمهوری) نظام اسلامی، این برای اولین بار است كه شاكله اداری این نظام سیر قهقرایی میپیماید و دیوانیانی اسلامگراتر و سرسختتر جای پیشینیان خود را میگیرند. این بازگشت به عقب، به وضوح یك اقدام دفاعی است. رژیم جمهوری اسلامی برای اولین بار ادامه حیات خود را به صورت جدی در خطر دیده و به صورت غریزی برای حفظ خود به گذشته پناه برده است. قدرتنمایی رژیم در این باره چیزی جز سرپوشی بر احساس ترس از آینده خود نیست. از سویدیگر، اینان ظاهرا برای این آمدهاند تا عملا این نظر رایج را كه«اصلاحات بازگشتپذیر نیست» باطل كنند و جامعه ایران را نه فقط به دوران پیش از اصلاحات كه به سالهای ٥٩-٦٠ بازگردانند. اینان چنان عمل میكنند كه گویی در طول ٢٥ سال گذشته در ایران و جهان اتفاقی رخ نداده است و در هنوز بر پاشنه ٢٥ سال پیش میچرخد. اینان كه نتوانستند «انقلاب مهدی» را در حیات خمینی شاهد باشند اكنون برآنند كه خود زمینههای عینی آن را فراهم آورند و از ایران كشوری در خور حكومت مهدی (با تعریف خود) بسازند.
تحول قهقرایی جمهوری اسلامی البته ممكن است نتواند در حفظ این نظام معجزه كند ولی به طور قطع هزینههای سنگینی بر جامعه ایران تحمیل خواهد كرد. سركوب اندیشه و هنر و خلاقیت و مدنیت همراه با ادامه فشار و تبعیض علیه زنان و دگراندیشان و دگرباشان از اولین آثار این تحول قهقرایی خواهد بود. علاوه بر این، خشونتهای قانونی و فراقانونی رایج در این نظام شدت بیشتری خواهد یافت و سردمداران ترورهای شخصیتی و فیزیكی سالهای گذشته كه اكنون در راس بالاترین مقامات اجرایی كشور قرار میگیرند آزادی عمل بیشتری پیدا خواهند كرد. نهادهای سركوب امنیتی «موازی» در تشكیلات رسمی كشور فعال میشوند و با توان بیشتری به تعرض به حقوق و آزادیهای مردم خواهند پرداخت. از هم اكنون زمزمههای فشار علیه زنان و دگراندیشان شروع شده است و نیروهای فعال دانشجویی و مطبوعاتی در تیررس حملات نیروهای امنیتی و عوامل تبلیغاتی آنان قرار گرفتهاند.
ولی بیشترین هزینه استیلای باند جدید حكومتی احتمالا از طریق روابط خارجی ایران بر مردم كشور تحمیل خواهد شد. شرایط جهانی پس از ١١ سپتامبر ٢٠٠١ و حمله آمریكا به عراق و افغانستان و گسترش موج تروریسم در صحنه بینالمللی حساسیت جامعه جهانی نسبت به ایران و برنامههای اتمی آن را به شدت افزایش داده است. جامعه جهانی اكنون در سیمای جمهوری اسلامی خطر مضاعف تروریسم بینالمللی مجهز به سلاح اتمی را میبیند و نسبت به آن حساسیت نشان میدهد. این احساس خطر از نیمه سالهای ٩٠ میلادی شروع شد و میرفت تا به تصادم نظامی غرب با ایران بینجامد، ولی با انتخاب خاتمی به ریاست جمهوری و چهره جدیدی كه دولت او به جهانیان عرضه كرد این تنشها كاهش یافت. اكنون كه پس از ١١ سپتامبر و گسترش تروریسم حساسیتهای جهانی بیشتر شده و خطر اتمی شدن ایران نیز بر نگرانیهای غرب و اسراییل افزوده شده است حاكمیت جمهوری اسلامی با پس زدن اصلاحات و بازگشت دو دهه به عقب، ایران را در معرض یكی از پرمخاطرهترین تصادمات نظامی جهان قرار داده است.
برای حاكمیت جمهوری اسلامی، حفظ خود (نظام) و تقویت قدرت آن اكنون بالاترین هدف است. برای این منظور، رژیم حاكم از پرداخت هیچ هزینه ای (از جیب مردم ایران) ابایی ندارد. رژیم به درستی احساس كرده است كه در معرض سیاست «تغییر رژیم» از سوی آمریكا قرار گرفته است. آقای بوش رژیم ایران را در ردیف عراق (صدام حسین) و كره شمالی «محور شیطانی» خوانده است. به دنبال آن، آمریكا برای سرنگونی صدام به حمله نظامی متوسل شد و در مورد كره شمالی سعی كرده است با گفتگو و قول كمكهای انسانی آن را از ادامه سیاستهای اتمیاش باز دارد. كره شمالی ظاهرا در مرحله پیشرفتهای از نظر تولید سلاح اتمی است، و از این رو آمریكا از برخورد نظامی با كره شمالی اجتناب میكند. رژیم ایران از برخورد دوگانه آمریكا با عراق و كره شمالی چنین درس گرفته است: ایران بدون سلاح اتمی ممكن است مانند عراق از سوی آمریكا مورد حمله قرار گیرد، ولی اگر ایران بتواند به سلاح اتمی دست یابد یا به آن نزدیك شود آمریكا جرات چنین حملهای را نخواهد داشت. جمهوری اسلامی دسترسی به سلاح اتمی را تضمینكننده حیات خود میداند.
بازی با اتم البته بازی خطرناكی است. اسراییل و آمریكا صریحا گفتهاند كه به هیچ قیمت به جمهوری اسلامی اجازه نخواهند داد كه به سلاح اتمی دست یابد. رژیم ایران به نادرست وضع خود را با كره شمالی مقایسه میكند. كره شمالی هیچ كشور دیگری (آن هم یك كشور اتمی) را به نابودی تهدید نكرده است. جمهوری اسلامی بارها در مورد نابودی اسراییل رجز خوانده و عملا برای آن مایه گذاشته است. از این رو، آمریكا و اسراییل به هر قیمتی از اتمی شدن ایران جلوگیری خواهند كرد. این خطر، در دوران پس از حمله نظامی آمریكا به افغانستان و عراق كه رژیم ایران را ترسانده بود، دولت اصلاحطلب خاتمی را وا داشت كه با اروپاییان در این باره به گفتگو بپردازد و به تقاضای آنان از فعالیت غنی سازی اورانیوم (كه حق ایران بود) دست بكشد. ولی دو سال پس از این حملات، فجایعی كه حمله آمریكا به عراق به دنبال آورد رژیم ایران را به این نتیجه رساند كه خطر اشغال نظامی ایران از سوی آمریكا تقریبا رفع شده است و برای جلوگیری از حملات هوایی آمریكا و اسراییل به ایران باید بنیه «دفاعی» خود را تقویت كند. تشكیل واحدهای تروریستی استشهادی (با استفاده از تجربه عراق) و تشدید فعالیتهای اتمی (با توجه به تجربه كره شمالی) دو پایه اصلی این سیاست دفاعی را تشكیل میدهند. برای اتخاذ این سیاست و تعقیب مستمر آن، یكپارچه كردن حكومت تحت هدایت مستقیم خامنهای ضرورت داشت.
رژیم ایران اكنون به گفتگوهای دو ساله خود با اروپا بر سر كنترل فعالیتهای اتمی ایران عملا خاتمه خواهد داد. نه وزیر خارجه پیشنهادی احمدینژاد به ادامه تعهدات فعلی ایران در برابر اتحادیه اروپا و آژانس بین المللی انرژی اتمی پایبند است و نه علی لاریجانی كه در سمت دبیر شورای عالی امنیت ملی رهبری هیئت گفتگوكننده را در دست میگیرد و اروپاییان را «وحشی» خطاب كرده است خط دیگری را دنبال خواهد كرد. آمریكا كه در ماههای اخیر ظاهرا از گفتگوهای اروپاییان حمایت میكرد اكنون امیدوار است بتواند آنان را به خطر رژیم ایران متقاعد كند. و به طور قطع، برخورد حكومت جدید ایران با اروپا در باره فعالیتهای اتمی ایران، كار آمریكا در این باره را آسانتر كرده است.
یكدست شدن رژیم ایران تحت كنترل خامنهای و اقدامات مقامات ایران در تقویت بنیه «دفاعی» تروریسم انتحاری و تشدید فعالیت اتمی، همراه با اظهارات خصمانه آنان علیه آمریكا و اسراییل، اكنون این دو كشور را بیش از هر زمان دیگر به حمله به ایران مصمم كرده است. البته دلایل زیادی ارائه میشود حاكی از عدم آمادگی مردم آمریكا برای دخالت این كشور در یك جنگ فاجعهبار دیگر، و همچنین خطراتی كه این حمله نظامی ممكن است برای آمریكا و اسراییل به دنبال داشته باشد، و برخی با استناد به این دلایل چنین حملهای را محتمل نمیدانند. از جمله این خطرات، میتوان از حمله تلافیجویانه ایران به اسراییل و نیروهای آمریكایی مستقر در منطقه، گسیل واحدهای تروریسم انتحاری برای ضربه زدن به نیروهای غربی در خاورمیانه، اعزام آنان برای عملیات تروریستی در اروپا و آمریكا، تهییج احساسات ضد آمریكایی در بین مسلمانان جهان و بالاخره صدمه زدن به تولید نفت در خاورمیانه و در نتیجه بالا رفتن فوقالعاده بهای نفت در جهان و صدمه زدن به اقتصاد جهانی، نام برد. ولیهمان طور كه دان پلش در گاردین لندن (دوشنبه ١٥ اوت) نوشت، حكومت بوش استدلال خواهد كرد كه گرچه این خطرات واقعی است و میتواند هزینه سنگینی بر غرب وارد كند، ولی هر یك از این خطرات پس از اتمی شدن ایران بیشتر و شدیدتر خواهد شد.
خطر حمله آمریكا واسراییل به ایران با استقرار دولت جدید به صورت واقعی درآمده است. ارزیابی رژیم بر این قرار گرفته است كه آمریكا به دلیل تجربه عراق (و با توجه به آمادگی رژیم ایران برایعملیات تروریستی انتحاری) نمیتواند به اشغال ایران دست بزند و لذا حملات نظامی احتمالی فقط هوایی خواهد بود. رژیم ایران برای بازداشتن آمریكا واسراییل از چنین حملهای به رجزخوانی و قدرتنمایی پرداخته است و بر آن است كه هزینه چنین حملهای را برای مهاجمان به حد اكثر برساند و به این منظور از تحمیل هزینه سنگین آن بر مردم ایران نیز هراسی ندارد. این اقدامات تنها عزم غرب را بر حمله به ایران تشدید میكند. آمریكا سدها تاسیسات نظامی و اتمی را هدف گرفته است و برای كاهش هزینه خود در این حملات از پیشرفتهترین سلاحهایی كه در اختیار دارد ممكن است استفاده كند. برخی از ناظران حتی استفاده از بمبهای اتمی تاكتیكی را نفی نكردهاند. آنان استدلال میكنند كه برخی از تاسیسات نظامی و اتمی ایران در مخفیگاههای عمق زمین كارگزاری شده است و سلاحهای معمولی از نفوذ در آنها عاجزند. به این منظور ممكن است مهاجمان برای نفوذ در این تاسیسات از بمبهای اتمی تاكتیكی كه قدرت تخریبی شدیدتری دارند بهره بگیرند - و در ایران یك فاجعه اتمی بیافرینند.
در طول ٦٠ سال از كاربرد سلاح اتمی در هیروشیما و ناكازاكی تا به حال، جهان در معدود مواردی در معرض كاربرد سلاح اتمی قرار گرفته، و همواره با خودداری طرفین دعوا این خطر رفع شده است. اكنون یك بار دیگر این خطر در خاورمیانه و در وطن ما ظاهر شده است. جمهوری اسلامی كه در نبرد مرگ و حیات خود گرفتار شده است ایران را به صحنه یك نبرد اتمی نزدیك میكند. رجزخوانیهای رژیم ایران در مورد فعالیتهای اتمی ایران نتیجهای جز نزدیكتر كردن این خطر ندارد. بر ایرانیان وطندوست و آزادیخواه است كه در برابر این سیاست شدیدا موضع بگیرند. باید به جهانیان نشان داد كه مردم ایران در عین آن كه دستیابی به فنآوری اتمی را حق خود میدانند سیاستهای جمهوری اسلامی را تایید نمیكنند و از بازی رژیم با احساسات ملی فریب نمیخورند. وقت زیادی برای جلوگیری از فاجعه باقی نمانده است. ولی آیا پیش از این كه دیر شده باشد مردم ایران میتوانند با یك اتحاد ملی وسیع به خلع سلاح جنگطلبان حاكم برخیزند و نگذارند رژیم حاكم حیات خود را به سرنوشت كشور و مردم پیوند بزند؟