ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 16.08.2005, 20:00
کودتای سپاه پاسداران در انسجام قدرت!

دکتر محسن قائم مقام – نیویورک
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
سه‌شنبه ٢٥ مرداد ١٣٨٤

"اره آمد تبر مهیا شد / آفت جان خسته‌ی ما شد"
(از قصیده زیبای دکتر رعدی آذرخشی)

مقدمه

مقاله زیر را در زمان "انتخاب" آقای احمدی نژاد بمقام ریاست جمهوری نوشتم. ولی در همان زمان مسؤلیت انجام کار و تعهدات دیگری برایم مانع از به پایان بردن مقاله گردید. و امروز که زمان تکمیل مقاله برایم فراهم شده بسیاری از جریانات تاریخ شده و مقاله از بسیاری جهات تازگی خود را از دست داده است. ولی از طرفی آنچه آنروز می‌خواستم بنویسم، با هر روزی که از آن گدشته، دلیل و سند تازه‌ای بر درستی آن گفتار افزوده گردیده است.

این مقاله در تأئید انجام کودتائی در این انتخابات است، کودتای سپاه پاسداران، که با نظر بسیاری در قبول این رأی همصدا می‌باشد. من در سال پیش مقاله‌ای با عنوان "کودتای سپاه پاسداران" نوشتم که می‌تواند قسمت اول این مقاله باشد. که در آن سپاه پاسداران و روابط آن با حکومت و استفاده‌های ابزاری از آن بررسی و مورد بحث قرار گرفته است. امروز آنچه اتفاق افتاده شاهدی بر آن گفتار است.

تشکیل کابینه‌ی بقول خانم حقیقت‌جو "امنیتی – نظامی" و انتخاب معاونین فلاحیان، عامل اجرائی قتلهای زنجیره‌ای، در رأس وزارتخانه‌های کلیدی، نماینده نقشه‌های بعدی این کابینه کودتائی است.

بی‌اعتنائی به موضوع جهانی شده گنجی و بی‌خبر نگاهداشتن عموم در ده روز گذشته از سرنوشت گنجی خود دست بالا گرفتن در موضوعات آزادیخواهی و دمکراسی است. شاید آنها بر این فکرند که هنگامی گنجی را آزاد نمایند که در ادامه اعتصاب غذا، معلول و ناقص از حواس و حرکت گردد و در آن زمان است که "آزادی" گنجی برایشان مسآله عمده‌ای نخواهد بود. و با این ترتیب زهر چشمی در شروع کار بآزادیخواهان نشان داده باشند. و بزعم خود گناه آنرا نیز بگردن خود گنجی و آزادیخواهان بیاندازند. شاید بهمین دلیل است که در سیاست جدیدشان مانع از ملاقات دوستانش با او گردیده‌اند تا بدون ترغیب او بشکست اعتصاب غذا ، او به مرحله‌ی بدتر از مرگی برسد و آنگاه آزادش کنند!

کودتا شکل می‌گیرد

"انتخابات" پایان گرفت و آقای احمدی‌نژاد برنده اعلام گردید. "اصلاح‌طلبان دولتی" آن "خودیهای باخته"، دامن کشیده بگوشه‌ای خزیدند و در تاریکی گریستند. و در مقابل ایشان، آنهائیکه در کنار ٢٠ ملیون مردمی که پشت به صندوق‌ها نمودند و رأی ندادند، اکثراً "دگراندیشان" ، رو سفید از آب درآمدند.
همه به دنبال تحلیل "انتخابات" و پی‌آمد‌های آن شدند. از "تقلب" در انتخابات "رأی‌ای که جملگی بر آن" بودند، از باختگانی چون کروبی گرفته تا "بور شدگانی" چون رفسنجانی ، که یکی در خشم و هراس "اعتراض به ولی فقیه" را بشکل شکایت بردن از آقازاده "آقا سید مجتبی" و سپاه پاسداران به خدمت ایشان عنوان کرد، و باز از سرزنش در امان نماند، که "آیا می‌دانید که چه می‌کنید؟" و دیگری تحقیر شده و ترسیده شکایت از "رهبر جمهوری اسلامی" را نزد خداوند برد! صحبت از "تقلب در انتخابات" برای مردمی که قرنی است که در "تقلب" از جانب حکومت‌ها زندگی کرده‌اند به شوخی بیشتر شبیه است. ولی این بار این شکایت از "خودی"‌ها بود، از جنایتکارانی که مسیر آنهائی را ادامه دادند که سر آزادگان را بدرخت نسترن آویزان کردند. و یا "خاموش" و "در خدمت رژیم" آنقدر ایستادند تا جائیکه بسهم ایشان نیز "دستبرد" رفت!

حمایت از فقرا یا دشمن دست کوتاه

در پی اینهمه رسوائی و تقلب آشکار، که مورد اعتراض و از کوره در رفتن سایر "سردمداران گذشته و احیاناً حال رژیم" هم واقع شد ، تحلیل "جانبداریاز فقرا"ی آقای احمدی‌نژاد از همه چشمگیرتر بود. اینگونه تحلیلها تنها یک قلب حقیقت می‌تواند باشد. چه، واقعیت این بود که ایشان کاندید "رهبری" و سپاه پاسداران و بسیج بودند و هیج امر مهمی از آن در پرده نمانده است. حال چگونه ایشان می‌توانند از ولی‌نعمت‌های خود "مصادره ثروت" نمایند؟ و در حالیکه ٤٠ در صد ثروت مملکت در اختیار "بنیاد‌ها " و "سپاه" است و آنها بهیچ مرجعی پاسخگو نیستند، قوانینی شبیه "از کجا آورده‌ای" و "مبارزه با فساد" که سالها آشنای ذهن مردم بوده است، برای ایشان چه محلی از اعراب را دارند؟

ایشان در بهترین شکل خود، البته احیاناً در خیال خویش، تکرار "تراژدی" آعاز انقلاب و وعده‌های سرخرمن آقای خمینی به مردم ، در برق و آب مجانی بمردم دادن، را می‌پرورانند. با این تفاوت که در آن دوره هنوز دم خروسهای "بنیاد"‌ها ، سپاه و آقازاده‌ها بیرون نبود و باور بسیاری از مردم باجرای "عدالت" هنوز بسیار باقی بود. و با آنچه در این ٢٦ سال گذشت این بار نمایش صورت "کمدی- تراژدی" را خواهد داشت.

ایشان برخلاف تحکم روز پیس از انتخاب خود به آنهائی که در مورد لباس خانمها سختگیری بی‌قاعده می‌کنند و همراه کردن آن با وعده آزادی تک‌خوانی خانمها، هنوز بر کرسی ریاست ننشسته گزارشات سختگیری لیاس خانمها در خیابانها بسرعت شدت گرفت. که نشانی از فریبکاری ایشان بود. غافل از اینکه زنان ایران در این مبارزه ٢٦ ساله آبدیده شده‌اند و سرکوب ایشان تا حد دوران "امام راحل" غیر ممکن است و آقای احمدی‌نژاد تنها نقش دشمن دست کوتاه را می‌توانند بازی نمایند. و این فریبکاری‌ها و متعاقبات آن شعر سعدی را تداعی می‌کند که "‌ای گربه مسکین اگر پر داشتی/ تخم گنجشک از زمین برداشتی"!

فریب مردم ساده دل با آنهمه دستگاه تبلیغاتی کار مشکلی نیست. ولی واقعیت اینست که این رژیم آنقدر بمردم دروغ گفته و نیرنگ زده و آنقدر نزد مردم بی‌اعتبار است که قبول هر ادعائی با مشکل پذیرفتن آن در پیشگاه مردم روبرو می‌شود. از طرفی دیدیم که مردم آگاه از حکومتیان و یاران پنهان و آشکارشان در انتخابات رو گرداندند. و از سوی دیگر تا واقعیت رو آوردن "مردم فقیر" بآقای احمدی‌نژاد، فارغ از "تقلب" و تبلیغات برای ما روشن نگردد. و تا چند و چون آن و واقعیتهای آن روشن نشود و تعداد واقعی آراء و اینکه چه اندازه از مردم برای کسب نقش مهر انتخابات در شناسنامه‌هایشان و حضور اجباری در کنار صندوقهای رأی در انتخابات شرکت نمودند معلوم نگردد، صحبت و تحلیل از "رأی فقرا" به آقای احمدی‌نژاد بسیار مشکل خواهد بود. و باز تا کشف جزئیات واقعه، پرده برداری از چهره "رهبری و سپاه" با ماسک "دفاع از فقرا" مشکل زیادی نخواهد داشت.

آنهائیکه ٢٠ ملیون مردم آگاه‌تر به سیاست، که زیانهای رأی ندادن را بجان خریدند و هشیارانه و بشکلی دلیرانه از رأی دادن امتناع نمودند را تغافل می‌کنند و مکرر آراء ناروشن و بسیاری از آن تقلبی، رأی دهنده‌گان را به رخ ما می‌کشند و روی آن تحلیل‌های سیاسی می‌گذارند، بسیارند: از جمله "اصلاح‌طلبان دولتی" که هم همه گناه را بگردن "حزب پادگانی" انداختند که انتخابات را وارونه کردند و گله از اینکه مرتب به مردم خواندند که گوشت و نان از "آزادیخواهی" مهمتر است. و اینکه مردم فریب پادگانی‌ها و اربابهای ایشانرا خوردند. با این باور آنهمه فرصت سوزی و بی‌اعتنائی بمردم و دنبال همین فاتحین واقعی امروزی را گرفتن، که رژیم از هم نپاشد، را از یاد می‌برند. که سرانجام در هشت سال با در اختیار داشتن مقام ریاست جمهوری و در دست داشتن مجلس و ٢٠ ملیون مردم پشتیبان در خیابانها نه برای مردم آزادی آوردند و نه نانی در سفره شان قرار دادند: خسرۀالدنیا و الآخره! و گوئی انتظار داشتند که با پذیرفتن "حکم حکومتی" ریاست جمهوری را هم پیشکش ایشان نمایند! آنها دم آخر هم از یاری به ولی فقیه بعنوان حفظ رژیم اسلامی دست برنداشتند. معلوم نیست ایشان کی می‌خواهند که واقعیت‌ها را بیاموزند؟ "هم رژیم اسلامی باقی بماند و هم آزادیها داده شود" ، که "قصه‌ی سنگ است و سبو"! این بهترین مثالی است که شاهد آشفتگی فکری و غیرمنطقی بودن افکار سیاسی اجتماعی ایشان می‌تواند باشد. و فکر می‌کنند که اگر بقیه ممتنعین از دادن رأی، در انتخابات شرکت داشتند و بآنها رأی داده بودند ، ایشان پیروز می‌شدند. زهی تصور باطل، زهی خیال محال! معلوم نیست اگر به نقش "حزب پادگانی" معترف‌اند و به شست و شوی مغزی مردم به عدم اعتقاد به آزادی در برابر نان و گوشت باور دارند ، چه فرقی داشت اگر فرضاً بقیه هم در انتخابات شرکت میکردند؟! آیا در عملیات "حزب پادگانی" و "تقلبات" در انتخابات تغییری حاصل می‌شد؟!

کودتای سپاه پاسداران (٢)

من وقتی مقاله " کودتای سپاه پاسداران" را نوشتم مثل همیشه برایم مطالبی فرستاده شد. یکی از آنها که از "سپاه" پشتیبانی می‌کرد نامه‌ی محترمانه‌ای نوشت که " چرا بدون جهت شایعه پراکنی می‌کنید؟ " "...سپاه از دانشجویان تشکیل شد..." و از این قبیل صحبتها. بفکر نوشتن این مقاله که افتادم، بذهنم آمد که بنویسم "کاش می‌آمد و از دور تماشا می‌کرد!". و آنچه گذشت نشان داد که این شایعه‌پراکنی نبود که من نوشتم بلکه "انتخاب" آقای احمدی‌نژاد، بکمک "حزب پادگانی" بهترین سند تأئید پیش بینی مقاله بود.

کودتا در انجام

وقتی صحبت از کودتا می‌کنیم همیشه باین معنی نیست که یک نیروی نظامی می‌آید و همه را کنار میزند و بر مسند حکومت قرار می‌گیرد. بلکه استفاده از نیروی نظامی یا نظامیان برای تحکیم قدرت را هم باید کودتا خواند. و اینکه آیا نظامی تنها کسی ایست که لباس نظامی‌ها را بپوشد؟ ما که شاهد جفیه عقال بسر بستن آقای قدافی هستیم ، لباس سویل آقای عبدالناصر و دیگران را هم فراموش نکرده‌ایم و کودتاچیان امریکای لاتین، خاورمیانه ، خاور دور و... را از یاد نبرده‌ایم که بلاقاصله پس از بدست گرفتن قدرت لباس عوض می‌نمودند و بقول مجله "نیشن" در مورد ساواک در زمان شاه "دستکشی چرمی در دستی آهنین" بدست می‌کنند. این نیروی غالب حکومتی است که تعیین کننده است تا عبا و دستکش‌های چرمی بر دست. حکومت "قانونی" رژیم به هنرمند فقید چارلی چاپلین شبیه است که "همه چیز ، از دستکش، کلاه، پاپیون، لباس فراک و... دارد ولی همه چیزش مسخره است و بکار نمی‌آید! : انتخابات ، مجلس، ریاست جمهوری و... همه هست ولی همه دهن کجی به "قانون"اند!

آقای "رهبر" همه نیروهای نظامی و امنیتی و پلیسی را در اختیار دارد و بقول "خودی"‌ها نیز در این انتخابات از آنها سود کامل جسته است. و ما اگر این را کودتا برای تصاحب تمام قدرت نخوانیم چه بخوانیم؟ آقای کروبی و اصلاح طلبان دولتی هم همین حرف را می‌زنند منتها با زبان "طرفداران حفظ رژیم".

کودتای سپاه پاسداران به بهترین شکلی برای ایشان انجام گرفته است. هم چهره نظامی در کار نیست و هم سیمای "فرشته‌ی از خاک و گل سرشته"‌ای برای نجات "فقرا" علمدار این تعزیه می‌باشد. آیا فکر می‌کنید این مهم است که مثل دوران آقای خمینی که با نهایت کراهت "معممین" را مصدر پست ریاست جمهوری نمود، لازم باشد که نظامی‌های با کلاه یا بی کلاه را سر کار بگدارند؟ "رژیم" دست نخورده سر کار است، چرخ‌های حکومتی اقتدارگران راحت می‌چرخد، غارت ثروت ملی هم دست نخورده باقی مانده. مگر کار دیگری هم مانده که باید برایش نیروی بیشتری بمیدان آورد؟!

ترنی در صعود بکوه در راه مانده

روزا لوکزمبورک از سوسیالیستهای انقلابی اوائل قرن پیش تمثیل قشنگی درباره مبارزه مردم دارد. او می‌گوید اگر مبارزه مردم بدلیلی در میان راه بماند به ترنی میماند که در صعود بکوهی در نیمه راه مانده باشد. در چنین حالتی ترن از همان نقطه توقف نمی‌تواند دوباره بالا رود بلکه چاره‌ای ندارد مگر ابتدا از نیمه دامنه کوه بائین بیاید و سپس دوباره حرکت خود را به بالای کوه از سر گیرد.

مبارزات مردم ما در ده سال گذشته نیز در صعود به کوه اصلاحات در میان راه ماند. و امروزه بخوبی شاهد رکود مبارزه‌ی مردم هستیم. و در اینجا نیز بخوبی می‌بینیم که مبارزه اجباراً باید از سطوح نازل تری شکل بگیرد. هرچند بدلیل تجریه بیشتر مردم سرعت پیشرفت مبارزه بسیار بیشتر خواهد بود. تنها باید یادمان باشد که تنها به تعویض کوپه‌ها ترن اکتفا کردن نفی مطلوب است، بلکه باید مسیر ترن را عوض کرد.

برنامه روز : "آزادی و دمکراسی" یا "نان و آب"

اینکه دنبال آزادیخواهی و دمکراسی خواهی برویم یا شعار‌های "ازکجا آورده‌ای" و "مبارزه با فساد" و شعار‌های آشنا بذهن دیگر رژیم را دامن بزنیم و در دسته‌ای که برای آقای احمدی‌نژاد ساخته‌اند علم و کتلی را بکشیم، موضوع جدیدی نیست. در زمان شاه هم این موضوع‌ها را مکرر مطرح می‌کردند. همه می‌دانستند و خودشان هم می‌دانستند که "اصلاحاتی" در کار نیست و تنها قصد اغفال مردم را دارند.مردم هم اگر اوائل کار احیانآ سادگی بخرج داده بودند و بخشی از آنها را باور می‌داشتند، بزودی فهمیدند که همه نیرنگها برای فرار از برقراری آزادی است. در زمان رزم آرا "بند جیم" را درست کردند. و در آن مأمورین دولت را به بند الف (مفید)، ب ( بی‌تفاوت ) و جیم (مضر) تقسیم نمودند. و شروع کردند "بند جیم"ی‌ها را بازنشسته کردن. سر و صدای زیادی شد. سپهبد شاهبختی که بند جیمی اعلام شده بود گفت "اینها خودشان بند "خ" هستند". آنوقت‌ها رژیم آنقدر نامهربان نشده بود که از مهره‌های عمده خودش شروع کند و فی‌المثل آقای هویدا را زندانی نماید. بلکه می‌خواستند تمام کاسه کوزه‌ها را بر سر سیستم بوروکراسی ایران بشکنند. حالا هم در بهترین شکلش اموال چند آقازاده را ممکن است بگیرند. به ثروت‌های بیکران صاحب کاران اصلی که بنام "بنیادهای با نامهای گوناگون عمل می‌کنند و "قانوناً" پاسخگوی هیچ مرجعی نیستند و جرگه آقایان و آقازاده‌های بالا دست و.." که کاری نمی‌توانند داشته باشند!

تجربه ده سال گذشته بهترین درس برای مردم بود که تا آزادی و دمکراسی برقرار نشود به اصلاحات اساسی و حتی غیر اساسی آن نمی‌توان دست یافت. و بر خلاف آیچه می‌گونید بالع بر ٢٠ ملییون مردم اکثراً جوان و در سطح فکری متوسط تا بالا چندین سال روی شعارهای "آزادی و دمکراسی" ایستادند تا شعارهای "اقتصادی و نان و گوشت" و مبادیان "جامعه مدنی" تنها بدنبال حفظ رژیم و "رهبر" آن رفتند تا حفظ منافع مردم. و امروزه می‌پرسند سبب بیزاری و قهر مردم از ایشان چه بوده است؟! و متأسفانه باز شاهد آنیم که از دامن رژیم دست بر نمی‌دارند و سرشکسته حکم حکومتی را می‌پذیرند.

در خاتمه:

کودتائی صورت پذیرفته است. و رژیم را با تمام مواهبش برای "حاکمین"، که چکمه پوشان در خدمت آن و بشکلی جزئی از آنند ، حفظ نموده است. با دنیا بجنگ می‌روند که مانند سایر حکومتهای دیکتاتوری، مردم را در برابر دشمن خارجی قرار دهند. و با آن وسیله مانند دوران جنگ با عراق مردم را دراسارت و خاموشی نگاهدارند. آنها بدنبال حفظ منافع ملی ما نیستند. برای آنها تنها "حفظ رژیم" برای در قدرت باقی ماندن و ادامه غارت ثروت ملی ما معنی دارد.

علم کهنه و از رنگ و رو رفته "پشتیبانی از فقرا" ممکن است برای مدت کوتاهی، مردم ساده‌لوح چندی را بفریبد. ولی این نیرنگ بزودی برای آنها نیز برملا خواهد شد. دیگر حنای ریش حاکمین رنگی ندارد و ازین جهت بدنبال افراد گمنام خود رفته‌اند. و این کودتا همراه برداشتن "علم کمک به فقرا" ، در عمل نقش آخر ایشان باید بحساب‌اند. برگ کهنه‌ای که امروز کارائی گذشته را از دست داده است. ما با شناختن کودتا و "خدعه" کهنه "در خدمت مردم" بهتر می‌توانیم با این رژیم واپسگرا مبارزه نمائیم.

"اقتدارگرایان" جز تشبث بزور راه دیگری برای باقی ماندن در پیش ندارند و بهمین دلیل ماندنی نیستند. با شرایط امروز جهانی و آگاهی‌های فراوان مردم در این بیست و شش ساله و نیز هشت ساله گذشته، امیدی به ادامه این رژیم واپسگرا نیست. و تنها مبارزه پیگیر مردم است که میتواند ما را از خطر از هم پاشیدن مملکت حلو گیرد. و از سوی دیگر مسؤلیت ما در خارج از کشور، برای نجات مملکت بسیار سنگین، و نقش ما در عرصه این مبارزه بسیار با اهمیت می‌باشد! ما وظیفه داریم که پرده این ریاکاری‌ها را بدریم و نگداریم بنام "حمایت از فقرا" و یا مقاومت در برابر "دشمن خارجی" ، که خود آنرا ساخته‌اند ، این رژیم واپسگرا و غارتگر ثروتهای ملی ما، بزندگی منحوس خود ادامه دهد!


محسن فائم مقام – نیویورک
١٥ اوت ٢٠٠٥