iran-emrooz.net | Sun, 12.02.2012, 9:38
افزایش نابرابری و چپ سنتی
م رها
در سال گذشته با برآمدن جنبش اشغال وال استریت در ۸۰ کشور جهان، صدای اعتراض به شکل تازهای علیه نابرابری و شکاف طبقاتی بگوش سیاستمداران و تصمیمسازان جهان رسید و در پی آن در ماه ژانویه گذشته در نشست اقتصاد جهانی در سوئیس، شکاف ژرف طبقاتی مهمترین تهدید در جهان اعلام گردید. اما گزارش سازمان جهانی نیکوکاری اکسفام که احتما لا به نشست ۲۰ کشور ثروتمند جهان (جی ۲۰) در مکزیک ارائه خواهد شد، این نابرابری را بزبان آمار نمایانتر ساخته است. برپایه این گزارش، از سال ۱۹۹۰ تاکنون نابرابری در ۱۴ کشور از ۱۸ کشور ثروتمند جهان که در آنها آمار قابل مقایسه موجود است، افزایش یافته است چرا که رشد اقتصادی در سایه ثروتمندتر شدن توانمندان و فقیرتر شدن تهیدستان به تحقق رسیده است. هم اکنون نیمی از تهیدستان جهان در کشورهای ثروتمند زندگی میکنند و این امر این کشورها را به میدان پیکار علیه نابرابری تبدیل کرده است.
گزارش اکسفام نشان میدهد که نابرابری در کشورهای روسیه، چین، ژاپن و آفریقای جنوبی بین سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰ بیشتر از کشورهای دیگر افزایش یافته است. پیش بینی میشود که در ده سال آینده بیش از یک ملیون نفر در آفریقای جنوبی به خیل تهیدستان به پیوندند مگر آنکه برای این بیماری اجتماعی چارهای اندیشیده شود. این نابرابری در کشورهای ثروتمند همچون کانادا، انگلیس و آلمان نیز گسترش یافته است و دامنه آن در آمریکا از تمام کشورهای ثروتمند دیگر بیشتر است. بطور نمونه گزارش ماه میسال ۲۰۱۱ کمسیون درآمدهای بالا در انگلیس نشان میدهد که اگر وضعیت بهمین ترتیب ادامه یابد حقوق و مزایای مدیران ارشد ۲۱۴ برابر متوسط دستمزدها در این کشور خواهد شد. کره جنوبی تنها کشور ثروتمند است که در کاهش نابرابری در دو دهه گذشته کامیاب بوده است. از بین اقتصادهای نوظهور کشورهای برزیل، مکزیک و آرژانتین نیز توانستهاند نابرابری را کاهش دهند هرچند نرخ آن هنوز در این کشورها بالاست.
گزارش آکسفام همچنین هشدار میدهد که حتی در کشورهای نسبتا ثروتمند، این تهیدستانند که باید بدبختیهای ناشی از تخریب محیط زیست را تحمل کنند. این گزارش از ۲۰ کشور ثروتمند جهان میخواهد که راهبردهای محیط زیستیشان را به روز کنند چرا که آنها ۹۵ درصد منابع زمین را به مصرف میرسانند و بیشترین نقش را در آلودگی و تخریب محیط زیست بعهده دارند.
واکنش چپ سنتی
در آذر ماه سال جاری و در جریان جنبش اشغال وال استریت میز گردی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد که در ان سخنرانان کوشیدند علتهای برامدن این جنبش را مورد واکاوی قرار دهند. شوربختانه گفتههای برخی از سخنرانان در باره این جنبش و نظام سرمایهداری نشان میدهد که از سالهای اول انقلاب تاکنون در بسیاری از باورهای چپ سنتی دگرگونیهای اساسی صورت نگرفته است:
- یکی از سخنرانان برای اثبات نظراتش در مورد سرمایهداری از آمار و اطلاعات نادرست در مورد وضعیت اقتصادی امریکا بهره میگیرد. وی گفته است که "از سال ۱۹۹۰-۱۹۹۱ به بعد بود که تمام شغلهای رسمی به قراردادی تبدیل شدند." که عاری از حقیقت است. افزون براین بیشتر سخنرانان نظام سرمایهداری را به شرایط اقتصادی حاکم در آمریکا و نابرابریهای فاحش در این جامعه تقلیل میدهند. غافل از انکه این نظام در کشورهای گوناگون از ویژگیهای گوناگونی برخوردار است و نمیتوان وضعیت یک کشور را آینه تمام نمای یک نظام اقتصادی جهانشمول به شمار اورد. اگر در آمریکا بخاطر تسلط بی رقیب شرکتهای بزرگ صنعتی و مالی بر اقتصاد و نهادهای سیاسی کشور نابرابریهای طبقاتی از دیگر کشورهای ثروتمند جهان بیشتر است در بسیاری از کشورهای اروپا که از الگوی لیبرالیزم اجتماعی پیروی میشود نابرابریهای اجتماعی کاهش چشمگیر یافته است. برای نمونه در کشورهای اسکاندیناوی شاهدیم که در سایه دست اوردهای سوسیال دمکراسی با وجود اقتصاد بازار، تمام افراد جامعه از بهداشت و درمان و اموزش رایگان، بیمه بیکاری و حقوق بازنشستگی برخوردارند. همچنین در نظام سرمایهداری رفاه گستر (welfare state) بر برخورداری زن و مرد از امکانات برابر و توزیع مجدد درآمدها تأکید میشود. نظام سرمایهداری در بسیاری از موارد برخلاف تصور چپ سنتی از نرمش و پویایی کافی برخوردار است و این امر اصلاحات اقتصادی را باتوجه به توازن قوا دراین جامعهها امکان پذیر ساخته است.
مشکل اساسی چپ سنتی این است که در سده ۲۱ هنوز کم و بیش تئوریهای مارکس و انگس را برای واکاوی جامعه سرمایهداری بکار میگیرد که در سده نوزدهم و برپایه نقد نظریات اقتصادی ادام اسمیت و دوید ریکاردو و سایر اقتصاد دانان نوشته شده بود و امروزه آن نظم اقتصادی دستخوش دگرگونیهای اساسی شده است. تئوری امپریالیزم لنین نیز که عصر گندیدگی و در نتیجه نابودی غریبالوقوع سرمایهداری را نوید میداد و در عمل با ناکامی روبرو شد هنوز در عصر جهانی شدن مورد توجه چپ سنتی است. سرمایهداری در قرن بیستم بویژه با توجه به نظریههای کینز با باز بینیهای پی در پی روبرو شده است و امروزه این نظام چهرهای متعادل تر از قرن نوزدهم بخود گرفته و توزیع مجدد ثروت در بسیاری از کشورهای سرمایهداری تعادل و تعامل اجتماعی را نیز باندازه زیادی امکان پذیر ساخته است. هرچند امروزه شکاف طبقاتی و نابرابری در برخی از کشورهای ثروتمند سرمایهداری چشمگیر است با این وجود وضعیت کارگران و زحمت کشان با روزهای مخوف قرن نوزدهم که "چیزی جز زنجیرهای اسارت خود" را نداشتند تفاوت بسیار کرده است.
- برخی از سخنرانان همچون اوایل انقلاب دشمنی اشکار خویش را با لیبرال دمکراسی نمایان ساختهاند. در ان سالها لیبرال ستیزی و نأکید بر" مبارزه با امپریالیزم " به تندروها در حکومت اسلامی یاری رساند که برتمام رقبا از جمله نیروهای چپ و سکولار غلبه یابند. اینک نیز غرب و لیبرال ستیزی به استبداد حاکم در پیشبرد سیاستهای سرکوب گرانهاش یاری میرساند. اصول لیبرال دمکراسی برپایه حقوق فردی، اقتصاد آزاد، نظام انتخاباتی، تکثر سیاسی، احزاب مستقل و احترام به حقوق بشر بنا شده است. این اصول امکان مشارکت و تصمیم سازی جامعه سیاسی و مدنی را در کشورهای سرمایهداری بدرجات مختلف امکان پذیر ساخته است. در سایه دمکراسی لیبرال، نیروی کار در بسیاری از این جوامع توانسته است با تشکل در اتحادیههای کارگری و تصویب قراردادهای دسته جمعی میزان سود سرمایه را کنترل و از دستاوردهای اجتماعی طبقه کارگر و طبقه متوسط دفاع کند. افزون براین این کشورها به مکان امنی برای دهها میلیون پناهجو از کشورهای استبدادی تبدیل شده است.
- از آنجا که دغدغه اصلی چپ سنتی را پرداختن به نابرابریهای اقتصادی در جامعه سرمایهداری تشکیل میدهد که ناشی از مالکیت فردی بر وسایل تولید است، احترام به حقوق بشر در این جوامع را منافی نیازهای واقعی بشری به شمار میآورد و آن را برنمیتابد. یکی از سخنرانان در جلسه یاد شده احترام به حقوق زنان، اقلیتها و همجنسگرایان در آمریکا را ترفندی برای منحرف ساختن "نیازهای واقعی بشری" بشمار آورده است: "... باجهایی که تحت عنوان آزادی، حقوق همجنس گرایان، روابط خصوصی، اجازه ی فعالیت اقتصادی، حقوق زنان و حقوق اقلیتها داده میشوند، در واقع چیزهایی نیستند که در آماج حرکت اجتماعی اصیل قرار دارند، بلکه حرکتهاییاند فرد گرایانه و برای خدشهدار کردن حقوق اجتماعی و منحرف ساختن آن از آنچه به نیاز واقعی بشری مربوط میشود."
بدیل سرمایهداری
سخنرانان در جلسه واکاوی جنبش اشغال وال استریت در برابر پرسش مکرر شنوندگان در باره بدیل سرمایهداری یا از پاسخ به ان تفره میروند، آنرا به تصمیم جمعی معترضین در اشغال وال استریت واگذار میکنند و یا بروشنی باورشان را به نظام سوسیالیستی برای حل مشکلات موجود بیان میکنند. این درحالی است که برپایه یکی از مانیفستهای معترضین در آمریکا که به رای جمعی گذاشته شده است بر خواستههایی برای تعدیل نابرابریها در درون نظام موجود تأکید شده است. این اصلاحات از جمله بر محدود کردن درآمد شرکتهای اقتصادی بزرگ و بانگها و جلوگیری از سوء استفاده مالی آنها از راه بالا بردن مالیات و وضع مقررات مالی و بانکی و گسترش دمکراسی از راه محدود کردن کارچاق کنها (لابیها) و کمکهای مالی شرکتهای بزرگ به کاندیداهای ریاست جمهوری در مبارزات انتخاباتی تمرکز یافته است. دسترسی به خدمات رایگان از جمله آموزش رایگان در دانشگاهها از دیگر خواستههای بخشی از معترضین اعلام شده است.
سوسیالیزم بعنوان بدیل سرمایه دارای که از سوی چپ سنتی مطرح میگردد دارای ابهامهای بی شماری است. یکم تفاوت آن با سوسیالیزم شکست خورده سابقا موجود شوروی و یا نوع چینی و کوبایی (که به رئیس دولت کودتا دکترای افتخاری میدهد) و یا سوسیالیزم واقعا موجود کره شمالی نامعلوم است. هر بدیلی که بخواهد با سرمایهداری به رقابت بپردازد، مورد پذیرش طبقات تهیدست و متوسط جامعه قرار گیرد و سرانجام جایگزین نظام سرمایهداری گردد باید سه عنصر عدالت اجتماعی، احترام به حقوق بشر و تحقق دمکراسی و تأکید بر حفظ محیط زیست و توسعه پایدار را در دستور کار قرار دهد و توانش را در تحقق این امور نشان دهد. اگر چپ سنتی دمکراسی واقعا موجود در کشورهای سرمایهداری را نفی میکند منظورش از "دمکراسی واقعی" چیست؟ چپ سنتی که مخالف حقوق فردی است نسبت به منشور حقوق بشر چه میاندیشد؟ تا زمانی که این گرایش حداقل برای پرسشهای بالا پاسخی نیابد سوسیالیزم مورد نظرش تفاوت چندانی با سوسیالیزم سابقا موجود شوروی نخواهد داشت.
۲۲ بهمن ۱۳۹۰